مجله بخارا عنوان آشنایی برای عموم ایرانیان دوستدار فرهنگ و هویت ایرانی است. نشریهای روشنفکرانه که در نزدیک به سه دهه گذشته پایمردانه در حوزههای ایرانشناسی و ادبیات و هنر ایران تولید محتوا کرده است و این روزها به علت بیماری صاحب امتیاز و سردبیر این نشریه که در تمامی دوران انتشار آن این مسئولیت را برعهده داشته، مجددا نامش بیش از پیش بر سر زبانها افتاده است.
علی دهباشی بزرگمردی که عمر خود را از طریق انتشار مجلات متعدد که مشهورترین آنها بخارا و کلک هستند، وقف فرهنگ ایران زمین کرده است و مرحوم داریوش شایگان در وصف او و کارهایش عباراتی را آورده است که به نظر میرسد توصیف مشترک تمامی افرادی باشد که دهباشی را میشناسند: «علی دهباشی یک فرد نیست، یک وزارتخانه است و یک تنه به اندازه یک کل وزارت فرهنگ کار میکند.» تشبیه دهباشی به یک نهاد، توصیفی اشتباه یا غلوآمیز نیست. در نتیجه همت والای او امروز مجموعهای مدون از آثار بسیاری از اندیشمندان و فرهنگ دوستان حوزه تمدنی زبان فارسی از غرب ایران تا افغانستان و تاجیکستان در مجلدات بخارا و کلک جمعآوری شده است. مجموعهای که منبعی بسیار گرانقدر برای تمامی مراکز علمی و پژوهشی در حوزه ایرانشناسی است. و پر واضح است که این خدمت بزرگ از توان بسیاری از سازمانها و نهادهای امروزی خارج بوده است.
اما هرچه از بزرگی این خدمت دهباشی برای فرهنگ ایران زمین بگوییم، به همان مقدار باید اقرار کنیم که او خود نه تنها قربانی، که متاسفانه با افتخار امتداد دهنده برخی ویژگیهای منفی فرهنگی است که سرنوشت انسانهای ساکن در حوزه تمدنی ایران را به شرایط نامناسب امروزی رسانده است.
دهباشی بارها در پاسخ به سوال نحوه مدیریت نشریه بخارا تاکید کرده است که اعتقادی به کارگروهی ندارد. از جمله در مصاحبه با روزنامه اعتماد در سال ۱۳۹۹ گفته است: «من اعتقاد به کار جمعی ندارم. برای اینکه ما تجربه کار جمعی نداریم، معمولا سلایق شخصیمان را در کار دخالت میدهیم و شروع میکنیم، یکدیگر را حذف میکنیم.»
با اطمینان بالایی میتواند پذیرفت اکثریت افرادی که با فرهنگ امروز ایران آشنا هستند، در این گزاره که «تجربه کاری جمعی نداریم»، با دهباشی هم عقیده باشند و بپذیرند که مشکلات کار گروهی در ایران بسیار زیاد است. اما گفتن حقیقت تنها قدم اول داستان است و اینجا جا دارد آقای دهباشی به عنوان یک خادم به این فرهنگ، به این بیندیشد که آیا ویژگی «عدم تجربه کار گروهی» را یک خصیصه مثبت فرهنگی میداند یا منفی؟ اگر دهباشی هم به مانند نگارنده این سطور باور داشته باشد این ناتوانی، یکی از نقاط ضعف فرهنگ ایران زمین است به ویژه در تمدن پیچیده جهانی و همکاری محور مدرن باشد، آنجاست که سوال از مسئولیت اجتماعی به میان میاید. چرا برای فردی که زندگی خود را وقت ارتقای فرهنگ ایران زمین کرده است، توجه به این نقصان فرهنگی آنقدر خارج از اولویت فرض شده است؟
طبیعتا از عموم مردم انتظار نمیرود که در جهت ارتقا و اصلاح فرهنگ ایران و ایرانیان اقدام کنند، اما به دور از انصاف نیست اگر از بزرگانی چون علی دهباشی که شخصیت و زندگی خود را به معنای واقعی وقف فرهنگ این جامعه کردهاند، انتظار داشته باشیم تا حتی اگر در جهت کاهش برخی نقاط ضعف این فرهنگ نتوانستهاند تلاشی کنند، دست کم با افتخار خود را قائل به آن نقیصه ندانند.
این نقد فقط متوجه علی دهباشی بزرگوار نیست، چرا که متاسفانه یک بیماری فرهنگی عمومی میان نخبگان ایران زمین در حوزههای مختلف است. به عنوان نمونه تنها توجه به اسامی بزرگانی که دهباشی طی این سالها برای جمعآوری آثار آنها تلاش کرده است یا خود در مجله بخارا دست به قلم بردهاند، گویای این واقعیت است. نامهای درخشانی چون عباس زریابخویی، عبدالحسین زرینکوب، پرویز ناتل خانلری، فریدون آدمیت، محمدرضا شفیعی کدکنی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ابوالقاسم انجوی شیرازی، محمد حسن لطفی و… با تقریب خوبی همگی در یک ویژگی مشترک بوده و هستند؛ فرار از کار جمعی! عموم این بزرگان با آوردن بهانههایی مشابه علی دهباشی، سعی کردهاند تن دادن خود به فرهنگ مخرب تکروی ایرانیان را توجیه کنند. واقعیتی که نشان میدهد حتی در ذهن این بزرگان دلسوز ایران نیز اصلاح این نقیصه کاری کم ارزشتر یا دست نیافتنیتر از به عنوان مثال تصحیح فلان نسخه خطی (که امری بسیار ارزشمند و طاقت فرساست) بوده است.
در تداوم همین نگرش نهادینه شده در میان نخبگان جامعه است که در ایران معاصر ما توجه به کار جمعی و نهادسازی بسیار دور از ذهن و خارج از اولویت قرار گرفته است. عموم تلاشهایی هم که برای کارهای جمعی صورت گرفته به دلیل همان که دهباشی به درستی اذعان کرده است، یعنی نداشتن «تجربه کار جمعی»، با اولین مشکلات به شکست رسیده است. اما این تجربه چه زمانی و به چه روشی باید اندوخته و حفظ شود؟ چرا باید برای لیست کردن اسامی افرادی که عمر خود را وقت تأسیس و استقرار نهادی کرده باشند که معطوف به شخص آنان نباشد و بعد از حیات آنها هم، آن نهاد یا موسسه توانسته باشد به کار خود ادامه دهد، نیاز به جستجوی فراوان است؟ جست و جویی که متاسفانه نتیجهای دلگرم کننده هم نخواهد داشت!
هرچند با اطمینان میتوان اذعان کرد، مهمترین عامل ایجاد و تعمیق این فرهنگ مخرب در جوامع حوزه تمدنی ایران زمین، به سیاستگذاری حکومتهای استبدادی این ممالک باز میگردد که مانع اصلی جمع شدن ایرانیان در کنار یکدیگر به صورت مستقل از حکومتها هستند. اما امثال دهباشی تحت همین فشارهای استبدادی همچنان از تلاش ننشستهاند و محصولاتی همچون مجله بخارا را در اختیار مخاطبان قرار داده اند. فهم این واقعیت است که دریغ و صد افسوس به همراه دارد زمانی که به یاد بیاوریم بخارا نیز بعد از دهباشی نخواهد بود تنها چون محصول کار یک فرد است! همانطور که سخن نیز بعد از ناتل خانلری، نگین نیز بعد از محمود عنایت، یغما نیز بعد از حبیب یغمایی و بسیاری محصولات ارزشمند فرهنگی دیگر که همگی قربانی فرهنگ ضد نهادگرای ایرانیان شدهاند و امروز به مانند خالقانشان دیگر حیات ندارند. تک تک این نشریات انبوهی «تجربیات» موفق و ناموفق انباشته شده با خود به همراه داشتند. بله «تجربه»، همان که امروز دهباشی به درستی اذعان میکند فرهنگ ایرانی «فاقد» آن است!
به دلیل عدم تمایل به کار گروهی و عدم تاسیس نهادها و سازمانهای پایدار، تمامی این تجربههای گرانقدر همراه با جسم افرادی که این تجربهها را شکل داده بودند به خاک سپرده شده است. چرخهای که قرنهاست در تکرار است و سرزمین کهن ایران هر بار منتظر میماند تا فرزندی دیگر سر برآورد و بخواهد تجربههایی را از نو از سر گذراند و در نهایت دفن شود.
این متن بیش از آنکه نقد به شخص علی دهباشی عزیز باشد، نقد به فرهنگی است که همه ما از جمله علی دهباشی، درگیر آن هستیم. آدمهای توانمند و از خودگذشتهای چون دهباشی در این مرز و بوم کم نیستند، افرادی که یک تنه کاری به اندازه یک نهاد انجام میدهند، اما دقیقا مشکل همین جاست. یک فرد جای یک نهاد را گرفته است و در نتیجه تلاشهای سترگ فردی که در ساختار یک سازمان برای آیندگان ماندگار و پایدار نمیشوند.
علی دهباشی که برایش آرزوی سلامت و عمر دراز و باعزت داریم، آخرین نمونه از اینگونه بزرگان نیست. به تازگی به همت مهدی سلیمانیه روایت راهاندازی و گسترش وبسایت گنجور در کتابی با عنوان «گنجور؛ قدرت بینهایت کوچکها» توسط انتشارات آرما منتشر شده است. «حمیدرضا محمدی» مدیر سایت گنجور یک علی دهباشی دیگر است. فردی که یک تنه و بدون هیچ حمایتی، کاملترین مرجع شعر شاعران سنتیسرای فارسی را راهاندازی کرده و به صورت رایگان در اختیار همگان قرار داده است. در این کتاب محمدی هم به مانند دهباشی از جمع گریز بودن خود میگوید. این اعتراف به ما هشدار میدهد که اگر در گذشته مجله سخن با ناتل خانلری رفت و امروز نگرانیم بخارا هم با دهباشی به خط پایان برسد، فردا هم با گنجور و محمدی این اتفاق تکراری را رقم خواهد زد.
نیاز است تا از جایی و زمانی تلاشی جمعی برای خاتمه دادن به این گفتمان فردگرای فرهنگ ایرانی شکل بگیرد. کار دهباشی بسیار سترگ است اما فرهنگ «کار فردی» را نباید ارج داد. باید به این فکر کنیم که چگونه میتوان تجربههای ایرانی را با خالقانش به گور نسپرد؟ باور داشتن به کار جمعی و ساختن و تقویت نهادهای گروهی، احتمالا یکی از موثرترین روشها برای حفظ و تجمیع این تجربههاست، که خود زمینهساز سعادت و شکوفایی آینده ایران زمین خواهد بود.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…