اسرائیل بارها برای غزه مرگ و ویرانی به ارمغان آورده است، اما اکنون ذیل انتقام از کنش تروریستی حماس، احتمالِ وقوع رویدادی وحشتناکتر از گذشته پررنگتر شده است و آن «پاکسازی قومی» است.
آوی شلایم | مترجم: آذر جمشیدی
در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۰۹ در همان هنگام که عملیات «سرب گداخته» در حال انجام بود، مقالهای با عنوان «چگونه اسرائیل غزه را به مرز فاجعه انسانی کشاند» در روزنامهی گاردین منتشر کردم. پس از عقبنشینی یکطرفه در سال ۲۰۰۵ این نخستین حمله بزرگ اسرائیل به نوار غزه بود. در سالهای ۲۰۱۲، ۲۰۱۴، ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ حملات نظامی بزرگ دیگری نیز اتفاق افتاد. بدون در نظر گرفتن انفجارهای کوچک و کشته شدن نزدیک به ۲۰۰ نفر در طول اعتراضات مرزی موسوم به «مارچ بازگشت» در سال ۲۰۱۸، براساس شمارش من جنگ کنونی ششمین حمله جدی اسرائیل به غزه است و تا این لحظه به گونه چشمگیری مرگبارترین و مخربترین آنهاست. همچنین چشم انداز وقوع شبح شوم «نکبت دوم» فلسطین را افزایش داده است.
تنها راه فهم جنگهای بیرحمانه و خودویرانگر اسرائیل در غزه، درک بستر تاریخی آن است. هر کسی از هر چشماندازی به تاسیس کشور اسرائیل در ماه می ۱۹۴۸ بنگرد، آن را در بر گیرنده بیعدالتی سترگ در حق فلسطینیان میبیند. سهچهارم میلیون فلسطینی آواره و کوچانده شدند و همچنین نام فلسطین از روی نقشه پاک شد. اسرائیلیها نام آن جنگ را «جنگ استقلال» میگذارند. فلسطینیها درمقابل به آن نکبه یا فاجعه میگویند. هولوکاست وحشتناکترین رخداد در تاریخ پر از رنج یهودیان بود. در تاریخ ملت فلسطین، دردناکترین رویداد نکبت است که در حقیقت واقعهای یکباره نیست، بلکه روند پیدرپی سلب مالکیت و آوارگی مردم فلسطین از سرزمین خود است که در ترس ناگفتنی دیده شده از نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) در غزه تا امروز ادامه دارد.
بریتانیا حامی اصلی دولت یهودی بود که به بیانیه بالفور در سال ۱۹۱۷ بازمیگردد. اما در سال ۱۹۴۸، ایالات متحده به عنوان پشتیبان اصلی (اسرائیل) جایگزین بریتانیا شد. مقامات بریتانیایی به شدت از جانبداری آمریکا به نمایندگی از این دولت نوپا خشمگین بودند، هرچند که خودشان امکان اشغال فلسطین را بدست صهیونیستها و قدرت گرفتن آنها را فراهم کرده بودند. وضعیتی که به نکبه انجامید در بریتانیا ایجاد شده بود. با این حال، هیچ دولتی در بریتانیا هیچ مسئولیتی در برابر خسارتها و رنجهایی که بر مردم فلسطین وارد شده را نپذیرفته است.
در دوره پس از سال ۱۹۴۸، قدرتهای غربی به رهبری ایالات متحده، حمایتهای اخلاقی، اقتصادی، نظامی و همچنین حمایت دیپلماتیک گستردهای را از اسرائیل کردهاند. ایالات متحده ۴۶ بار از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل برای از شکستن قطعنامههایی که به کام اسرائیل خوش نیامده، استفاده کرده است. آمریکا همچنین سالانه حدود ۳.۸ میلیارد دلار به اسرائیل کمک نظامی میکند و امسال نیز بیش از گذشته این کار را انجام داده تا اسرائیل بتواند تهاجم نظامی خود به غزه را ادامه دهد. مشکل حمایت آمریکا از اسرائیل این است که مشروط به احترام اسرائیل به حقوق بشر فلسطین یا قوانین بین المللی نیست. در نتیجه، اسرائیل، رسما، باوجود آدمکشی پیامدی متوجه آن نمیشود.
در اوت ۲۰۰۵، یک دولتِ تحت رهبری حزب لیکود به ریاست آریل شارون دست به خروج یکجانبه اسرائیل از غزه زد و همه۸۵۰۰ شهرک نشین را خارج و خانهها و مزارع بجا ماندهشان را ویران کرد. حماس، جنبش مقاومت اسلامی، کارزار کارسازی را برای بیرون راندن اسرائیلیها از غزه برگزار کرد. شارون عقب نشینی از غزه را به عنوان کمکی به صلح به جهان معرفی کرد. ولی در سال بعدی آن، بیش از ۱۲ هزار شهرک نشین به کرانه باختری کوچانده شدند که کنترل اسرائیل را تحکیم بخشیدند و چشم انداز تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی را بیشتر کاهش دادند.
هدف واقعی در پس این کار، ترسیم دوباره مرزهای اسرائیل بزرگ و یکپارچه کردن بلوکهای اصلی شهرکسازی در کرانه باختری با کشور اسرائیل بود. بنابراین بیرون رفتن از غزه مقدمهای برای توافق صلح با تشکیلات خودگردان فلسطین نبود، بلکه پیشدرآمدی برای گسترش بیشتر حکومت صهیونیستی در کرانه باختری بود. این کار اسرائیل، کاملا در راستای منافع ملی خودش انجام داد. عقبنشینی از غزه که به رد بنیادی هویت ملی فلسطینی دامن میزد، بخشی از تلاش بلندمدت برای انکار مردم فلسطین از هرگونه وجود سیاسی مستقل در سرزمینشان بود. در این شرایط هم ادعاهای مضحک سخنگویان اسرائیل، مبنی بر اینکه با خروج از غزه به آنها فرصتی داده شود تا نوار غزه را به «سنگاپور خاورمیانه» تبدیل کنند، ادامه یافت و متوقف نشد.
در دسامبر ۲۰۰۸، اسرائیل عملیات «سرب گداخته» را با نقض آتشبس شش ماههای که مصر میانجیگری کرده بود، آغاز کرد. این یک جنگ به معنای معمول کلمه نبود بلکه یک کشتار یک طرفه بود.
ارتش اسرائیل به مدت ۲۲ روز اهداف حماس را گلولهباران و بمباران کرد و در عین حال بر جمعیت غیرنظامی بیدفاع باران مرگ و ویرانی بارید. در کل ۱۴۱۷ نفر در غزه از جمله ۳۱۳ کودک کشته و بیش از ۵۵۰۰ نفر نیز زخمی شدند. غیرنظامیان هشتاد و سه درصد کل تلفات این عملیات را تشکیل میدادند.
جنایات جنگی توسط هیأت حقیقتیاب مستقل که از طرف شورای حقوق بشر سازمان ملل منصوب شده بود، بررسی شد. اتفاقا ریاست این هیأت را ریچارد گلدستون، قاضی شهیر آفریقای جنوبی که هم یهودی و هم صهیونیست بود، برعهده داشت. گلدستون و تیم او دریافتند که حماس و ارتش اسرائیل هر دو قوانین جنگ را نقض کردهاند. نیروهای دفاع اسرائیل (IDF) به دلیل مقیاس و جدیت تخلفات خود، بیشتر از حماس مورد انتقاد گرفت. حماس و دیگر گروههای مسلح فلسطینی برای حملات راکتی و خمپارهای با هدف آسیب رساندن به غیرنظامیان اسرائیلی مجرم شناخته شدند. تیم گلدستون ۳۶ حادثه مرتبط با نیروهای دفاع اسرائیل (IDF) را بررسی کرد. آنها ۱۱ حادثه را شناسایی کردند که در آنها سربازان اسرائیلی حملات مستقیمی را به غیرنظامیان با پیامدهای مرگبار انجام دادهاند (تنها یک مورد وجود داشت که یک “هدف نظامی قابل توجیه” در مورد آن ممکن بود). در هفت مورد که در آنها غیرنظامیان «با تکان دادن پرچمهای سفید و در برخی موارد براساس دستورالعمل نیروهای اسرائیلی برای انجام این کار» از خانههای خود خارج شدند. در حملهای که «مستقیم و عمدی» به یک بیمارستان انجام شده است؛ حوادث متعددی که در آنها از آمبولانسها برای رسیدگی به مجروحان شدید جلوگیری شد، و چندین حمله به زیرساختهای غیرنظامی که اهمیت نظامی نداشتند، -مانند کارخانههای آرد، مزارع مرغ، کارخانههای فاضلاب و چاههای آب- که همه بخشی از یک کارزار در جهت محروم کردن غیرنظامیان از نیازهای اولیه است. براساس متن گزارش، بسیاری از این خسارتهای گسترده «به لحاظ نظامی توجیهی ضروری نداشتند و به صورت غیرقانونی و عمدی انجام شدند.»
در نتیجه گیری این گزارش ۴۵۲ صفحهای تصریح شده بود، در حالی که دولت اسرائیل به دنبال این بود که عملیات خود را اساساً پاسخی به حملات راکتی و عملی در چارچوب حق دفاع خود نشان دهد، «هیأت نشان داد که این طرح دستکم تا حدی، به سمت هدف دیگری رفته و مردم غزه را در کلیتش [هدف] قرار داد.»
در این وضعیت، هیأت به این نتیجه رسید که آنچه در پایان سال ۲۰۰۸ و آغاز سال ۲۰۰۹ در مدت کمی بیش از سه هفته رخ داد «یک یورش نامتناسب آگاهانه بود که برای مجازات، تحقیر و وحشت یک جمعیت غیرنظامی طراحی شده بود و ظرفیت اقتصادی محلی به شدت کاهش میداد. هم برای کار کردن و هم برای تأمین نیاز خود، و احساس وابستگی و آسیب پذیری را بر آن تحمیل میکرد.» گلدستون بعداً مقالهای را در واشنگتن پست منتشر کرد و گفت که در حالی که حماس مرتکب جنایات جنگی شده است (راکتهایش «به طور عمدی و بدون فرقگذاری اهداف غیرنظامی را هدف قرار میدادند»)، «شهروندان به طور عمدی از سوی اسرائیل مورد هدف قرار نگرفتند». اما سه عضو دیگر این هیأت حقیقت یاب گفتند که آنها همچنان به نتایجی که «پس از بررسی دقیق، مستقل و عینی اطلاعات مربوط به رویدادهای مربوط به مأموریت خود و ارزیابی دقیق قابل اعتماد بودن و اعتبار آن انجام شده است»، معتقد هستند.
نه اسرائیل و نه حماس برای جنایات جنگی خود پاسخگو نبودند و مجبور به پرداخت هیچ بهایی نشدند. اسرائیلیها به جای درگیر شدن با یافتههای گزارش، به ترور شخصیت نویسنده گزارش روی آوردند. اگرچه این گزارش گلدستون هیچ اقدامی را در پی نداشت، اما بینشی عمیق از الگوی رفتار اسرائیل در غزه در این عملیات و تمامی عملیاتهای بعدی ارائه میدهد. فقدان تحریمها همچنین توضیح میدهد که چرا اسرائیل توانست با مصونیت کامل به عمل خود ادامه دهد و باز هم رسما، باوجود آدمکشی پیامدی دامنگیرش نشود.
اسرائیل درحالی که مرتکب جنایات جنگی میشود مدعی است که از حق ذاتی دفاع از خود استفاده میکند و تشویق کنندگان غربیاش نیز این ادعا را طوطیوار تکرار میکنند. در این جدیدترین و ویرانگرترین حمله به غزه، کیر استارمر، رهبر حزب کارگر، با بیان اینکه حق اسرائیل برای دفاع از خود، میتواند محرومیت از آب، غذا و سوخت برای شهروندان غیرنظامی را توجیه کند، حتی از جو بایدن و ریشی سوناک نیز پیشی گرفت. هر سه رهبر به مدت هشت هفته بر امتناع خود از درخواست آتشبس فوری اصرار ورزیدند و به درخواستهای ضعیف از اسرائیل برای توقف در نبردها برای رسیدن کمکهای بشردوستانه به جمعیت غیرنظامی محاصره شده بسنده کردند.
همچون بسیاری از ادعاهای در این جنگ وحشیانه، این ادعای اسرائیل که صرفا از حق دفاع از خود استفاده میکند، بیاساس است – یا حداقل به شدت مورد مناقشه است. فرانچسکا آلبانیز، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر در اراضی اشغالی فلسطین، خاطرنشان کرده است که بر اساس قوانین بینالمللی این حق تنها مربوط میشود به حمله مسلحانه یک کشور به کشور دیگر یا در صورتی که تهدید از خارج باشد. اما حمله حماس نه از سوی یک دولت دیگر بود و نه از خارج.
براساس قوانین بینالمللی منطقه غزه ناحیهای است که اسرائیل همچنان قدرت اشغالگر آن است، زیرا پس از عقبنشینی، همچنان دسترسی به غزه را از طریق زمین، دریا و هوا کنترل میکند. به بیان ساده، اسرائیل حق دفاع از خود در برابر سرزمینی که اشغال کرده را ندارد. بنابراین، بند دفاع مشروع، ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد، هیچ ارتباطی در این مورد ندارد. این مردم تحت اشغال هستند که طبق قوانین بین المللی حق مقاومت از جمله حق مقاومت مسلحانه را دارند. و مردم فلسطین در موقعیت منحصر به فردی قرار دارند: آنها تنها مردمی هستند که تحت اشغال نظامی زندگی میکنند و از آنها انتظار میرود امنیت اشغالگر خود را تضمین کنند.
روی هم رفته حملات اسرائیل به غزه بازتاب دهنده دیدگاهی عمیقاً نظامیگرایانه، امتناع سرسختانه از کشف راههای همزیستی مسالمتآمیز، بیاعتنایی همیشگی به قوانین جنگی و قوانین بینالمللی بشردوستانه، و بیرحمی مطلق نسبت به غیرنظامیان دشمن است. ژنرالهای اسرائیلی در مورد تهاجمات نظامی مکرر خود به غزه به عنوان «حرص کردن چمن» صحبت میکنند. منظور آنها تضعیف حماس، تنزل توان نظامی و تضعیف ظرفیت حکومتی آن است. این استعاره غیرانسانی حاکی از وظیفهای است که باید به طور منظم و مکانیکی و بیپایان انجام شود. همچنین اشارهای به کشتار بیرویه غیرنظامیان و وارد کردن نوع آسیب به زیرساخت های غیرنظامی دارد که بازسازی آن چندین سال زمان میبرد.
با این توضیحات هولناک، هیچ راه حل سیاسی پایداری وجود ندارد: جنگ بعدی دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد. «حرص کردن چمن» یک استعاره ترسناک است، اما این استعاره هدف غایی اسرائیل در اجتناب از دیپلماسی و توسل مکرر به نیروی نظامی خشن در مرز جنوبیاش را نشان میهد.
بمباران فعلی غزه توسط اسرائیل پاسخی به حمله حماس در روز شنبه ۷ اکتبر [۱۵ مهر] یا همان شنبه سیاه است. این امر رویدادی متحول کننده بود. حماس در گذشته به سوی اسرائیل راکت شلیک کرده یا با نیروهای اسرائیلی در داخل خاک خود درگیر شده است. در ۷ اکتبر، حماس و گروه افراطی جهاد اسلامی از بولدوزر برای شکستن حصارهای اطراف غزه استفاده کردند و در کیبوتصها و شهرکهای همسایه به کشتار پرداختند، و حدود ۳۰۰ سرباز و بیش از ۸۰۰ غیرنظامی را، که ۲۵۰ نفر از آنان در یک جشنواره موسیقی بودند، کشتند. آنها همچنین ۲۴۰ نفر را، که برخی از آنان از پرسنل نظامی بودند، گروگان گرفتند. حمله وحشیانه و مرگبار به غیرنظامیان یک جنایت جنگی بود، و فوراً توسط رهبران سیاسی بینالملل محکوم شد.
این که آیا حمله حماس نابرابر و بدون دلیل بوده است، همانطور که اسرائیل و یارانش ادعا میکنند، موضوع دیگری است. این حمله بدون اطلاع اتفاق نیفتاد. پس زمینهی آن ۵۶ سال اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل بود – طولانیترین و وحشیانهترین اشغال نظامی عصر جدید. این خشونت روزانه علیه ساکنان کرانه باختری و نوار غزه و نقض روزانه حقوق بشر آنها است.
آنگونه که اسرائیل و متحدان غربیاش اصرار دارند، حماس یک سازمان تروریستی یکدست و بیشاخه نیست،. حماس یک حزب سیاسی با شاخهای نظامی است که حملات آن به غیرنظامیان اقدام تروریستی محسوب میشود. در واقع، حماس بیش از یک حزب سیاسی با یک شاخه نظامی است. این یک جنبش اجتماعی عظیم است، که بخش بارزی از بافت جامعه فلسطین را شامل میشود و بازتاب دهنده آرزوی آنها برای آزادی و استقلال است. شکست سازمان آزادیبخش فلسطین PLO در نیل به آزادی و تشکیل دولت مستقل بهطرز قابل توجهی در رشد حماس تاثیر داشته است.
در سال ۱۹۹۳ سازمان آزادیبخش فلسطین اولین پیمان اسلو را با اسرائیل امضا کرد. بهرسمیت شناختن متقابل جایگزین رد متقابل شد. برای جنبش ملی فلسطین این توافقی تاریخی بود: این جنبش به امید به دست آوردن یک دولت مستقل در ۲۲ درصد باقیمانده، در کرانه باختری و نوار غزه بههمراه پایتخت در بیتالمقدس شرقی، ادعای خود بر ۷۸ درصد فلسطین که بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۸ تحت قیمومت سازمان ملل متحد بود را کنار گذاشت. اما این امر رخ نداد. پیمان اسلو بهجای مسیری بهسوی استقلال، به یک تله تبدیل شد.
در پی ترور اسحاق رابین، نخست وزیر اسرائیل در سال ۱۹۹۵، حزب ناسیونالیست افراطی لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو به قدرت بازگشت. نتانیاهو در تمام دوران سیاسی خود بیوقفه در تلاش بوده تا از تاسیس دولت فلسطینی جلوگیری کند و تاکنون موفق به این کار نیز شده است. او هرگز شریکِ صلح هیچ جناح فلسطینی نبوده است. استراتژی او این است که آنها را در مقابل یکدیگر قرار دهد و مبارزه ملی فلسطینیان را خنثی کند. او در مارس ۲۰۱۹ به همکارانش در لیکود گفت: «هر کسی که میخواهد از تاسیس یک دولت فلسطینی جلوگیری کند، باید از تقویت حماس و انتقال پول به آن حمایت کند.» او تصریح کرد: «این بخشی از استراتژی ما، برای جدا کردن فلسطینیان در غزه از فلسطینیان کرانه باختری است.» نتانیاهو با تضعیف و بدنام کردن میانهروها در کرانه باختری، ناخواسته به ظهور حماس کمک کرد.
منشور حماس در سال ۱۹۸۸ یهودستیزانه است، حق موجودیت اسرائیل را انکار میکند و خواستار تشکیل یک دولت واحد مسلمان در کل فلسطین تاریخی، و شعارشان هم این است «از رودخانه تا دریا» که به معنای پایان دادن به وجود اسرائیل و در دست گرفتن کل فلسطین توسط خودشان است. اما همانند سازمان آزادیبخش فلسطین، حماس بهتدریج برنامه سیاسی خود را تعدیل کرد. شاید متوجه شده است که بمبگذاریهای انتحاری که در انتفاضه دوم انجام داد، هم از نظر اخلاقی اشتباه بوده است و هم از نظر سیاسی نتیجه عکس داده است، پس برای رسیدن به قدرت راه پارلمانی را در پیش گرفت. در ژانویه ۲۰۰۶، حماس در انتخابات سراسر فلسطین، هم در غزه و هم در کرانه باختری، اکثریت مطلق را بهدست آورد و اقدام به تشکیل حکومت کرد. این حکومتی میانهروتر و عملگراتر بود و پیشنهاد مذاکره برای آتشبس بلندمدت با اسرائیل را برای مدت ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ سال ارائه داد. اگرچه منشور تا سال ۲۰۱۷ بازنگری نشده بود، اما رهبران حماس در سلسلهای از سخنرانیها اعلام کردند که دولت فلسطین را بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷ میپذیرند.
اسرائیل از بهرسمیت شناختن حکومت حماس که بهصورت دموکراتیک انتخاب شده بود٬ امتناع کرد و پیشنهاد مذاکره آن را رد کرد. ایالات متحده و اتحادیه اروپا از رهبری اسرائیل پیروی کردند و در اقدامات جنگ اقتصادی که برای تضعیف حکومت حماس طراحی شده بود، به آن پیوستند. قدرتهای غربی داعیه این را دارند که به دموکراسی معتقد هستند، اما این امر ظاهراً برای زمانی که مردم فلسطین به حزب «اشتباه» رای میدهند٬ صدق نمیکند. اگر حکومتهای غربی و اسرائیل از مردم فلسطین ناراضی هستند، به تعبیر برتولت برشت، باید مردم [فلسطین]را از میان بردارند و ملت دیگری را انتخاب کنند.
با کمک عربستان سعودی، جناحهای فلسطینی رقیب توانستند اختلافات خود را به توافق برسانند. در ۸ فوریه ۲۰۰۷، فتح و حماس در مکه توافقنامهای را امضا کردند تا درگیری بین نیروهایشان در غزه را متوقف کنند و حکومت وحدت ملی را تشکیل دهند. آنها با یک سیستم تقسیم قدرت موافقت کردند، که در آن بهطور مستقل پستهای کلیدی امورخارجه، اقتصاد و داخلی را به عهده میگیرند. آنها همچنین آمادگی خود را برای مذاکره درخصوص آتشبس بلند مدت با اسرائیل اعلام کردند. اسرائیل به این حکومت نیز تمایلی نداشت و بازهم از مذاکره امتناع کرد. اتفاقات بدتری در راه بود. اسرائیل و آمریکا مخفیانه با مقامات فتح و اطلاعات مصر برای تضعیف حکومت وحدت ملی توطئه کردند. آنها امیدوار بودند که با ترغیب فتح به انجام کودتا برای بازپس گیری قدرت، نتایج انتخابات پارلمانی معکوس کنند.
در سال ۲۰۰۸، با افشای یادداشتهایی از مذاکرات تشکیلات خودگردان فلسطین- اسرائیل فاش شد که اسرائیل و ایالات متحده با هدف سرنگونی حکومت حماس نیروهای امنیتی رئیس جمهور محمود عباس را مسلح و آموزش دادهاند. (بعدها، “اسناد فلسطین”، با مجموعهای از ۱۶۰۰ سند دیپلماتیک که به الجزیره درز کرد، اطلاعات بیشتری را فاش کرد.) نومحافظه کاران آمریکایی در این توطئه پلید برای ایجاد جنگ داخلی در فلسطین دست داشتند. حماس در ژوئن ۲۰۰۷ کودتای فتح را با تصرف خشونتآمیز قدرت در غزه خنثی کرد. در این مرحله جنبش ملی فلسطین متلاشی شد، و فتح بر کرانه باختری و حماس بر نوار غزه حکومت کردند.
اسرائیل در پاسخ به این اقدام حماس نوار غزه را «سرزمین دشمن» اعلام کرد. همچنین مجموعهای از اقدامات اجتماعی، اقتصادی و نظامی را برای منزوی کردن و تضعیف حماس تصویب کرد. مهمترین این اقدامات اعمال محاصره بود. هدف اعلام شده از محاصره متوقف کردن انتقال سلاح و تجهیزات نظامی به حماس بود، اما جریان غذا، سوخت و تجهیزاتپزشکی را برای مردم غیرنظامی نیز محدود کرد. یک سناتور آمریکایی پس از اینکه متوجه شد ماکارونی در لیست اقلام ممنوعه قرار دارد، خشمگین شد. این تحریم نه تنها در مورد واردات بلکه در مورد برخی از صادرات از غزه نیز اعمال شد. چرا از صادرات محصولات کشاورزی، ماهی و سایر کالاهای غیر کشنده جلوگیری میشود؟ دشوار است که از این نتیجهگیری اجتناب کنیم که انگیزه پنهان این تحریم فلج کردن اقتصاد غزه و تحمیل فقر، فلاکت و بیکاری ساکنان آن بوده است.
محاصره در جنبه غیرنظامی خود، شکلی از مجازات دستهجمعی است که به وضوح توسط قوانین بینالمللی ممنوع شده است. باتوجه به میزان رنج ناشی از محاصره برساکنان نوار غزه، اگر اسرائیل یک فرد بود، میتوان آن را بهدلیل “بیتفاوتی بیرحمانه” مجرم دانست، مفهومی در قانون آمریکا (معادل آن در قانون عمومی انگلیس “سنگدل” است) که به رفتاری اشاره دارد که بسیار بیرحمانه، سنگدلانه، و به لحاظ اخلاقی نادرست است و آنقدر به جان دیگران بیتوجه است که مسئولیت کیفری دارد. بمباران غزه توسط اسرائیل از ۷ اکتبر بدون شک میتواند «بیتفاوتی بیرحمانه» را به دلیل رنج غیر قابل توصیفی که به غیرنظامیان تحمیل می کند، توصیف کند. در حالی که حماس دشمن اصلی است، اسرائیل همچنان زیرساختهای غیرنظامی، ساختمانهای مسکونی، مدارس، مساجد، بیمارستانها، آمبولانسها و انبارهای مواد غذایی آژانس امدادرسانی و کاریابی آوارگان فلسطینی را هدف قرار میدهد. تا پایان ماه نوامبر، شمار کشتهشدگان به بیش از۱۵ هزار نفر و مجروحین به بیش از ۳۰ هزار افزایش یافتند، که این آمار از مجموع حملات نظامی قبلی بیشتر است. تخمین زده میشود که ۶۱۵۰ نفر از کشتهشدگان کودک و ۴۰۰۰ نفر زن باشند. کشتار غیرنظامیان در چنین سطح گستردهای ممکن است اسرائیل را به آستانهی ارتکاب به نسلکشی، «ارباب جرائم» برساند .
یک بُعد دیگر این عملیات نظامی که در موارد قبلی وجود نداشت: خطر پاکسازی قومی است. در عملیاتهای قبلی، اسرائیل مرگ و ویرانی را برای مردم غزه به ارمغان آورد، اما آنها را برای مدت زمانی طولانی در منطقهای محصور نگه داشت و «سخاوتمندانه» به آنها اجازه داد در خانههای خود بمانند. این بار اسرائیل به ساکنان بخش شمالی غزه، تقریبا نیمی از کل جمعیت غزه، دستور داد تا به بخش جنوبی منطقه محاصره شده نقل مکان کنند .برخی از کسانی که از این دستور اطاعت کردند، متعاقباً در حملات هوایی اسرائیل کشته شدند. در زمان نگارش این مقاله از مجموع جمعیت۲.۳ میلیون نفری، تعداد آوارگان داخلی بیش از ۱.۸ میلیون نفر بود. هنگامی که تهاجم نظامی اسرائیل به جنوب غزه رسید، به پناهندگان دستور داده شد تا از منطقهای که به آن فرار کرده بودند، خارج شوند. این به منزله انتقال اجباری غیرنظامیان است: یک جنایت جنگی.
نتیجه این است که هیچ کجای غزه امن نیست. اسرائیل با تعمیم قوانین جنگ به سطح غیرقابل باوری، استدلال میکند که غیرنظامیانی که از دستوراتش سرپیچی میکنند و در خانههای خود در شمال میمانند، به اهداف نظامی مشروع تبدیل میشوند. علاوه بر این، بهنظر میرسد اسرائیل در حال کار کردن برروی طرحی است تا مردم غزه را برای همیشه به شمال سینا منتقل کند. در یک سند فاش شده به تاریخ ۱۳ اکتبر، وزارت اطلاعات اسرائیل پیشنویس لایحهای را برای انتقال کل جمعیت غزه به شبه جزیره سینای مصر تدوین کرده است. حکومت مصر مخالفت شدید خود با این طرح و همچنین عزم خود را برای بستن گذرگاه رفح_ به غیر از اجازه دادن به ورود برخی کمکها به غزه در طول آتشبس_ اعلام کرده است. اما فشارهای ترکیبی از بمباران گسترده توسط نیروهای دفاعی اسرائیل و محاصره قرون وسطایی آن در غزه ممکن است در آن سوی مرز منجر به سیل انسانی شود. چیزی که مسلم است این است: هر غیرنظامی که غزه را ترک کند، اجازه بازگشت به خانه خود را نخواهد داشت. بیش از نیمی از خانههای غزه در بمباران بیرویه اسرائیل تخریب یا آسیب دیدهاند. بنابراین تقریبا نیمی از جمعیت خانهای برای بازگشت ندارند. جای تعجب نیست که میراث غمانگیز سال ۱۹۴۸ جامعه فلسطینی را تسخیر کرده است.
علیرغم آتشبس موقت و تبادل گروگانها با اسرای فلسطینی، شهادت بیش از دو میلیون غیرنظامی بیگناه فلسطینی ادامه دارد، پس سوال بزرگتری مطرح میشود: اینکه چه کسی پس از ساکت شدن اسلحهها، آنچه که از نوار غزه باقی مانده است را اداره خواهد کرد؟ نتانیاهو اعلام کرده است که میخواهد نیروهای دفاعی اسرائیل کنترل امنیتی نامحدود نوار غزه را حفظ کنند اما هیچکس در اسرائیل نمیخواهد دوباره تمام مسئولیتهای یک قدرت اشغالگر را بر عهده بگیرد. در همین حال، قدرت خود او در اسرائیل در حال تضعیف است. او به دلیل عدم موفقیت در جلوگیری از حمله وحشتناک حماس، و به طور کلی، تبدیل اسرائیل به خطرناکترین مکان جهان برای زندگی یهودیان با مخالفت شدید مردم مواجه است. او همچنین درگیر یک محاکمه فساد به اتهاماتی از قبیل تقلب، نقض اعتماد عمومی و دریافت رشوه( که همه آنها را رد میکند) است. از نظر سیاسی، او یک مرده متحرک است. روزهای قدرت او به پایان رسیده است و این احتمال وجود دارد که او به زندان بیفتد. اما او هنوز نخست وزیر است، و هدف او صراحتاً ریشهکن کردن حماس و جلوگیری از بازگشت مجدد آن به قدرت است. پس چه کسی پس از خروج ارتش اسرائیل بر نوار غزه حکومت خواهد کرد؟
این درگیری بین دو طرفِ برابر نیست، بلکه بین یک قدرت اشغالگر و یک جمعیت تحت سلطه است
نشانههای اولیه حاکی از آن است که آمریکاییها و جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، از بازگشت تشکیلات خودگردان فلسطین به غزه حمایت میکنند. این یک پیشنهاد کاملا مضحک است. مشکل حماس نیست٬ که تا سال ۱۹۸۷ وجود نداشت٬ بلکه اشغال سرزمینهای فلسطین توسط اسرائیل است. علاوه بر این، حماسی که مرتکب قتل عام هفتم اکتبر شد، بسیار افراطیتر از حماسی است که در انتخابات سال ۲۰۰۶ پیروز شد و حکومت وحدت ملی را تشکیل داد. اسرائیل و حامیان غربی آن با بستن مسیر تغییر سیاسی مسالمتآمیز، تا حد زیادی مسئول بازگشت به سمت مواضع بنیادگرا هستند. حماس ممکن است مورد پسند آنها نباشد، اما همچنان از حمایت گسترده مردمی برخوردار است. اگر امروز انتخابات برگزار شود، حماس به احتمال قریب به یقین دوباره فتح رقیب خود را شکست خواهد داد.
تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری فتح چگونه است؟ مطیع، ضعیف، فاسد و بی کفایت است و بهسختی می تواند کرانه باختری را اداره کند. این تشکیلات از اتحادیه اروپا و تا حدی از ایالات متحده بودجه دریافت میکند، تا اساسا به عنوان یک پیمانکار فرعی برای امنیت اسرائیل در منطقه عمل کند. تشکیلات خودگردان فلسطین نشان داده است که در برابر گسترش شهرک سازیهای اسرائیل، تشدید خشونت شهرک نشینان، تصرف آهسته اما مداوم کرانه باختری و بیت المقدس شرقی و تجاوز آشکار صهیونیستهای مذهبی متعصب به مکانهای مقدس مسلمانان در بیت المقدس کاملا ناتوان است. فتح همچنین فاقد مشروعیت است، زیرا از ژانویه ۲۰۰۶ تاکنون انتخابات پارلمانی برگزار نشده است. فتح، دقیقا به این دلیل که آگاه است حماس پیروز خواهد شد، در برگزاری یک انتخابات پارلمانی دیگر به بنبست خورده است.
این تصور که میتوان تشکیلات بیاعتبارخودگران فلسطین را با حمایت تانکهای اسرائیلی بر مردم مغرور و ستمدیده غزه تحمیل کرد، کاملا دور از واقعیت است. اما این مورد بسیار کوچک جالب است، این تصور نشاندهنده ناتوانی اخلاقی و سیاسی افرادی است که از آن حمایت میکنند. این وظیفه اسرائیل یا حامیان امپریالیست آن نیست که به مردم غزه بگویند چه کسی باید بر آنها حکومت کند. اگر وقایع چند هفته اخیر چیزی را نشان داده است، این است که روایت قدیمی اسرائیل که حق و وظیفه دارد از خود در برابر یک سازمان تروریستی دفاع کند، صرفنظر از هزینههای انسانی و غیرنظامی، دیگر نمیتواند ادامه یابد. آنچه امروز در غزه رخ میدهد، تجلی ظالمانه تروریسم دولت اسرائیل است. تروریسم استفاده از زور علیه غیرنظامیان برای اهداف سیاسی است. این انتقاد صحیح است و اسرائیل باید آن را بپذیرد. سیاستمداران و ژنرالهای اسرائیلی که حملات جنایتکارانه علیه مردم غزه را سازماندهی میکنند، بهتر از اراذلواوباش نیستند.
این جنگ وحشتناک ریاکاری بیرحمانه رهبران غربی، استانداردهای دوگانه آشکار، بیتفاوتی آنها نسبت به حقوق فلسطینیان و همدستی آنها در جنایات جنگی اسرائیل را آشکار کرده است. اسرائیل یک دولت استعماری شهرک نشین متجاوز است و بهشدت یک دولت خود برترپندار یهودی است که قصد دارد فلسطینیان را در یک وضعیت تابعیت دائمی نگه دارد. تا زمانیکه اسراییل از حمایت غرب برخوردار باشد، به اقدام یکجانبه خود، برخلاف قوانین بینالمللی، به نقض مجموعهای از قطعنامههای سازمان ملل و بر خلاف اساسیترین هنجارهای رفتار متمدنانه بینالمللی ادامه خواهد داد.
این درگیری بین دو طرفِ برابر نیست، بلکه بین یک قدرت اشغالگر و یک جمعیت تحت سلطه است. و مطلقاً برای این درگیری هیچ راه حل نظامی وجود ندارد. اسرائیل بدون صلح با همسایگانش نمیتواند امنیت داشته باشد. سازش سیاسی از طریق مذاکره، مانند ایرلند شمالی، تنها راه پیش رو است. این توافق نیازمند مداخله خارجی است. با این حال، در اینجا، ایالات متحده نمیتواند بهعنوان تنها واسطه عمل کند، زیرا تعصب آشکار آن به نفع اسرائیل، آن را فاقد اعتبار خواهد کرد. از سال ۱۹۶۷، این کشور انحصار رویه صلح فلسطینی اسرائیل را به خود اختصاص داده است، اما نتوانسته اسرائیل را برای سازش تحت فشار قرار دهد. آنچه اکنون مورد نیاز است یک ائتلاف بینالمللی جدید به رهبری سازمان ملل است که شامل ایالات متحده و اتحادیه اروپا و همچنین دولتهای عربی و اعضای جهان جنوب میشود. اولویتهای چنین ائتلافی کمکهای بشردوستانه، بازسازی و یک طرح سیاسی بلندمدت است که شامل یک دولت مستقل فلسطینی در نوار غزه و کرانه باختری به پایتختی بیتالمقدس شرقی است.
چنین طرحی کاملاً عملی است. تنها چیزی که برای درک این موضوع لازم است این است که اسرائیل جاهطلبیهای استعماری و برترپنداری یهودی را کنار بگذارد، آمریکا به حمایت بی قید و شرط خود از اسرائیل پایان دهد، اتحادیه اروپا از یک پرداخت کننده به یک بازیگر فعال تبدیل شود، و سازمان ملل بر ناتوانی خود خواسته، و مسائل جزئی مشابه غلبه کند.
متن اصلی :
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…