زیتون– آنچه در ادامه میآید مکاتبه انتقادی عبدالکریم سروش و یکی از «فضلای حوزه علمیه قم» است که از سوی آقای سروش برای انتشار به زیتون ارسال شده است. چنانچه در مقدمه آمده، موضوع مکاتبه اشارات و تعابیر عبدالکریم سروش درباره محسن کدیور است که مورد انتقاد طرف مقابل قرار گرفته و سروش هم به این انتقاد واکنش نشان داده است. لازم به یادآوری است که متن اصلی مورد انتقاد در رسانههای شخصی عبدالکریم سروش منتشر شده و زیتون ناشر آن نبوده است اما با انتشار مکاتبه فعلی و باتوجه به بازنشر ناگزیر بخشهایی از متن، زیتون آمادگی خود را برای انتشار پاسخ احتمالی آقای کدیور اعلام میدارد.
***
در مقاله «مصباحی که مصباح نبود» شرحی از سر درد در باب تهمت و تکفیرگری یک روحانی آوردم و چنین نوشتم: “این سخنان مرا به یاد سخنان آن شیخ تکفیرگر (محسن کدیور) میاندازد که بهتان مبین زد و مرا و شبستری را اسلامستیز و آورنده دین جدید و ناصادق درادّعای مسلمانی دانست و حرفش را هم علی رغم اعتراضات گران و کلان هم کسوتانش پس نگرفت! این بنده خدا که به گواهی دو آیتالله، جواد فاضل لنکرانی و محمّد مؤمن، طلبه متوسطی بیش نبود، پس از بیست سال متارکه درس و بحث فقهی در قم، و نیندوختن دانش تازهای در غرب، تازه بهیادش افتاده که مجتهد است و در غربت لاف اجتهاد میزند و بساط افتاء گسترده است و به طهارت مخرج بول با یکبار شستن و روا بودن موی گربه در لباس نمازگزار مفتخر و مبتهج است و شیپور را از سر گشادش میزند و فقاهت را از تکفیر آغاز کرده است! اگر در کارنامه سیاسی آقای خامنهای یک حَسنه باشد، این است که نه خود کسی را تکفیر کرد و نه اجازه داد مراجع دهان به تکفیر کسی بگشایند. حالا طلبهای متوسط چون او که تنور دلش برای شهرتی نازل زبانه میکشد، دین را ابزار آوازه دنیوی و صید مریدان کرده است، و در حالیکه جوانان گروهگروه به اسلام پشت میکنند و دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند، او در پی دفع حریفان و لکّهدار کردن ایشان و تثبیت موضع خود، به منزله اسلام شناسی یکتاست!»
پس از نشر این مقال، یکی از فضلای محترم حوزه علمیه قم نامه نیکخواهانه و نصیحتگرانهای به من نوشت که در نشر آن نامه و پاسخ خود بدان فایدتی دیدم؛ لذا آنها را بدون ذکر نام ایشان اینک منتشر میکنم.
***
جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش سلمه الله
پس از سلام و تحیات، امیدوارم همواره سالم و موفق باشید.
یکم: نوشته جنابعالی را با عنوان «مصباحی که مصباح نبود» را خواندم، هرچه فکر کردم چرا شخصیت فرهیختهای مانند شما که دیگران را نصیحت و دعوت به اخلاق میکنید: «در حالیکه جوانان گروه گروه به اسلام پشت میکنند و دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند»، خود در جهت ضدیت با همبستگی به تحقیر دیگران و دوستان سابق و آن هم در دیار غربت میپردازید. اگر به قول شما ایشان در پی تکفیر است (که او هرچند قلم تند و تیزی دارد و من آن ادبیات را اصلا نمی پسندم و نظر خودم را بیان کردهام) اما شما نقد علمی را به مفهوم دفع حریفان و لکهدار کردن خودتان تلقی کردهاید.(نمیدانم چرا در غرب چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ایرانیان مرتب در پی صفکشی و هر روز درست کردن دعوا و کینهپراکنی هستند). به نظر شما این زبانی که در این نامه در باره آقای کدیور بهکار گرفتهاید زبانی قرآنی و از موضع جدال با احسن است؟
دوم: شما برای اینکه ثابت کنید ایشان طلبه متوسط است به سخنان جواد فاضل و محمد مؤمن استناد میکنید (که خود شما میدانید ایشان اولا طلبه متوسط نیست. آقای کدیور تنها با دلالت کتابها و مقالات علمی و فقهی از زمانهای قدیم از بسیاری از مدعیان اجتهاد و استنباط، قویتر و صاحبنظر تر است.) روشن است مباحث ایشان هردوی آنان را در نقد مباحث فقهی در باره ارتداد و تأیید قتل راتق نقی و بحث جواز بهتان به مخالفان و بدعتگذاران و برخی مباحث ولایتفقیه در محیط ایران رنجاند و آنان بهجای پاسخ علمی به تحقیر شخصی پرداختند[۱]. در حالی که ایشان به جای طلبه متوسط بیش از ۲۰ سال پیش از استاد مورد قبول شما، آیتالله منتظری، تأیید اجتهاد گرفت و یکی از سه شخصیت ارجاعدهنده به دیگران بود. به نظر شما این شیوه از جدال، جدال به احسن است!
سوم: یکبار دیگر جملات خود را ملاحظه کنید: «و بساط افتاء گسترده است و به طهارت مخرج بول با یک بار شستن و روا بودن موی گربه در لباس نمازگزار مفتخر و مبتهج است». یعنی [آوردن این تعابیر در مورد] ایشان در میان دهها مقاله و چند کتاب در باره نقد ولایت فقیه، حق الناس، ارتداد و آزادی و مسائل فراوان اجتماعی و حقوقی و مسائل مستحدثه احکام نماز و روزه و رؤیت هلال و.. انصاف علمی است؟ آیا این جملات تحقیرآمیز جدال به احسن است و یا خراب کردن شخص و نوعی مقابله شخصی؟ به نظر شما بهجای انتخاب آن شیوه، از این دستور قرآنی: «وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَاما» پیروی کردن بهتر نیست. از شخصیتی همانند جنابعالی با این همه سخنرانیهای بسیار خوب و مباحث اخلاقی و علمی زیبنده (که من استفاده میکنم )بهتر نیست که زبان و قلم خود را آلوده نکنید تا بهتر بتوانید در این جامعه دینگریز و دینستیز موثر باشید؟ وَ مَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ. إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ. رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ
[۱] . در باره آقای جواد فاضل که تنها استادی که در فقه دیده پدرش است و طرح مباحث اخیر ایشان در باره مصلحت و مقاصد شریعت نقدهای بنیاد برافکنی نوشته شد و چنان مضحکهای ایجاد کرد که ایشان نتوانست کوچکترین پاسخ بدهد و حاضر نشد در جلسهای از آن دفاع کند. در باره آقای مؤمن بماند و عطف به قدرت ایشان که فقط بدانید که ایشان میگفت من از این قانون اساسی فقط معتقد به اصل ۴ هستم و بعد ایشان عضو شورای نگهبان شده بود. ونظارتهای او در انتخابات جز پایمال کردن حقوق مردم چیزی به ارمغان نیاورد و بحثهای فقهی ایشان شگفتانگیز است.
***
استاد محترم و برادر ارجمند
سلام علیکم. از پیام نیکخواهانهتان ممنونم. چیزی که مرا به تعجب میاندازد این است که شما اهانتها و افتراهای دوستتان را نقد علمی میشمارید. اگر آنها نقد علمیست سخنان من هم نقد علمیست و دیگر چه جای گله است؟ اما اگر «اسلامستیزی و نا-صادق دانستن من در ادعای مسلمانی» افترا و کذب است آنگاه از دوستتان بخواهید علنا توبه کند و باز پس گیرد. ماده نزاع برکنده خواهدشد.
لطفا به جلسات ۱۵ گانه سخنان او در باره دین و قدرت دقیقا گوش بدهید تا حجم عظیم توهینها وتخریبها و تخفیفهای او نسبت به مرا دریابید و اینگونه جانبداری نا-منصفانه نکنید. آنکه آغازگر جدال و توهین بود او بود و پس از تذکارهای اولیه من بازهم باز پس ننشست و توهینهای بیشتر کرد. اکنون هم راه توبه واجب بر او باز است. باز هم میگویم آیا شما روا میدارید که تیغ قلم غدّار آن روحانی پرده شرم و انصاف را بدرد و مرا که زهر عداوت دشمنان در کام و زخم ملامتشان را بر جان دارم به اسلامستیزی و نا-مسلمانی متهم دارد و همسان کسروی و سلمان رشدی بداند؟ این تیغ قلم چرا هیچگاه با ملحدی در نیاویخت و راه را بر هیچ راهزنی نبست؟
بیاد شعر سعدی میافتم که:
چنین گفت درویش صادق نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست
مسلمان ز نیش زبانش نرست
اما مدارج علمی او: من خود او را آزمودهام و ضعف و قوت علمی و اخلاقی و عقلانیش را میدانم. آثار و کتبش را هم دیدهام. همه جمعآوری اقوال و دریغ از یک نکته ابتکاری و یک سر اندیشه راهگشا! و در پارهای از موارد اقتباس و انتحال بدون ذکر مرجع. من اینها را تفقه و اجتهاد نمیدانم. شما خود دانید. و لذا گواهی آن دو نفر را که با معیارهای حوزوی آیتالله اند، ومن از هیچکدام خوشم نمیآید و در نقدشان مطلب نوشتهام، درست و دقیق میدانم.
ما این حرفها را هیچجا نگفتیم و همهجا حرمتش را نگهداشتیم تا وقتی که او از سر حسادت و غرور پردهدری کرد و هرچه از بغض و حسد در سینه پر کینه داشت بیرون ریخت. بازهم من صبوری کردم و از لغوهای او کریمانه درحگذشتم ولی او جسورترشد و به افترا و تکفیر زبان گشود. دیگر جای سکوت نبود. شما لطفا ماجرا را همهجانبه ببینید و جانب حق را بگیرید. من درست به خاطر اینکه میان روشنفکران دینی جدلی درنگیرد سکوت میکردم و بهدوستان هم میگفتم دندان به جگر میگذارم و هیچ نمیگویم اما او سکوت مرا نشانه ضعف و شکست من گرفت و «زان قویتر گفت کاوّل گفته بود». من هم شکستن سکوت را واجب دیدم. علیالخصوص که میدیدم برکه زلال نواندیشی دینی به گندابِ تکفیر آلوده میشود و نامحرمی میخواهد وارد فضایی منزّه شود که جای او نیست. نواندیشی دینی جای این بهتانها و تکفیرهای “فقیهانه” نیست. به دوست تان بگویید هزار جلد کتاب بنویسی اما تقوای زبان و قلم نداشته باشی و مباهته کنی و مسلمانی را نا-مسلمان بخوانی چه سود دارد؟ همان بهتر که طلبه متوسطی که هستی بمانی و نخوت اجتهاد تو را فرا نگیرد و مسلمانان را تکفیر نکنی.
گیرم که هزار مصحف از بر داری
آن را چه کنی که نفس کافر داری؟
سر را بهزمین چو مینهی بهر سجود
آن را بهزمین بنه که در سر داری
والسلام علیکم.
عبدالکریم سروش
***
با سلام مجدد و تشکر از پاسخ و توضیحاتتان.
نمی خواهم اطاله کلام بدهم. ولی بالاخره و با این احوال از شما توقع دیگری داریم و علاقمندان و دوستان، شما را در جایگاهی والاتر میدانند که صبر از شما زیبندهتر است. بحثهای علمی همواره خوب و مفید و در پاسخ ایشان ضروری است. اما پرداختن به احوال شخصی با شخصیت وارسته و بزرگواری [مانندِ] شما زیبنده نیست. (الان دیگر بنائی برای پاسخ به سخنان شما در احوال علمی ایشان و شهادت آن دو نفر و تصدیق مرجعی مانند آیتالله منتظری در این باره ایشان نمیبینم) اما بهطور کلی این گونه صحبتکردن شما که همواره از موضع علمی و نه شخصی بپردازید هیچ تناسبی با بحث علمی ندارد و قطعا اینگونه از ادبیات و رد و بدل شدن به روشن شدن موضع کمک نمیکند و با این ادبیات مفید نیست. شما همچنان باید در جامعه دینی ما مؤثر باشید. سکوت شما هرگز به معنای ضعف و نشانه شکست نیست، اتفاقا این موضعگیری را بسا کسانی بخواهند دلیل بر واهمه بگیرند. خویشتنداری به معنای ضعف تلقی نمیگردد. بگذارید دیگران متوجه شوند، اما در عوض این نکته مهم شما:«که دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند» با وجود شما پر فروغ بماند. این مسائل میگذرد.[بگذارید] سرمایه اجتماعی وجود شما در مرتبه علمی و محوری بماند و آلوده به بحثهای شخصی نشود. اگر با همان زبان علمی یادآوری میشدید و قلم شما طغیان نداشت من این مرقومه را نمینوشتم. امیدوارم که بعد هم انشاءالله اینگونه باشد و ادامه نیابد . والسلام علیکم بماصبرتم فنعم عقبی الدار.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…