نام مهندس مهدی بازرگان در اذهان عمومی و رسانهها، بیش از هر چیزی در دو بُعد اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است؛ روشنفکری یا نواندیشی دینی و همچنین تحولات سیاسی انقلاب ۱۳۵۷. در بُعد شخصی هم زیست اخلاقی وی در عرصههای سیاسی و اجتماعی مورد توجه زیادی قرار دارد. اما به باور نگارنده، شاید بتوان درخشانترین ویژگی مرحوم بازرگان را اعتقاد نظری و عملی وی به تقویت بنیانهای جامعه یا به عبارتی دقیقتر «پایبندی او به اصول فعالیت گروهی در تشکیل نهادها و تقویت حوزه عمومی» دانست، که نه تنها کمتر دیده شده است که حتی کم اهمیت نیز فرض شده است!
تأملات و تطورات فکری و نظری بازرگان در حوزه دین، امروزه با نقدهای بسیاری مواجه است و حتی خود وی نیز در سالهای پایانی عمر، به نقادی جدی گذشته فکری خود پرداخت تا جایی که شاید بتوان بخش عمده آن میراث را امروز تنها به عنوان تاریخ نواندیشی دینی مورد بازخوانی قرار داد. از سوی دیگر آنچه در انقلاب سال ۵۷ نیز متبلور شد؛ آنقدر نواقص داشت که خود وی آن را سیلی ویرانگر توصیف کرد که ناخواسته در نتیجه اقدامات و مبارزات سیاسی او و بسیاری مصلح نیکخواه دیگر چون او راه افتاد. اما آن بخش از میراث بازرگان که امروز میتوان با اطمینان و بر مبنای تجربه عملی و مطالعات علمی بر درستی و راهگشایی آن تاکید کرد در ویژگی نهادسازی بازرگان نهفته است. او در این بُعد از سلوک اجتماعی خود، نهادهای مستقلی را به عنوان میراثهایی گرانبها به جای گذاشته است. میراثی که حتی امروز که سی و دو سال از درگذشت بازرگان میگذرد، بسیاری از آنها همچنان در راستای اهداف سازمانی و تخصصی خود در حال فعالیت و خدمت به جامعه هستند.
حوزه عمومی یا عرصه عمومی، مفهومی اجتماعی است که نظریهپردازانی چون هانا آرنت و یورگن هابرماس بسیار بر اهمیت آن در تقویت جامعه دموکراتیک و بسط آزادیها اجتماعی تأکید دارند. حوزه عمومی، محملی است که تکتک شهروندان جامعه، به صورت مستقل از حکومت یا دولتها، در محدوده آن به فعالیت جمعی و گروهی در تخصصها و دغدغههای مختلف میپردازند. این تشکلها، موسسات و شرکتها ابزارهایی هستند که به توده بیشکل جامعه، امکان شکلیابی و قدرتمندی، به منظور کنشگری و تاثیرگذاری در جامعه میدهند. تجمیع قدرتِ تخصص تکتک شهروندان در قالب این نهادهاست که در نهایت «دولتها» را به عنوان غولهای قدرتمند جامعه (یا به قول هابز «لِویاتان») را با یک «عرصه عمومی» قدرتمند مواجه ساخته و وادار میسازد تا در سیاستگذاریها و مدیریت اجتماع، برای اجزای مختلف جامعه شخصیت مستقل قائل شده و از مشارکت آنها استفاده کند. به زبان سادهتر به عقیده هابرماس و آرنت، وجود یک حوزه عمومی قدرتمند است که باعث میشود حکومت ها به مشروط شدن دموکراتیک تن دهند.
همچنین، دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون نیز در سالهای اخیر و طی اثر سترگ «راه باریک آزادی» به نوعی دیگر بر این مفهوم تأکید کردهاند. آنها با بررسی تجربههای متعدد از جوامع مختلف و در طول تاریخ، نشان دادهاند «آزادی» تنها زمانی در یک جامعه گسترش پیدا میکند که میان «قدرت حکومت» از یک سو و «قدرت جامعه» از سوی دیگر، نوعی تعادل ایجاد شود. جامعه ایرانی به علت سیطره فرهنگ استبدادی «نهاد سلطنت» در طول قرون گذشته، هیچگاه شاهد چنین تعادلی نبوده است و همواره کفه ترازوی قدرت به شکل فاحشی به سمت حکومت سنگینی داشته و در نتیجه «حوزه عمومی» به عنوان یکی از مهمترین عوامل قدرتیابی جامعه، در ایران بسیار ضعیف و نحیف باقی مانده است.
درک حقایق اجتماعی فوق، اهمیت توجه و تلاش بازرگان در تأسیس نهادهای تخصصی در حوزههای مختلف جامعه را بیشتر نشان میدهد. پیش از آنکه هانا آرنت در دهه ۷۰ میلادی (معادل ۵۰ شمسی) به نظریهپردازی درباره حوزه عمومی بپردازد، بازرگان با درک تجربه شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت در ابتدای دهه ۳۰ شمسی، متوجه اهمیت تشکلها و نهادها در تقویت جنبشهای آزادیخواه میشود و بر همین اساس این مهم را تا پایان عمر در دستور کار خود قرار می دهد. او در یادداشتی نوع نگاه خود به این موضوع را مشخص کرده است:
«پیشنهاد میشود به کلیه دوستان به طور جدی و مداوم در صدد تشکیل و ترتیب باشگاهها و مجلسها و انجمنها و کانونها و شرکتها و موسسات خیریه و فرهنگی و بهداری و تعاونی و تجاری و دینی برآیند و نتیجه عملیات و آمار پیشرفتها را گزارش دهند. هر محفلی و هر مجلسی که در این مملکت در هر جا و به دست هر کسی تشکیل شود و جمعی در آن برای همکاری مفید حضور یابند، مکتبی برای دموکراسی و تربیت اجتماعی ما و روزنهای به آسمان نجات ایران خواهد بود. هر قدر مجامع به دنبال هدفهای حق و صلاح باشد و روح همکاری و همزیستی در سایه مقاصد خیرخواهی و وظایف حیاتی تشکیل شود، به لحاظ تربیت و تاثیر بهتر خواهد بود.»
بازرگان با باور به این راه بود که توانست شرکت اقتصادی-مهندسی صافیاد، موسسات انتشاراتی همچون قلم و سهامی انتشار، حزب سیاسی نهضت آزادی ایران و انجمنهای صنفی مانند انجمن اسلامی مهندسین، پزشکان و غیره، را از خود به عنوان فرد موسس به یادگار بگذارد. نهادها و تشکلهایی که همگی پس از سه دهه از درگذشت وی و علیرغم وجود موانع و مشکلات فراوان امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در حال ادامه فعالیت هستند. سیاهه نهادهایی که بازرگان به نوعی در تداوم یا تقویت فعالیت آن ها نیز موثر بوده است، لیست بلند بالای دیگری است که شامل عناوینی همچون جبهه ملی ایران، حسینیه ارشاد، انجمنهای اسلامی دانشجویان و غیره میشود.
نکته قابل توجه دیگر در این راستا پایبندی شخص بازرگان به قوانین گروهی وضع شده در همین ساختارها است. هابرماس در توصیف حوزه عمومی تاکید دارد نهادهایی به تقویت جامعه در برابر سیطره حکومت کمک میکنند که ضمن مستقل ماندن از حکومت، بر اساس اصول جمعی و مشارکتی شکل گرفته باشند. در تاریخ معاصر ما، تجربیات فراوانی از نهادها و سازمانهایی وجود دارد که حول محور یک شخصیت تأسیس شدهاند و به طبع آن با افول یا درگذشت آن فرد، آن نهاد نیز محو یا مضمحل شده است. اما در مورد تجربیات بازرگان، با وجود آنکه معمولا نام و سوابق او در تمامی این سازمانها از برجستگی قابل توجهی نسبت به سایر همقطارانش برخوردار بوده است، اما ساختار سازمانی هیچ کدام از این نهادها با محوریت شخصیت وی شکل نگرفتند. به این معنا که ساختار این نهادها بر اساس برابری حقوق اعضا طراحی شدند و شخص بازرگان نیز به این قواعد دموکراتیک پایهریزی شده عملا پایبندی نشان داد. اثبات این ادعا تداوم حیات این نهادها پس از مرگ بازرگان است. حتی در دوره حیات بازرگان نیز، وی این پایبندی را به روشنی نشان میدهد و به عنوان یک مثال مشهور میتوان به مخالفت شورای مرکزی نهضت آزادی با کاندیداتوری بازرگان در اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران اشاره کرد. این مخالفت در حالی مطرح شد که بازرگان به عنوان دبیرکل حزب، کاملا با این تصمیم مخالف بود. اما او به تصمیم همحزبیهایی که اکثرا در حکم شاگردان و فرزندان بازرگان بودند تن داد. بازرگان به تجربه فهمیده بود پایبندی به اصول دموکراتیک و حفظ یک سازمان اجتماعی ارزشمندتر از آن است که بخواهد متکی به فهم و برداشت شخص خود عمل کند. حتی بازرگان میتوانست به نظر حزب احترام بگذارد و به صورت مستقل (و نه کاندیدای نهضت آزادی) برای آن انتخابات اعلام کاندیداتوری کند. کاری که ابوالحسن بنیصدر به عنوان کاندیدای پیروز در همان انتخاب انجامش داد و مشابه آن را بارها و بارها از شخصیتهای سیاسی ایرانی پیش و پس از آن تاریخ دیدهایم. اما مهدی بازرگان با قاعده عمومی موجود در میان نخبگان ایرانی متفاوت است، دقیقا به همین دلیل!
در تاریخ معاصر ایران فراوان میتوان شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی از تمامی گرایشهای فکری و اعتقادی پیدا کرد که یا از اساس تن به فعالیت جمعی و سازمانی ندادهاند یا اگر هم در چنین فعالیتی مشارکت کردهاند، به محض بروز اختلافی از آن نهاد جدا شده یا انشعابی در آن ایجاد کردهاند. در چنان زمانه و چنین جامعهای مشابه رفتار دموکراتیکی که بازرگان از خود نشان داده است، بسیار نادر و حتی بعید است. از این روی در این یادداشت تاکید شد که کنش اجتماعی بازرگان و منش عملی که در راستای تحقق این نگرش اجتماعی داشت، سودمندترین میراث اوست که میتواند درسآموز نسل فعلی و آینده ایرانیان باشد، و این کشور را در جهت تضعیف استبداد رهنمون سازد.
شوربختانه این منش و باور بازرگان در جامعه ایرانی آنچنان مهجور است که حتی در میان یاران و دوستان او هم کمتر مورد توجه قرار گرفته است. آنچنان که امروز برخی از نهادهایی که او تاسیس کرد و به نسل بعد تحویل داد، با نزدیک شدن به زمان پایان فعالیت همین افراد متعلق به نسل بعد، با خطر فروپاشی مواجه هستند. جامعه ایران از روزگار مشروطه تا به امروز به شدت نیازمند تکثیر افرادی بوده است که از این منظر باوری و عملکردی مشابه با بازرگان داشته باشند. شرایط ایران امروز به ما نشان داده است که نیاز داریم تا همگان، فارغ از باورهای متفاوت اعتقادی و ایدئولوژیک، بیش از پیش به این فقر مهم فرهنگی بپردازیم.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…