یادداشت

به پس از انتخابات بیاندیشیم

نه فاجعه، نه حماسه، این فقط یک انتخابات است!

به کجا می رویم؟
کدام عملکرد ها و کدام انگیزه ها موجب وضعیت حاضر است؟
می توان گفت آیا که جامعه ی معمولاً “سیاست زده” ما، اکنون از سیاست زده شده است؟ در دغدغه یافتن پاسخ به این پرسش‌ها این سطور را می نویسم.

در آستانه این انتخابات از منظر کلی با دو گروه از هم میهنان مواجه هستیم. میهن دوستانی که منتقد یا مخالف این نظام هستند، اما سرنگونی و براندازی را نه تنها راهبرد مناسبی برای برون رفت از مشکلات، و جامعه را مجبور به پذیرش هزینه های فروپاشی نمی دانند، بلکه با توجه به موقعیت بسیار ویژه ایران در جهانی که کلان سیاستهای آن با بازیگری قدرتمندان تاکنونی می تواند دستخوش زلزله های بزرگ بشود، فروپاشیده شدن چارچوب هر نظامی را خطرناک می دانند و علاوه بر آن، به دست آوردهای مبارزه مسالمت آمیز مردم طی این دهه ها باور دارند.
گروه دوم ایرانیانی هستند که به دلیل هر مشکل شناختی، معصومانه، یا هر شرارتی، خواهان سرنگونی و براندازی به هر قیمت هستند و عمدتاً هم به «دلسوزی» قدرتهای خارجی تا حد قبول زحمت برای حمله نظامی به کشور امیدوار هستند!
برای بخشهایی از هر دو ی این گروهها انتخابات پیش رو سرنوشت ساز است و بویژه گروه دوم آن را در هیئت یک آغاز یا پایان تاریخی می بینند.
بدون اینکه میزان نگرانی یکی و خرسندی آن دیگری را بپذیریم، نشانه هایی را که این هول و آن شوق را می آفریند نمی توانیم انکار کنیم. واقعیت این است رسما در آستانه ی دو انتخابات هستیم برای مجالسی که طبق قانون اساسی دو نهاد مهم سیاسی کشور هستند. کمتر از دو هفته دیگر، و این فضای پیشا انتخاباتی با همیشه متفاوت است؛ حتا با دو تجربه ی تلخ اخیر یعنی انتخابات های مجلس در ۱۹۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ که دو پیش زمینه مناسب برای رسیدن به فضای کنونی بودند و برای خیلی ها این وضعیت را قابل پبش بینی ساخته بود.قابل پیش بینی بودن اما، ضرورت توجه به این پدیده را نه تنها از میان نمی برد بلکه بررسی آسیب شناسانه ی آن را به عنوان یک بحران سیاسی، اجتماعی را ضروری می سازد؛ بحرانی که می تواند دستاوردهای اندک بدست آمده را نیز از میان برده و جامعه و در مجموع کشور ما را به عقب ببرد!
اساساً هم غرض من از نوشتن این یادداشت، جلب توجه دوستان اولاً به اجتناب از حماسه یا فاجعه سازی از این انتخابات؛
و دوم همین ضرورت بررسی آسیب شناسانه آن است هم خطاب به حکومت و هم خطاب به اپوزیسیون و طبعاً آن بخش از اپوزیسیون دلسوز و خردگرای کشور که مسئله اش صرفاً کسب قدرت سیاسی یا سرنگونی به هر قیمت نیست؛ بلکه تغییر مناسبات نادرست را در جهت حل مشکلات مردم و حفظ منافع و مصالح مردم دنبال می کند.
در چرایی وارد کردن اپوزیسیون به این حساب پیش از این هم گفته ام که ما در حوزه ی سیاست چه بخواهیم و چه نخواهیم،‌ همواره و همزمان با سه عامل، سه نیرو یعنی «حکومت»، «جامعه» و «اپوزیسیون» مواجه هستیم که کنشهای شان برهم و ازهم، تأثیرگذار و تأثیرپذیر هستند. اپوزیسون و حکومت به عنوان دو نیروی منسجم که قطعاً در چالش با هم وجود دارند این رابطه متقابل را دارند و رفتار سیاسی- اجتماعی «جامعه»، به عنوان عاملی که دارای بیشترین پتانسیل برای حرکت های سرنوشت ساز است، از عملکردهای این هر دو نیرو و بویژه، تحت تأثیر نوع ِ مواجهه این دو نیرو، با هم شکل می گیرد و می تواند سرنوشت نسل حاضر و نسل های بعد از خود را نیز رقم بزند.
برهمین اساس در حالیکه تشکیلات سیاسی در کشور از مصونیتها و آزادی عمل های کافی برخوردار نبوده اند، ولی از آنجا وجود و عملکرد داشته اند، بیراه نیست اگر بگوئیم که وضعیتی که اینک وجود دارد، نیست مگر محصول مشترک کنشها و واکنش های نادرست حکومت و اپوزیسیون ایران!

و این نکته نیز شاید نیاز به یادآوری داشته باشد که وقتی از مقوله ی « محصول مشترک حکومت و اپوزیسیون» می گویم، مرادم از «اپوزیسیون» بخشی از آن است که در ابتدا آن را تعریف کردم. آنها تحت نام های گوناگون دهه ها است که راهبرد اصلاحات و مشی مبارزه مسالمت آمیز را علیرغم تحمل فشارهای دوگانه از جانب افراطیون حکومت و افراطیون اپوزیسیون، برای ایجاد تحولات مثبت را دنبال می کنند و در پی یافتن زبان مشترک برای امکان گفتگوی سازنده میان این دو نیرو تلاش کرده اند.

دشواری راه آنان بویژه حکومتی است که سازش با مطالبات مردم خود را نه نشانه توان اجرایی و انسجام، بلکه مقدمه فروپاشی خود می بیند! در حالیکه سازش و عقب نشینی های عاقلانه بویژه در مورد کشورهایی نظیر ایران که دارای استقلال سیاسی هستند، نه تنها موجب فروپاشی نیست که قدرت و انسجام ملی را افزون کرده و امکان مقابله متحد با انواع توطئه ها و سوءاستفاده های داخلی و خارجی را فراهم می کند.
پس مروری می کنم بر سلسله رفتارهایی که گفتم وضعیت نگران کننده ی کنونی حاصل عملکرد آنهاست! روشن است که حکومت با امکانات گسترده مادی و ذهنی با امتیازات بسیار در صحنه است و در واقع اوست که تعهد پذیرفته است که تا مطالبات مردم را دنبال کند. اما و نیز! اپوزیسیون داوطلبانه با قبول یک وظیفه تاریخی، طاقت فرسا اما شرافتمندانه به همین صحنه درآمده است؛ از سر اعتقادی که شاملوی بزرگ آن را چنین بیان کرد:
انسان زاده شدن تجسّد وظیفه بود…
انسان
دشواری وظیفه است …

عملکردهای خطای حکومت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸
برای ارزیابی عمیق و جامع تر این یا آن موقعیت تاریخی و یافتن زمینه های بروز آن، همواره می توان به دورترین نقطه های قبل از وقوع آن بازگشت؛ بویژه در این مورد! یعنی یک فضای پیشا انتخاباتی سرد و منفعل که به سادگی می تواند در پروسه مداوم ریزش نیروهای انقلاب بررسی و نتیجه گیری شود. اما نکته ای در میان است و آن اینکه: طی این سالها مشارکت مردم در انتخابات، تابع منظمی از آن ریزش ها نبوده و تحت شرایط مختلف فراز و فرود داشته است. حال انکه اینک سه دوره است که فقط شاهد سیر نزولی آن هستیم! از نظر من یک نقطه آغاز کیفی نیز باید برای یک سویه شدن این مسیر طی سه انتخابات پی در پی می تواند وجود داشته باشد.آن نقطه از نظر من انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم در سال ۱۳۸۸ و پی آمدهای آن بود که آنچه در این انتخابات روی داد هم برای حکومت و هم برای اپوزیسیون یک شوک بود؛ نه فقط به لحاظ نتیجه که بیش از آن به علت رویکرد بی سابقه جامعه مدنی!
حضوری بدون هیچ دعوتی نه از سوی نهادی و نه حتا کاندیداهای معترض ریاست جمهوری. حضوری نه فقط به لحاظ جمعیت که به لحاظ شکل و محتوی آن که از همه اعتراضات اجتماعی سی سال گذشته متفاوت بود.
هر حکومت مدبر و هوشمندی باید به این ویژه گی توجه می کرد و می دید که هیچیک از چهره های سرشناس منتقد، حتا کاندیداها هرگز مردم را دعوت به حضور در خیابان نکردند و در نهایت به آنان پیوستند! نخواست ببیند که اعتراضات این مردم به معنای واقعی «خود جوش است» که شاید اگر این را می فهمید، درمی یافت که او نه با یک توطئه سیاسی که با مردمی صادق اما ناراضی و آسیب دیده، روبروست و چه بسا زبان گفتگو با آنان را به میانجی چهره هایی که مورد قبول این مردم بوده و عمر را در خدمت این انقلاب سپری کرده بودند، می یافت بجای سپردن تریبونها و به آن چهره های ترشرو و خشن و آن الحان بد آهنگ.
اما حکومت که به هیچ هنری جز سرکوب آراسته نبود؛ به اتکای دست بالاتری که در قدرت سخت و نرم داشت،‌ به قلع و قمع اپوزیسیون اصلاح طلب در سازمانها و احزاب گوناگون و در یک کلام همه آنها که به مبارزه مسالمت آمیز معتقد و به انتخابات مقید بودند پرداخت. اکثریت آنها را دستگیر و برای سالیان به زندان انداخت؛ به همین هم بسنده نکرد و فشار و سرکوب از ممنوع الصدا و تصویر کردن تا ممنوعیت رسانه ها از آوردن نام هایی که برای مردم معترض اعتبار و احترامی داشتند، تا سرانجام و تا هنوز در حصر نگاه داشتن چهره هایی که جامعه مدنی برای آنها ارزش و اعتباری قائل بود. اما حکومت گویی به معنای واقعی با مردمی غیر خودی روبروست!

رویکرد اپوزیسیون؛ در انتخابات ۱۳۸۸

هر چه اما از دشواری وظیفه و ضرورت نقش آفرینی بگوئیم، نافی این واقعیت نیست که سیاست متقابل و مؤثر اپوزیسیون با بازداشت و حبس فعال ترین چهره ها و سپس حصر خانگی موسوی و کروبی و همسران شان، قطع رابطه ی معنوی و میانجی خاتمی با جوانان و مردم معترض چقدر دشوار بود؟
برای باقیمانده فعالان سیاسی با وجود تعهدی که نسبت به بدنه وسیع و سیال و رها شده ی خود داشتند،‌ راهی جز همدلی با بغض و خشم مردم معترض و همراهی با عصیان آنها باقی نگذاشته بودند.
رهبران اپوزیسیون برای رسیدن به تصمیمات مهم بویژه در شرایط سخت نیاز به هم اندیشی و گفتگو میان خود و تماس نزدیکتر با بدنه ی اجتماعی خود دارند. اما این امکان حیاتی در عمل با بازداشت ها و زندانهای طویل المدت و ممنوعیت و محرومیتها از آنان سلب شده بود؛ در حالیکه بدنه اجتماعی شان مردم و بویژه جوانان سرخورده،‌ خشمگین و ملتهبی بودند که نمی توانستند از خیابانها به خانه ها برگردند و آنان در تفرق از یکدیگر در زندانها و عدم امکان تجمیع، قادر هم اندیشی و حمع بندی شرایط برای رسیدن به یک تصمیم واحد نبودند.
در چشم بر هم زدنی، جمعیت متحد و هدفمندی که دست به کار بزرگی زده و در انتظار نتایج درخشان آن لحظه شماری می کرد، به یک جنبش خودبخودی، بدون رهبری و لاجرم بدون برنامه تبدیل شده بود. این حقیقت نیز نقش موذیانه ای را بازی می کرد که رهبران خودبخودی اپوزیسیون، حتا محمد خاتمی که یکی از کاراکترهای خاص دولتمردان ایرانی است، تنها تجربه هدایت مردم را در حرکتهای ایجابی و شرایط متعارفی داشتند و هرگز مجبور به بازی در بستر امواج اعتراضی و در برانگیخته گی جامعه نشده بودند. در نتیجه آنها نتوانستند در فضای پیش از انتخابات حضوری حداقل در سطح طرح مطالبات و دامن زدن به انتظارات داشته باشند.
اما چقدر با اعتقاد می توان گفت که بازی بهتری برای رهبران اپوزیسیون اصلاح طلب علیرغم همه این تنگناها وجود نداشت؟
این اما و اگر می دانم که تولید خشم و غیظ و …می کند ولی سالهاست که به این نتیجه رسیده ام که رهبران جنبش با دیدن امواج خودبخودی حرکت مردم معترض و از آن سو نبودن هیچ افقی از سیاستی مدبرانه از سوی حکومت ، باید با هر وسیله ممکن با مردم، وارد گفتگو می شدند؛ در پیام ها و بیانیه ها، در دنیای مجازی و با هر احتمال ممکن، با مردم گفتگو می کردند با زبان مشترکی در تمام دوران مبارزات انتخاباتی با آنان سخن گفته بودند، حس قربانی شدن و به پایان خط رسیدن را از آنان می گرفتند، امکانات و کاستی های موجود برای تحقق مطالبه ی مشخص در زمان موجود را برای آنان توضیح می دادند و با تأکید بر امکان ادامه تلاش و رسیدن به نتیجه درخشان تر برای پیروزی در آینده ای که ناگزیر در راه است، به آنان آرامش می بخشیدند. شاید به هیچوجه امکان پذیر نبوده اما وسوسه طرح این پرسش سالهاست که با من است. سالهاست که به این احتمال که گفتگوی میانجی گرانه رهبران اپوزیسیون از خاتمی تا کروبی و مهندس موسوی در جهت حفظ آرامش، بیشتر و سریعتر و صریح تر بدون واهمه از انگ های سازشکاری و عافیت جویی، با به کار گیری همه سرمایه خود اعم از محبوبیت، آبرو و اعتماد صورت می گرفت و انتشار بیانیه شماره ۱۷ مهندس موسوی(۱) که هشت ماه پس از مصیبت انتخابات صادر شد، باید همان روزهای اول اتفاق می افتاد تا چه بسا آنهمه خشم و بغض جوانان معصوم ایرانی بجای فرسودن تدریجی در خیابانها تبدیل به کار و اعتماد برای ساختن آینده میشد.
اما رهبران اپوزیسیون بیشتر خود را مکلف به دلجویی و همراهی با مردم آزرده می دیدند تا یافتن راهی برای برون رفت آنان از حس سهمگین شکست و سرخوردگی و تلاش برای ترسیم طرحی برای فردا و فرداها.

آسیب‌های بی‌واسطه این عملکردها برای جامعه مدنی و اپوزیسیون

جامعه مدنی
شک نیست که رویکرد خشن و متفرعنانه حکومت بدترین تأثیر را در افکار عمومی اقشار وسیع شهری گذاشت؛ نه فقط فاصله بیشتری بین مردم و حکومت ایجاد کرد که آغاز شکل گیری فاصله ای لجوجانه میان گروههایی از مردم در برابر یکدیگر نیز شد که امروز صف آرایی های آنان را در فضای مجازی و در برخوردهایی تأسف آوری که در نفی و انکار یکدیگر؛ هیچ آداب و ترتیبی را مراعات نمی کنند، میتوان لحظه به لحظه دید.

اپوزیسیون
وآسیب بزرگی که متوجه اپوزیسیون اصلاح طلب و فعالان سیاسی در این عرصه شد، پیدایش اختلاف نظر های سیاسی درونی بود حال به علت عدم امکاناتی که بالاتر اشاره کردم یا ملاحظات معمول و واهمه های بی موردی که میان همه جریان های سیاسی ایرانی مسبوق به سابقه است، در این اخلاق سازمانی نادرست، تفاوت های نظری کوچک می توانند به اندازه کافی یا در شکل و شیوه صحیح مورد چالش قرار نگیرند و در این صورت فقط مدتی پنهان می مانند ولی به قول نیچه در چنین گفت زرتشت: هر چه را که به خلوت ببرید، آن چیز آنجا رشد می کند حتا اگر دیو و دد درون باشد! که در مورد این دوستان آن چیز جز اختلاف نظرهای معمول و معقول در عرصه کار سیاسی و نظری نبوده است. اما اینک رشد و ظهور ناچار آن را در شکل دو مشی سیاسی متفاوت یا بهتر بگویم دو تاکتیک سیاسی مبارزه مدنی در عرصه همین انتخابات پرمسئله می بینیم.
اما چه باک!‌ چه کسی می تواند ثابت کند که هر تشکیک و تفکیکی منجر به زیان باشد و منتج به اتحاد های عمیق تر و کارساز تری نشود!

همه این مقدمه طولانی را برای آن آوردم که بگویم چگونه این فضاهای سرد و بی شور انتخاباتی که بیم آن هست تا همیشگی بشود، رقم خورد. پس از مصیبت ۸۸ سه انتخابات در حد امکانات محدود مان عقلایی داشتیم: ۱۳۹۲ ریاست جمهوری یازدهم، ۱۳۹۴ ویژه ترین انتخابات دو گانه مجلس دهم و خبرگان پنجم، ۱۳۹۶ ریاست جمهوری دوازدهم که هر سه در جای خود اهمیت سیاسی دارند و نیازمند بررسی های عمیق هستند. ولی انچه به عنوان و درواقع دغدغه این روزهای من بر می گردد و گفتم به قصد آن می نویسم، سه انتخابات را که دو تا برگزار شده و سومی با شباهت های از پیش روشن با انان در راه است.

سیاست های حکومت در انتخابات دوره یازدهم مجلس

انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند ماه ۱۳۹۸ با وسیعترین و بی رویه ترین سیاست حذف، و با شعار ساختگی و شاخدار عدم احراز صلاحیت، از چارچوب معیوب تعیین صلاحیت هم خارج و نوعی سرکوب کاندیداها بود.
مجلس یازدهم دقیقاً با رویکرد حذفی معینی شکل گرفته بود زیرا که هنوز یک سال و اندی از عمر دولت روحانی باقی و روشن بود که رویکرد آغازین این مجلس اقلیت باید مواجهه ی شدیداً انتقادی با دولت حاضر باشد؛ چنانکه بود.
اینجا قصد تکذیب یا تأیید عملکرد دولت روحانی را ندارم و فقط شرح ماوقعی را می گویم که بلافصل به شرایط کنونی متصل هستند.
سیاست انتخاباتی مجلس یازدهم، به واقع بروز آشکار نوعی بحران دموکراسی بود که در بسیاری از جوامع می توانست به تنشهای جدی میان دولت و مردم و کشش و تنش در درون حکومت منجر شود. اما اینجا یک تجمع صدنفره را هم در جامعه برنیانگیخت و از آن عجیب تر به نظر می رسید که برای حکومت نیز این نتیجه ی ناگوار یعنی رقم خوردن پایین ترین سطح مشارکت مردم ایران، درتاریخ همه انتخابات های پس از انقلاب ۵۷ ریسکی پذیرفته شده و شاید نوعی دل به دریا زدن بود! به این تحلیل ها هم می شود بها داد که حکومت باور داشت در این تنزیل مشارکت شاید بشارت نوعی خلاصی از شر برخی تنش ها یا فضولی ها در مجلس نهفته باشد.
به هر روی، رهبری چهار ماه بعد در دیدار آنلاین با نمایندگان گفتند:‌ مجلس یازدهم از قوی‌ترین مجالس پس از انقلاب است. سه سال و اندی بعد هم در همین خرداد ماه گذشته ایشان توصیف اولیه را یادآوری کرده، صحه گذاشتند و گفتند: تکرار میکنم؛ مجلس یازدهم انقلابی است. پس صاحب مجلسی شدیم که انقلابی اما رسماً نماینده اقلیت جامعه بود!‌ خوب تحلیل درست چنین جایگاه با چنان پایگاهی چه می تواند باشد؟
البته از همین مجلس هم ۲۵ نفر برای دور جدید رد صلاحیت شدند. باری، مجلس یازدهم که با دولت دوازدهم چالش مدام داشت، پس از تغییر دولت آنچنان بی رودر بایستی رویکردها و شعارها و وعده و وعیدها را تغییر داد، که حیرانی جای حتا نقد منطقی را گرفت؛ چنانکه عده ای هنوز در حیرت و جمعی هم (بلاتشبیه) از سر بیکاری در فضای مجازی مشغول ردیف کردن طنز و کاریکاتور از راست تا دروغ هستند.

عملکرد اپوزیسیون در انتخابات مجلس یازدهم
اپوزیسیون پس از قطع ارتباط با بدنه اجتماعی خود که حاصل خشونت حاکمیت بود و همراهی صرفاً دردمندانه با مردم خشمگین، غمگین و سوگوار، دیگر ارتباط ذهنی و نظری و در واقع زبان مشترک قبلی را نیز با جامعه مدنی نداشت. جامعه ای که در این فاصله دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ را تجربه کرده و با تبلیغات لجام گسیخته و غیر مسئولانه ی رسانه های فارسی زبان خارج از کشور بشدت تجزیه و دچار انشقاق شده بود. عموم اصلاح طلبان چاره کار را باز در همگرایی با جامعه ناراضی در اشکال واگویی مکرر و روزمره مشکلات می دیدند؛ کاری که بویژه دو رسانه خارج کشوری با کشیدن شکل مار بسیار بهتر و ساده تر مشغول انجام آن بودند. رسانه هایی که به همان میزان که این اصلاح طلبان از براندازی و فروپاشی گریزان بودند آنان اساساً برای همان کار و زندگی می کردند. من از این فاصله بعید فقط به عنوان ناظری از بیرون می توانم بگویم که فعالیتهای انتقادی اصلاح طلبان را که به تبع تغییر روحیه اجتماعی صریحتر شده بود، این رسانه ها، شیفتگان خشونت و ناآرامی، آرزومندان تبدیل هر جنبش سالمی به خشونت و حادثه سازی، نماد رسیدن دیگران به خواسته ها و کرده های ناصواب خود جلوه می دادند. کوتاه سخن انکه اصلاح طلبان ( مجموعه فعالان سیاسی معتقد به مبارزه مسالمت آمیز) به علت فاصله تحمیلی میان خودشان و بدنه و از سوی دیگر پیشرفت اختلافات نظری و ایضاً در غیاب یک رهبری منسجم قادر نبودند که به برنامه و راهبرد مشخصی برسند.

انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰

گام مؤثر دیگری که در ایجاد فضای موجود نقش ایفا کرد، انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ بود. رویکرد حکومت اینجا دیگر می بایست ایستادن بر سر همان شیوه ای بود که انتخابات مجلس یازدهم را برگزار کرده بود، علیرغم اینکه می دانست عدم شرکت نیروهای منتقد و ناراضی و حتا قشر خاکستری که شرکت و عدم شرکتش سهل و ممتنع است، قطعی است! چه او راهی را در انتخابات ۱۳۹۸ برای تشکیل مجلسی خاص برگزیده بود که تالی ناگزیرش باید انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ می بود. منطقی نیست که بگوییم چنین انتخاباتی به طور طبیعی مطلوب نظام بوده است، اما روشن است که پس از پذیرش آنهمه ریسک و سرزنش و مذمت در برگزاری انتخابات مجلس یازدهم، اگر روش دیگری پیش می گرفت، بازگشت از نیمه راهی بود که آگاهانه برگزیده و هنوز به نتیجه مسلم نرسیده بود. برجام شکست خورده بود، در شکستش همگی دخیل بودند. اما آن زمان و امروز هم قطعی نبود که این شکست قابل جبران هست یا خیر! این تفسیر گمانم دور از حقیقت نباشد که بزرگان تصور کرده اند؛ ضربه اگر قابل جبران نباشد، بگذار در کارنامه اصلاح طلبان ثبت بشود و بماند. اما اگر امکان جبران وجود داشته باشد ( هنوز هم برای نظام روشن نیست که دارد یا ندارد) بگذار سناریو این باشد که آنها تحریب کردند و اینان به فریاد رسیدند.
به هر روی، این انتخابات با خشونت و صعوبت کم سابقه ای نه تنها چهره های مشخص ناراضی، که به حذف برخی چهره ها پرداخت که در وفاداری شان به نظام تردیدی وجود نداشت و جرمشان شاید خرده آبرویی بود که میان غیر خودی ها داشتند! نمونه ی حیرت انگیز آن حذف علی لاریجانی رئیس وقت مجلس بود. رد صلاحیت رئیس قوه قانونگذاری کشور، عضو حقیقی مجلس تشخیص مصلحت نظام که از دبیری شورای عالی امنیت ملی تا ریاست صدا و سیما تا وزارت و ….
در پرونده چهل ساله شورای نگهبان، می توان از این دوره به عنوان سرکوب های درون حکومتی یاد کرد. انتخاباتی با تمام قدرت و بی اعتنایی کامل به هر اعتراض و انتقاد و عجز و لابه ای و با پیروزی نامزدی که از اول مشخص بود برگزار شد.
فضای پیشا انتخابات هم از هر جهت و در هر سطح مؤید این گمان بود و چقدر به صراحت! چنانکه تعداد زیادی از نمایندگان طی بیانیه‌ای از رئیسی برای ورود به عرصه انتخابات دعوت کردند و یک بیانیه هم در حمایت از کاندیداتوری او با امضای ۲۲۰ نماینده مجلس یازدهم صادر شد!‌عملی بی سابقه..
نتیجه هم چه باک که به همان نسبت نحیف تر و همچنان در ته جدول تاریخچه انتخابات ریاست جمهوری تا به امروز نشست.
دو ماه بعد در ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ ایرنا نوشت: همدلی بین پاستور و بهارستان برای خدمت به ملت، و آرامشی که در روابط دو قوه حاکم است نتیجه توجه دولت به ارتقاء کیفیت روابط خود با وکلای ملت است. آمارها هم از ارتقای محسوس این تعامل حکایت دارد که افق روشنی در مسیر گره‌گشایی از زندگی مردم می‌گشاید.
و اینک در آستانه انتخابات دوره دوازدهم بهارستان که میزان گره گشایی مجلس یازدهم از مشکلات زندگی مردم آشکار و بی نیاز از توصیف است.

امکان تأثیر گذاری اپوزیسیون اصلاح طلب در این انتخابات به علت همان قطع ارتباط سیستماتیک و سرنوشت دولت دوم روحانی عملاً و از پیش ویران شده بود.
حال باید برگردم به مقصود اصلی ام از نوشتن این یادداشت که گفتم این انتخابات را نه سرنوشت ساز اما در عین حال محتاج بررسی و نتیجه گیری می بینم.
مسئله شرکت یا عدم شرکت در این انتخابات چرا سرنوشت ساز نیست و علیرغم بی اثر بودن چنین مجلس و در چنین فضایی،‌ به احتمال بروز کدام خطر باید به آن بها داد؟

خطر عادی شدن بی اعتنایی به مبارزه قانونی بار دیگر کشور را تهدید می کند

خطر عادی شدن برکناری و بی اعتنایی مردم نسبت به انتخابات و آسودن حکومت زیر سایه این عادت…
وضعیتی که قریب به سی سال آخر زمامداری محمدرضا شاه مردم ما را بی تفاوتی و کنار آمدن با شر و شرور عادت داده بود و در چنین سکون و رکودی استبداد هر روز فربه تر شد و سکوت هر روز سنگین تر و حکومت دیکتاتوری جسورتر…تنها ملاحظه ای که داشت، پاسداری حریم مناسباتش با آمریکا و متحدین او بود و خریدن سلاح هایی که آنها صلاح می دیدند و پذیرش هزاران مثلاً مشاور نظامی با حقوق های کلان.
پیش از اینها هم نوشته و گفته ام و تکرارش حتا برای خودم هم خوش آهنگ و خوشایند نیست چه برسد به دوستان دور و نزدیک. سالها در هر مناسبتی و به دلایل گوناگون دفاعیه مهندس مهدی بازرگان، آن ایرانی ملی و میهن دوست و مسلمان تر از بسیاری از مقامات مسئول کنونی را در دادگاه شاه یادآوری کردیم و سالهاست که من بر این عقیده ام که او و مجموعه ملی یون ایرانی نباید پیام اتمام حجت را به شاه و به نسل آینده می دادند. مهندس بازرگان باید از فعالیت سیاسی و قانونی اش دفاع می کرد و پیامی که به شخص اول مملکت می فرستاد نه روی گرداندن از صحنه سیاست که ثابت شد ایده آل او بوده ست، بلکه تأکید بر ادامه مبارزه در چهارچوب قانون با او هرقیمت بود.
جامعه ما دیگر نباید به آن مشی و روش روی بیاورد. بویژه امروز که کشور ما گرچه صاحب قدرت خودی و بدون اتکا به سلاحهای بیگانگان است، اما باز و حتا به همین علت می تواند گروگان جنگ قدرتی باشد که آمریکا برای حفظ یکه تازی هایش به قدرتهای جهانی تحمیل می کند.
کشوری با مردمی بی تفاوت به ساز و کار سیاست، بالقوه طعمه مناسبی برای قدرتی مانند آمریکاست که حیات سیاسی اش با اشغال سرزمینهای مردمان دیگر آغاز شده و با استثمار و ستم بر دولتها و ملتهای ضعیف پروار شده و هرگز دست از سر کشوری که از حلقه وابستگان او بیرون شده ست، برنداشته و نمی دارد.
تمام کشورهایی که مورد خشم و غضب آمریکا از تحریم اقتصادی تا حمله نظامی واقع شده اند، هیچ تقصیری جز رهایی خود از دخالت و سلطه آمریکا نداشته اند. «دشمنی با آمریکا» اسم رمز است برای این قدرت هر روز حریص تر که دستش بخون میلیونها انسان غیرنظامی در سراسر جهان آلوده است، اسم رمز ِ استقلال از سلطه ی سیاسی و اقتصادی آمریکا.
هرگز کشوری در جهان به آمریکا تیری شلیک نکرده است و نیمی از جهان قربانی سیاست ها و مطالبات نامشروع و غیر قانونی او بوده اند. کشور ما استقلال سیاسی خود را که بیش از دویست سال است که هدف و آرمان مبارزان ایرانی و حاصل جانبازی صدها هزاران نفر از آنان بوده است، از دهان چنین شر مطلقی بیرون کشیده است.
از آنجا که برای حفظ این استقلال حضور مردم، حضور آزادانه و داوطلبانه مردم! در تمام صفحات زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور اصلی و بی جایگزین است، هم حکومت ایران و هم اپوزیسیون غیر وابسته ایرانی که بر خلاف تبلیغات اهل غوغا در داخل و خارج از کشورند بیشمارند،‌ باید مسئولیت رویگردان نشدن مردم و باز نگشتن به دوران بیزاری مردم از سیاست و مجالس فرمایشی را بپذیرند و مانع ادامه این مسیری بشوند که از سال ۹۸ به جد دنبال می شود.
اگر این رویکرد در سیاستگذاری کلان اپوزیسیون هدف دائمی باشد، میزان شرکت در این انتخابات بخودی خود تعیین کننده نیست چون واقعیت این است که مجلس در کشور ما به دلایل گفته و ناگفته ی بسیار آنچنان که در باره اش خوانده و سروده اند، اثر بخش و سیاستگذار نبوده و نیست. و اگر حکومت مشاهداتش را از رویدادهای شش ساله اخیر به سنجش و استنتاج بنشیند و دریابد که آنچه میان او و مردم گذشته است، خطاهای او در مقابل نه دشمن خارجی که خودی ترین خودی ها بوده است، کشور ما از همه شعارهای جاه طلبانه تا کنونی نیز قادر به عبور خواهد بود. و دشمنی ها انواع شوها و سیرک هایی که تحت عنوان مبارزه سیاسی با گدایی امکانات برگزاری و انتشار، از دولت های غربی شکل می گیرند و دشمنی ها نتیجه ای فراتر از انواع شوها و سیرک های سلطنتی و آکادمیک اخیر نخواهند داشت.

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳