اخیرا در سایت زیتون مقالهای در باره آقای علی دهباشی به چاپ رسیده بود که در آن علاوه بر ستایش از ایشان به دلیل اینکه عمر خود را از طریق انتشار مجلات پر بار و متعدد وقف فرهنگ ایران زمین کرده اند، انتقاد شده بود که چرا مسئولیت این حجم از کار را نه بهصورت گروهی، بلکه “به تنهایی” به عهده گرفتهاند و سپس با اشاره به گفتهی ایشان در مصاحبه با روزنامه اعتماد که “اعتقاد به کار جمعی ندارند” علی دهباشی را نه تنها قربانی، که امتداددهنده برخی ویژگیهای منفی فرهنگی ما دانسته بودند که سرنوشت انسانهای ساکن در حوزه تمدنی ایران را به شرایط نامناسب امروزی رسانده است( علی دهباشی و دفن تجربههای ایرانی) . این نوشتار پاسخی به این انتقاد است .
علل عدم موفقیت ما در کارهای جمعی
“با ایرانی جماعت نمیشود کار کرد”! جملهایست که به کرات از زبان هموطنان مقیم خارج شنیده میشود؛ جملهای که حاوی حقیقت تلخی است و آن اینکه ما بهراستی نمیتوانیم با هم کار کنیم.
در این نوشتار کوتاه سعی می به علل این پدیده که مانند بسیاری از پدیدههای دیگر خود را در خارج از کشور و در جایی که شرایط و به تبع آن مردمانش مانند ما نیستند بیشتر در معرض دید میگذارد نظری اجمالی بیافکنیم.
موفقیت در یک کار گروهی مستلزم دارا بودن ویژگیهایی است که از آن جمله میتوان از “تحمل انتقاد”، “احترام به نظر مخالف”، “پذیرفتن اشتباهات خویش”، “احساس مسئولیت و وظیفهشناسی”، “رعایت قوانین و مقررات”، “ارجح دانستن منافع جمع بر منافع شخصی” و… نام برد.
عدم وجود این ویژگیها در ما، بهانضمام وجود خصوصیات دیگری هم چون: “عدم صراحت بیان”، “برحق دیدن خود”، “رفیقبازی و گروهبندی”، “در هم آمیختن احساس و عقیده”، “نیاز مبرم به مطرح شدن”، “حسادت و تنگنظری” و … مانع از آن میشود که بتوانیم در کارهای جمعی از هر نوع آن، چه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و یا حتی ورزشی به موفقیتی که باید دست یابیم.
علت تعدد گروههای سیاسی و فرهنگی در میان ایرانیان خارج از کشور را میتوان به وجود همین ویژگیها منتسب دانست. این ویژگیها باعث می شود مدت کوتاهی پس از شروع یک کار گروهی اختلافات آغاز گردد و کس یا کسانی از گروه جدا شوند. این افراد یا به تنهایی و یا با چند تن دیگر دست به تشکیل گروهی جدید میزنند و دوباره همین اتفاق میافتد. دیرپاترین گروهها معمولا آنهایی هستند که از یک و حداکثر دو نفر تشکیل میشوند که یکی در ِسمَت رئیس و دیگری در سِمَت نایب رئیس و یا منشی انجام وظیفه مینمایند. بهروشنی پیداست که این همان الگویی است که در طول تاریخ بر ما حاکم بوده و وجود خود را به نوعی در ما تثبیت کرده است.
بدیهی است نشریات سیاسی، فرهنگی، ادبی و اجتماعی و تلویزیونهای ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. در این میان کسانی که بیشتر در پی اهداف فرهنگی هستند و بنا به دلایلی که آنرا جز به ارث و یا تربیت خانوادگی و یا تلفیقی از این دو نمیتوان نسبت داد کمتر آلوده به ویژگیهای مانعشونده کار جمعی میباشند، یا باید با تساهل و تسامح؛ یعنی خون دل خوردن به کار با گروه ادامه دهند و یا اینکه اندرز نیچه فیلسوف نابغه آلمانی در قرن نوزدهم که گفته بود “به تنهایی ات بگریز، ای بسا بناهای سرفراز که از چکههای باران و از رویش گیاهان هرزه از پای در آمدهاند” را به کار گیرند و قبل از فرسودگی کامل به گوشه انزوا پناه ببرند و به این نتیجه برسند که در تنهایی بهتر میتوان کار کرد و مثمرثمر بود.
اما باید گفت که این پدیده نه به نژاد و رنگ و ملیت، بلکه به شرایطی بستگی دارد که ما در آن پرورش یافتهایم و در نتیجه منحصر به ما ایرانیان نیز نیست بلکه گریبانگیر تمامی مردمانی است که در شرایطی مشابه شرایط حاکم بر جامعه ما یعنی غیر دموکراتیک، غیر قانونمند و فاقد عدالت اجتماعی زندگی کرده و میکنند.
هر چند تاثیر ارث و خانواده را در تشدید و یا تعدیل این خصوصیات نمیتوان نادیده گرفت، اما چون اکثریت قریب به اتفاق ما بخش عمدهای از زندگی خود را در جامعه خویش گذرانیدهایم، از آثار سوء شرایط حاکم در امان نبوده ایم. به بیان دیگر ایرانی بودن مستلزم داشتن تعداد کم یا زیاد و یا تمامی این ویژگیهاست.
بهسهولت میتوان دید ویژگیهایی که معلول عقبماندگی ما بودهاند، اکنون خود به یکی از بزرگترین عوامل عقبماندگی ما تبدیل شدهاند و فاجعه از این نقطه آغاز میگردد.
با توجه به این واقعیت علمی که رشد مطلوب در محیط سالم امکانپذیر است، میتوان به جرات ادعا کرد که در چنین بستر فرهنگی آلودهای نه شعر و ادبیات میتواند به رشد درخوری برسد و نه اقتصاد و سیاست و نه ورزش و نه هیچ چیز دیگر.
بدون شک ما به یک خانه تکانی و یا رستاخیز فرهنگی احتیاج داریم و این امر ممکن نخواهد شد مگر اینکه همگی ما از معلم و استاد و دانشجو گرفته تا دستاندرکاران نشریات، روزنامهها، رادیوها و تلویزیونها و وبسایتهایی که به نوعی نام فرهنگ را در خود و یا با خود حمل می کنند، وجود این ویژگیهای مخرب را در خود با تمام گوشت و پوست و استخوان لمس کنند و قبل از هر چیز به تعدیل آنها و اصلاح خود بپردازند و این مهم جز با نگاه دقیق به رفتارها و گفتارها در هر لحظه از زندگی حاصل نخواهد شد.
پانوشتها
۱- آقای هادی خرسندی طنز پرداز معاصر ساکن انگلستان در همین رابطه در جایی گفته بودند هر کس را برای مصاحبه به ایستگاه رادیویی خود دعوت می کنم می گوید من خودم رادیو دارم!
۲- این ویژگیها چنان در ما نهادینه شده اند که حتی اعضای اپوزوسیون خارج از کشور، علیرغم داشتن تحصیلات و تخصص و سالها زندگی در مهد دموکراسی، نتوانستند از انجام یک کار گروهی بر آیند.
3 پاسخ
پس چگونه است که ایرانیان تحصیل کرده خارج از ایران که بویژه امروزه که خبری هم ضد اسلام شده آن و هستندحس همکاری در وجودشان نیست و همدیگر را تحمل نمیکنند و پس از ۴۵ سال هنوز نتوانسته اند حتی در موارد ابتدائی هم همدیگر را تحمل کنند. تا وقتی ضعف های فرهنگی و اجتماعی خود را نپذیریم تا کوشش به رفع آنها کنیم اوضاع همین است. تا وقتی که ضعف های خود را یک روز بگردن انگلیس، یک روز امریکا، یک رور اسلام بگذاریم در برهمین پاشنه میچرخد.
سرکار خانم شیخ اللسلام –
) همانطور که فرمودید این مورد در تار پود فرهنگ ماست – مثل دیگری هم بود که میگفت «اگر شریک خوب بود، خدا برای خودش هم میاورد.
) ضمنا سرکار عدم همکاری ایرانیان خارج را با توجه به اینکه «از نظر تحصیلات در رده های بالای قرار دارند» ذکر کرده اید.
متاسفانه ما ایرانی ها آنقدر که به آموزش توجه داریم به پرورش بی اعتنا هستیم. مثالی هم نمیخواهم اینجا بیاورم چون به حد کافی روشن است.
بنظر من آموزش و پرورش یا تعلیم تربیت را بایستی برعکس خواندو نوشت و فهمید و اجرا کرد – یعنی «پرورش و آموزش یا تربیت و تعلیم.
با احترام، کاوه
اینها جزو ویژگیهای فرهنگی ملت ما نیستند،بلکه به سیستم آموزش و پرورش رعیتپرور و خصلت انفرادگرای دین اسلام برمیگردند. در اسلام هر فرد به تنهایی در برابر خدا مسئول است و کوچکترین مسئولیتی در برابر کارهای دیگران ندارد. در قرآن مثالها از افرادی که به تنهایی ‘ایمان” آورده و “رستگار” شدهاند فراوان است،از جمله همسر فرعون و اکثریت پیامبران پیش از بعثت. به علاوه اکثریت جامعه نیز همیشه بر خطا تصویر میشود و آیاتی مانند “اکثرشان(مردم) نمیفهمند یا نمیدانند” و آیاتی در نهی کار و همکاری با نامسلمانان و نامعتقدان هم بسیار است تا جایی که حتی لمسشان نیز نهی شده است. طبیعی است که در چنین سیستم اندیشه کار گروهی و ملی نه تنها جایی ندارد بلکه ارزش منفی نیز هست چون ممکن است ناآگاهانه با “گنهکاران” در کاری بر علیه “اسلام” همکاری شود. حکومتهای مطلقه فردی نیز این آموزههای اتمیزه کننده را در راستای منافع خود دیده و در سیستمهای آموزشی سنتی(مکتب خانه) و مدرن(مدارس نوین) نهادینه کردهاند. در ایران باستان همکاری مردم در سطح بالایی بود و این مسئله بارها در منابع تاریخی یونانی و رومی و حتی چینی تشریح شده است زیرا هر فرد مستقیما از خدا دستور نمیگرفت بلکه حکمرانی و دین سیستم متمرکزی داشتند. متاسفانه تعدادی نیز این خصایل نکوهیده را بدون در نظر گرفتن تاریخچه پیدایش آنان در ایران جزو ویژگیهای ملی ما معرفی میکنند! در فردای رهایی دگرگونی سیستم آموزشی بر اساس الگوهای مدرنی مانند سیستم آموزشی ژاپن و با توجه به مولفههای ملی باید اولویت نخست باشد.
دیدگاهها بستهاند.