اهمیت این کار در این است که بعد از ۴۵ سال از انقلاب برای اولین بار به مطالعه تطبیقی اسناد و خاطرات افراد مختلف برای پاسخ به سوالات تکرار شونده توسط جامعه ایرانی می پردازد.
در این مقاله به اسناد منتشر شده توسط ویکیلیکس وآرشیو اسناد دولت آمریکا و همچنین بررسی تطبیقی خاطرات والری ژیسکاردستن، رییس جمهور فرانسه، ویلیام سولیوان، سفیر امریکا در تهران، زیبنگ برژنسکی، مشاور امنیت ملی امریکا، جیمی کارتر، رییس جمهور امریکا و عباس قره باغی، رییس ستاد ارتش و تعدادی از مصاحبه های آرشیو تلویزیون فرانسه و سایر منابع رجوع شده است. لذا می توان ادعا کرد که از نقطه نظر حقیقت سنجی و جامعیت یکی از بهترین منابع کشف حقیقت از منابع دست اول است.
از همان روزهای اول پیروزی انقلاب ایران در بهمن ۵۷، افسانه ایی در بین اپوزیسیون شکل گرفت که دلیل اصلی پیروزی انقلاب، موافقت قدرتهای غربی و به خصوص دولت کارتر با خمینی و انقلاب بوده است. عوامل زیادی در این نتیجه گیری نادرست دست دارد از جمله پارانویای سیاسی در نخبگان و جامعه ایرانی، بی اطلاعی و قهر جامعه سیاسی ایران با اسناد و منابع دسته اول، پروپاگاندای سیاسی جریانات مخالف انقلاب و بمباران اطلاعاتی مردم توسط شبکه های تلویزیونی و….
امروزه برای بسیاری از ایرانیان، موافقت قدرتهای بزرگ در جلسه آنها در جزیره گوادلوپ یک حقیقت مجسم است! در این مقاله می خواهیم با توجه به اسناد و سایر منابع این افسانه را بررسی کنیم.
کشتار ۱۷ شهریور۱۳۵۷ در تاریخ انقلاب نقطه عطف بسیار مهمی است. زیرا از آن واقعه به بعد، ملت نشان داد که حتی علی رغم برخورد خشن ارتش، پا پس نمی گذارد و حاضر به کوتاه آمدن در مقابل دولت کودتای ۲۸ مرداد نیست. طبق سندی (۱) به تاریخ ۱ اوت ۱۹۷۸ معادل با ۱۰ مرداد ۱۳۵۷، از اسناد دولت امریکا، شاه بعد از شورشهای تیرماه همان سال به مناسبت نیمه شعبان در مشهد، در جلسه با فردوست، مشاور نزدیکش، و مقدم، رییس وقت ساواک، تصمیم به برخورد خشن با معترضان و شلیک مستقیم به آنها را می گیرد. راوی سند شخصی است به نام هدایت الله اسلامی نیا ، نماینده مجلس و بازاری پرنفوذ، که به صورت همزمان با دربار، روحانیون و سفارت امریکا نزدیک بوده است. طبق گفته اسلامی نیا، تا قبل از این جلسه، دربار در پی برانگیختن آیت الله شریعتمداری به مقابله با خمینی بوده است ولی شریعتمداری به دلیل برخی ملاحظات و محافظه کاری از این کار سر باز می زند.
او در این سند در گفتگو با سفارت امریکا در تهران می گوید : ” در پی اغتشاشات در ایران از ۲۱ تا ۲۲ ژوئیه، شاه در ۲۲ ژوئیه با دستیار خود، ژنرال فردوست و رئیس ساواک مقدم ملاقات کرد تا در مورد سیاست های آینده در قبال تظاهرکنندگان گفتگو کند. اسلامی نیا، که به فردوست و مقدم نزدیک است، گفت که شاه از نتیجه تظاهرات مذهبی افسرده شده بود و پس از یک جلسه تا حدی سخت که در آن مقدم به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، شاه دستور داد که تظاهرات از این پس با نیروی نظامی در هم شکسته شود و ارتش مجاز به شلیک به تظاهرکنندگان شد.”
طبق این تصمیم شاه است که در تظاهرات های خیابانی بعدی که بزرگترین آنها ۱۷ شهریور بود، ارتش به مقابله بسیار خشن با معترضان می پردازد.
ویدیوی زیر بازتاب سرکوب مردم در ۱۷ شهریور در تلویزیون فرانسه است.
https://x.com/YazdHanif/status/1699448935046111327?s=20
اما دولت های غربی همچنان به حمایت خود از شاه علی رغم بازتاب بسیار گسترده این سرکوب وحشیانه در مطبوعات و تلویزونهای غربی ادامه می دهند. برای مثال در سندی از اسناد دولت امریکا در سایت ویکیلیکس (۲) در ۱۴ سپتامبر ۱۹۷۸ برابر با ۲۳ شهریور ۱۳۵۷ تحت عنوان “حمایت انگلستان از شاه” می گوید:
“۱- مقام سفارت انگلیس به ما گفت: زمانی که پارسونز، سفیر انگلیس، به تهران باز میگردد، همراه خود، یک پیام خصوصی از نخست وزیر برای حمایت از شاه خواهد آورد. پیام قرار است مخفی باشد و هیچگونه برنامهای برای علنی کردن آن در نظر گرفته نشدهاست. مقام رسمی نیز گفت که انگلیسها قرار است مقداری تجهیزات برای پلیس ایران بفرستند. او گفت که مشخص نبود که آیا فرقی بین تجهیزات کشنده و غیر کشنده در نظر گرفته شده است یا نه. به او گفتیم که جدیداً گاز اشک آور و تجهیزات دیگر غیر کشنده فرستاده ایم، اما درخواست ایران برای سلاح را فعلا موقتا اجابت نکردهایم.
۲- در مورد پاریس و بن، از دادن هر اطلاعی که در مورد حمایت کشورهاشان از دولت ایران دارید، قدردانی خواهیم کرد.
مقام رسمی سفارت فرانسه جدیداً به طرف ایرانی گفته است که ضدیت مطبوعات فرانسه نسبت به رژیم شاه از هرگونه اعلام رسمی دولت فرانسه ممانعت میکند. اطلاع نداشت که اعلان خصوصی حمایت انجام گرفته است یا نه.”
این سند به خوبی نشان از حمایت آشکار انگلستان از رژیم شاه و تایید سرکوب ها با فرستادن تجهیزات برای پلیس و همچنین حمایت ضمنی فرانسه علی رغم مخالفت مطبوعات فرانسه دارد.
برژنسکی مشاور امنیتی کارتر، رییس جمهور وقت امریکا در کتابش (۳) در این باره می نویسد : “حدود یک هفته بعد از مهمانی شام با زاهدی , در ۸ سپتامبر (۱۷شهریور ۵۷) حوادثمیدان ژاله در تهرانبه خشونت تبدیل شد و سربازان با گشودن آتش برروی تظاهر کنندگان بر دسته دسته ازمردم را کشتند. سایروس ونس (وزیر امورخارجه امریکا) و من معتقد بودیم که شایسته است تا رئیسجمهور (کارتر) به شاه تلفن زده وحمایت ما را از او اعلام نماید . مکالمه تلفنی بین رئیس جمهور و شاه بین ساعت ۷ و ۵۶ دقیقه و ۸ و ۲ دقیقه پیش ازظهریکشنبه ۱۰ سپتامبر (۱۹شهریور ۵۷) صورتگرفت. رئیسجمهورمیگفت برای ابراز دوستی با شاه و اظهار نگرانی از حوادث مذکور به او تلفن می زند.”
سولیوان در کتاب خاطرات خود به این پیام تلفنی اشاره می کند و می گوید (۴): “تلفن رییس جمهور امریکا به شاه در آن شرایط بهترین تقویت روحی برای او بود و بعد از آن دیگر هرگز از شاه نشنیدم که سازمان سیا را متهم به تضعیف قدرت خود بکند.”
این حمایت بی چون چرای دولت امریکا تا چند هفته پس از آن نیز ادامه می یابد. برای مثال برژنسکی می نویسد (۵): “درپایان ماه سپتامبر ( اوائل مهر۵۷) بود که ساله ایران بار دیگر مطرح گردید. دراواخل اکتبر ( اوایل مهر۵۷) ونس وزیر آمور خارجه با افشار وزیر خارجهایران ملاقات کرد و به اواطمینان داد که سیاست ایالات متحده آمریکا برحمایت از مخالفان شاه استوار نمیباشد.”
در این دوران حتی ویلیام سولیوان، سفیر امریکا در تهران، که با روش خشن و بی پرده برژنسکی مخالف بوده، نیز موافق حمایت از شاه و رژیمش بوده است. بنا به خاطرات برژنسکی او در پیامی به کاخ سفید می گوید : “پس از چندی پیام ۲۷ اکتبر (۵ آبان ۵۷) ویلیام سولیوان را از تهران به دنبال داشت . سولیوان در این پیام اعلام حمایت عمومی رئیس جمهور (ازشاه ) با دیدارفرستادگان بلند پایه را از ابران فعلا ضروری تشخیص نداده و اعلام کرده بود که سفارت با هرگونه کمک آمریکا به ارتشایران در زمینه امور مربوط به کنترل اعتشاشات جسعی مخالف است وهیچگونه تماسی نباید با آیت الله خمینی گرفته شود. در این پیام سولیوان میگفت که : شرف و حیثیت ما در گرو همکاری با شاه نهفته است. زیرا او آماده است یک رژیم د مکراتیک را بشرطی که بتواند موفق از کار درآید؛ بپذیرد . درروزهای بعد یعنی هم در ۲۱ اکتبر و هم دراول نوامبر ؛ سولیوان بههمراهسفیر انگلستان با شاه ملاقات کرد و این گفتگوها با شاه باعث ارسال پیامی شد که به اجلاس مهم اتاق بررسی اوضاع کاخ سفید در دوم نوامبر منجر گردید . در اوایل آنروز من رییس جمهور را ازجریان پیام سولیوان مطلع کرده بودم.”
حمایت و تشویق شاه توسط دولت امریکا، به اقدام برای سرکوب و آرام کردن جامعه به همین جا ختم نمی شود.
برای مثال در تاریخ ۱ نوامبر ۱۹۷۸ برابر با ۱۰ آبان ۱۳۵۷ شاهزاده رضا پهلوی را که در آن زمان ۱۸ سال بیشتر نداشت و در حال سپری کردن دوره کارآموزی خلبانی در امریکا بود را به کاخ سفید دعوت می کند تا بدین صورت حمایت خود را از شاه و رژیم او نشان بدهند. –گزارش تلویزیون فرانسه
https://x.com/YazdHanif/status/1695154692257468918?s=20
در تحول مهم دیگری در همین راستا، آنچنانکه برژنسکی توضیح می دهد، او در ۳ نوامبر برابر با ۱۵ آبان شخصا به شاه تلفن می زند تا حمایت امریکا به “هر اقدامی توسط شاه” را اعلام نماید و او را آشکارا به عمل و فعال شدن وا دارد. در پی این گفتگوی تلفنی است که شاه دولت نظامی ازهاری را تشکیل می دهد. جالب اینجاست که متن گفتگوی تلفنی برژنسکی و شاه در کتابخانه کارتر پیدا و ترجمه شده است که با خاطرات برژنسکی مطالبقت دارد.
در ادامه برای بیان جزییات به خاطرات برژنسکی رجوع می کنیم.
تا روز بعد به شاه تلفن زده و حمایت آمریکا را به اویادآوری کنم . همچنین به آنها گفتم که درضمن باید پیامی نیز حاوی
تصمیمات اتخاذ شده برای شاه ارسال کرد. کریستوفر پیشنهاد کرد که ما دراین پیام به برگزاری انتخابات نیز اشارم کنیم. اما من اعتراض کرده و گفتم که نباید برنامه خاصی را به شاه توصیه نماییم. سپس کریستوفر اظهار کرد که درج عبارت «ضرورت دست زدن به عمل» در تلگرام ظاهرا به سود تشکیل یک دولت نظامی تمام خواهد شد. اما کمیته شورای امنیتی با من موافقت کرد و عبارت فوق را در آن گنجانید. در پایان اجلاس، توافق شد که باید یک پیام حمایت آمیز شدید برای شاه فرستاد. اما ایالاتمتحده آمریکا نباید مسئولیت تصمیمگیریها را بعهده بگیرد؛ و اتخاذ تصمیم تنها باید به عهده خود شاه گذاشته شود. بر همین اساس، برای نشان دادن اهمیت این پیام آنرا با امضای من، از کاخ سفید برای سولیوان فرستادیم. پیام مذکور حاوی نکات زیر بود :
شما (سولیوان) با اختیارات تام و با توافق سایروس ونس، موظفید که هرچه زودتر نکات زیر را به اطلاع شاه برسانید؛
در ادامه او گزارشی از مکالمه تلفنی ۶ دقیقه ایی خود با شاه ارائه می دهد. (۶)
“روز بعد در سوم نوامبر (۱۲ آبان ۵۷)؛ ازساعت ۹ و ۵ دقیقه تا ٩ و ۱۱ دقیقه پیش از ظهر، با کسب اختیار از
جانب رئیس جمهورمستقیما با شاه صحبت کردم. مکالمه ما که بروی بحران ایران کش و قوس میخورد، بدین گوته آغاز شد : من به شاه گفتم که ایالات متحده آمریکا در بحران کنونی بطور تام و تمام و بدون هیچ گونه قید و شرطی از شما حمایت میکند. شما از حمایت کامل ما برخوردار هستید … ثانیا، ما از تصمیم شما چه راجع به شکل وچه راجع به ترکیب حکومت مورد نظرتان حمایت خواهیم کرد. و ثالثا، ما تکرار میکنم، ما شما را بههیچگونه راه حل خاصی تشویق وترغیب نمیکنیم. سپس, با توجه به گزارش سولیوان مبنی براینکه وی وسفیر بریتانیا به شاه در مورد تشکیل یک دولت نظامی هشدار دادهاند، خطاب بهاو افزودم که : “امیدوارم روشن کرده باشم سفیرمان نیز دستور داده شده تا این نکته را روشن کند, که ما شما را برای درپیش گرفتن جهت خاصی نصیحت یا ترغیب تمیکنیم. شاه پاسخ داد که از این پیام بسیار سیاسگزار است و افزود: اما این وضع بسیار ویژه ایی است. وسیس درادامه گفت که احساس میکند که باید ازدست زدن به اقدامات افراطی تا حد ممکن اجتناب ورزید. سپس پاسخ دادم که: خوب، در حقیقت بهنظر من، مشکل شما این است که باید دست به یک سلسله اقدامات خاصی بزنید که اقتدارشما را به نحو موثر نشان بدهد.” شاه بهسادگی پاسخ داد: چشم. سپس افزودم که : وضع کنونی از یک جهت وضع وخیمی است و اعطای امتیازات بهتنهایی، احتمالا باعث ایجاد وضع انفجارآمیزتری خواهد شد. سپس شاه از من خواست تا یکبار دیگر این جمله آخر را تکرار کنم، ومن نیز همینطورکردم. سپس شاه بطورکنجکاوانهای از من پرسیدکه: اینها رابه سفیرتانگفته اید ؟ من که ازحوادث بعدی پی بردم منظور شاه از این سوال چه بوده است، بهاو اطمینان دادم که سفیر در این باره پیامی دریافت کرده است و خودم بعد از این گفتگوی تلفنی با او تماس گرفته و آنها را بار دیگر به او گوشزد خواهم کرد. در پایان مکالمه شاه به من گفت که به گمان او اوضاع بسیار وخیم است و بنظر میرسد که وخیم تر هم بشود. از اوخواستم به ما اجازه بدهد تا ببینیم کاردیگری میتوانیم انجام بدهیم یا نه.
قصد من از تماس با شاه این بود که برایش روشن کنم که رئیس جمهور و ایالات متحده پشت سرش ایستادهاند و او را تشویق کنم که قبل از اینکه کنترل اوضاع ازدست خارج خود با قدرت دست به اقدام بزند. در تماس تلفنی بعدی با سولیوان، آن سأله را روشن کردم.”
قسمت اصلی این گفتگو کارت سبزی است که دولت امریکا به شاه می دهد : “ولی ما کاملاً از تصمیم شما حمایت میکنیم، حال میخواهد این تصمیم ایجاد یک دولت ائتلافی باشد یا یک دولت نظامی. هرچه باشد اگر منجر به تثبیت حکومت شما و تقویت مبانی آن شود مورد حمایت ماست. همین که نظم و ثبات در حکومت شما دوام داشته باشد و مبارزه با فساد صورت بگیرد برای ما کافی و راضیکننده است.” (۷)
شرح این تحولات و پیامهای تلفنی را سولیوان در خاطرات خود به صورت شفاف بیان می کند: (۸)” تاکتیک شاه و دولت شریف امامی آشکارا شکست خورد. مخالفان نه تنها به امتیازاتی که به آنها داد میشد آرام نمیشدند بلکه با هر قدم عقبنشینی دولت گامی جلوترمینهادند و خواستها و توقعات تازه تری و انقلابیتری را مطرح میکردند. کم کم شعارهای کلی ضد رژیم و دولت تندتر و مشخص تر گردید و اسم شاه در میان آمد و شعارهای مرگ بر شاه همه جا شنیده می شد.
با این وضع دولت شریف امامی نمیتوانست دوام بیاورد و شاه چاری جز روی کار آوردن یک دولت نظامی نداشت. با پیش بینی این وضع و اطمینان از اینکه شاه قبل از اتخاذ تصمیم درباره ی تشکیل یک دولت نظامی از ما نظر خواهی می کند، پیشدستی کردم و ضمن ارسال گزارشی به واشینگتن یادآور شدم که چون پیش بینی میکنم شاه درباره ی تشکیل یک دولت نظامی برای مقابله با بحران فعلی نظر ما را جویا خواهد شد، بهتر است دولت آمریکا از هم اکنون در این باره مطالعه کرده و نظر خود را به من ابلاغ نماید.
ما خیلی متعجب شدیم از اینکه پاسخ پرسش خود را خیلی سریع و با صراحت کامل طی ۱۸ ساعت دریافت کردیم. پاسخ واشینگن این بود که به نظر دولت آمریکا بقای شاه پیشترین اهمیت را دارد و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تبیت قدرت و موقعیت خوداتخاذ کند حمایت خواهد کرد. در پاسخ واشینگتن با صراحت به این موضوع اشاره شده بود که اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری میداند آمریکا تقاضای شاه را در این مورد تأیید و از وی حمایت خواهد کرد. این پیام صربحاً ضرورت تهیهی نیروی کامل توسط دولت نظامی برای اعمال مقررات نظامی و برخورد با مخالفان را نشان میدهد.
پپامی که در پاسخ پرسش مربوط به احتمال تشکیل دولت نظامی در ایران از واشینگتن دریافت داشتم نه فقط با دستورالعملهای مبهم و مبتذل گذشته مغایرت داشت بلکه از یک تغییر کلی در سباست آمریکا جهت حمایت جدی از شاه حکایت میکرد. پاسخ صریح واشینگتن در تایید تشکیل یک دولت نظامی از طرف شاه از جهت دیگری هم برای من غبرمنتظره بود، زیرا در پیامهای قبلی خود به واشینگتن گفته بودم که تشکیل یک دولت نظامی راه حل مناسبی بر مقابله با بحران کنونی ایران نیست و انتظار داشتم این موضوع با دقت و تأمل بیشتر در واشینگتن بررسی شود. به فاصلهی کوناهی پس از وصول این پیام دو حادثه ی دیگر رخ داد که علت این تغییر ناگهانی سیاست واشینگنن را نسبت به ایران روشن میساخت. اولین نشانهی این تحول تماس تلفنی برژپنسکی مشاور امنبت ملی رئیسجمهور بود. او به من گفت که شخصا با شاه صحبت کرده و پشتیبانی کامل پرزیدنت کارتر را از هر اقدامی که وی برای حل مشکلات کنونی ضروری بداند اعلام داشته است. ورود اردشیر زاهدی سفیر شاه در واشینگتن به تهران و دعوت او از من برای دیدار در منزلش اتفاقی دیگر بود.
وقتی به دیدار زاهدی در خانه اش رفتن او مرا به دفترش برد و با مرموزترین لحنی به من گفت : برژنسکی اداره امور مربوط به ایران را به دست خود گرفته است. او با بیانی که از تلاش و مشارکت خود او در این جریان حاکی بود، گفت برژنسکی او را به کاخ سفید فراخوانده و گفته است که پرزیدنت کارتر نگران اوضاع ایران است و شاه باید در این شرایط محکم تر و قاطعتر عمل کند. زاهدی افزود که با تشویق برژینسکی به تهران برگشته تا شاه را برای اتخاذ تدابیر جدیتری برای حفظ رژیمش وادارد. زاهدی میگفت به برژینسکی پاسخ داده است که نمیتواند در این شرایط پست سفارت ایران را در واشینگتن را خالی بگذارد ولی برژیسنکی او را نزد رییسجمهور برده و پرزیدت کارتر به وی گفته است که شما با خیال راحت به تهران بروید، من سفیر ایران در واشینگتن خواهم بود! زاهدی بعد از شرح این جریان گفت که دیگر درنگ را جایز نشمرده و به تهران آمده است تا شاه را در مبارزه ی سختی که در پیش دارد یاری کند.
کمی پس از این دیدار شاه مرا به کاخ خود فراخواند و مطالبی را که قبلا زاهدی از شنیده بودم برایم بازگو کرد. شاه همچنین از قول زاهدی گفت که قرار است مطالبی در این زمینه کتبا به من ابلاغ شود و از من پرسید آیا گیامی در این باره از واشینگتن دریافت داشته ام و آیا می توانم آن را به وی بیان کنم؟
تا آن موقع آنچه از واشینگتن به من ابلاغ شده بود همان مطالبی بود که در پاسخ سوال مربوط به احتمال روی کار آمدن یک دولت نظامی در ایران تکرار شده بود. من از همان پیام مطالبی را در این زمینه که امریکا از هر اقدامی که شاه برای رفع بحران کنونی مصلحت بداند حمایت خواهد کرد برای وی نقل کردم. ظاهرا شان انتظار مطالب روشن تری را داشت که واشینگتن او را به بهره گیری از نیروی نظامی در سرکوب انقلاب سوق دهد.
من جریان مذاکرات خود را با شاه به واشینگتن مخابره کردم و خواهان صدور دستورات روشن در این زمینه شدم. پاسخی که از وزارت خارجه دریافت کردم در عین حال که بر پشتیبانی از شاه تأکید مینمود نسبت به اظهارات زاهدی لحن ملایمتر و احتیاط آمیزتری داشت. من مضمون این پیام را به اطلاع شاه رساندم. او از لحن پیام راضی به نظر نمیرسید، ولی مطالعات خود را برای تجدید نظر کلی در سیاستی که باید برای مقابله با بحران در پیش بگیرد، ادامه داد.
در این میان تظاهرات و درگیریهای خیابانی هر روز گسترده تر میشد. در اوآیل ماه نوامبر[آبان] ناآرامیها خشونت بارتر و درگیری نیروهای نظامی و انتظامی با تظاهرکنندگان بیشتر شده بود.”
چند روز بعد از این گفتگوی تلفنی شاه دولت نظامی اذهاری را شکل می دهد.
اما عوامل متعددی منجر به تغییر استراتژی کاخ سفید شد که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد :
برژنسکی این روند را چنین توصیف می کند (۹) : ” و درسومین هفته ماه دسامبر (اوائلدی ۵۷)که ژنرالازهاری دچار یک حمله قلبی خفیفگردید : اوضاع سیاسی بدتر شد. در ضمن موضع پادشاه ایران بین دوگونه تصمیم گیری در نوسان بود؛ از یک طرف خواهان حمایت شدید امریکا از سیاستهائی میشد که حاضر نبود بههیچوجه از آنها دست بردارد و ازطرف دیگر برسرفقدان یک چنین حمایتی شکایت میکرد. ازیک طرف پیش بینی وقوع بلا و مصیبت را میکرد، و از جانب دیگر شدیدا” هشدار میداد که ارتش میخواهد حمام خون به راه اندازد. به سرعت آشکار میشد که شاه می خواهد مسئولیت تصمیمات دردناک مورد لزوم برای حفظ سلامتی ایران وبویژه تصمیم به استفاده ازارتش ایران علیه مخالفان را به عهده امریکا بگذارد. سایروس ونس و وارن کریستوفر وهمچنین والترماندیل با توسل به غرایزانساتی کارتر، به اوهشدار میدادند تا یک چنین مسئولیتی را نپذیرد.”
این در حالی است که همانطور که دیدیم دولت برژنسکی به صورت پشت پرده به حمایت همه جانبه ایی از شاه به عمل می آورده و از سوی دیگر دولت کارتر که با شعار حقوق بشر و اعتراض به کشتار و دخالت نظامی امریکا روی کار آمده بود نمی توانسته خواسته شاه را براورده کند.
بر همین مبناست که در خاطرات برزژنسکی می خوانیم که (۱۰): “در ۱۳ دسامبر سولیوان گزارش داد که با شاه ملاقات کرده و درباره راهحلهای انتخابی سختی که رویاروی ایران قراردارد، با او به بحث پرداخته است. بر طبق تلگرام سولیوان، شاه سه راه حل را مطرح کرده است.
بنا به گزارش سولیوان، وی ابراز عقیده کرده است که راه حل اول تنها انتخاب منطقی است. وشاه را به ادامه تلاشهایش برای رسیدن به یک راه حل سازشکارانه در قبال بحران، تشویق نموده است.”
با ادامه تظاهرات گسترده مردمی علی رغم سرکوب شدید و کارت سبز غیر رسمی امریکا به شاه برای سرکوب جامعه ایران، شاه برای گسترده تر کردن سیاست مشت آهنین خود را نیازمند اجازه رسمی دولت امریکا می داند. چیزی که دولت به اصلاح حقوق بشری کارتر در جعبه ابزار خود نداشته است.
“ضعف و بی تصمیمی مداوم شاه به نحودردناکی در ملاقات ۶ دسامبر (۵ دی ۵۷) او با سولیوان مشخص گردید. در
جریان اینملاقات، شاه صریحا ” ازسولیوان پرسید که ایالات متحده از او انجام چه چیزی را میخواهد؟ سولیوان جواب
داد که ایالات متحده از تلاش او برای برقراری قانون ونظم حمایت میکند. سپس شاه پرسید که آیا به او توصیه میشود حتی در صورت بهراه افتادن خونریزی گسترده و احتمال اعاده نشدن قانون و نظم از مشت پولادین استفادهنماید؟ سولیوان برطیق گزارش خود، به اوپاسخ داده بود که اگر شاه تلاش میکند ایالات متحده را وادارنماید تا مسئولیت اقدامات او را بعهده بگیرد، او یک چنین دستوراتی از واشنگتن دریافت نمیکرد. او شاه است و هم اوست که باید بعنوان مسئول تصمیم بگیرد.” (۱۱)
با شکست خوردن دولت نظامی در ۹ دی ۱۳۵۷ شاپور بختیار به عنوان نخست وزیر منصوب می شود. (۱۲)
در سندی (۱۳) در تاریخ ۳ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۱۳ دی ۱۳۵۷، شورای امنیت امریکا به ریاست کارتر تصمیم بر خارج شدن شاه از ایران و مهیا کردن محلی برای اقامت او در امریکا می گیرد:
” رئیس جمهور از حاضران پرسید که آیا به نظر آنها باید از شاه بخواهیم که کناره گیری کند؟
برژنسکی اشاره کرده که با این فرض مخالف است که مسئله این است که آیا ما بپرسیم و نه اینکه آیا مطلوب است که او کنار برود. ترنر اشاره کرد که شاه باید برود. ونس پیشنهاد کرد که از اقدامات شاه، از جمله تصمیم او برای ترک کشور حمایت کنیم، زیرا او فرصت بیشتری برای موفقیت به بختیار می دهد. رئیس جمهور گفت ما می توانیم فرض کنیم که تصمیم شاه است.”
ممکن است خواننده محترم از حرف سایروس ونس، وزیر امور خارجه امریکا، گمان کند که شاه خود تصمیم به رفتن گرفته است ولی در ادامه همین سند دوباره می خوانیم که ” معاون رئیسجمهور احساس میکرد که باید شاه را تشویق کنیم که بدون اینکه چنین گفته باشد، برود.” یعنی امریکایی ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم خواهان آن شدند که شاه باید کشور را ترک کند.
در ادامه همین سند تصمیم به اعزام ژنرال هایزر به ایران گرفته می شود. ” برژنسکی استدلال کرد که اگر شاه مجبور به ترک شود، باید این را با تعهدات مشخص به ایران جبران کنیم تا اگر بدتر شد و خشونت اعمال شد، ارتش ایران از حمایت نظامی ایالات متحده مطمئن شود. همچنین توافق شد که ژنرال هایزر فوراً با پیامی برای ارتش ایران مبنی بر اینکه ایالات متحده از آنها حمایت کامل می کند، صرف نظر از شرایط سیاسی گذرا ، به ایران عزیمت کند و ما از رهبران نظامی ایران می خواهیم که کشور را ترک نکنند.”
در ادامه دو مسئله دیگری که به آن پرداخته می شود عدم فرستادن اسکادران اف-۱۵ به ایران تا پس از تشکیل دولت بختیار و حذف برخی از تجهیزات و گرسنل حساس ایالات متحده و اقدامات پیشگیرانه درباره تجهیزات نظامی حساس امریکایی. که همه اینها بخشی از ماموریت هایزر بوده است.
به صورت خلاصه این سند می گوید شورای امنیت امریکا تصمیم گرفته است که شاه از ایران خارج و به امریکا برود، محلی برای او در امریکا مهیا شود، با فرستادن هایزر به ایران از دولت بختیار حمایت شود، مانع خروج فرماندهان ارتش بشوند، هوایپماهای اف-۱۵ تا پس از تشکیل دولت بختیار فرستاده نشود و تاسیسات حساس امریکا در ایران حذف شوند. لذا از نظر دولت کارتر، شاه مهره ایی سوخته ولی اصل بر حمایت از رژیم شاه و دولت بختیار است.
سولیوان در همین رابطه در کتاب خاطراتش در صفحه ۲۴۵ می نویسد :” در همین ایام پیامی از واشینگتن دریافت داشتم مبنی بر اینکه در اولین فرصت با شاه دیدار کنم و به او بگویم که دولت ایالات متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و کشور را در این میبیند که هرچه زودتر از ایران خارج شود. تصمیم شاه به خروج از ایران قبل از وصول این پیام از طریق رسانهها منتشر شده ولی شاه رسماً آن را اعلام نکرده بود و هنوز همتردیدهایی در این مورد وجود داشت. ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن مأموریت دارد کار سادای نیست، ولی در دیدارها و گفتوگوهای من با شاه طی این چند ماه اخیر به قدری مطالب عجیب و عیر عادی رد و بدل شده بود که ابلاغ این پیام هم خیلی غیرعادی به نظر نمیرسید. شنیدن این پیام چیز عجیب و غیرمنتظرهای نبود. من تا آنجا که میتوانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشینگتن را به شاه ابلاغ کردم او با دقت و با آرامش به پیامی که او را به ترک کشور دعوت میکرد گوش داد و وقتی حرف های من تمام شد رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت :«خیلی خوب. اما کجا باید بروم ؟»” (۱۴)
بسیاری از ایرانیان گمان می برند که اقامت خمینی در فرانسه یکی از نشانه های تمایل آنها به انقلاب و ضدیت با رژیم شاهنشاهی پهلوی بوده است. اما جزییات خلاف این نظر را اثبات می کند.
ژیسکاردستن در خاطرات خود افشا می کند که سه بار برای اخراج خمینی اقدام کرده است و در سومین بار تمامی اقدامات اجرایی لازم مهیا شده بود ولی این شاه بوده است که با نپذیرفتن مسئولیت اخراج خمینی به الجزایر، فرانسوی ها را در آخرین دقایق از این عمل منصرف کرده است.
“قرار بر این بود که آیت الله به الجزایر فرستاده شود، زیرا خود وی هم قبلاً علاقمند بود به این کشور برود۔ شرایط مادی عملیات نیز (از نظر هزینه و رزرو هواپیما) تأمین شده بود. من ترتیبات این کاررا تأیید کردم۔ آخرین اقدام احتیاطی، که ضروری به نظر می رسید، این بود که قبلا شاه را از این تصمیم خود آگاه کنم۔ من از سفیرمان در تهران خواستم که روز پنجشنبه شخصاً با شاه تماس بگیرد و برای پیشرگیری از هر گونه خطر احتمالی وی را ازتصمیم من مطلع سازد۔ تماس برقرار شد و نتیجه آنرا بیدرنگ به لحاظ فوریت قضیه، تلفنی در الیزه به من اطلاع دادند. شاه از اینکه من این موضوع را به او اطلاع داده ام تشکر کرده و تصریح نموده بود که «اخراج آیت الله تصمیمی مربوط به فرانسه است و ایران هیچگونه مسئولیتی در این امر به عهده نمیگیرد. اگر بعد ازاجرای این تصمیم از وی در این مورد سئوال شود خواهد گفت که با این عمل موافق نبوده است.»
دلیل این رویه شاه چیست؟ آیا او از وقوع انفجاری در تهران بعد از این اقدام هراسان است و می خواهد در این صورت از خود سلب مسئولیت کند؟ آیا او می خواهد مرا از این کار منصرف کند؟ در هر حال این بعهدۂ فرانسه نیست که به تنهائی بار مسئولیت چنین خطری را به دوش بکشد۔ چنین اقدامی از سوی فرانسه، که در پاسخ به خواست و تقاضای دولت ایران صورت نگرفته، و حتی از حمایت و همکاری آن دولت هم برخوردار ئیست در برابر افکار عمومی جهانیان قابل توجیه نخواهد بود۔ سه هفته بعد، وقنی که شاه با میشل پونیاتیسکی ملاقات می کند به این موضع برگشته و میگوید من برخورد با این مسئله را به درایت خود فرانسویان واگذار می کنم۔ من فکر می کنم که بهتر است در این مورد دست به هیچ کاری نزنید. در هر حال این را بدانید که هر اقدامی درباره او (آیت الله خمینی) بازتاب وسیعی خواهد داشت. من اقدام سفارتمان را در اوائل اکتبر تأیید میکنم و رویه ما همان است۔ اخراج او را از فرانسه به حساب من خواهند گذاشت و این باور عمومی عواقب بسیار وخیمی خواهد داشت.” (۱۵)
ژیسکاردستن، رییس جمهور فرانسه بعد از دیدن انفعال شاه و ترس از پذیرفتن مسئولیت تصمیم اخراج خمینی از پاریس، از این کار صرف نظر می کند.
کارتر نیز در خاطرات خود همین ماجرا را از زبان ژیسکاردستن نقل می کند بدین صورت که شاه با اخراج خمینی مخالفت کرده است:
“ژیسکار بطور خصوصی به من گفت که وی قصد اخراج آیت الله را از فرانسه داشته، ولی شاه از او درخواست کرده است که این کار را نکند زیرا اگر خمینی در لیبی یا عراق ویا یک کشور دیگر عربی که مخالف ایران است مستقر شود بمراتب خطرناک تر خواهد بود۔” (۱۶)
گوادلوپ
لذا در کنفرانس گوادلوپ از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷، به بیان جمع بندی مشترک خود پرداختند.
در ابتدا برای بررسی آنچه در گوادلوپ گذشت می توان به خاطرات والری ژیسکاردستن، رییس جمهور وقت فرانسه، اشاره کرده: “من از جیم کالاگان، نخست وزیر انگلستان خواستم باب گفتگو درباره ایران را بگشاید. او با واقعبینی، برپایه عناصری که دیپلماسی انگلیس با دقت و وسواس شناسائی کرده بود، وضعیت را تشریح کرد. نتیجهگیری او یأس آمیز بود: «شاه باخته است. او دیگر وضعیت را مهار نمیکند. راه حل جانشین واقعی نیز وجود ندارد. مردان سیاسی ایرانی حاضر در محل، آمریت محدودی دارند. وانگهی بیشتر آنها در ساخت و پاخت با رژیم شاه بودهاند. آیا ارتش میتواند خود قدرت را در دست بگیرد؟ تجربه سیاسی ندارد. توسط افسران حرفهای اداره میشود که به شاه وفادار هستند».
هلموت اشمیت، صدر اعظم آلمان، بدون اینکه مداخلهای بکند، به تشریح کالاگان گوش داد.
من نظرگاه فرانسه را تشریح کردم. مبانی این نظرگاه، گزارشهای پیوسته سفیر ما در ایران و گزارش پونیاتوفسکی، فرستاده ویژه ام به تهران، بودند. من از دو خطر سخن به میان آوردم که به یکدیگر ربط داشتند و ما باید خود را برای رویاروئی با آنها آماده کنیم: یکی متلاشی شدن سیاسی ایران و دیگری مداخله شوروی در ایران. من همقطاران خود را از تقاضای شاه ایران آگاه کردم و گفتم که میخواهد ما به شوروی فشار بیاوریم تا شوروی از فشار خود بر ایران بکاهد. گفتم: به هرحال، این اخطار سودمند است. زیرا شوروی درمییابد که فشارش به ایران بطور مستقیم به ما مربوط میشود. در حال حاضر، باید از شاه حمایت کرد. زیرا، ولو به انزوا درآمده و ضعیف شده باشد، اما دیدی واقع بینانه از امور دارد و در بیرون از مذهبیها، تنها نیروئی که وجود دارد، ارتش، در دست او است. بسا مشکلات اقتصادی در حال بزرگ شدن، سبب شوند که طبقه میانه رویه خویش را تغییر دهد. این طبقه پرشمار و در تهران صاحب نفوذ است. هرگاه تغییر رویه دهد، ابتکار و اجرای راه حل سیاسی ممکن میشود.
کارتر رشته سخن را در دست گرفت و چنین گفت:
«وضعیت بسیار تحول کرده است. و شاه نمیتواند در مقام خود بماند. مردم ایران او را نمیخواهند. حکومتی هم که حاضر باشد با او کار کند، وجود ندارد. اما علتی برای نگرانی ما نیست: نظامیها هستند. این آنها هستند که وضعیت را در دست میگیرند. اغلب سران نظامی، تحصیلات خود را در مدارس ما کردهاند و سران ارتشِ ما را خوب میشناسند آنها را با اسم کوچکشان صدا میکنند».
آنچه را گوشهایم میشنید نمیتوانستم باور کنم. آیا بحران ایران با آشنائی از اینگونه حل خواهد شد؟ اینکه رؤسای نظامی یکدیگر را به اسم کوچک صدا کنند کافیست برای اینکه حال و آینده ایران را تضمینی بیتزلزل کند و به ما اطمینان بدهد؟ جیمی کارتر متوجه بهت زدگی من شد. اما نسبت به طبیعت آن اشتباه کرد. او گفت:
«اما بله! من به شما اطمینان میدهم یکدیگر را تا حد صمیمیت میشناسند. من از رؤسای ارتش امریکا پرس و جو کردم و از صمیمت آنها با یکدیگر مطمئن شدم. آنها یکدیگر را به اسم کوچک صدا میکنند».” (۱۷)
ژیسکاردستن در صفحه های ۳۷۳ و ۳۷۴ جلد دوم خاطرات خود به زبان فرانسه (le Pouvoir et la Vie ) دوباره به این ماجرا باز می گردد: “من در جلد اول، دنبالهٔ گفتگوهایمان را نقل کرده ام. سخنان تعجب برانگیز و غافلگیرکنندهٔ جیمی کارتر را نیز آورده ام. او براین باور است که سران ارتش (ایران) آماده اند که در صورت لزوم، قدرت را در اختیار بگیرند و طرز فکر سیاسی آنها نزدیک به طرز فکر سیاسی ما است. او سران ارتش را خوب می شناسد. از آنها با اسم کوچکشان اسم می برد.
هلموت اشمیت صدراعظم آلمان، پیش از آغاز به سخن، به نشان مخالفت توأم با بیزاری، سیگار خود را در جا سیگاری له و سخن آغاز کرد (در این جا، شخصیت اشمیت را می ستاید). او، دربارهٔ پی آمدهای رفتن شاه، به ما هشدار داد و بسا به ما اعلان خطر کرد. ایران با دورانی از بی ثباتی و بی نظمی روبرو می شود که خطر مداخلهٔ روسیه شوروی را پدید می آورد.
من (ژیسکاردستن) با اشمیت هم نظر بودم و در همان جهت سخن گفتم. راست بخواهی، هیچیک از ما استقرار مداوم یک رژیم مذهبی، را در نظرگاه خود نمی دیدیم.
اما استدلال های ما، کارتر را در نظر خود متزلزل نکردند. ما احساس می کردیم که او تصمیم خود را گرفته است: امریکا دیگر در پی حمایت از شاه نیست. زیرا به این نتیجه رسیده است که او بازی را باخته است.
ما به گفتگوهای خود در جوّی ستوه آور پایان دادیم. همانطور که در نظر مجسم می کردیم، بسته شدن همهٔ راه ها بروی مردی که همهٔ ما با او کار کرده بودیم، پنداری سایه هایی که بر ایران می رفتند تا بر ایران فرو افتند، آهسته آهسته بر ما فرو می افتادند.” (۱۸)
تا اینجا از خاطرات ژیسکاردستن متوجه شدیم که کارتر و انگلستان، به فکر تغییر سیاست امریکا بوده، بدین صورت که شاه دیگر قابل حمایت نیست و باید با اتکا به ارتش به حمایت از رژیم شاه ادامه داد. برای روشن شدن این موضوع باید خاطرات کارتر را بررسی کرد.
کارتر درخاطرات خود بعد از استقرار خمینی در فرانسه می گوید : “دراین مرحله چنین به نظر می رسید که شاه به تشکیل یک دولت ائتلافی، کهنمایندگان گروههای مختلف ناراضی هم در آن شرکت داشته باشند متمایل شده است. شاه همچنین حاضر شده بود قسمتی از اختیارات خود را طبق قانون اساسی ایران به دولت جدید تفویض نماید. در هر حال برای من تردیدی باقی نمانده بود که ما باید بدون هیچگونه قید و شرطی از شاه پشتیبانی کنیم. او طی چندین دهۀ گذشته یکی از وفادارترین متحدین ایالات متحدۀ آمریکا به شمار می رفت و ما فکر میکردیم که ایجاد دولت ثابت و استواری در ایران بدون نوعی مشارکت وی امکان پذیر نیست. ما درباره مخالفان شاه اطلاعات کمی داشتیم، ولی بیانیه ها و شعارهای ضدآمریکائی آنها، برای قانع ساختن ما دراین مورد کافی بود که برای حفظ مدافع خود باید به حمایت از رژیم شاه ادامه بدهیم و هر گونه کمکی را که از ما ساخته است! برای موفقیت او در مبارزه مأیوسانه اش بخاطر حفظ تاج وتخت خود، دراختیار وی قرار بدهیم.” (۱۹)
روایت کارتر در خاطراتش از گفتگوها در گوادلوپ تا اندازه ایی متفاوت با خاطرات رییس جمهور فرانسه، ژیسکاردستن، است. او می گوید سایرین نیز با او موافق بوده اند که شاه باید کشور را ترک کند.
“در گوادلوپ، هیچیک از رهبرانی که با من گفتگو کردند اشتیاق زیادی به حمایت از شاه نشان ندادند. هرسه آنها فکر میکردند که شاه باید جای خود را به یک حکومت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند. آنها در این مورد با من هم عقیده بودند که ارتش باید متحد بماند و نشان بدهد که هیچگونه تمایلی به (امام) خمینی و عناصر تندرو ندارد۔”
نکته مهم اما این است که آنها همگی مخالف خمینی و انقلاب بوده اند و طبق خاطرات هر دو رییس جمهور، کارتر برای حفظ رژیم شاه، تصمیم به حمایت از یک نخست وزیر غیر نظامی و در نهایت استفاده از ارتش که در واقع عبارت از کودتا است، گرفته بوده است.
جالب اینجاست که ژنرال قره باغی در خاطرات خود در صفحه ۲۲۶ می گوید زمانی که ورود خمینی به ایران محتمل شده بود، در جلسه شورای امنیت، آقای میرفندرسکی وزیر خارجه حکومت بختیار گزارش کنفرانس گوادلوپ را می خواند تا به نظامیان یاداوری کند که شاه به دستور کشورهای غربی از کشور خارج شده و آنها باید از حکومت بختیار حمایت کنند :”درپایان مذاکرات همین جلسه آقای احمد میرفندرسکی وزیر امور خارجه گزارش جریان کنفرانس گوادولوپ را به شورا ارائه و آن را قرائت کرد. منظور این بود که بهاعضای شورای امنیت ملی انشان بدهد تصمیم خروج اعلیحضرت از ایران، در گوادولوپ با توافق چار دولت آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان اتخاذ شده و بازگشتی دربین نیست!” (۲۰)
سیاست حمایت از دولت بختیار توسط کارتر، حتی به صورت رسمی هم اعلام می شود برای مثال در اینجا تلویزیون فرانسه در ۲۷ دی ماه برابر با ۷ ژانویه اعلام می کند که کارتر در کنفرانس مطبوعاتی از آیت الله خمینی می خواهد فرصت کافی به دولت بختیار بدهد.
https://x.com/YazdHanif/status/1698267927412171141?s=20
بدین صورت می توان گفت که سیاست پنهان و پیدای امریکا در نتیجه کنفرانس گوادلوپ، ادامه حمایت از رژیم شاه، با حمایت از حکومت بختیار و در نظر گرفتن کودتا به عنوان راهکار نهایی بوده است.
در چنین شرایطی است که در ۱۴ دی ۱۳۵۷ همزمان با شروع نشست گوادلوپ، هایزر، فرستاده نظامی کارتر وارد ایران می شود و تا ۱۴ بهمن در تهران می ماند.
او در سال قبل برای مشاوره شاه و ژنرالهایش درباره چگونگی بهبود تصمیم سازی در نیروهای مسلح، سفرهای متعددی به تهران انجام داده بود. کارتر، هایزر را انتخاب کرد زیرا او معتقد بود که ژنرال مورد اعتماد هر دو دولت است.
کارتر در خاطرات خود می گوید که بین هایزر و سولیوان اختلاف نظر وجود داشته است و سپس جمله معروفی دارد که قضاوت اکثر ایرانیان را با اشتباه مواجه کرده است: “هایزر نظامی ها را از اقدام به کودتا برحذر داشته بود۔”
“من از هایزر خواستم برای گزارش شفاهی تحولات اوضاع ایران به واشنگتن بیاید. او به من گفت که در مدت مأموریتش در تهران با سولیوان اختلاف نظرشدیدی داشته است. سولیوان فکر میکرد که به قدرت رسیدن آیت الله خمینی موجب استقرار دمکراسی در ایران خواهد شد، در حالیکه هایزر بدترین فاجعه را پیش بینی میکرد. سولیوان می خواست نظامی ها خود را از مبارزه قدرت کناربکشند، در حالیکه هایزر معتقد بود که آنها باید تا تدوین یک قانون اساسی جدید از دولت قانونی ایران پشتیبانی کنند. او نظامی ها را از اقدام به کودتا برحذر داشته بود۔ طرح دیگری که نظامی ها آنرا بررسی کرده بودند، و هایزر آنها را از اجرای آن منصرف نمود، تمرکز نیروهایشان در قسمتی از جنوب کشور بود که نسبت به شمال کشور وضع آرام تری داشت۔” (۲۱)
این بخش از خاطرات کارتر کاملا شفاف نیست. زیرا همچنانکه در ادامه خواهیم دید، دو کودتا وجود داشته است. کودتایی علیه بختیار و در اصل در حمایت از شخص شاه که نباید انجام می شده و کودتای دیگری که در نهایت، به عنوان آخرین راهکار، علیه انقلاب و به نفع بختیار باید انجام می گرفته است. در اینجا، چنانچه در ادامه می بینیم، کارتر از کودتای اول صحبت می کند، کودتای نظامیان علیه بختیار و در حمایت از شاه بعد از خروج شاه. اگر منظور او دومی است، با سایر منابع و اسناد همخوانی ندارد. در ادامه با اسناد و خاطرات دیگر، این مسئله را بررسی خواهیم کرد.
برژنسکی در این باره در صفحه ۷۶ خاطرات خود می نویسد (۲۲): “استراتژی مورد توافق گروه در واشنگتن این بود که به هنگام آمادگی شاه برای ترک کشور، دست بههرگونه تلاشی بزند تا ارتش ایران دست نخورده باقی بماند. ترس ما از این بود که فرماندهی عالی نظامی، مرکب از افرادی که بخاطر وفاداری شخصی شان به شاه ازسوی او دستچین شده بودند، برسر عزیمت شاه از کشور دچار تفرقه شده و کشور را یا به یک جنگ داخلی هولناک که مورد بهرهبرداری شوروی قرار خواهد گرفت بکشانند، و یا اینکه به جانب هرج و مرج سوق دهند که در نهایت منجر به تصرف قدرت از سوی آیت الله خمینی خواهد گردید.”
در مقاله اندرو اسکات منتشرشده در گاردین (۲۳)، که حاوی بخشی از اسناد از طبقه بندی خارج شده امریکا را بررسی کرده است، در باره اهداف مامورت ژنرال هایزر می خوانیم : “هایزر، در تلگراف ۱۲ ژانویه اش (۲۲ دی ۱۳۵۷) به وزیر براون و ژنرال جونز گفت که او متعقد بود که رئیس جمهور از او خواسته که شش نکته را به ژنرالهای شاه بازگو کند. اول، “داشتن روابط قوی و پایدار” برای ایالات متحده و ایران حیاتی است. دوم، کارتر عمیقا تحت تاثیر نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران است. سوم، رئیس جمهور معتقد است “بیشترین منافع برای همه، بوسیله یک دولت غیرنظامی قوی و پایدار می تواند محقق شود”.
چهارم، دولت غیرنظامی جدید بختیار “باید حمایت کامل ارتش را داشته باشد”. پنجم، این حمایت “وقتی می تواند بدست آورده شود که رهبران ارتش به وظایفشان ادامه دهند”: یعنی کشور را ترک نکنند و با هم “بعنوان یک تیم کار کنند”. ششم، دولت ایالات متحده “از رئیس جمهور به پایین، قویا حامی آنها است”.”
در راستای نکته سوم و چهارم که هایزر به آن اشاره می کند یعنی حمایت کامل ارتش از دولت غیر نظامی بختیار، او جلساتی را با سران ارتش برگزار می کند تا آنها را از کودتا علیه بختیار منصرف کند.
اندرو اسکات در همان مقاله برای توضیح بیشتر این موضوع دوباره با استناد به اسناد دولت امریکا می گوید: “در ۱۳ ژانویه ۱۹۷۹ (۲۳ دیماه ۱۳۵۷)، سپهبد امیر حسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی با ژنرال هایزر برای گزارش دادن از جلسه ای که در همان روز با سران ارتش و ژاندارمری داشت، ملاقات کرد. به گفته هایزر که بلافاصله به مافوقهایش در واشنگتن گزارش فرستاده بود، ربیعی از کودتا به محض پرواز هواپیما شاه حمایت کرده و طبق گزارش براون به کارتر، در غیر این صورت، ارتش می تواند سریع فرو بپاشد». در این لحظه خطیر، هایزر به ربیعی توصیه کرد که برنامه اش را به اجرا نگذارد. همانطور که براون به کارتر گفته است، “هایزر، قویا از سیاست فرصت دادن نظامیان به بختیار برای تشکیل حکومت و تلاش برای برقراری دوباره نظم در کشور دفاع می کرد. ربیعی با اکراه اعلام کرد که دنبال این رویه را پی خواهد گرفت”. (۲۴)
برژنسکی در باره تهدید نظامیان ایران به کودتا می گوید که در ۴ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۱۴ دی ۱۳۵۷هنگامی که به همراه کارتر در گوادلوپ بوده است پیامی در این باره از سولیوان دریافت می کنند: (۲۵)”ظاهرا نظامیان ایران به سولیوان گفته بودند که اکنون مصمم به اقدام هستند و اجازه نمیدهند شاه کشور را ترک کند، و برای یک سرکوبی عظیم که متضمن خونریزی وسیع خواهد بود، آماده میباشند. سایروس ونس و والتر ماندیل درباره این موضوع با هم جلسهای ترتیب داده وهر دوبطور آشکار بهرئیس جمهور گفته بودند که ما باید صریحا به ارتش ایران بگوئیم که از این حرکت حمایت نخواهیم کرد. فورا با رییس جمهور تماس گرفته و گفتم که از نظر من چیزی که قرار است انجام شود، باید انجام شود. و اگر ما ارتش ایران و شاه را از دست زدن به تصمیمی که نهایتا اتخاذ کردهاند باز داریم مسئولیت تاریخی عظیمی به دوش ما گذاشته خواهد شد. مکالمه ما مدت زیادی بطول انجامید اما در نهایت بیشتر به رضایت من انجامید… و رییس جمهور یک موضع قاطع اتخاذ کرد. او به سایروس ونس گفت که ما میل نداریم دستورات صادره به هایزر را تغییر دهیم و سولیوان باید نظر شاه را راجع به کودتا تایید کند.”
همانطور که از این بخش از خاطرات برژنسکی مشخص است، بخشی از نظامیان درصدد کودتا بعد از خروج شاه بوده اند. اگرچه امریکا با این کودتا مخالف بوده است ولی از یک سو آنرا به عهده شاه می گذارد و از سوی دیگر هایزر را برای کنترل نظامی ها به ایران می فرسد. گذشته از این موضوع، همانطور که برژنسکی در ادامه همین موضوع بیان می کند، شاه به دلیل حمایت از بختیار، راضی به انجام کودتا در آن برحه نبوده است.
پس در واقع تا اینجا، هایزر موفق می شود طبق برنامه کارتر، از کودتای نظامیان علیه بختیار جلوگیری کرده تا بختیار و کارتر فرصت کافی برای مهار انقلاب داشته باشند.
اما این تنها کودتایی نبوده است که در دستور کار هایزر قرار داشته است. طبق منابع مختلف، صحبت از کودتا به نفع بختیار به عنوان آخرین راهکار برای مقابله با انقلاب بوده است و حتی اقدام به آن نیز شده است. این مسئله را با جزییات در ادامه بررسی می کنیم.
اندرو اسکات در مقاله اش مدعی است که بین مشاور کارتر، برژنسکی و وزیر امور خارجه، سایروس ونس اختلاف نظر جدی درباره کودتا علیه انقلاب وجود داشته است. مسئله ایی که در ادامه به آن بازخواهیم گشت.
“در درون کابینه، بین زبگینو برژنسکی، مشاور امنیت ملی که از اقدام فوری حمایت می کرد و سایروس ونس، وزیر خارجه، که با کودتا با وجود تمام هزینه هایش مخالفت می کرد، شکاف وجود داشت. کارتر سیب را از نیمه برید و با کودتا، بشرط تحقق یک سری شرایط، موافقت کرد. هایزر در خاطراتش می نویسد: «برژنسکی چراغ سبز کارتر برای کودتا را می خواست تا به ارتش ایران منتقل کند و معتقد است که این کار را کرده است». رئیس جمهور کارتر قصد داشت از کودتا، تنها بعنوان آخرین حربه استفاده کند. هایزر در تلگرافش به براون و جونز توضیج می دهد که اخیرا به ژنرالها یادآوری کرده که حمایت ایالات متحده از یک کودتا در آینده، مستلزم حمایت قبلی آنها از بختیار است. «به آنها گفته ام که کودتا را کاملا، آخرین حربه می دانم. به آنها توضیح داده ام که مراحلی قبل از آن وجود دارد»…
حمایت از کودتا به سه شرط بستگی داشت. اول به بختیار بایستی شانس بعمل در آمدن آمریتش داده شود. دوم، اگر وضع داخلی به وخامت بگراید، او می تواند حکومت نظامی اعلام کند و از ارتش بخواهد که خدمات اولیه، مانند به کار انداختن چاههای نفت یا حفاظت شبکه برق را انجام دهد.” (۲۶)
اما این مسئله در سندی از اسناد آمریکا نیز طرح شده است. اگرچه این سند در سالهای اخیر منتشر شده است ولی برژنسکی نیز در کتاب خاطرات خود شرح مفصلی از آن ارائه می دهد.
در ۱۳ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۲۳ دی ۱۳۵۷، برژنسکی در سندی (۲۷) با موضوع گزارش ژنرال هایزر به کارتر می نویسد : ” اگر بختیار شکست بخورد، باید یک انتخاب قاطع داشته باشیم و خواست «C» هایزر باید با حمایت آمریکا اجرا شود ]توضیح مترجم همانطور که در نامه هایز می خوانید خواست «C» اجرای کودتا بود [. من معتقدم که با دستور اصلی شما مطابقت دارد و با اجازه شما می خواهم آن اصلاحیه را به ژنرال هایزر ابلاغ کنم. مهم این است که او و همکاران ایرانی اش، هیچ توهمی در مورد آنچه که ممکن است در صورت تزلزل بختیار انجام شود، نداشته باشند. دقیقاً به این دلیل که هیچ کس خواهان کودتای نظامی نیست، برای ارتش ایران مهم است که از بختیار حمایت کامل کند و درگیر یک بازی سیاسی از هم گسیخته نشود.”
در ضمیمه همین سند، گزارش هایزر را می بینیم که او فهرستی از بهترین تا بدترین شرایطی که ممکن است برای آنها پیش بیایید را لیست کرده است :
” -Aدولت موفق بختیار؛
-Bبختیار برای یک دوره چند ماهه با موفقیت عمل می کند اما شکست می خورد. یک حکومت غیرنظامی (شاه خارج از کشور است) که برای خمینی و جناح اش قابل قبول تر است دیگر منصوب میشود. این جایگزین می تواند تحت شرایط خاصی تکرار شود؛
-Cکودتای نظامی؛
-Dحکومت خمینی – جمهوری اسلامی،
-Eیک دولت کمونیستی”
وی در ادامه جلسه خود با ژنرال طوفانیان و ژنرال ربیعی را گزارش می دهد و از تمایل آنها به کودتا علیه دولت بختیار، همزمان با خروج شاه از ایران.
“همانطور که می دانید من تا پاسی از شب گذشته با ژنرال طوفانیان ملاقات کردم، امروز صبح با ژنرال ربیعی ملاقات کردم. هر دو به شدت مرا تحت فشار قرار دادند که لحظه ای بعد از آنکه شاه اینجا را ترک می کند، یک نظامی تسلط پیدا کند. آنها دلیل نامشخص بودن از آنچه برای نیروهای نظامی در هنگام خروج شاه اتفاق خواهد افتد، را بیان می کنند. آنها فکر نمی کنند بختیار موفق شود و پس از آن، توانایی نظامی برای تصاحب قدرت را نخواهند داشت…. من تمام تلاشم را انجام خواهم داد تا آنها را با ثبات نگه دارم. در کشور از بختیار حمایت کامل کنید و به کودتای نظامی نپرید. با نزدیک شدن به خروج شاه و هنگامی که او می رود، ممکن است دیگر به ما گوش ندهند. امیدوارم این اتفاق نیفتد.” (۲۸)
همین مطالب در خاطرات سولیوان در باره ماموریت هایزر بیان شده است. او در خاطراتش در صفحه ۲۴۳ چنین بیان میکند : ” من هم این دستورالعمل را خواندم. ولی با وجود ابهاماتی که در آن دیده میشد دستور کلی مشخص بود: هایزر میبایست فرماندهان نظامی ایران را از ادامهی پشتیبانی تدارکانی آمریکا مطمین سازد و آنها را به حفظ وحدت و هماهنگی نیروهای خود در مراحل حساس توأم با خروج شاه از ایران و استقرار دولت بختیار وادار نماید. پیشتر اشاره شد که یکی از وظایف هایزر واداشتن فرماندهان و افسران ارتش ایران به ترک سوگند وفاداری به شاه و انتقال وفاداریشان به دولت غیرنظامی جدید بود که خود یک مشکل روانی به حساب میآمد.” (۲۹)
در باره همین موضوع در خاطرات برژنسکی می خوانیم :
“همانطور که ۱۶ ژانویه (۲۶ دی ۵۷) تاریخ عزیمت شاه فرا میرسید، هایزر گزارش میداد که ارتش ایران بیقرار شده و برای جلوگیری از عزیمت شاه به جانب یک کودتای نظامی حرکت میکند. هایزر میگفت که شدیدا معتقد است که ارتش باید برای تشکیل یک دولتموثر به بختیار فرصت بدهد. هارولد براون گزارش فوق را در ۱۲و ۱۲ ژانویه (۲۲و ۲۳ دی ۵۷) برای رئیس جمهور فرستاد. و در گزارش ۱۳ ژانویه خود افزود که : سپس به ژنرال هایزر گفتم که آنچه که اهمیت دارد این است که ما نباید به ارتش بگوییم که هرگز جایی برای عمل شدید نظامی وجود ندارد، یا اینکه دولت غیرنظامی از یک کودتای نظامی بهتر است. تکرار کردم که او باید کوشش کند تا از یک کودتای نظامی علیه دولت بختیارجلوگیری بعمل آورد. اما در صورتی که اوضاع بطور مدام رو به وخامت رود، نباید ارتش را تشویق کند تا دست روی دست بگذارد.“
در ادامه برژنسکی تصریح می کند که هایزر به کاخ سفید اطمینان داده است که ارتش روی طرح کودتا کار کرده است. در ۲۴ ژانویه (۴ بهمن ۱۳۵۷) هایزر در گزارشی دیگر اظهار می کند که بازگشت خمینی احتمالا منجر به سقوط بختیار شده، و از نظر او این لحظه مناسبی برای حرکت نظامی است. (۳۰) او همچنین بعد از بازگشت به امریکا در ۵ فوریه، برابر با ۱۶ بهمن ۱۳۵۷، در پاسخ به پرسش برژنسکی، ارتش را توانا به انجام کودتا می داند. پاسخی که باعث اطمینان برژنسکی به انجام کودتا در لحظه آخر می شود.
کودتا ۲۱ بهمن به نفع حکومت بختیار
کودتای دوم، به نفع حکومت بختیار و بر ضد انقلاب، در ۲۱ بهمن شب هنگام انجام گرفت و شکست خورد. در لحظه فروپاشی رژیم شاه، برژنسکی، مشاورامنیتی کارتر، از امکان اقدام به کودتا میپرسد. سلیوان پاسخ تندی به او میدهد. آقای سالیوان گفت که وضعیت آشفته بود و او در تلاش بود تا آمریکایی هایی را که در جنگ به دام افتاده بودند نجات دهد. او گفت: «من یک تماس تلفنی آشکار از واشنگتن دریافت کردم که پیامی را از برژینسکی مخابره کرد که از من پرسید آیا فکر میکنم میتوانم یک کودتای نظامی علیه انقلاب ترتیب دهم یا نه. متأسفم که پاسخی که دادم غیرقابل چاپ است.» ” (۳۱) (نگاه کنید به ضمیمه)
اندرو اسکات در توصیف این اتفاق در ادامه مقاله خود در گاردین بدین صورت توضیح می دهد: “آخر ماجرا، همه را شگفت زده کرد. در ۱۰ فوریه (۲۱ بهمن ۱۳۵۷)، زد و خورد نظامی در پایگاه هوایی دوشان تپه صورت گرفت و در طی ۲۴ ساعت، انقلابیون مراکز مهم دولتی را در تهران و حومه اش در دست گرفتند. زمانی که ژنرالهای ارتش اعلان بی طرفی کردند و از نیروهای خود خواستند به پادگانها برگردند، مقاومت شاهنشاهی فرو پاشید.
در ساعت یک و ده دقیقه روز ۱۱ فوریه (۲۲ بهمن ۱۳۵۷)، اطاق وضعیت کاخ سفید، خبرهای شکننده ای دریافت کرد که تهران به دست مسلمانهای قشری و گروههای چریکی چپ گرا، که توسط لیبی، سازمان آزادی بخش فلسطین و بلوک شرق، حمایت مالی و مسلح شده بودند، سقوط کرده است. آخرین تماس ارسال شده از سفارت ایالات متحده بیان داشت: «ارتش خود را تسلیم کرده، خمینی پیروز شده است، اسناد را از بین ببرید».” (۳۲)
در خاطرات برژنسکی در صفحه ۱۱۲ در باره تمایل و تلاش او به انجام کودتای نظامی علیه انقلاب تا آخرین لحظات می خوانیم (۳۳):
“. پرسیدم که آیا میتوانیم اوضاع را تحت نفوذ خود درآوریم؟ سپس افزودم که اگر ارتش به خمینی بپیوندد باز هم درنهایت اوضاع بطور کلی رو به وخامت خواهد گذاشت. من پیشنهاد کردم که ما باید هنوز اجرای طرح C را علی رغم اینکه در این ساعت آخر یک ریسک خطرناک می باشد، مورد نظر قرار دهیم.
ژنرال جونز گفت که درباره اجرای طرح C خوشبین نیست. اما اگر دست اندرکاران، این چنین فکر می کنند؛ باید آنرا مورد نظر قرار داد. سپس من گفتم که اگر ارتش ازدیسیپلین نظامی دفاع کرده و به آن عمل میکند باید قادر به انجام آن باشد. امکان دارد که همین فقدان عمل، شکست را در پی داشته باشد. سپس پیشنهاد کردم تا با ژنرال گاست، سولیوان، سفیرآمریکا، و ژنرال هایزر تماس گرفته و از ارزیابی آنها از اوضاع مطلع شویم.
درساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه یک گزارش مطبوعاتی دریافت کردم حاکی ازاین که بدلیل عقب نشینی های تانکهای ارتش از محل رادیو تلویزیون، این محل به تصرف در آمده است. یک دقیقه بعد و یا زمانی در همین حدود افسران ارتباطات به ما اطلاع دادند که نمیشود هپچگونه تماسی با محل گروه کمک مشاور نظامی، ( MAAG ) برقرار کرد. و دیگر امکان دسترسی به ژنرال گاست وجود ندارد. با رییسجمهور در کمپ دیوید تماس گرفتم تا او و سایروسونس را از اخبار جدید مطلع نمایم.”
برای دانستن دقیق تر جزییات کودتا باید به خاطرات ژنرال قره باغی، رییس ستاد مشترک ارتش، بپردازیم.
او در چندین نوبت به جابجایی یکباره ساعت حکومت نظامی و منع آمد و شد در ۲۱ بهمن ۵۷، در تهران از سوی بختیار می پردازد. رادیو در ساعت ۱۴ اعلام می کند که به بهانه ایی واهی، سالروز واقعه سیاهکل که در ۱۹ بهمن بوده، ازمنع عبور و مرور از ساعت ۳۰/۱۸ به ۳۰/۱۶ تغییر یافته است. هدف واقعی از این طرح در واقع خالی کردن خیابانها از مردم، برای عمل نیروهای نظامی بود. طرحی که با اعلامیه بازرگان و خمینی با دعوت مردم به حضور در خیابانها شکست می خورد.
“نخستوزیر بهعلت تظاهرات و اغتشاشات سالروز رویداد سیاهکل بوسیله مجاهدین و فدائیان ابتد ساعت ممنوعیت عبور ومرور را در شهر تهران را به ساعت ۳۰/۴ بعد از ظهر تغییر داد، سپس دیشب در جلسه شورای امنیت ملی به فرمانداری نظامی تهران دستور داد که مقررات قانون حکومتنظامی را بهموقع اجرا بگذارد. و همچنین درشورا
به نیرویزمینی ماموریت داد [که] برای سرکوبی مسببین وقایع مرکز آموزش دوشانتپه، نیرویهوائی و فرمانداری نظامی را تقویت نماید.” (۳۴)
او سپس صفحه ۳۳۲ جزییات بیشتری را از این کودتا از زبان سرهنگ کیخسرو نصرتی بیان می کند :
“در اینجا لازم است چگونگی حوادث را از زبان سرهنگ کیخسرو نصرتی رئیس ستاد پلیس تهران که بعداً در تاریخ ۲ اسفندماه ۱۳۵۷ برای خبرنگار روزنامه اطلاعات شرح داده است بشنویم: بعد از ظهر روز شنبه ۲۱ بهمن ماه سپهبد رحیمی فرماندار نظامی و رئیس شهربانی به پلیس تهران دستور داد که درکلیه ساختمانهای مشرف به میدان ها و مراکز عمومی شهر سنگرگیری نمایند و آماده باشند تا نیروهای ارتشی به آنها ملحق گردند. در اینگونه موارد همیشه رهبری به عهده پلیس گذارده میشد، با موقعیت اماکن و شهر آشنائی داشته و نقاط استحفاظی شهر را به خوبی میشناسند. دستور رحیمی آن بود که پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت ۳۰/۴ بعدازظهر روزشنبه ۲۱ بمهنماه نیروهای پلیس اقدام به سنگرگیری کنند. از دستورات، و قرائن آشکار بود که کودتائی درشرف تکوین است و این کودتا قرار بود نیمههای شب یکشنبه ۲۲ بهمن ماه انجام پذیرد. دستور رحیمی به پلیس تهران آن بود که نیروهای پلیس و ارتش هرجنبندهای را که در روز یکشنبه ۲۲ بهمن در خیابان مشاهده میکردند به گلوله ببندند…. ظاهرا قرار بود که واحدهای زرهی ارتش نیز از پادگانهای خود خارج شوند و پس از درهم شکستن مقاومت مردم مواضع حساس را اشغال کنند. اما روز شنبه ۲۱ بهمن ماه پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت ۳۰/۴ بعد ازظهر مردم به خانههای خود نرفتند… . در آن شب تهران صحنه نبرد شده بود، سربازان فرمانداری نظامی ازمقابل مردم میگریختند و شهر به تصرف نیروهای مسلح مردم درآمده بود.”
یکی دیگر از مراحل این کودتا بازداشت افرادی بوده است که بختیار و مقدم، رییس ساواک، تهیه کرده بودند. بختیار در جلسه شورای امنیت در ۲۱ بهمن ۵۷ از مقدم می خواهد آن عده تعیین شده را بازداشت کنند. “بختیار رویه سپهبد مقدم رئیس ساواک نموده ضمن اشارهای دستور داد: «تیمسار هم آن طرح خودتان را به موقع اجرا گذاشته و آن عده را که باهم بررسی کردهایم دستگیر نمائید». سپهبد مقدم اظهار داشت: تیمسار بدرهای برای انجام ماموریت باید مامورین گارد را دراختیار ساواک بگذارد.” (۳۵)
اما با توجه به حضور گسترده مردم در خیابانها و تخلیه کلانتری ها و تمرد بسیاری از نظامیان، طرح کودتا موفق نمی شود. ژنرال قره باغی این مسئله را به این صورت در خاطرات خود بازتاب داده است : “سپهبد مقدم آمد. سئوال کردم: طرحی که نخستوزیر دیشب در شورای امنیت ملی دستور داد اجرا شد؟ گفت: «نهخیر». اظهار نمودم چطور؟ جواب داد: «برای اجرای طرح خیلی دیر شده بود. مگر در آن آشوب دیشب شهر و وضع تخلیه کلانتریها مقدور بود که بشود کسی را دستگیر کرد. به هیچ وجه عملی نبود جریان را به نخست وزیر گفتم».” (۳۶)
سولیوان، سفیر امریکا در تهران، نیز این کودتا را در کتاب خود در صفحه ۲۵۴ بازگو کرده است : ” در این روزها من مرتباً با بختیار دیدار میکردم و با شگفتی حرفهای او را دربارهی امکان سرکوبی انقلاب با استفاده از نیروی نظامی محدود می شنیدم. خوشبینی و اطمینان او به موفقیتش مضحک به نظر میرسید. ظاهرا برژینسکی و همفکران او هم که با هایزر در تماس بودند، همین اطمینان را داشتند. آنها بیهوده تصور میکردند که نیروهای مسلح ایران با چهارصد هزار نفر به راحتی میتواند با مردمی غیرمسلح که به وسیلهی عدهای ملا هدایت میشوند مقابله کند و مشکلی در این راه پیش نخواهد آمد.
شاه هم که در مصر بود محاسباتی مشابه داشت و احتمالاً به وسیلهی اردشیر زاهدی از امکان یک حرکت نظامی برای سرکوبی انقلاب اطلاع یافته بود. او در نظر داشت یک روز در آسوان توقف کند و بعد طبق برنامهی قبلی به پالم آسپرینگر در آنتبرگ آمریکا رفته و گوشهی عزلتی اختیار کند. او برنامهی سفرش را لغو کرده و مدت معینی در مصر مانده بود. به گفتهی شاهدان عینی دلیل لغو سفر شاه به آمریکا و ادامهی توقف او در مصر هم این بود که فکر میکرد به دنبال یک حرکت نظامی و سرکوبی انقلاب از طرف نیروهای مسلح داستان ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] تکرار خواهد شد و او یک بار دیگر پیروزمندانه برای تصاحب تاج و تخت خود به ایران بازخواهد گشت. این تصورات به نظر من بسیار غیرواقع بینانه بود و ضمن همان پیامی که آن روزها به واشینگتن مخابره کردم؛ نوشتم که تعقیب ان قبیل افکار پوچ و واهی برای ما گران تمام خواهد شد، زیرا انقلاب در آستانهی پیروزی است و باید از هم اکنون برای حفظ منافع ملیمان با انقلاب همراه شویم و خود را با شرایط تازه وفق بدهیم. پاسخ این پیام یکی از تند ترین و زنندهترین تلگرافهایی بود که از واشنگتن به دست من رسید و حاوی تهمتهای ناروایی بر وفاداری من بود.” (۳۷)
فرح پهلوی در مصاحبه با بی بی سی فارسی چینین می گوید (۳۸) :” «یک شنبه ۲۲ بهمن، مثل اینکه در کریدور بودم، داشتم رد میشدم از یک جایی، این را که تو رادیو شنیدم، اصلا باورم نشد، راستش آن موقع یک لحظه فکر کردم بر عکس شده، اینها باختند.» “
یعنی در واقع او انتظار داشته است در اثر اتفاقی، انقلاب شکست خورده و رژیم شاه پیروز شود. او به زبانی اعتراف به کودتایی می کند که آنرا تا اینجا مطالعه کردیم.
ارتباط سولیوان با نهضت آزادی و روحانیون
همچنان که پیشتر دیدیم، علاوه بر اختلاف نظر بین برژنسکی و سیروس ونس در دولت کارتر، بین او و سفیرش در تهران، سولیوان، نیز اختلاف نظر اساسی وجود داشته است.
کارتر در خاطرات خود در این باره می نویسد که حتی درصدد این بوده است که او را به واشنگتن فرابخواند ولی وزیر امور خارجه، سایروس ونس، او را از این کار منصرف کرده است :
“من می دانستم که او تا آن موقع هم دستورات مرا، اگر اجرا کرده باشد با بی میلی اجرا کرده است. ولی روش کار و دید محدود او وضعی بوجود آورده بود که دیگر نه شاه، نه مشاوران خود وی و نه من می توانستیم کمترین اعتمادی به او داشته باشیم. من از وزیر خارجه خواستم که او را به واشنگتن احضار کند، ولی ونس مرا قانع کرد که نگاه داشتن او در تهران کمتر از فرستادن آدم تازه واردی به صحنه زیان بار خواهد بود. از آن به بعد من تصمیم گرفتم فقط به گزارش های هایزر را که با متانت و خونسردی به تماس خود با بازیگران این نمایش حزن آور ادامه می داد، اعتماد کنم۔” (۳۹)
سولیوان به خاطر حضور مستقیم در ایران و درک بی واسطه شرایط سیاسی، به خوبی فهمیده بود که بختیار هیچ شانسی در برابر موج انقلاب ندارد. لذا برای حفظ منافع امریکا، سعی در ارتباط مستقیم با انقلابیون و زمینه پیوند میان آنان با ارتش می کرد. اما این عمل او سیاست اصلی حکومت کارتر نبود. اما چون دستوری در مخالفت با اقداماتش دریافت نکرده بود، آنرا ادامه می داد.
سولیوان سفیر امریکا در تهران در کتاب خاطرات خود در صفحه ۲۵۰ در این باره می گوید : “به یکی از مأموران سیاسی سفارت دستور دادم با مهدی بازرگان، رهبر نهضت آزادی، تماس گرفته و به او اطلاع دهد که دعوت قبلیاش برای ملاقات مورد پذیرش واقع شده و من آمادهام بدون قید و شرط با او دیدار و گفتوگو کنم. بازرگان بلافاصله این پیشنهاد را پذیرفت و عصر یک روز در خانهی یکی از پیروانش در شمال شهر وقت ملاقات تعیین نمود.” (۴۰)
این جلسه با حضور آیت الله موسوی اردبیلی برگزار شده و افراد دیگری نظیر امیرانتظام نیز حضور داشته اند. سولیوان در این جلسه طرح ارتباط بازرگان با قره باغی رییس ستاد مشترک ارتش را می دهد که مورد استقبال بازرگان قرار می گیرد.
او همچنین در صفحه ۲۳۰ اذعان می کند :”برداشت های اولیه ما از اقداماتی که در جهت نزدیکی و تفاهم بین رهبری ارتش و جنبش آزادی خواهی مثل روحانیون بزرگ به عمل می آوردیم، این بود که زمینه ی مساعدی در هر دو طرف برای چنین تفاهمی وجود دارد.” (۴۱) او در پی ایجاد رژیم باثباتی بود که از اتحاد ارتش و روحانیت شکل می گرفت.
اسناد در این باره بسیار است برای مثال در سندی (۴۲) به تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۲۸ دی۱۳۵۷ می بینیم که بعد از یک جلسه شورای امنیت ۵ ساعته نظامیان از تصمیمات بختیار اظهار رضایت می کنند، بختیار از قصد خود برای اعزام تهرانی، رییس شورای سلطنت، به پاریس برای ملاقات با خمینی خبر می دهد و همچنین ژنرال مقدم با بازرگان و بهشتی در همان روز دیدار کرده است که گزارش آنرا دکتر میناچی آماده کرده بود ؛ “ژنرال هویزر، که نظامیان پس از بازگشت به ستاد فرماندهی SCS به او اطلاع دادند، این تصور را به دست آورد که نظامیان از تصمیمات بختیار در جلسه بسیار خشنود بودند. آن جلسه حمایت آنها را از رهبری او تثبیت کرد…. بختیار آنها را از قصد خود برای اعزام رئیس شورای (سلطنت) به پاریس برای دیدار با خمینی آگاه کرد. وی اشاره کرد که بین رئیس (تهرانی) و آیت الله رابطه شخصی نزدیک وجود دارد. نظامی این اقدام را تایید کرد. در همین حال، ژنرال مقدم بعدازظهر ۱۸ ژانویه با بازرگان و بهشتی دیدار کرد. تا کنون، فقط گزارش مختصری از دکتر میناچی در مورد این دیدار داریم که وی آن را فقط تا اندازه ایی موفق دانست از آنجایی که به ترتیب جلسه مستقیم با سایر افسران ارشد نظامی بیشتر منجر نشد.”
جالب اینجاست که تحلیل آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلستان نیز تطابق کامل با تحلیل سولیوان دارد :” سفیر انگلیس فکر می کرد هر چه زودتر خمینی و ژنرال ها دور هم جمع شوند و نظامیان بیعت خود را منتقل کنند، شانس نجات کشور بیشتر می شود. ارزیابی صریح پارسونز نیز با دولت کارتر در میان گذاشته شد.” (۴۳)
مطابق خاطرات برژنسکی، کارتر در هماهنگی با برژنسکی اگرچه از گفتگوها با بازرگان و سایر روحانیون با خبر بوده اند اما نه برای مشارکت آنها در دولت ائتلافی مرکب از نظامیان و نزدیکان روحانیون انقلابی در چارچوب رژیم سلطنتی، بلکه تنها برای گسترده تر کردن دایره نفوذ دولت بختیار و کمک به ادامه حیات آن.
“برای اطمینان از همکاری نزدیک هایزر و سولیوان، دستوراتی برای راهنمایی آنها صادر کردم که مورد موافقت سایروس ونس و هارولد براون قرار گرفت. این دستورات که در ۱۹ ژانویه برای هایزر و سولیوان فرستاده شد می گفت که :
همچنانکه در اینجا آمد و در ادامه دوباره به آن باز خواهیم گشت، کارتر و برژنسکی مخالف طرح ایتلافی سولیوان و وزارت خارجه امریکا بوده اند.
دیدار نماینده کارتر با خمینی، شاه، سولیوان و هایزر موافق اما کارتر مخالف است
بنا بر مقاله رهام الوندی و کریستین امری بر اساس اسناد امریکا، منتشر شده در روزنامه گاردین: “سالیوان ونس را متقاعد کرده بود که یک فرستاده برای ملاقات با خمینی در پاریس بفرستد. تئودور الیوت، دیپلمات ارشد آمریکایی که در ایران خدمت کرده بود، انتخاب شد، اما در آخرین لحظه برژینسکی موفق شد کارتر را متقاعد کند که جلسه را وتو کند، زیرا ممکن است تصمیم دولت نوپای شاپور بختیار را تضعیف کند.”(۴۵)
این روایات کاملا با خاطرات کارتر هماهنگ است در جایی که می گوید : “بعد از بازگشت من به واشنگتن، سولیوان همچنان اصرار داشت که ما با آیت الله خمینی تماس برقرار کنیم. ولی چنین اقدامی از طرف ما این طور تعبیر می شد که ما از حمایت کامل بختیار دست برداشته ایم زیرا آیت الله خمینی علناً اعلام کرده بود که با بختیار به همان شدت و بیرحمی که با شاه مبارزه کرد، خواهد جنگید.” (۴۶)
در این باره برژنسکی می نویسد (۴۷): “موضوع دیگری که درگوادلوپ برای ما مطرح بود این بود که آیا ایالات متحده آمریکا باید یا آیتالله خمینی تماس بگیرد یا نه؟! سایروس ونس با حمایت از اظهارات سولیوان، چندین بار ما را بدین کار توصیه کرد. رئیس جمهور و من با یکدیگرمذاکره کردیم و من به سایروس ونس گفتم باید طمینان حاصل کند که شاه با یک چنین اقدامی موافق می باشد. سایروس بازگشت و به ما اطلاع داد که شاه با این عمل موافقت کرده است. نگرانی من این بود که یک چنین روشی روحبه رهبران ارشد ارتش را ضعیف کرده و مهاجرت آنان از کشور را افزایش دهد.”
هر چند در ادامه می بینیم که ابتدا کارتر از فرانسوی ها می خواهد که با خمینی دیدار کنند و در نهایت فردی به اسم زیبرمان را به پاریس می فرستد که به پنج دیدار او با دکتر ابراهیم یزدی منجر می شود. همه این دیدارها با نظارت و تایید خمینی بوده است، هر چند این دیدارها به توافق و نتیجه مشخص و تعیین کننده ایی ختم نمی شود. در ضمایم، ترجمه اسناد گزارش زیبرمان را که توسط ویکیلیکس منتشر شده است، را می یابید
ویکی لیکس در این باره دو سند بسیار گویا از گزارش سولیوان قبل و بعد از جلسه اش به همراه هایزر با شاه منتشر کرده است. اولین جلسه به تاریخ ۱۰ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۲۰ دی ۱۳۵۷، انجام شده است. در این پیام، سولیوان به کارتر از قصد خود برای دیدار با شاه می گویند. او در این پیام از کارتر گلایه می کند که چرا کارتر نماینده ایی به پاریس برای دیدار با خمینی نفرستاده است و همچنین هایزر درخواست ایجاد رابطه بین نظامیان و خمینی را کرده است. اما برخلاف تمایل آنها، این خواسته ها از سوی کارتر اجابت نشده است.
“۱- ژنرال هایزر و من فردا پنجشنبه ۱۱ ژانویه (۲۱ دی) ساعت ۱۱ و نیم، شاه را خواهیم دید تا مفادی که در تلگرام آمده است را به اجرا بگذاریم.
۲ ـ با اینحال، باید بدانید که پرزیدنت اشتباه بزرگ و شاید غیر قابل جبرانی با نفرستادن نماینده به پاریس برای دیدار با خمینی، همانطور که قرار بود، انجام داده است. من نمی توانم علت عقلی این تصمیم بدفرجام را بفهمم.
۳ ـ ژنرال هایزر قبلاً از وزیر دفاع بروان خواسته است از ریس جمهوری بخواهد با توجه به درخواست فوری ارتشی ها برای ایجاد رابطه بین آنها و خمینی، بازنگری کند.
۴ ـ از شما می خواهم که فوری نزد هارولد بروان همین درخواست عاقلانه را بکنید. برای من و ژنرال هایزر غیر قابل فهم است که چرا این تصمیم لغو شده است. عدم اقدام فوری، می تواند منافع امریکا در ایران را با خطر همیشگی مواجه کند.
۵-ژیسکار ممکن است مفید باشد اما نه نمایندگان خمینی و نه ایرانیان به فرانسه اعتماد نمی کنند، تنها تلاش امریکاست که به این مسئله اعتبار می بخشد. بعلاوه، امریکا باید اعتباری کسب کند برای نزدیک کردن نظامیان و مذهبی ها به یکدیگر، در جهت منافع ملی اش. ” (۴۸)
خواننده محترم باید دلیل عدم توجه کارتر به درخواست سولیوان، هایزر و نظامیان ایران برای عدم فرستادن نماینده به پاریس را طبق توضیحاتی که درباره تصمیم های آنها در کنفرانس گوادلوپ بداند. در واقع کارتر به هیچ وجه نمی خواسته است به خمینی فکر کند و تنها انتخاب او بختیار بوده است.
اما جالب اینجاست که بدانید خود شاه نیز مدافع این تماس بوده است و در سند (۴۹) دیگری که جلسه ذکر شده سولیوان، هایزر با شاه را گزارش می دهد از پریشان خاطری شاه به دلیل لغو دیدار مستقیم با خمینی توسط کارترحکایت دارد.
سولیوان در این سند می نویسد :
“۱-در ملاقاتی که من و ژنرال هایزر با شاه در ۱۱ ژانویه داشتیم، او از ما پرسید، ملاقات ما با خمینی در پاریس چطور بوده است. وقتی ما به او پاسخ دادیم که ملاقات بهم خورده است، او خیلی پریشان شد.
۲- او گفت «شما میخواهید که این دولت شکست بخورد»؟ چرا کاری انجام نداده اید؟ او مرتب تکرار میکرد که تا وقتی خمینی از مردم نخواهد که به اعتصابات پایان ببخشند، بختیار هم شانسی نخواهد داشت.
۳- من بعد به او گفتم که رئیس جمهور به ژیسکار دستن تلفن کرده و از رئیس جمهور فرانسه خواسته است از طرف خود و رئیس جمهور امریکا اقدام کند. او بوضوح از این رویه ابراز ناررضایتی کرد و با سماجت پرسید: چطور ما میتوانیم بدانیم رئیس جمهور فرانسه چه خواهد گفت؟ او اضافه کرد: از طرف دیگر، خمینی فقط به امریکا اعتناء میکند. باید طرف گفتگو با او یک امریکائی باشد.
۴- من گفتم براساس این درخواست، من توصیه میکنم که این مسئله دوباره مورد توجه قرار گیرد. او پرسید دلیل لغو شدن این ملاقات چه بود؟ من گفتم هیچ دلیلی بمن گفته نشد. او گفت باید راجع به آن تجدید نظر شود.”
پس در اینجا می بینیم که بر خلاف باور عمومی، این شاه بوده است که خواستار و مُصر بر دیدار نماینده امریکا با خمینی در پاریس بوده است و از قضا کارتر از این اقدام سر باز می زده است.
این دو سند بار دیگر نشان می دهد که بین کارتر و سولیوان، سفیر او در تهران، اختلاف روش اساسی وجود داشته است. انتخاب کارتر، بختیار و حفظ رژیم شاهنشاهی بوده است. اما سولیوان با طرح کارتر مبنی بر خروج شاه از ایران، حمایت از حکومت بختیار و فروکش کردن انقلاب را موافق نبوده است. او طرح دیگری را در سر داشته است که عبارت است از گفتگوی مستقیم امریکا با خمینی است برای اینکه با او بر سر اتحاد ارتش و روحانیت، «در راستای منافع امریکا» به توافق برسد. یعنی همان توافقی که خود او، با مهندس بازرگان و موسوی اردبیلی بعمل آورد و به توافق سفارت امریکا و نمایندگان خمینی بر سر«اتحاد چکمه و نعلین» معروف شد.
اما چرا شاه به دنبال ارتباط مستقیم امریکایی ها با خمینی بوده است؟ شاه در سوی دیگر به منافع خود و رژیمش فکر می کرده و بر این گمان بوده است که با مذاکره مستقیم امریکایی ها با خمینی، حکومت بختیار تثبیت شده و او بعد از فروکش کردن شعله های انقلاب می تواند به ایران برگردد. شاید به همین دلیل باشد که او به جای امریکا، که در سند ۳ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۱۳ دی ۱۳۵۷، شورای امنیت امریکا، تصویب شد، به مِصر می رود تا همچون کودتای ۲۸ مرداد پس از مدتی به ایران بازگشته و بختیار را به سرنوشت ژنرال زاهدی دچار کند.
نکته جالب دیگر در این سند این است که از دید شاه یک مامور امنیتی امریکا، بر رییس جمهور فرانسه ارجحیت داشته، گویی او خود را امریکایی می پنداشته!
برژنسکی در صفحه ۸۲ کتاب خود می نویسد که “مباحثات ما به شدت کش و قوس پیدا کرد و در انتها رییس جمهور تصمیم گرفت از فرانسه بخواهد تا از طرف ما تماسهای مستقیمی را با آیت الله خمینی آغاز نماید.” (۵۰)
این اقدام کارتر با مخالفت و تلگرام خشم آلود سولیوان منجر می شود که در آن تصمیم رییس جمهور کارتر را احمقانه توصیف می کند. (۵۱)
سولیوان در خاطرات خود شرح کاملتری از ماجرا ارایه می دهد (۵۲) :”هرچند این مذاکرات (منظور مذاکرات با بازرگان و روحانیت است) را در جهت اهداف کلیمان که حفظ قدرت و یکپارچگی نیروهای مسلح بود امیدبخش یافتم، ولی معلوم نبود که آیتلله خمینی و مشاوران نزدیک او هم با این نظر موافق باشند. من نگران آن بودم که آیتلله خمینی در بازگشت به تهران قول و قرارهای رهبران نهضت آزادی را نادیده بگیرد و با قدرت نطق و بیان خود مردم را علیه نظامیان بشوراند.
به همین جهت به دولت آمریکا پیشنهاد کردم که یک مقام ارشد دولتی را به پاریس بفرستد و مستقیماً با آیتلله خمینی مذاکره کند. من در این مورد با تلفن اختصاصی با ونس وزیر امور خارجه و دیوید نیوسام معاون وزارت امور خارجه صحبت کردم.
وزارت امور خارجه به این پیشنهاد پاسخ مثبت داد و از من خواست جزئیات مطالبی که باید با آیتلله خمینی در میان گذاشته شود تنظیم و مخابره شود. من این مطالب را تنظیم و بر این موضوع تاکید کردم که هدف نهایی ما حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و بقای قدرت دفاعی این کشور در برابر مخاطرات احتمالی آینده است. من تأکید کردم که به آیتلله خمینی اطلاع دهیم آمادایم در آینده، کمکهای نظامی خود را به ایران ادامه دهیم و هرگونه درگیری نیروهای اسلامی و ارتش فقط به نفع شورویها و عوامل آنها در ایران تمام خواهد شد. وزارت امور خارجه پس از تغییرات مختصری که در متن پیشنهادی من برای مذاکره با آیتلله خمینی داد، سرانجام شخصیتی را که باید مسئولیت انجام این مذاکرات را به عهده بگیرد تعیین کرد. شخصیت انتخابی ونس برای این ماموریت تئودور الیوت بازرس کل وزارت امور خارجه بود که به تازگی از ماموریت چهارسالهی سفارت آمریکا در افغانستان به واشنگتن بازگشته بود. الیوت که مردی رشید، با ابهت و تیزهوش بود قبلاً هم مدتی در سمت رایزن اقتصادی سفارت آمریکا در تهران خدمت کرده و زبان فارسی را خوب میدانست و رویهمرفته یک گزینه عالی برای مذاکره با آیتلله خمینی بود. پس از انجام این مقدمات و انتخاب الیوث برای مذاکره با آیتلله خمینی دستورتازه ایی از واشنگتن دریافتم که جریان امر را بهطور کامل به اطلاع شاه برسانم. در دستورالعمل واشینگتن اشارهای نشده بود که از شاه نظرخواهی شود و اگر شاه با این تصمیم مخالفت کند چه روشی باید در پیش بگیریم. به هر حال در ملاقاتی که با شاه داشتم جریان امر و مطالبی را که قرار است فرستادی ویژهی امریکا با آیتاله خمینی در میان بگذارد به اطلاع وی رساندم. شاه سخنان مرا با دقت و بدون اینکه هیجانی نشان دهد گوش داد و بی آنکه با اصل موضوع مخالفت کند از من خواست او را در جریان نتیجه ی این مذاکرات قرار دهم. من جریان ملاقات و مذاکرات خود را با شاه به واشنگتن مخابره کرده و روز بعد اطلاع یافتم که مأموریت الیوت قطعی شده و وی روز ششم ژانویه(۱۷دی) به پاریس خواهد رفت. بعد از ماهها ابهام و بلاتکلیفی در سیاست آمریکا نسبت به ایران از اینکه بالاخره تصمیمی گرفته شده و حرکتی در واشنگتن به وجود آمده است خوشحال بودم. خط مشی سیاسی جدید واشینگتن ظاهرنتیجه کنفرانس سران غرب در گوادلوپ بود. در این کنفرانس پرزیدنت کارتر یا ژیسکاردستن رئیسجمهور فرانسه، اشمیت صدراعظم آلمان و اوهیرو نخستوزیر ژاپن ملاقات کرد و رهبران سه کشور غربی رئیسجمهور آمریکا را قانع کردند که راهی برای نجات شاه باقی نمانده و غرب باید برای حفظ منافع حیاتی خود در این منطقه حساس جهان چارهای بیندیشند. پس از پایان کنفرانس گوادلوپ، ونس با اختیارات تازهای برای تعیین خط مشی سیاسی جدید آمریکا در ایران به واشنگتن بازگشت و پرزیدنت کارتر به اتفاق برژینسکی برای چند روز استراحت و ماهیگیری در کاربین گوادلوپ ماندند. خوشبینی و امیدواری من به اتخاذ یک سیاست جدید و منطقی از طرف آمریکا دربارهی ایران دیری نپایید. در نخستین ساعات صبح روز پنجم ژانویه مامور کشیک سفارت مرا از خواب بیدار کرد و تلگرافی را که همان دقیقه به دستش رسیده بود به دست من داد. مضمون تلگراف که موجب بهت و حیرت من شد این بود که مأموریت الیوت در آخرین لحظه لغو شده و از من خواسته شده بود که در اولین فرصت به شاه اطلاع بدهم که ما دیگر قصد تماس و مذاکره با آیتاله خمینی را نداریم. هیچ توضیحی درباره ی علت این تصمیم ناگهانی داده نشده بود ولی معلوم بود که این تصمیم از طرف شخص رئیسجمهور گرفته شده و دیدگاه ما لحاظ نشده است. در آن ساعت صبح بر اثر ناراحتی شدیدی که از کارشکنی و عقیم گذاشتهشدن تمام تلاشهای چند ماههام به من دست داده بود پیام تند و کوتاهی به عنوان وزیر خارجه مخابره کردم و نوشتم که به نظر من رئیسجمهور با لغو مأموریت الیوت مرتکب اشتباه بزرگی شده است و اگر در این تصمیم تجدید نظر نکند زیان جبران ناپذیری متوجه او خواهد شد. پس از مخابرهی این پیام به رختخواب خود برگشتم: ولی تا صبح خواب به چشمانم نرفت. صبح همان روز پاسخ بسیار موجز و مختصری به پیام خود از واشینگتن دریافت کردم در پاسخ واشنگتن آمده بود که نه فقط شخص رئیسجمهور، بلکه معاون وی، وزیران امور خارجه، دفاع خزانهداری، مشاور امنیت ملی و رئیس سازمان سیا هم در تصمیم مربوط به لغو مأموریت الیوت شرکت داشتهاند و توصیهی من برای تجدید نظر در این تصمیم بیمعنی است. در پایان تأکید شده بود که طبق دستور قبلی شاه را در جریان امر بگذارم. برای من که دیگر چارای جز اجرای دستور نمانده بود به دفتر شاه تلفن کردم و تقاضای ملاقات فوری کردم. بیدرنگ موافقت شد و با افکاری پریشان به سوی کاخ حرکت کردم گفتتی است دولت ایالات متحده آمریکا در مواجهه با وضعیت ایران سیاست مشخصی نداشت. تا جایی که من تشخیص میدادم سقوط شاه امری اجتناب ناپذیر بود و بدون برخی تفاهماتی که به سازگاری میان ارتش و نیروهای مذهبی بینجامد. انفجاری رخ خواهد داد.امیدوار بودم که در فرایند انتقال آرام قدرت، تداوم حضور آمریکاییها در ایران قابل تحمل خواهد شد و بایستی موجبات آن فراهم شود. احساس می کردم اتخاذ تصمیمی فوری درباره ی انتقال آرام قدرت امکاناتی را برای یک وضعیت عادیتر فراهم میسازد و زمینه را برای چنین انتقالی مساعد میکند. آمریکاییهای مقیم ایران هم میتوانستند به کار و زندگی خود ادامه دهند. ولی حالا فوریترین مسئله برای من نجات قریب ده هزار آمریکایی باقیمانده در ایران و ترتیب خروج سریع آنها از کشور بود، زیرا روزهای بسیار سخت و خطرناکی را در پیش میدیدم. وقتی وارد کاخ شدم نمیدانستم موضوع را چگونه با شاه عنوان کنم و درباره ی این تغییر ناگهانی سیاست واشنگتن چه توضیحی بدهم و به طور خلاصه نمیدانستم از ای چه نتیجهای میخواهم به دست آورم. شاه آن روز متشنجتر و پریشانتر از همیشه به نظر میرسید و قیافهی خسته و چشمان فرورفته اش نشان میداد که شب گذشته درست نخوابیده است. با وجود این مرا با تشریفات معمول پذیرفت و من ضمن صرف چای خبر و دستوری را که از واشنگتن دریافت کرده بودم به وی اطلاع دادم.
برخلاف انتظار من شاه از شنیدن این خبر برآشفت و از من پرسید دلیل لغو ماموریت چه بوده است. من در پاسخ گفتم که توضیحی در این باره به من داده نشده است. شاه سری تکان داد و گفت آمریکا چطور میخواهد در این اشخاص نفوذ کند بیآنکه حاضر به صحبت و تماس با آنها باشد. پاسخی به این سوال نداشتم و وقتی که شاه پرسید حالا چه کار میخواهیم بکنیم باز هم جوابی نداشتم.
از کتابی که شاه پس از خروج از ایران نوشته چنین برمیآید که او تا این لحظه تصور میکرد سیاست آمریکا بر اساس یک طرح و نقشهی اساسی در ایران پیش میرود و هدف از این طرح در درجهی اول حفظ ایران در دایره می نفوذ آمریکا و در صورت امکان حفظ سلطنت در خاندان او است. شاه با همین امیدها و تصورات آماده شده بود حکومت و سلطنت خود را فدای هدف بزرگتری بکند. اما آن روز با شنیدن خبری که من به اطلاع وی رساندم شاه تازه فهمید که آمریکا نه فقط طرح و نقشه بلکه سیاست مشخصی و حسابشدهای هم در ایران ندارد و سیاست ما در ایران بیشتر تابع هوی و هوس بعضی از رجال سیاسی و جنگ قدرت بین آنهاست. آن روز هم برای شاه و هم برای من روز بسیار بدی بود. در بازگشت از کاخ جریان دیدار و گفت و گفتگوهایم با شاه را به واشینگتن مخابره کردم و بلافاصله مقامات مسئول سفارت به تشکیل جلسهای برای بررسی اوضاع و تهیهی مقدمات خروج اتباع آمریکایی از ایران فراخواندم.”
چرا بختیار پیشنهادات انقلابیون برای نخست وزیری انقلاب را نپذیرفت؟
بدون آنکه وارد جزییات شویم، می دانیم که حداقل دو پیشنهاد، اولی از سوی نزدیکان مهندس بازرگان (۵۳) و دیگری از خلال گفتگوی وزیر صنعت حکومت بختیار، عباسقلی بختیار، با بنی صدر (۵۴)، بختیار این امکان را داشته است که از نخست وزیری شاه استعفا داده و نخست وزیر انقلاب شود. این پیشنهادات علی رغم، پذیرش خمینی و حتی پذیرش اولیه بختیار، هر بار به نتیجه نمی رسد.
علت اصلی عدم پذیرش این پیشنهادات توسط بختیار را می توان در توضیحات برژنسکی در خاطراتش پیدا کرد (۵۵):
“در این دوره که از جانب هایزر و سولیوان گزارشات هشدار دهنده بسیار مکرری میرسید. سایروس ونس، هارولد براون و من و نیز گاهی والتر ماندیل و هر از گاهی رئیس جمهور درباره هساثل ایران جلسههای مکرری برپا میکردیم. صبح روز جمعه ۱۹ ژانویه (۲۹ دی ۵۷) رییس جمهور به هنگام صرف صبحانه گفت: باید به بختیار بگویم که ما به هیچ وجه با جناح چپ همراهی نخواهیم کرد. ما از نظامیان در مواضع و تلاشهایشان برای حفظ ثبات حمایت میکنیم اما خواهان این نیستیم که خمینی و طرفداراتش در دولت شرکت کنند. سپس سایروس ونس پرسید – یعنی ما نباید پایگاه سیاسی را گسترش بدهیم ؟
کارتر جواب داد که ما فقط ارتش و بقایای حامیان شاه را در ایران پشت سر خود داریم و نمی توانم دیگر آنها را هم از دست بدهیم.
سپس سایروس ونس گفت این بدان میماند که ما ارتش را به حرکت تشویق کنیم. اما رییس جمهور با تندی خاصی پاسخ داد که اگر در ایران حمل بر این شود که از ارتش حمایت نمی کنیم، نتیجه اش این است که روحیه ارتش ضعیف خواهد گردد. والتر ماندیل به مباحثات پیوست و گفت : بختیار ناچاراست تا پایگاه خود را گسترش بدهد؛ باید این حقیقت را یپذیریم که خمینی قوی ترین نیروی موجود میباشد . من توانستم از اشارات او پی ببرم که او و سایروس ونس هر دو بر یک موج سوارند. کارتر با قاطعیت گفت: ما هرگز در بین خودمان بر سر یک دولت ایتلافی توافق نکردیم، با وجود این، همه درخارج گمان میکنند که ما طرفدار یک دولت ایتلافی هستیم. ما از ارتش در حمایتش از بختیار پشتیبانی میکنیم، اما نمیخواهیم بیشتر از این به جانب چپ لغزش پیداکنیم. تهدید یک کودتای نظامی بهترین راه جلوگیری از رفتن آ یتالله خمینی بسوی قدرت است.
بدین ترتیب من از این اظهارات کارتر بسیار خوشنود شدم. در حقیقت، قبل از صرف صبحانه من به رییس جمهور گفته بودم که در اینجا و در خارج توافق همه بر این است که ایالات متحده آمریکا میخواهد از یک دولت اثتلافی بعد از بختیار و از جمله شاید هم از خمینی حمایت کند. و این امر به اعتبار ما لطمه زیادی میزند. بدین خاطر پس ازگفتههای رئیس جمهور من فورا پیشنهاد کردم که رثیس جمهور آنچه را که چند لحظه قبل گفت بطور قانونی تدوین کند.”
بر این اساس این مخالفت کارتر بوده است که مانع عمل مستقل بختیار برای همکاری با انقلابیون شده است. در واقع او بازیگر سناریویی بوده است که کارتر و برژنسکی کارگردانی می کردند.
ژنرال قره باغی در خاطرات خود در صفحه ۲۵۹ در این باره می نویسد :” درآنموقع که آقای بختیار برای ملاقات با آقای خمینی در پاریس تلاش میکرد، بهمن اظهار نمود که: «نمایندگان ایشان در تهران پیشنهاد میکنند که من استعفا بکنم و اطمینان میدهند که مجدداً آیتالله خمینی من را به نخستوزیری منصوب نماید. و اضافه کرد: «ولی نمیشود بهحرفهای اینها اعتماد نمود. » از اظهارات آقای بختیار روشن بود که وی در صورت اعتماد به نمایندگان آقای خمینی» حاضر بود با پیشنهاد آنها موافقت [کرده] و نخستوزیری آقای خمینی را بپذیرد. ولی متاسف بود که «نمیتواند به آنها اعتماد کند»!” (۵۶)
اما بنا به خاطرات بسیاری از جمله مهندس مهدی بازرگان، شمس الدین امیر اعلایی و مهندس امیر انتظام بختیار استعفا نامه ایی را تنظیم کرده که آماده ی انتشار بوده است.
متن استعفا نامه ای که بختیار قرار بود در زمان استعفا منتشر کند این بود:
« از آنجا که نهضت اسلامی ملت ایران با ایثار جوانان عزیز خود به آستانه پیروزی رسیده است، از آنجا که اکثریت قاطع ملت ایران به رهبر عظیم الشان خود امام خمینی ابراز اعتماد کامل نموده است، از آنجا که دولت اینجانب دکتر شاهپور بختیار فعلا از طرف اکثریت ملت ایران مورد توجه و علاقه نمی باشد، لذا این دولت استعفای خود را به پیشگاه ملت عزیز ایران به رهبری امام خمینی تقدیم می دارد و با توجه به خدماتی که این دولت در عمر بسیار کوتاه خود در راه رسیدن به اهداف عالیه ملت ایران انجام داده است، امیدوار است که بعد از این نیز همراه و همگام سایر آحاد و افراد ملت ایران بتواند بقیه راه طولانی موفقیت را بپیماید.» (۵۷)
با دانستن جزییاتی که دربالا آمد، می توان به راحتی دریافت که این امریکایی ها بوده اند که هر بار بختیار را از این عمل منصرف می کرده اند. زیرا، طرح کارتر بر روی بختیار بنا شده بود و درواقع بختیار “آدم” کارتر بوده است. در خاطرات جیمی کارتر که شفاف تر آن در خاطرات برژینسکی آمده است می بینیم که علت عدم پذیرش نخست وزیری خمینی نه فقط ترس از اینکه خمینی به قول خود عمل نکند، بلکه مخالفت جیمی کارتر با اینکار بوده است: «ما (جیمی کارتر) باید به بختیار بگوییم دیگر حرکت به طرف چپ را نخواهیم پذیرفت. ما از نیروهای مسلح و سعی این نیروها برای ایجاد ثبات حمایت خواهیم کرد اما موافق آوردن خمینی و طرفدارانش به درون حکومت نیستیم.» (۵۸)
در ویدیوی زیر که مصاحبه تلویزیون فرانسه با نخست وزیر بازرگان در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ است او از پیشنهادات مختلف به بختیار خبر می دهد که هم حیثیت او را حفظ می کرد و هم مانع کشتار و خونریزی می شد ولی به دلایلی که بر او در آن زمان روشن نیست بختیار این پیشنهادات را رد می کند.
https://twitter.com/yazdhanif/status/1695148578459570351?s=46&t=PTZnkkL0lvln6wWxYvsg7Q
پیامهای خمینی و کارتر
همانطور که در این سند بالا دیدم، بعد از کنفرانس گوادلوپ امریکا در تصمیم می گیرد به جای فرستادن یک مامور امریکایی، از طریق فرانسوی ها با خمینی در پاریس تماس برقرار کند. دیداری که طبق خاطرات ابراهیم یزدی (۵۹) در هشتم ژانویۀ ۷۹ برابر با ۱۸ دی ماه ۵۷ برگزار می شود.
خمینی در پیام خود به کارتر می گوید : ” میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که دست از پشتیبانی این شاه و این رژیم و این دولت، که همه خلاف قوانین است بردارند و به این کودتای نظامی تأیید نکنند و جلوگیری کنند، تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای اقتصاد به گردش درآید و در آن وقت است که میشود نفت را به غرب و هر کجا که مشتری هست صادر کند.”
سه روز از رد درخواست سولیوان برای فرستادن تئودور الیوت به پاریس برای مذاکره مستقیم با خمینی، امریکایی ها بلاخره تصمیم می گیرند به صورت مستقیم با خمینی ارتباط برقرار کنند. برای این منظور فردی به اسم وارن زیمبرمن به پاریس فرستاده می شود، که به پنج دیدار با ابراهیم یزدی می انجامد. این کانال در اسناد آمریکا به نام کانال “یزدی-زیمرمن” معروف است. اولین دیدار در ۲۶ دی ماه ۵۷، ۱۶ ژانویۀ ۷۹، دومین جلسه در ۲۷ دی ماه ۵۷، ۱۷ ژانویه ۱۹۷، سومین در ۲۸ دی ماه ۵۷ برابر ۷۹.۱.۱۸ که پاسخ آقای خمینی به مسائل طرح شده توسط امریکایی ها ست، چهارمین دیدار در ۴ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۴ و بلاخره پنجمین پیام ـ ۷ بهمن ۵۷ برابر با ۱۹۷۹/۱/۲۷ صورت می گیرد.
او در این پیام می گوید : ” بهتر است شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت نکند. دست از این حرکات بردارند. ادامۀ این عملیات توسط بختیار و سران ارتش ممکن است فاجعهای بزرگ به بار آورد. اگر او و ارتش در امور دخالت نکنند و ما ملت را ساکت کنیم ضرری برای آمریکا ندارد.”
این دیدارهای محرمانه که بسیاری از انقلابیون از آنها بی خبر بوده اند، تنها چند سال پیش در پی انتشار اسناد و خاطرات دکتر ابراهیم یزدی جامعه سیاسی از آنها آگاه شدند.
اما این پیام نیز که تنها چند سال پیش، به اطلاع مردم ایران رسید، از سوی دولت کارتر پاسخ مثبتی دریافت نمی کند زیرا انتخاب کارتر، بختیار بود و همچنان که دیدیم حتی برای حفظ او کودتایی هم طراحی شده بود. در این گفتگوها، طرف امریکایی تنها می کوشد بازگشت خمینی به ایران را با تاخیر مواجه کند به این امید که برای حکومت بختیار زمان بخرد. (۶۰)
بنا بر اسناد، در این مذاکرات، ابراهیم یزدی سعی می کند امریکا را از کودتا باز داشته و آنها را پذیرای انقلاب ایران بگرداند. وارن زیمرمان نیز، تلاش می کند با کسب اطلاعات از یزدی، باعث تاخیر ورود خمینی به ایران شود. و در نهایت نتیجه خاصی همچون مذاکرات بازرگان-بهشتی در تهران با سولیوان و نظامیان، در بر ندارد. (۶۱)
جالب اینجاست زیمرمن برای کسب اعتماد یزدی، دستور کارتر به عدم کودتا را به او نشان می دهد در حالی که در ادامه با بحث درباره هایزر و دلیل ماموریت او مشخص می شود زیمرمن درواقع تنها از کودتای اول، که ارتش می خواست بعد از خروج شاه علیه حکومت بختیار انجام دهد، حرف می زند. درحالی که دغدغه یزدی و خمینی کودتای دومی است که کارتر-برژنسکی-هایزر به همراه بختیار و بخشی از ارتش آنرا برنامه ریزی کرده بودند.
بر مبنای آنچه گفته شد می بینیم که یک اغتشاش بزرگ در سیاست کلی دولت کارتر در رابطه با انقلاب ایران وجود داشته است. سولیوان در انزوا با بازرگان-بهشتی دیدار می کرده است و سعی در نزدیک کردن آنها با ارتش داشته است. تلاشی که نه تنها با موفقیت روبرو نشد بلکه مورد تایید دولت کارتر نیز نبود.
سایروس ونس در پاریس در تلاش برای ارتباط مستقیم با خمینی از طریق کانال یزدی-زیمبرمن است ولی آنهم راهی به جایی نمی برد.
راه سوم و مهمتر، استراتژی برژنسکی-هایزر بود که عبارت از حمایت کامل از حکومت بختیار و اقدام به کودتا علیه انقلاب به عنوان راهکار نهایی. این استراتژی نیز همانطور که دیدیم ناموفق است و در نهایت انقلاب برخلاف خواست آنها پیروز می شود.
با دانستن تمام این اطلاعات است که می فهمیم وقتی سالها بعد در یک برنامه تلویزیونی از کارتر می پرسند بهتر نبود که ایالات متحده به حمایت از شاه ادامه می داد؟ پاسخ می دهد :” او با هیچ کاری که ایالات متحده انجام داد سرنگون نشد. او توسط مردم خودش سرنگون شد.”
https://www.youtube.com/watch?v=0YdxbDRwmZc
ضمایم: سه سند گفتگوی ابراهیم یزدی با فرستاده دولت امریکا در پاریس :
موضوع: کانال به همراهان خمینی (۶۲)
۱۵ ژانویه ۷۹
تاریخ ۱۷ ژانویه ۱۹۷۹ پاریس
از سفارت پاریس
۲۷ jan 1979
آن فعالیت ها ممکن است مرا مجبور به صدور سفارش های جدید در ایران کند. توصیه می شود که به ارتش (یزدی: ارتش به عنوان یک کل، نه فقط رهبری؛ ما بین این دو تمایز قائل می شویم) توصیه کنید که از بختیار پیروی نکنند و این موارد را متوقف کنند. ادامه این فعالیت ها توسط بختیار و رهبری ارتش ممکن است فاجعه بزرگی را به همراه داشته باشد. اگر بختیار و رهبری ارتش کنونی از مداخله در امور دست بردارند (یزدی: امور ایرانیان)، ما مردم را ساکت خواهیم کرد و این هیچ آسیبی برای آمریکایی ها ایجاد نمی کند. این نوع فعالیت ها و رفتارها (یزدی: توسط بختیار و رهبری ارتش) آرامش یا ثبات را برای منطقه به ارمغان نخواهد آورد. ملت به من گوش خواهد داد و از طریق فرمان من و اجرای طرح من، ثبات به دست خواهد آمد. وقتی دولت موقت را اعلام کنم، خواهید دید که بسیاری از نقاط مبهم ناپدید می شوند (یزدی: منظور خمینی مناطقی است که برای آمریکا مبهم هستند) و خواهید دید که ما هیچ تکرار می کنم هیچ خصومت خاصی با آمریکایی ها نداریم. و خواهید دید که جمهوری اسلامی که بر اساس فلسفه و قوانین اسلامی بنا شده است، چیزی نیست جز یک جمهوری بشردوستانه که به نفع صلح و آرامش برای نوع بشر خواهد بود. بستن فرودگاه ها و جلوگیری از بازگشت من به ایران، ثبات را بیشتر برهم می زند، نه تنها در تثبیت وضعیت ناکام می شود، بلکه حتی آن را بی ثبات می کند. نیروهایی که به دنبال من هستند از من خواسته اند که به آنها اجازه بدهم که بروند و فرودگاه ها را برای بازگشتم باز کنند (یزدی: به زور). با این حال، من چنین اجازه ای نداده ام. همچنین نیروهای مسلح از داخل ارتش و همچنین نیروهای مسلح غیرنظامی (یزدی: به عنوان مثال، شبه نظامیان و نیروهای مسلح زیرزمینی، همه آنها در داخل جنبش اسلامی)،از جمله اقوام، برای اقدام و پایان دادن به وضعیت کنونی اجازه خواسته اند (یزدی: یعنی مجبور کردن بختیار و رهبران نظامی به کناره گیری از قدرت). با این حال، من هنوز به آنها اجازه نداده ام. من ترجیح می دهم که مشکل در صلح و بدون خشونت یا خونریزی حل شود و سرنوشت کشور در اختیار ملت قرار گیرد تا تصمیم بگیرد. متن پایانی پیام خمینی.
یزدی ادامه داد: «اگر خمینی اعلام کند که مهندس بازرگان رئیس دولت است، میتوانید به طور رسمی با او صحبت کنید و بازرگان آنچه را برای شما مبهم است روشن میکند. شما در نظر دارید که کمونیست ها یا برخی دیگر کشور را تسخیر خواهند کرد. وقتی دولت اعلام شد، خواهید دید که هیچ یک از اینها درست نیست. خواهید دید که دولت موقت قادر به ایجاد ثبات است. “
۱-۱۷ شهریور و افسانه شاه مهربان- چهار ویدیو و یک سند از کشتار مردم به دستور شاه، حنیف یزدانی
https://news.gooya.com/2023/09/—723.php
اصل سند در سایت آرشیو دولت امریکا
https://nsarchive.gwu.edu/document/18192-national-security-archive-doc-04-u-s-embassy
۲-
https://www.wikileaks.org/plusd/cables/1978STATE232706_d.html
۳- اسرار سقوط شاه و گروگانگیری، خاطرات برژنسکی مشاور امنیتی کارتر، ترجمه حمید احمدی، انتشارات جامی، صفحه ۲۶
۴- ماموریت در ایران، خاطرات سولیوان-آخرین سفیر آمریکا در ایران، نوشته ویلیام سولیوان، مترجم : دکتر ابراهیم مسقفی فر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی صفحه ۱۷۷
۵- همان صفحه ۲۹
۶- همان ص ۳۸
۷- مکالمه منتشرنشده برژینسکی و محمدرضا پهلوی در اسناد شخصی کارتر | (irdc.ir)
۸- خاطرات سولیوان صفحات ۱۸۵ تا ۱۸۷
۹- خاطرات برژنسکی صفحه ۵۶
۱۰- خاطرات برژنسکی صفحه ۵۹
۱۱- خاطرات برژنسکی صفحه ۶۵
۱۲- آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، صفحه ۶۴۷.
۱۳- آقای علی کریمی، طبق این سند، شاه به تصمیم شورای امنیت امریکا از ایران رفت، حنیف یزدانی
https://news.gooya.com/2023/09/post-79027.php
اصل سند در سایت آرسیو اسناد دولت امریکا
۱۴- ماموریت در ایران، خاطرات سولیوان-آخرین سفیر آمریکا در ایران، نوشته ویلیام سولیوان، مترجم : دکتر ابراهیم مسقفی فر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی صفحه ۲۴۵
۱۵- قدرت و زندگی، خاطرات یک رییس جمهوری، ژیسکاردستن، ترجمه محمود طلوعی، صفحه ۱۰۹
۱۶- خاطرات کارتر
۱۷- کتاب قدرت و زندگی خاطرات والری ژیسکاردستن صفحه ۱۰۰
۱۸- جلد دوم خاطرات خود به زبان فرانسه (le Pouvoir et la Vie ) والری ژیسکاردستن صفحات ۳۷۳ و ۳۷۴
۱۹- خاطرات کارتر، ضمیمه اول از کتاب قدرت و زندگی
۲۰- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و عضو شورای سلطنت، نشر نی- تهران ۱۳۶۵ صفحه ۲۲۶
۲۱- خاطرات کارتر در بخش ضمیمه کتاب قدرت و زندگی، خاطرات زیسکاردستن
۲۲- خاطرات برژنسکی صفحه ۷۶
۲۳- مأموریت ژنرال هایزر: عملی کردن راهحل بختیار با استفاده از کودتای نظامی، نوشته اندرو اسکات کوپر
https://alisedarat.com/2015/02/16/2178/
۲۴- همان
https://alisedarat.com/2015/02/16/2178/
۲۵- خاطرات برژنسکی صفحه ۷۹
۲۶- همان
۲۷- سند آرشیو دولت امریکا دال بر ۵ اولویت بندی هایزر از جمله طرح کودتا C
https://nsarchive.gwu.edu/document/19806-national-security-archive-doc-02-memorandum
۲۸- همان
۲۹- خاطرات سولیوان صفحه ۲۴۳
۳۰- برژنسکی صفحه ۹۳
۳۱-
https://archive.org/details/CIA-RDP90-00965R000302640103-6
The situation was chaotic, Mr. Sullivan said, and he was trying to save Americans trapped in the fighting. “I received a telephone call in the clear from Washington relaying a message from Brzezinski, who asked whether I thought I could arrange a military coup against the revo lution,” he said. “I regret that the reply I made is unprintable.”
۳۲- اندرو اسکات کوپر
۳۳- خاطرات برژنسکی صفحه ۱۱۲
۳۴- خاطرات قره باغی صفحه ۳۵۰
۳۵-همان صفحه ۳۲۵
۳۶- همان صفحه ۳۴۶
۳۷- خاطرات سولیوان صفحه ۲۵۴
۳۸- دو روز آخر؛ روایت ۴۸ ساعت آخر حکومت شاهنشاهی در ایران- مستند
https://www.youtube.com/watch?v=-Nk5zLOQy2s&t=2365s
۳۹- خاطرات کارتر
۴۰- خاطرات سولیوان صفحه ۲۵۰
۴۱- همان صفحه ۲۳۰
۴۲-
https://wikileaks.org/plusd/cables/1979TEHRAN00941_e.html
۴۳- Two Weeks in January: America’s secret engagement with Khomeini
By Kambiz Fattahi
https://www.bbc.com/news/world-us-canada-36431160
۴۴- خاطرات برژنسکی صفحه ۹۷ و ۹۸
۴۵- The lure of conspiracy theories in Iranian politics
Roham Alvandi and Christian Emery
https://www.theguardian.com/world/iran-blog/2016/jul/01/iran-conspiracy-theories-khomeini-carter
۴۶-خاطرات کارتر
۴۷- خاطرات برژنسکی صفحه ۸۱
۴۸-
https://nsarchive.gwu.edu/document/18199-national-security-archive-doc-09-u-s-embassy
۴۹-
https://wikileaks.org/plusd/cables/1979TEHRAN00560_e.html
۵۰- خاطرات برژنسکی صفحه ۸۲
۵۱- خاطرات برژنسکی صفحه ۸۳
۵۲- خاطرات سولیوان صفحه ۲۳۶ تا ۲۳۹
۵۳- روایت تازه از استعفای بختیار در روز پیروزی انقلاب (tarikhirani.ir)
۵۴-
https://www.bbc.com/persian/iran/2011/08/110729_l10_bakhtiar_20th_anniv_banisadr
۵۵- خاطرات برژنسکی صفحه ۹۹
۵۶-خاطرات قره باغی صفحه ۲۵۹
۵۷- شمس الدین امیر علایی، مجاهدان و شهیدان راه آزادی، انتشارات کتابفروشی دهخدا، تیر ماه ۱۳۵۸، ص ۶۰۳
۵۸-
Brezinzski, Power and Principle, (London: Weidenfeld and Nicolson, 1983) p. 38
we should tell Bakhtiar that we will not accommodate any more to the left; we support the military in their position and their effort to maintain stability, but we are not in favor of bringing Khomeini and his people to the government;
۵۹-
انتشار متن مذاکرات نمایندگان امام و کارتر در نوفللوشاتو (tarikhirani.ir)
۶۰-
https://www.theguardian.com/world/iran-blog/2016/jul/01/iran-conspiracy-theories-khomeini-carter
۶۱-
https://search.wikileaks.org/plusd/cables/1979PARIS02949_e.html
۶۲-
https://wikileaks.org/plusd/cables/1979PARIS01398_e.html
۶۳-
https://www.wikileaks.org/plusd/cables/1979STATE013116_e.html
۶۴-
https://search.wikileaks.org/plusd/cables/1979PARIS02949_e.html
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…