یوسفی نیست درین مصر که زندانی نیست

عبدالکریم سروش

خواجه خندان رو ترش کرد و بر ظالمان و غاصبان رای مردم سرکه افشاند. حبّذا این سرکه‌افشانی که سرکنگبین‌ها در اوست! خاتمی را باید ستود. قهر او قاهرانه و قهرمانانه بود و او را که اکنون چون کبوتری در حلقه گربگان افتاده است و دیگر یوسفان زندانی را باید حمایت کرد. برای کوران و حاسدانی که تاب دلیری و درخشش او را نداشتند هم باید شفا و شفقت خواست و طبیبانه بر آنان رحمت آورد. بلی

یوسفان از مکر اِخوان در چَه اند
کز حسد یوسف به گرگان می دهند

نمی‌دانم چه باید رخ دهد تا نومیدانه باور کنیم که با دلو انتخابات از چاه نظام آب آزادی نمی‌توان کشید و بر مرکب لنگان قضا بار سنگین عدالت نمی‌توان نهاد و از اجاقِ خاموشِ خبرگانِ خفته و بی‌خبر، انتظار شعله و شرر نمی‌توان داشت و از خاکستر دولت ققنوسی برنخواهد خاست و از درخت ولایت جز چوبه دار نمی‌توان تراشید و از پستان فقاهت صفوی شیر عدالت علوی نمی‌توان دوشید و خرقه سنت کهن را در عیدگاه تجدد نمی‌توان پوشید و

خرما نتوان خورد ازین خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت ازین پشم که رشتیم

برخلاف آموزه‌های تشیّع غالی ما نه قوم برگزیده خداوندیم نه امام زمان یاور و پشتیبان ماست نه تاریخ به انتظار پیروزی ما نشسته است. نه بهشت از آنِ ما و دوزخ از آنِ دیگران است، نه تکلیف ما ساختن بهشت بر روی زمین و نجات دادن مستضعفان عالم است. ما هم اگر جو بکاریم گندم نخواهیم درود و اگر گرگ بپروریم عاقبت ما را خواهد درید. لاف‌های گزاف و تضرع و ابتهال و توسل و استسقاء و استشفاء گره از کار فروبسته ما نخواهد گشود که عین ساده‌اندیشی و خودفریبی‌ست. سقف فلک شکافتن و طرح نو درانداختن را هم به حافظ بسپاریم و از سعدی بشنویم که:

طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجّاده و دلق نیست

علاج ما در موزون کردن عقل دینی با عقل فرادینی و بهره‌جستن از تجارب بشری و رو آوردن به معقولات به جای منقولات است.
اینک که فروردینی بهاری و اردیبهشتی بهشتی در راه است ما هم ناصبورانه بهار عدالت و آزادی و خردورزی را آرزو می‌کنیم.

کی برین کلبه طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی؟

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

20 پاسخ

  1. کاشکی این شیعه ی غیر غالی کمی در باره ی خود کمتر غلو می کرد و‌ از درس اخلاقی که به دیگران میداد و میدهد، خود ذره ای می نوشید!

  2. من فکر می کنم که مسئولان سایت ” زیتون ” متوجه شده اند که نقد دیدگاه آقای ” سروش ” در رابطه با این مقاله بسیار است و حتی منفی و چون ایشان که یکی از دست اندکاران این سایت می باشند و مورد نقد واقع شده اند ، در نتیجه نظرات خواننده گان را حتی پس از چند هفته منتشر نمی کنند . هیچ راهی نمی ماند جز اینکه این نوع رفتار را در سایت های دیگر منتشر کرد و از این شیوه برخورد اطلاع رسانی کرد . این هم همان بخش از رشد فکری ایرانیان است .

  3. شما به قدرت هم برسید عین همین جمهوری اسلامی سانسورچی خواهید شد. چقدر حناتون بی رنگ و زشت شده. دو هفته ست هیچ کامنتی رو روی پست سروش چاپ نکردین. سروش کیه؟ خاتمی کیه؟ دارین با مقدس سازی از اینها حمایت میکنین. خبر ندارین برای ما که دهه ۵۰ ای بودیم اینا به یه مشت آذم بی خاصیت تبدیل شدن. چه برسه به دهه ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ ایها که اصلا نمی دونن کیه این عمو؟.
    ورشکستگی سیاسی یه نظام فکری چقدر آخرش زشت و بی معنی میشه

  4. کدوم قهرمان!زاهدان ریایی فرصت طلب!!!حنای خاتمی دیگه رنگی نداره!بازی با کلمات نکنید لطفا و تطهیر نکنید خیانت‌های ایشون رو به ملت ایران!!!!

  5. آقای دکتر سروش! بعد از اینهمه سال نمیخواهید تجدید نظری در شیوه نگارش و نیز رویکرد متکبرانه و طلبکارنه در نوشته های خودتان داشته باشید؟ شما از تاثیر منفی این نوشته ها، در خوانندگانی که از ادبیات پر تزویر و ریای روحانیون و چهره های مذهبی منزجرند، خبر ندارید. تمام حرفهای شما در نامه اخیرتان را میتوان در سه چهار سطر ساده فارسی آورد که ضمن دفاع از رای ندادن آقای خاتمی ماهیت غیر مردمی رژیم ملاهای حاکم بر ایران، که البته جنابعالی هم در تثبیت آن بی تاثیر نبودید، یادآوری کرده انتخابات در یران را مهندسی شده و غیر منصفانه دانست.
    البته خوانندگان هم بیاد دارند که جنابعالی علیرغم هوش و ذکاوتی که از شما انتظار میرود در انتخابات ریاست جمهوری گذشته که حتی بیش از انتخابات اخیر مجلس مهندسی شده و غیر رقابتی بود (حذف عل لاریجانی و اسحاق جهانگیری و غیره) با نوشته خنده دار خود از آقای همتی حمایت کردید بدون آنکه به روی مبارک بیاورید که آن انتخابات ناسالم و ساختگی برای روی کارآوردن آن فرد بی سواد و جنایتکار برای پیشکاری آقای خامنه ای با عنوان ریاست جمهوری است تا آن موجود شرور و کینه جو که بارها در انتخابات از ملت ایران تو دهنی خورده است به خیال خود تحقیر ملت ایران را کامل کرده باشد.
    بیدار شوید آقای دکتر! هیچ صداقتی در کار شما مشاهده نمیشود. نام شما در هیچ کدام از بیانیه های نو اندیشان دینی در دوسال اخیر، که از جمله دکتر سروش دباغ آنها را امضاء کرده دیده نمیشود و در حالیکه آنها انتخابات ریاست جمهوری گذشته را تحریم کردند شما در آن مردم را به رای دادن به فردی تشویق کردید که هیچگاه یک رجل سیاسی نبوده است، چه برسد رجل سیاسی استخوانداری که برای این شرایط کشور لازم است.
    فکر نکنید مردم متوجه نیستند یا فراموشکارند. بیایید صادقانه به جای این نوشته های کج دار و مریز بگویید که در تمام این سالها اشتباه کرده اید و قدمهایی هم در همرایی با مردم ایران برای گذار به دموکراسی بردارید.

  6. من که نفهمیدم چی نوشتین. اینکه هی شعر بچسبونین ته هر پاراگراف کلامتون رو وزین از نمیکنه. اون ناله زمانه ای دیگه، مخاطبی دیگه، و مبحث دیگه ای بود.
    الان تنها چیزی که به نظر دیده میشه یه پیرمرد خشمگین از همه عالم که تنها راه بازگشتش به قدرت و اقبال رو اصلاح طلبها میبینه.

    آقای دکتر (البته دکترای شما داروسازیه و نه در علوم انسانی که این هم بیشتر دو رویی شما رو نشون میده) شما ۵ ساله غیر از مخالفت و تخفیف و پس زده شدن هیچ خروجی ای از نوشته هاتون نگرفتید. همه‌ش هم فاز دانای کل رو گرفتید که «من یه چیزی می فهمم که شما نادانان نمی فهمین». نه شاید برعکسه. شما سه دهه از ایران دورید و غرق در متون کهن. شاید شما از حقایق عمیقأ دورید. کاش شمسی بود میومد شما رو به خودتون میآورد و گرنه این مسیر به ترکستانه. و شما یک نام نیک و یک legacy بی نظیر رو دارید نابود میکنید.

    زیتون جان شما چرا آنقدر کامنتهای مربوط به سروش رو دیر منتشر میکنید؟ این عین بازی با حق آزادی بیانه که خودتون ازش دم میزنید.

  7. آقای سروش
    جانا سخن از زبان ما می گویی.
    اما شما هنوز به خمینی وسلیمانی دو ابر جنایتکار گوشه چشم داری
    لطفا این تناقض را توضیح دهید.
    مگر در ده سال خمینی کم جنایت شد
    مگر خمینی با ادامه جنگ ایران را ویران وبیش ازیک ملیون نفر کشته وزخمی نساخت
    سلیمانی در پایکاههای خارج جز جنایت چه کرد

  8. این همه نوگلان جامعه ما کف خیابان پرپرشدند تا صدای «نه» بزرگ جامعه را طنین افکن کنند، آنگاه آقای سروش از عمل «قهرمانانه» خاتمی که مثل همیشه فاصله زیادی از مردم دارد، سخن می گوید. اصلاح طلبان حکومتی که قافیه را باخته اند به این ترتیب می خواهند برای خود کارنامه قهرمانی درست کنند.

  9. با درود . من نمی فهمم اندیشه آقای ” سروش ” از نوشتن این جمله چیست : ” علاج ما در موزون کردن عقل دینی با عقل فرا دینی و بهر جستن از تجارب بشری ….”
    “ما را به خیر تو امید نیست ، شر مرسان .” در این ضرب المثل ، من به عمد جای کلمه ” مر را ” نوشتم ” ما را ” به جمع که مفهوم نوشته مرا بهتر برساند در رابطه با موضوع دین .
    من فقط یک آرزوی بزرگی دارم قبل از مرگم . ببینم که این مذهب ” شیعه دوازده امامی ” برود به گوشه ای و کاری به روزگار کرداری مردم ایران نداشته باشد . مطمئنم که در آن صورت اگر مروجان ببینند که در این بساط نانی نیست ،به ناگهان تعداد این مهمل بافان به یکباره چنان کم خواهد شد که به وادی دیگری برای نان در آوردن خواهند رفت . اوس کاظم بنا

  10. کاش جناب سروش به جای مرضیه‌خوانی برای شیخ خندان، از دیدگاه و عملکرد مردمان بی‌نام سخن می‌گفت که شیخ هم جز دنباله‌روی از ایشان هیچ کار فوق‌العاده دیگری نکرده. و همچنان فرسخ‌ها از مردم عقب‌اند؛ که خود از دست‌اندرکاران این وضعیت‌اند.

  11. سلام…درود براستاد….خیلی شیوا و پر بار و قابل تحسین و منصفانه واقعیت وجودی حاکمیت را به رشته تحریر در آورد و آسیب شناسی کرد….احسنت و آفرین بر این تفکر و اندیشه ناب….

  12. از راه دین چه با عقل و چه بی عقل به همین جا میرسیم که امروز در انیم. ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو میروی به ترکستان است

  13. جناب سروش آخر این چه گفتمانی است؟

    «برای کوران و حاسدانی که تاب دلیری و درخشش او را نداشتند هم باید شفا و شفقت خواست و طبیبانه بر آنان رحمت آورد».

  14. من از شاگردان قدیمی آقای سروش هستم. در این سالهای اخیر گرایش بیش از اندازه حزبی ایشان که تقریبا خالی از همدلی برای قاطبه مردم هست من را بسیار آزار داده است. حتی بعضی جمع ها و در کنار بعضی دوستان آماج نیش زبان شده ام که این هم سروشی که چنین سنگش را به سینه می‌زدی.

    از آن گرمای روحی دهه ۷۰ هبچ خبری نیست. من ایشان را قلبا دوست میدارم و بسیار هم نگران ایشان هستم. فکر میکنم در تنهایی و غربت بسیار درگیر اخبار و سیاست شده اند و این موضوع سرچشمه اندیشه ایشان را تاریک کرده است. از دوستانی که می‌توانند میخواهم دور ایشان را به گونه ای بگیرند. ایشان از نادر جواهر قرن ۱۴ ایران هستند و چنین آشفته احوال و آشفته ذهن شدنشان بسیار جانگداز است.

    تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد.

  15. این هم یک انشای دیگر مثل انشاهای سابق آقای سروش که در آن نشانی از تفکر و یا نکته تازه ای نیست بلکه تغییر و تکرار همان مطالبی است که هر آدم ساده ای هم میداند. ایشان تا کی میخواهند الفاظ و عبارات را از آثار نظم و نثر پیشینیان برگیرند و با تکلفات نا بجای خود بیامیزند و چنین وانمود کنند که سخنوری فصیح و متفکری عمیق هستند و با این افسون سازی ها دیگران را خیره کنند؟ این نوشته و دیگر نوشته های ایشان را اگر بفشارند و عصاره و یا خلاصه آن را بگیرند شاید بیش از دو سه جمله نشود که آن هم نه چراغی میافروزد و نه راهی به کسی می نماید. ایشان چه اصراری دارند که وقت و بی وقت نوشته ای قلم انداز کنند و به این سو آن سو بفرستند؟ آفتاب ایشان که با برآمدن جور و جهالت جمهوری اسلامی مقارن بوده اکنون دیری است که غروب کرده و فرصت دلبری ایشان از نسل جوان ایران سپری شده و بهتر است بیش از این میدان داری نکنند و خاموش بنشینند.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »