بهگمانِ من دو نظرگاهِ نادرست دربارهی انتخابات در ایران وجود دارد. این دو نظرگاه که پیشینهدار و ظاهراً هماکنون پرطرفدارهستند را نقد میکنم و در پایان نظرِ شخصیِ خودم را میگویم:
۱. رأیِ مردم درواقع رأی به نظام است.
۲. رأیندادنْ حکومت را سرِ عقل میآورد، یا دستکم تضعیف میکند.
از اوّلی شروع میکنم. آیا واقعاً با شرکت در هر انتخاباتی ما داریم حکمِ تأییدیهی نظام را امضا میکنیم؟ آیا این به معنای همصدایی با حکومت و تقویتِ پایههای استبداد است؟ بهگمانِ من خیر. چه بسا انگیزههای کاملاً متعارض با استبداد بوده که ما را به پای صندوقِ رأی کشانده است. اینکه تبلیغاتِ دستگاهِ حکومتی مصادره میکند و هر نوع حضور را نشانهای بر علاقهی مردم نسبت به نظام تعبیر میکند و آنرا دستاویزی برای مشروعیتاش قرار میدهد، نباید مانعی باشد بر تشخیصِ صحیحِ منافعمان.
معارضه یا مخالفت با دستگاهِ پروپاگاندا همواره این خطر را در پی دارد که بیتأمل در جهتِ عکسِ منویاتِ حکومت حرکت کنیم، یعنی بی تأملِ کافی این رابطهی نادرست را برقرار کنیم که هر آنجا که پای منافعِ حکومت در میان است، لاجرم ضرری متوجهِ قاطبهی مردم است. چنین حرکتی که در جهتِ عکسِ منویاتِ حکومت صورت میگیرد، نباید طوری باشد که اوضاعمان را بدتر کند.
پیشاپیش واگذاریِ زمینِ بازیِ انتخابات به حکومت، به این بهانه که حکومت نیز منافعی دارد و سود میبرد، عاقلانه نیست. آنچه که بایسته است در محاسباتمان مدخلیت دهیم میزانِ سود و زیان خودمان در رأیدادن/ندادن است، نه اینکه چشممان تنها به منفعت و مضرتِ حکومت باشد.
ممکن است کسی به این نکته اشاره کند که نتیجهی یک انتخاباتِ غیرآزاد همواره به نفعِ حکومت است. تردید دارم که همواره چنین باشد. لااقل سابقهی تجاربی نه کم شمار نشان داده است که در همین انتخابهای غیرآزاد چگونه دولتها با پشتوانهی مردمی میتوانند برای هستهی سختِ قدرت چالشِ اساسی ایجاد کنند. ضمنِ اینکه کارفرما یا مهترِ جمهور شدن ماهیتاً خاصیتی دارد که، دیر یا زود، همنشینی و وجودِ قدرتِ برتر از خود را برنمیتابد—عمرِ واپسین رئیسجمهور بهدنیا باقی نبود تا صحتِ این ادعا تکمیل شود.
افزون بر این در انتخاباتی غیرآزاد، که انتخابِ ما منوط و محدود به چینش و گزینشِ چند عقلِ کل بوده است، همواره میتوان میزانی از خطا را در برآوردهایشان نسبت به تصمیمگیریهای پیشبینیناپذیرِ جامعه محتمل دانست: مثلاً شاید از آنجا که آنها بر این تصورند که درصدِ مشارکتِ ناراضیان از حکومت پایین است، برای خالی نماندنِ عریضه و با تظاهر به بیطرفی، مهرهای ناسازگار با بقیه را در صحنه بگنجانند، به این امید که رأی نمیآورد اما اندکی مشارکت دلخواهِ حکومت را بالا میبرد. امیدی که بهراحتی میتواند نقشِ بر آب شود با رأی اعتراضیِِ انبوه و غیرمنتظرهای که به این مهره توسطِ مردم داده میشود. بنابراین اینگونه نیست که حتی شرکت در انتخاباتی غیرآزاد همواره به نفعِ حکومت باشد.
به نظرگاهِ دوم بپردازم. چه شرایطی باید مهیا باشد که رأیندادنْ کنشِ سیاسیِ موثری محسوب شود؟ آیا هماکنون چنین شرایطی مهیاست؟
پاسخِ روشن و صریح به این پرسشها برای من مشکل است، اما سعی میکنم توصیفی مرتبط بدست دهم.
نامعمول نیست که ابتدائاً شالودههای عمارتِ استبداد بر تعلقاتِ اکثریتِ مردم پیریزی میشوند. با گذشتِ زمان و تثبیتِ پایههای این شالوده، خواه ناخواه، عمارتِ استبداد خود را بینیاز از تعامل با اکثریتِ مردم میپندارد. بیشترِ صداها و کنشهای اعتراضیِ آرام و مدنی دیگر شنیده و دیده نمیشوند؛ شنیده و دیده هم که شوند، به خواست و میلِ حکومت تعبیر یا خاموش میشوند و گسستِ عظیمی بین اکثریتِ مردم و حکومت رخ میدهد.
تا جایی که به انتخابات مربوط میشود، اثرپذیری یا خسرانِ حکومت از چنین گسستی اندک است. انتخابات کماکان به روالهای قبل و با مشارکتِ حتی به مراتب پایینتر برگزار میشود و شخصاً باور ندارم که رأیندادنِ حتی بیش از نیمی از مردم بر رفتارِ حکومت تأثیرِ خاصی بگذارد؛ ولی باور دارم که رأیندادنْ منفعتِ بخشی از بدنهی حاکمیت را که هیچ علاقهای به جمهوریت ندارند، تضمین میکند.
برای محکِ این ادعا به چند انتخاباتِ اخیر نظر کنیم و ببینیم، از جمله بهواسطهی مشارکتِ اندک، چه افرادی و با چه سابقهای بیش از پیش قدرت گرفتهاند. همچنین میزانِ نابسامانی را، خصوصاً نابسامانیِ اقتصادی را، فقط در همین دو سه سالِ اخیر بررسی کنیم که با حضور افرادِ نالایق در صدرِ امور کشور چه رشدِ شتابانی گرفته است. حال به چنین وضعیتی افرادی بهمراتب نالایقتر، فاسدتر یا بنیادگراتر و متوهمتر اضافه کنیم؛ از ایران دیگر چیزِ قابلِ ذکری باقی میماند؟
از طرفی محتمل است که گروههای وسیعی از مردم معتقد باشند که رأیدادن تغییرِ مطلوبی ایجاد نمیکند. هر چند شاید بتوان شواهدی نیز در تأییدِ این اعتقاد یافت، اما اساساً نمیشود این موضوعِ مهم را نادیده گرفت که با انتخابِ گزینهای که بدیِ کمتر دارد میتوان امید بست به کاهش رشدِ شتابانِ نابسامانیها و تباهیها. با آنکه از مطالباتمان فاصله دارد، لیکن جلوی خسارتهای بیشتر گرفته میشود.
اگرچه عدهای تأکید میکنند که آیندهی سیاسیِ ایران حتی کمتراز قبل قابلِ پیشبینی شده است—و شاید کاملاً هم برحق باشند—اما آنچه که در حالِ حاضر از ما شهروندانِ عادی برمیآید سنجشگری بر مبنای انتخابی است که ضرر و زیانِ کمتری به زندگیمان تحمیل کند. از همین رو مشارکت در انتخاباتِ پیشِ رو کاملاً عاقلانه است، تا جایی که بتوان تفاوتی قابلِ اعتنا از نامزدی را نسبت به بقیه تشخیص داد، که این تفاوت از جمله میتواند بدیِ کمترش باشد.
اگر انتظاری بیش از این داریم و تا حدی مقایسه مجاز باشد، بد نیست شرایط امروزِ اروپا را ببینیم—که حتی در کشوری با پیشینههای قوی از دمکراسی—جماعتی ازمردم مجبورند به کسی که اصلاً دوست ندارند رأی دهند، مبادا گروههای راستِ افراطی پا بگیرند