یادداشت

سلطنت‌طلبیِ پهلوی‌گرا، پروژه‌ای امنیتی؟

اگر یک‌ماه پیش این مقاله منتشر می‌شد، شاید کمتر کسی آن را باور می‌کرد و چه‌بسا به‌بهانه‌ی توهم توطئه پس‌اش می‌زدند و توجهی را برنمی‌انگیخت. اکنون اما، به‌ویژه بعداز سرکوب دیگر فعالان سیاسی و مدنی، و ترور شخصیتی افراد دلسوزی چون نرگس محمدی توسط پهلوی‌طلبان، این موضوع باورپذیر شده و راحت‌تر می‌توان به جوانب آن پرداخت.

ماجرا به سال ۱۳۷۵ و دادگاه میکونوس برمی‌گردد. زمانی که جمهوری اسلامی به‌عنوان تروریست دولتی محکوم شد و کشورهای اروپایی سفرای خود را فراخواندند. تحلیل آمریکایی‌ها نسبت به سه کشور ایران، عراق و افغانستان چیزی بود که بعدتر بوش، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا، به زبان آورد و این سه کشور را محور شرارت بیان کرد. برنامه‌ی کلان آمریکا حمله به این سه کشور بود. تا آن زمان هنوز به عراق و افغانستان حمله نشده بود. محکومیت ایران در دادگاه میکونوس و فراخواندن سفرای اروپایی‌ از ایران فرصتی درخور برای هماهنگی کشورهای غربی جهت حمله به ایران بود. آمریکا و اروپا در تدارک حمله، تمام جوانب و امکانات را مورد بررسی قرار داده بودند؛ یکی از مهم‌ترین آنها آلترناتیوی مناسب برای جمهوری اسلامی بود.
برای حمله به ایران نیاز بود که هم بهانه‌ای برای افکار عمومی جهان داشته باشند و هم اینکه آلترناتیوی که به‌جای جمهوری اسلامی بنشانند. بهانه‌ی حمله، رفع خطر تروریسم و انتقال دموکراسی به ایران بود، آلترناتیو اما تا آن روز هنوز مشخص نشده بود. به‌صرافت افتاده بودند تا آلترناتیوی چونان چلبی برای عراق و کرزای برای افغانستان، برای ایران نیز بتراشند و حمله را آغاز کنند. لیستی از تمام آلترناتیوهای احتمالی تهیه کرده بودند که رضا پهلوی و سلطنت‌طلبی در آخر این لیست قرار داشت.
اینکه چرا حمله نکردند و سفرای اروپایی دوباره به ایران بازگشتند، موضوعی است که خود بحثی مفصل و مجزا می‌پذیرد، و به انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی خاتمی مربوط می‌شود. در اینجا اما، بحث ما مربوط به سلطنت‌طلبی است و اینکه چرا در آخر لیست قرار گرفت و به یک پروژه‌ی امنیتی برای جمهوری اسلامی تبدیل شد.
دلایل اصلی برای در ته لیست قرار گرفتن سلطنت‌طلبیِ پهلوی‌محور به‌عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی به قرار زیر بودند:

۱- بی‌سوادی و بی‌تجربگی سیاسی شخص رضا پهلوی: وی نوجوانی بی‌تجربه بود که در ایران انقلاب شد و به خارج رفت. در خارج نیز، اگرچه سوگند پادشاهی خورده بود، هیچ‌گونه فعالیت سیاسی، و حتی اقتصادی و اجتماعی، نداشت و چونان یک شهروند عادی زندگی می‌کرد. سبک زندگی‌اش به‌گونه‌ای بود که حتی پادشاهی‌خواهانی مثل سعید سکویی و شهرام همایون هم وی را درخور و مناسب پادشاهی که برای پس‌گرفتن سلطنت و حکومت کاری کند نمی‌دانستند. رضا پهلوی را حتی به این علت که مادرش خرج زندگی‌اش را می‌دهد مسخره می‌کردند و جدی‌اش نمی‌گرفتند. رصد او و توجه به عملکردش در زندگی شخصی‌اش این نتیجه را به بار آورده بود که ظرفیت و توان لازم برای آلترناتیو شدن در منطقه‌ی پربحران خاورمیانه را ندارد.

۲-سابقه‌ی دیکتاتوری و جنایات رژیم پهلوی: بهانه‌ی حمله به ایران مبارزه با تروریسم دولتی و انتقال دموکراسی و بسط حقوق بشر در ایران بود. با پهلوی نمی‌توانستند به این بهانه افکار عمومی جهان را قانع کنند. رژیم پهلوی یک رژیم دیکتاتور و شکنجه‌گر بود که از طریق یک انقلاب مردمی سرنگون شده بود. گذشته‌ی این رژیم اجازه نمی‌داد که افکار عمومی غرب آن را به‌عنوان آلترناتیوی که قرار است دموکراسی و حقوق بشر را مستقر و رعایت کند بپذیرد. بنابراین نمی‌توانست آلترناتیوی مناسب برای جمهوری اسلامی باشد.

۳- مخالفت اقوام ایرانی با سلطنت پهلوی: حکومت پهلوی، چه در زمان رضاشاه و چه در زمان محمدرضاشاه، جنایات بزرگی را علیه اقوام ایرانی رقم زده بود. از حمله‌ی ارتش رضاشاه به لرستان و بمباران شهرهای این استان تا قتل‌عام مردم آذربایجان و کردستان و بلوچستان و اعراب خوزستان، و کشتن بزرگان بختیاری و قشقایی تا غارت اموال و تصاحب املاک مردم مازندران و … در کارنامه‌ی این پدر و پسر درج است. بنابراین سابقه‌ی تاریخی، بسیاری از اقوام ایران هرگز پذیرای پهلوی نخواهند بود.

۴- مخالفت نیروهای سیاسی باپرنسیب و استخوان‌دار با پهلوی: به‌علاوه‌ی اقوام ایران، نیروهای سیاسی صاحب‌نفوذ و ریشه‌دار نیز پهلوی را نمی‌پذیرفتند. چه نیروهای سیاسی با خاستگاه قومی، مثل فعالین کرد و عرب و بلوچ و … و چه نیروهای سیاسی با خاستگاه ملی که باورمند به آزادی و دموکراسی و حقوق بشر هستند، هرگز تن به پادشاهی دوباره‌ی پهلوی نمی‌دهند. از تعدادی انگشت‌شمار که تا دیروز تحت ولایت فقیه بوده‌اند و اکنون تحت ولایت شاه درآمده‌اند و در نقد خامنه‌ای به تایید پهلوی رسیده‌اند اگر بگذریم، هیچ‌کدام از نیروهای سیاسی باورمند به اصول و پرنسیب‌های سیاسی و انسانی پهلوی را نپذیرفته‌اند.
این دلایل و دلایلی دیگر موجب شده بود که رضا پهلوی به‌عنوان یکی از آلترناتیوهای احتمالی برای جمهوری اسلامی در ته لیست قرار گیرد. بعد از انتخابات دوم خرداد و برقراری روابط نزدیک ایران با کشورهای اروپایی و بده‌بستان‌های سرویس‌های امنیتی، این اطلاعات به دست وزارت اطلاعات رسید. زمانی که سعید امامی در معاونت امنیت وزارت اطلاعات همه‌کاره بود برنامه‌ای ریختند که از رضا پهلوی و سلطنت‌طلبیِ پهلوی‌محور به‌عنوان عنصری که می‌تواند موجب تفرقه و جدایی نیروهای معترض و بسیج‌زدایی جنبش‌های اجتماعی شود، بیشترین استفاده را ببرند.

نفوذ وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در ماموران ساواک و سلطنت‌طلبانی که از ایران خارج شده بودند، بیشترین امکان و بهترین فرصت برای تبدیل سلطنت‌طلبی به پروژه‌ای امنیتی بود. سرویس‌های امنیتی ایران در خنثی کردن و زدن اپوزسیون ضدپهلوی مثل سازمان مجاهدین و کردها و اعراب و … از تجارب و عناصر ساواکی بسیار استفاده می‌کردند. اکنون فرصتی پیش آمده بود تا از همین عناصر برای نفوذ و تأثیرگذاری بر پهلوی و تبدیل او و جریان سلطنت‌طلبی به یک اهرم کارساز در تضعیف اپوزسیون سیاسی و بسیج‌زدایی اجتماعی استفاده کنند.

زمانی که هاشمی‌شاهرودی رئیس قوه‌ی قضائیه شده بود، تیمی را تعیین کرده بود که به پرونده‌های مفتوحه‌ای که مدتی طولانی باز بودند و به سرانجام نرسیده بودند رسیدگی کنند و آنها را به سرانجام برسانند. یکی از این پرونده‌ها، پرونده‌ی قتل‌های زنجیره‌ای بود. یکی از اعضای این تیم برای من تعریف می‌کرد که در پرونده‌ی قتل‌های زنجیره‌ای یک تک‌نویسی از یکی از بنیانگذار اطلاعات نخست‌وزیری و وزارت اطلاعات بعدی وجود دارد که راجع به کاظمی ارسنجانی معروف به موسوی، از عناصر اصلی در قتل‌های زنجیره‌ای، است. این فرد در مورد موسوی نوشته است که ایشان یکی از نیروهای کارکشته و صاحب نفوذ در جریان نفاق (مجاهدین خلق) است که ما از تخصص و نفوذ او برای کاستن از تأثیرگذاری منافقین در اعتراض به حضور خاتمی در سازمان ملل استفاده کردیم و ایشان در کم‌رنگ کردن حضور منافقین در اطراف سازمان ملل بسیار کمک کرد و … (نقل به مضمون).

راوی در توضیح نفوذ امثال موسوی در سازمان مجاهدین و دیگر گروه‌های مخالف حکومت می‌گفت بیشتر این نفوذها از طریق رابط‌هایی است که ساواک در میان مجاهدین دارد و سرویس‌های امنیتی با کمک مامورین ساواک از این نفوذها بهره می‌برند.
حال زمان آن رسیده بود که از همین مامورین برای نفوذ و تأثیر بر شخص پهلوی و اطرافیانش هم استفاده کنند و از طریق آنها کسانی را نیز به‌عنوان سلطنت‌طلب به خارج بفرستند تا هدایت جریان پهلوی‌طلبی را در دست گیرند. معاونت امنیت وزارت اطلاعات در زمان سعید امامی تشخیص داده بود که پایگاه اجتماعی سلطنت‌طلبی کلاه مخملی‌ها، لات‌ها و لمپن‌ها هستند. به کمک نیروهای نفوذی خود در میان پهلوی‌طلبان مهمانی–جلسه‌ای در ترکیه ترتیب دادند و بسیاری از لات‌های داخل ایران را هم به آن مهمانی دعوت کردند و برای‌شان توضیح دادند که در شرایط مقتضی باید نقش تاریخی‌ای که در ۲۸ مرداد علیه دولت مصدق به عهده گرفته بودند را دوباره به عهده بگیرند و در تاج‌بخشی به پسر شاه رفتاری چون شعبان بی‌مخ داشته باشند و …

بعد از جلسه و بازگشت این افراد به ایران، چندتن از آنها در سکوت خبری و بی‌سروصدا سربه‌نیست شدند (درواقع آغاز قتل‌های زنجیره‌ای از کشتن این بیچاره‌ها بود) و بقیه نیز اعلام آمادگی کردند که با وزارت اطلاعات همکاری کنند.
بعد از مرگ سعید امامی و بی‌اعتمادی نسبت به وزارت اطلاعات خاتمی، بسیاری از پروژه‌های امامی به اطلاعات سپاه منتقل شدند. یکی از آن پروژه‌های امنیتی که به اطلاعات سپاه منتقل شد، سلطنت‌طلبی پهلوی‌محور بود. همراه با پروژه‌ی سلطنت‌طلبی، استفاده از خلافکارها و لات و لوت‌ها هم به سپاه منتقل شد و بسیاری از لات‌ها به خدمت سپاه درآمدند و در برخی عملیات‌ها، به‌ویژه سرکوب مردم معترض، مشارکت فعال دارند.

درواقع اطلاعات سپاه اقدام به پیشبرد پروژه‌های مذکور کرد و آنها را بسط داد. سعید ملک‌پور برایم تعریف می‌کرد که روزی حاج ناصر (ناصر قرچه‌داغی که قبلاً در معاونت سایبری اطلاعات سپاه بود) سعید را برای رفع یک مشکل یا کاری دیگر به مرکز سایبری سپاه در میدان اقدسیه می‌برد. سعید وقتی به آنجا می‌رسد می‌بیند که یکی از اعضای گروه هکری «آشیانه» که آن زمان در بازداشت اطلاعات سپاه بودند، پشت یک سیستم نشسته و در حال کار است. با بردن سعید به آنجا، آن فرد را خارج می‌کنند و سعید پشت همان سیستم می‌نشیند و چون تخصص خودش هم طراحی سایت بود، بلافاصله متوجه می‌شود که اعضای این گروه هکری در حال طراحی سایتی به‌عنوان «تندر» هستند که بعداً به سایت انجمن پادشاهی ایران تبدیل و توری شد برای گرفتار کردن بسیاری از جوانانی مثل مرحوم وحید صیادنصیری که به‌واسطه‌ی ارتباط برقرار کردن با این سایت شناسایی و بازداشت شدند. صیادنصیری مدتی در اوین با ما هم‌بند بود و خودش می‌گفت که تنها فعالیتش برقراری ارتباط با سایت تندر بوده است.

البته کارویژ‌ه‌ی اصلی این سایت به دام انداختن جوانانی چون صیادنصیری نبود، هدف اصلی از ایجاد این سایت، بعد از ناپدید شدن فرود فولادوند و همراهانش در ترکیه، انجام یک‌سری عملیات مثل بمب‌گذاری شیراز بود که مسئولیت آن را بر عهده‌ی این انجمن کذایی بیاندازند و در آن سایت نیز اعلام شود. در کنار آن کسانی چون صیادنصیری هم به تور امنیتی می‌افتادند.
بعد از دستگیری اسدالله اسدی دفترچه‌ای از او گرفتند که حاوی نام افرادی است که توسط سرویس‌های امنیتی ساپورت مالی و اطلاعاتی می‌شوند و در میان اپوزسیون فعال هستند. این‌که چرا این دفترچه و اسامی درون آن افشا نمی‌شوند، هنوز معلوم نیست، اما اینکه سرویس‌های امنیتی در میان اپوزسیون، به‌ویژه اطرافیان رضا پهلوی، نفوذی گسترده و عمیق دارند تقریباً بر همگان روشن شده است.

در زندان که بودم با چندتن از پرسنل امنیتی (اعم از اطلاعات سپاه، حفاظت قوه‌ی قضائیه، وزارت اطلاعات و …) هم‌بند بودیم. اطلاعاتی که این افراد از سطح نفوذ سرویس‌های امنیتی در میان اپوزسیون می‌دادند تعجب‌برانگیز بود. سرویس‌های امنیتی توسط دو تیپ در اپوزسیون نفوذ دارند، یک تیپ مخبر است و تیپ دیگر منبع. مخبرها خیلی جدی نیستند و عموماً به‌واسطه‌ی ترس از زندانی شدن و اذیت و آزار تن به همکاری می‌دهند و وظیفه‌شان هم انتقال اخبار و در برخی مواقع ضبط صحبت‌های افراد در یک جلسه و انتقال آن به سرویس امنیتی است. این افراد عموماً به شدت آسیب دیده‌اند و از کاری که می‌کنند عذاب وجدان زیادی دارند. چند تن از این افراد را به من معرفی کردند و با اینکه از شنیدن نام برخی‌شان تعجب کردم، اما خیلی از رفتارشان ناراحت نشدم و درک‌شان می‌کنم. اما منابع کسانی‌اند که دارای کد امنیتی (معمولاً یک کد ۸ رقمی است که به جای مشخصات هر منبع به‌کار می‌رود) در آن سرویس خاص هستند و مسئولیت پیش‌برد اهداف و برنامه‌های سرویس مطبوع خود را به عهده دارند. از تغییر نگرش افراد تا زیر میز زدن و مخالفت با یک تصمیم سیاسی تا تخریب دیگران و ترور شخصیتی و زدن جریانات سیاسی اپوزسیون و … بر عهده‌ی این منابع است. غیرقابل باور است، اما تعداد این افراد که حقوق‌بگیر سرویس‌های امنیتی هم هستند، در میان اپوزسیون بسیار زیاد است. از چپ و ملی و مصدقی و سلطنت‌طلب و … در میان بیشتر گروه‌ها از این نوع منابع حضور فعال دارند. در زندان، عضوی از یک حزب مسلح کُرد تعریف می‌کرد که یکی از اعضای مرکزی حزب که مسئول عملیات هم بوده منبع وزارت اطلاعات بوده است و تمام تیم‌هایی که خود برای عملیات فرستاده را به وزارت اطلاعات لو داده و همه را گرفته بودند. چندتن از این افراد نیز کشته و اعدام شدند. با این‌که همه‌ی تیم‌های عملیاتی این حزب لو رفته بودند و دستگیرشدگان از زندان پیام می‌داده‌اند که این فرد منبع وزارت است، سران حزب باور نمی‌کرده‌اند و تا مدت‌ها این فرد به کارش ادامه داده و بعدها رهبران حزب تصمیم به اخراج او می‌گیرند. سطح نفوذ در این حد است و فقط در میان سلطنت‌طلبان و اطرافیان پهلوی نیست ، اما آن‌چه موقعیت سلطنت‌طلبان را مستثنی می‌کند، نقشی است که آنها در تحکیم و تقویت استبداد به عهده گرفته‌اند. درواقع سلطنت‌طلبی با محوریت پهلوی به ابزاری برای ایجاد تفرقه و شکاف در میان فعالان سیاسی و مخالفان جمهوری اسلامی و به چرخ پنجم ماشین سرکوب حاکمیت تبدیل شده است. عملکرد پهلوی‌طلبان این روزها به‌وضوح نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی به کمک بررسی‌های سرویس‌های امنیتی غربی چه سرمایه‌گذاری درستی روی پروژه‌ی پهلوی انجام داده و چه بهره‌ای می‌برد.

بنابر پژوهش‌های متفکرین باورمند به تئوری‌های نسل چهارم انقلاب، یکی از مولفه‌های اصلی و علت‌های علی یک انقلاب موفق تایید افکار عمومی جهانی و دیگر دولت‌ها از انقلابیون است، مولفه‌ای که با جا زدن پهلوی به‌عنوان آلترناتیو و عملکرد پهلوی‌چی‌ها به‌طور جدی و گسترده از بین رفته است و هیچ ملت و حکومتی حاضر نیست موید به‌قدرت رسیدن فاشیسمی به‌مراتب وحشتناک‌تر از جمهوری اسلامی در ایران شود. بنابراین است که سرویس‌های امنیتی جمهوری اسلامی سرمایه‌گذاری پرمنفعتی روی پهلوی انجام دادند و ناتوانی سیاسی او نیز بستری مهیا برای این بهره‌وری عالی شد.
جان فوران پنج عامل علی را برای پیروزی یک جنبش (انقلاب) ضروری می‌داند: ۱) توسعه‌ی وابسته، ۲) حکومت سرکوب‌گر، انحصارگرا و متکی به شخص، ۳) رکود اقتصادی، ۴) ارتباط باز با نظام جهانی و ۵) فرهنگ‌های سیاسی مقاومت و بحران انقلابی، تمام شرایط یک انقلاب در ایران وجود دارند، به‌غیر از فرهنگ‌ سیاسی مقاومت که توسط پهلوی و اعوان و انصارش تبدیل به یک فرهنگ فاشیستی و ضد مقاومت شده است. فرهنگ سیاسی مقاومت عنصری است که از جانب مبارزین برساخته و بسط داده می‌شود، چیزی که در چهره‌ی فاشیسم توسط پهلوی‌چی‌ها در حال ساخت، پرداخت ‌و بسط و ترویج است و جامعه‌ی ملی و جهانی را از هرگونه تغییر و تحول می‌ترساند. عملکرد این جماعت در فضای مجازی به‌وضوح ترجمان باورمندی‌شان به اعمال زور و حذف و کشتار است و همین موجب می‌شود که با ورود آنها به میدان عمل سیاسی مردم به خانه‌هایشان بروند و میدان را خالی کنند. سیاستی که سرویس‌های امنیتی جمهوری اسلامی سال‌ها پیش به آن پی برده بودند و از سال ۹۶ به‌طور جدی با شعار «رضاشاه روحت شاد» وارد خیابانش کردند و به‌یک‌باره مومیایی رضاشاه هم از زیر خاک سربرآورد و فریاد مردم را لبیک گفت و میدان‌دار تحول (درواقع ثبات و تحکیم موقعیت جمهوری اسلامی) شد.

سرویس‌های امنیتی جمهوری اسلامی را دست‌کم نگیریم که از اپوزسیون هم پرتلاش‌تر هستند و هم جلوترند و هم اینکه آنها تمام‌وقت فعالیت می‌کنند و نه چونان مخالفین پاره‌وقت و از سر تفنن. پس طبیعی است که موفقیت از آن‌شان باشد و در شرایط بحرانی دست بالا را بگیرند. برای دست بالا گرفتن مخالفین نیاز به کار حرفه‌ای، تمام‌وقت، گروهی و البته افشاگری درباره‌ی پروژه‌هایی امنیتی چون پهلوی‌طلبی داریم؛ و فراموش نکنیم که برای آزادی و دموکراسی مبارزه می‌کنیم نه به قدرت رسیدن یک دیکتاتوری دیگر.

Recent Posts

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳

اوضاع جریان اندیشه در عصر هخامنشیان

به بهانه سالگرد کوروش بزرگ

۰۸ آبان ۱۴۰۳

ایرانیان و نزاع اسرائیل و فلسطین

تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقه‌ی پرآشوب و بی‌ثبات خاورمیانه…

۰۵ آبان ۱۴۰۳

حمله‌ نظامی به ایران: «برکت»، «فرصت»، «فلاکت»

تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صف‌بندی‌‌های قابل تأملی واداشته…

۰۴ آبان ۱۴۰۳

گذارطلبی و نفی اصناف جنگ‌طلبی!

ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش می‌رسد. سه‌گانۀ…

۰۲ آبان ۱۴۰۳