اینبار انتخابات در زمانی برگزار میشود که ایران هم بهلحاظ اقتصادی و هم سیاست خارجی بیشتر از گذشته در شکنندگی روزافزون قرار گرفته است. رشد اقتصادی ایران همراه با فروش نفت گزارش میشود و خبری از توسعه اقتصادی نیست. اگر دولت بایدن در آمریکا رئیسجمهور نبود و بهدلایلی بهدنبال عدم رودر رویی مستقیم با ایران نبود، همین مقدار نفتی که تا سطح یک و نیم میلیون بشکه با قیمت پایینتر از بازارهای جهانی توسط نظام بهفروش میرسد وجود خارجی نداشت. بعد از هفت اکتبر و حمله حماس به اسرائیل، ایران در منطقه و بیرون آن در موقعیت بسیار خطیری قرار گرفته است. کشورهای عربی منطقه حتی دوستان ایران، نظیر قطر، اعتمادشان را از ایران بهخاطر خطر بیثباتی که ایران از طریق گروههای نیابتی متوجه منطقه کرده، از دست دادهاند.
اما چگونه اینبار پزشکیان بهمیدان آمد و تایید صلاحیت شد؟ یک تصور این است که در سیاستهای داخلی و خارجی رهبری جمهوری اسلامی تصمیمات نهایی را اتخاذ میکند و دولت کارهای نیست، اما چنین تصوری قادر نخواهد بود که طبیعت یک نظام خودکامه را درست ارزیابی نموده و چگونگی بافت قدرت را در نظامهای استبدادی بهطور کامل ترسیم کند. در نظامهای خودکامه، بافت قدرت با ایجاد جناح، گروههای فشار و لابیگری آنها زمینه را برای اتخاذ تصمیمات فراهم میآورد. در ایران، نظام، یک نظام استبدادی پاترومونیال است. در اینگونه نظامها، جناحهای مختلف سیاسی بهجای نظم مدرن حزبی مینشینند، به حقوق شهروندی اعتنا نمیشود، روشهای سنتی امتیازدهی و امتیازگیری پایگاه وفاداری به نظام سیاسی غالب را شکل میدهد. در ایران ما، آنچه این نظام پاترومونیال (پدر سالار) بهعنوان میثاق برای وفاداری اختیار کرده است شرعوندی و نه شهروندی بر پایه قوانین حقوق بشری و حق حاکمیت ملی است. شرعوندی بهمعنی باورمندی به قرائت دینی نظامیست که نهایت کوشش را کرده است تا یک دین رسمی ایجاد کند که در این رابطه توفیقی حاصل نکرده است. جناحها و باندهای مافیایی که پایگاه این نظام خودکامه ولایت فقیه را شکل میدهند با مکانیزمهای خاص خود بر رهبری جمهوری اسلامی تاثیر گذشته و نهایتا او و خواص او تصمیم میگیرند.
اما چرا آقای خامنه ای مجبور است که منافع این گروههای مافیایی را در تصمیمات خود منظور دارد؟
ابتدا؛ آقای خامنه ای بخاطر جایگاهیکه یک روحانی در نظم ولایت فقیه دارد، مجبور بوده که حمایت حد اکثری روحانیون، طبقه اجتماعی خود، را جلب نماید که د ر این راه توفیقی حاصل نکرده است. روحانیون به سه گروه تقسیم میشوند. اول، روحانیون طرفدار این نظام که در اقلیت هستند. دوم، روحانیون غیر سیاسی که اکثریتی را در حوزههای علمیه بخود اختصاص دادهاند. آنها از این نظام حمایت نمیکنند. سوم؛ روحانیون سیاسی مخالف این نظام که با تئوری ولایتفقیه و سیاستهای این نظام مخالفند، که تعداد آن زیاد است.
ثانیا؛ نظام ولایت فقیه در ایجاد یک دین رسمی در کشور کاملا شکست خورده است. لذا این نظام خودکامه بر بخشی از روحانیون طرفدار خود و جناحهایی در کشور تکیه کرده که بهمرور زمان مافیایی شدهاند و بهدنبال منافع گروهی خود هستند. مافیای قدرت در ایران کوشش کرده که با بیاخلاقیترین روشها به اهداف خود دست یافته، از خیر عمومی بگذرد و اصولا منافع ملی را قربانی مطامع و منافع خود کند. فساد در ایران نهادینه شده است بهخاطر اینکه جناحهای مختلف حکومتی دامنه این فساد را بهطور گسترده فراهم آوردهاند. رهبری جمهوری اسلامی ایران از این گروهها وفاداری مطلق میخواهد و در ازای آن به آنها امتیاز میدهد. لذا تصمیمسازی در نظام ولایت فقیه دایرهاش فراتر از یک فرد است و گروههای مافیایی قدرت را در برمیگیرد. بهترین نمونه همسان با ایران، روسیه پوتین است. پوتین با پشتوانه الیگارشها، بر این کشور حکومت میکند و در ازای وفاداریشان منابع مالی و ملی متعددی را به آنها اختصاص داده است.
از طرف دیگر، نظامهای خودکامه به سه دلیل انتخابات برگزار میکنند. اول، برای نشان دادن مشروعیت نظام. دوم، برای مدیریت نخبگان سیاسی کشور و سوم ایجاد پادزهر و یا سیاستهای در خور برای طراحی انتخابات در مقابله با مطالبات اجتماعی.
اما زمانی با عدم شرکت در انتخابات و تحریم نباید اجازه داد که نظامی بتواند با شرکت و شماره آرای شهروندان یک کشور بخواهد ادعای مشروعیت کند. با هر انتخابی و هرکسی در انتخابات نمیتوان به تغییرات گام بهگام و یا نهایتا در خور و عمده دست یافت. اگر مردمی وارد انتخابات شدند و کاندید با صلاحیتی نداشتند، نظام میتواند، خصوصا زمانی که اکثریت تشویق میشوند در انتخابات شرکت کنند، شمارش اکثری شرکت کنندگان را بهپای مشروعیت خود گذارد و در سایه آن منتقدین و معترضین داخلی را سرکوب کند. انتقاد سخت این نویسنده به اعلامیه روزنهگشایان و این بار راهگشایان این بود که متوجه سوءاستفاده نظام در ایران برای تشویق شرکت در انتخابات و نهایتا سرکوب معترضین نبودند. اینبار راهگشایان زودتر از اینکه نظام کاندیداها را تایید کند مردم را به شرکت در انتخابات دعوت نموده بودند و اگر کاندیداهای جبهه اصلاحات و تایید یکنفر آنهت نبود، معلوم نبود که مردم برای رای به چهکسی تشویق شده بودند.
اما در ایران با نظامی خودکامه و تبعیضگرا روبرو هستیم که برای رای مردم ارزشی قائل نیست اما شمارش بالای آراء برای نشان مشروعیت برایش بسیار مهم است. درهمین رابطه هم یکبار آقای خامنه مردم را فاقد تشخیص برای حق حاکمیت خود در یک رفراندوم دانسته اما در زمان انتخابات از مردم میخواهد که اگر با او هم مخالفند برای کشور در انتخابات شرکت کنند. نظام در سالیان گذشته از طریق شورای نگهبان کوشش کرده است که نخبگان سیاسی را در تراز میزان وفاداری آنها به نظام مدیریت کند. مدیریت به این معنی که نظام افرادی را به درون خود آورده و افراد دیگری را از نظام خارج میکند. اما این مدیریت آرام آرام برای این نظام هزینهزا شده است. بیمهری او به علی لاریجانی و روحانی، به نارضایتی در کمپ محافظهکاران معتدل دامن زده است. طراحی انتخابات در سایه پادزهر برای برکناری گروهی و عدم صلاحیت انها از صحنه سیاست کشورهم برای نظام هزینهساز شده است.
از انتخابات ۱۴۰۰ که نظام و مافیای قدرت درصدد ایجاد دولت و حکومت اسلامی بودند، اصولا طیف وفادار به اندیشه های هاشمی رفسنجانی گامبهگام از صحنه سیاست کنار گذاشته شد. روحانی نتوانست در مجمع تشخیص مصلحت کرسی داشته باشد و علی لاریجانی برای دومین بار بدون هیچ توجیه قانونی از کاندیداتوری ریاست جمهوری کنار گذاشته شد. از همین سال، اصلاح طلبانی که بیشتر بر قدرت و توان پایگاه اجتماعی و مردم تکیه میزدند و نه لزوما شرکت در قدرت، به دو روش قابل توجه ای روی آوردند. اول اینکه، گروهی را از درون تصفیه کرده و کنار گذاشتند و دوم، به عدم شرکت در انتخابات و تحریم آن روی آوردند. در انتخابات مجلس گذشته، نهایتا خاتمی تسلیم بدنه جوانتر و خوشفکرتر اصلاحطلبان شد و اعلام نمود که در انتخابات شرکت نمیکند و در کنار مردم میماند. این عمل خاتمی نهتنها شجاعانه بود که به اتحاد درون حرکت اصلاحطلبی در ایران کمک بزرگی کرد و اکنون نخبگان سیاسی اصلاحطلب را بهمیدان آورده است.
آقای مسعود پزشکیان بهدنبال نگرانی نظام از افت آراء در صورت ادامه تحریم و عدم شرکت در انتخابات آینده مورد تایید شورای نگهبان نظام قرار گرفته است. تایید آقای پزشکیان توسط شورای نگهبان، در اثر این نگرانی صورت گرفته و ربطی به انصاف این نظام ندارد و دستآوردیست که در اثر تحریم شرکت در انتخابات، حد اقل در دو دور گذشته، بهدست آمده است.
نظام در گذشته تمامقد در کنار دولت احمدی نژاد و رئیسی ایستاده بود. هر دو دولت نهتنها بهطور مطلق ناکارآمد بودند که دست مافیای قدرت را در فساد و تباهی باز نمودند. دولت اول نهادهایی را نظیر سازمان بودجه و برنامه تعطیل، گشت ارشاد را برای حجاب اجباری به خیابانها کشید و نهایتا کشور را با چالش تحریمهای بزرگ روبرو ساخت. احمدینژاد برای منافع خود دست سپاهیان را در امور کشور بیش از پیش باز کرد. بسیاری در زمان احمدینژاد از عرصه فرهنگ و دانشگاه کنار گذشته شدند. بر رسانهها سخت گرفته شد و مافیای قدرت با شعارهای پوپولیستی بیشتر از گذشته عرصه را بر منتقدین خود تنگ نمود. درزمان دولت رئیسی، بجز اشاعه دروغ و فساد، روسوفیلهای دولت او نظیر جلیلی، دچار توهم روسها در جنگ اوکراین شدند و برای چندمین بار کشور را از خیر مذاکرات برجامی محروم کردند. جلیلی سالهاست که نوید جنگ سرد دیگری را میدهد اما جهالت او اجازه نمیدهد که بداند که چینیها هرگز بهدنبال جنگ سرد دیگری نیستند بخاطر اینکه به تکنولوژی، سرمایه و بازار کشورهای غربی نیازمندند.
شرکت در این انتخابات مخالفان مختلفی دارد. گروهی برانداز در خارج کشور، تحریم انتخابات برایشان به هدف اصلی تبدیل شده است. آنها بدون ارائه راه حلی بعد از تحریم دنبال فروپاشی نظام هستند. نظام با تبلیغ اینکه رای دادن بهمعنی تایید نظام است به عدم تمایل گروهی برای تحریم انتخابات کمک میکند. همین روزها در تارنمای رهبری جمهوری اسلامی تبلیغ میشود که شرکت در انتخابات رای دادن به نظام است. اما این ادعا با صحبت خود رهبری در تناقض است. هربار در زمان انتخابات آقای خامنه ای بهمیدان میآید و میگوی که حتی اگر با او ونظام مخالفید رای دهید. چپیها شرکت در انتخابات را سازشکارانه میدانند و اعتقاد دارند که نظام را باید ساقط نمود اما راه حلی را برای گذار از این نظام نشان نمیدهند.
گروهی از مخالفین نظام در داخل و خارج کشور و خصوصا در داخل زندانهای ایران شرکت در انتخابات را تحریم کردهاند. اگرچه تلاش آنها در راه مقابله با خودکامگی و دفاع از آزادی ستودنیست اما باید بهچند نکته اساسی در این انتخابات توجه داشت.
اول؛ شرکت در این انتخابات پس از ایجاد یک سرمایه اجتماعی تحریم شرکت در انتخابات حد اقل در دو انتخاب گذشته فراهم آمده است. اصلاحطلبان، بدنبال تصفیه گروهی از درون خود که یا رانتخوار بوده و یا شرکت در انتخابات را در هر شرایطی تشویق میکردهاند، اکنون بهراحتی عدم شرکت خودرا در انتخابات اعلام نموده و آنرا تحریم میکنند. نگرانی این نظام از افت بیشتر تعداد اراء پس از تحریمهای ادامهدار، تایید صلاحیت آقای پزشکیان را مقدور ساخته است. عدم شرکت در انتخابات در طی سالهای گذشته، یک سرمایه اجتماعی ایجاد نموده که اکنون جبهه اصلاحات از آن استفاده میکند تا کاندیداهایی را معرفی کند که نظام نتوانسته همه آنهارا رد صلاحیت کند. لذا پزشکیان انتخاب نظام نبوده و نیست و بهدنبال ایجاد این سرمایه اجتماعی بر نظام تحمیل شده است. در گذشته نظام خاتمی را ممنوعالتصویر میکرد و یا بهاو اجازه نمیداد که از خانه خودش حتی برای شرکت در یک مجلس ترحیم بیرون آید اما اکنون نمیتواند همین خاتمی را بهخاطر عدم شرکت در انتخابات تنبیه کند.
دوم، جبهه اصلاحات پیش از اینکه شورای نگهبان صلاحیت کاندیداها را تایید کند، شرکت در انتخابات را منوط بر تایید کاندیدای خود دانست. بسیاری گفتند که کار جبهه اصلاحات اشتباه بوده بخاطر اینکه شورای نگهبان با علم به کاندیداهای این گروه، حتما آنهارا رد صلاحیت میکند، اما چنین نشد. شرط جبهه اصلاحات بدنبال تهدید تحریم انتخابات توسط این گروه مورد قبول نظام واقع گردید و در مقابل این مطالبه قانونی نظام تسلیم شد.
سوم؛ فرغ فاحشیست میان نهاد انتخابات و رویداد انتخابات. زمانی رویداد انتخابات و شرکت در یک انتخابات میتواند زمینه را برای تغییرات در نهاد انتخابات ایجاد نماید. اگرچه نهاد انتخابات در ایران توسط یک دولت خودکامه کاملا بهنفع نظام سامان یافته است اما این بهمعنی این نیست که نتوان به این سازوکار در یک پروسه ممتد خدشه ای وارد نکرد. تهدید تحریم انتخابات اینبار بهعنوان یک ابزار قدرتمند میتواند مجددا استفاده شود و بر نهاد انتخابات اثر گذارد.
چهارم؛ در هر انتخابی اگر تعداد آراء نسبت به آرای انتخابات تحریم شده گذشته افزایش یابد، آراء اضافی میتواند رای اعتراضی محسوب شود. یعنی که تعداد جدید شرکتکنندگان در انتخابات به نظام میگوین که به کاندید تو رای نمیدهیم و مادامیکه نتوانیم کاندید خودرا داشته باشیم، در انتخابات شرکت نمیکنیم و باز اگر روال عدم تایید کاندیداهای ما ادمه یابد آنرا تحریم میکنیم. لذا گروهی به بخش سلبی شرکت در انتخابات در یک عمل ایجابی شرکت در انتخابات توجه نکرده اند.
پنجم؛ شرکت دراین انتخابات توانسته اجماعی در میان اکثریت نخبگان سیاسی پاکدست کشور فراهم آورده و برای اولین بار یک ائتلاف بزرگ برای هدف خاصی را در میدان سیاست کشور شکل دهد. اینگونه ائتلافها و خصوصا اکنون که تحریم انتخابات بعنوان یک ابزار برای مقابله با نظام خودکامه ولایت فقیه پذیرفته شده است، میتواند پایهگذار جنبشهای اجتماعی برای تغییرات بزرگ شود. جنبشهای اجتماعی با ایجاد یک گفتمان قادر خواهند بود که توازن قدرت را در یک جامعه برهم ریزند و نهایتا رژیمهای خودکامه را به عقبنشینی و مذاکره با مخالفین وادار نمایند.
ششم؛ این انتخابات و اینبار انتخاب پزشکیان میتواند در کوتاه کردن دست مافیای قدرت بر نهادهای قدرت موثر باشد. اشتباه محض است اگر فکرکنیم که رهبری جمهوری اسلامی تمامی تصمیمات این نظام را خود اتخاذ میکند و مافیای محافظهکار افراطی این کشور بر او تاثیری نمیگذارد. رهبری از این مافیا بهره میگیرد بهخاطر اینکه آنها پایگاه اجتماعی او هستند. او تحت تاثیر افکار آنها تصمیم میگیرد و اکثرا این تصمیمات در جهت منافع مافیای قدرت است. نظام سنتی فردی و پدرسالار این کشور برای حیات خود مجبور است بر این مافیا تکیه کند. تضعیف این مافیا از قدرت رهبری میکاهد و نهایتا راه را برای تمکین او به خیر عمومی، منافع ملی و اتخاذ تصمیمات فراجناحی هموار میشازد. تصور این نیست که با قطع دستان مافیای قدرت، یکشبه قدرت رهبری کاهش یابد اما تجارب کشورهایی که این راه را پیمودهاند بهما میگوید که باید برای مقابله با خودکامگی ابتدا سراغ منابعی رفت که خودکامگان از آنها استفاده میکند.
اما دولت جدید، با چالش سه مشکل بزرگ در عرصه سیاستهای داخلی، اقتصادی و خارجی روبرو است. در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی دولت پزشکیان میتواند در عرصه حقوق شهروندی، آزادی رسانه، توانمند کردن جامعه سیاسی تاثیرگذار باشد. یکی از مشکلات بزرگ اقتصاد در کشور ما عدم توجه به نیروهای کاردان و متخصص است. اگرچه اقتصاد بدون شک به سیاست خارجی و تحریمها گره خورده، اما سئوال این است که چرا دولت رئیسی علیرغم همراهی و حمایت رهبری برای مذاکره با غرب، به این کار تن نداد. دولت رئیسی دولتی بوده است که بنیان فکریش بر مافیای سعید جلیلی استوار بوده است. جلیلی و مافیای او جز داشتن باورهای متحجرانه در عرصه سیاست خارجی و بین الملل، روسوفیل هم بوده و دائما بدنبال جنگ سرد دیگری بهسر برده اند. دولت رئیسی روسیترین دولت بعد از انقلاب بوده است. لذا با توهمی که روسها در جنگ اوکراین باین متوهمین فروختند، سیاست خارجی کشور ما خلاقیتی از خود نشان نداد تا از آن برای منافع ملی استفاده کند.
شرکت در انتخابات فقط برای انتخاب آقای پزشکیان در این دوره نیست بلکه تلاشیست در مقابل مافیای قدرت، ناکارآمدی، بداخلاقی، فساد و آنچه جامعه را بهمرز اضمحلال کشیده است. از این فرصت باید استفاده کرد و اجازه نداد که مافیای قدرت قالیباف و یا جلیلی منافع ملی و امنیت کشور را با چالشهای بیشتری روبرو کنند.
3 پاسخ
جناب دکتر ! فروض شما اشتباه است بنابراین تحلیل جنابعالی هم اشتباه است و تعجب میکنم چطور منافع گروهی و حزبی علم و دانش و عقل آدم ها را تعصیل میکند.
اگر نظام یا شورای نگهبان کمترین پروایی از اصلاح طلبان داشت، (چون میداند مردم از این اصلاح طلبان قلابی عبور کرده اند و محبوبیتی بین مردم ندارند)، اشخاص شاخص دیگر اصلاح طلب مانند آقای جهانگیری، شریعتمداری یا آخوندی یا حتی لاریجانی را که ظرفیت بمراتب بیشتری برای جلب مردم به صندوق های رای داشتند احراز صلاحیت میکرد. این یک تله ای است که خامنه ای و اتاق فکرش برای اصلاح طلبان قلابی که دنبال روزنه گشایی و راه گشایی بودند طرح کرده اند تا یکبار برای همیشه مسال این اصلاح طلبان قلابی خواهان کمی بیشتر از رانتهای نفت را در سیاست ایران حل کند.
زیرا از دو حال خارج نیست یا آقای پزشکیان رای می آورد (احتمالا در دور دوم) یا رای نمیاورد. اگر رای نیاورد که قضیه حل است و خواهند گفت از خاتمی تا وزرای سابق مانند ظریف و زنگنه و غیره تا آقای دکتر نوربخش و ابراهیم نبوی طنز پرداز معروف از پزشکیان حمایت کردند و رای نیاورد چون در بین مردم پایگاهی ندارند.
اگر رای بیاورد:
یک احتمال این است که آراء او را بحساب قالیباف یا حتی رئیسی بریزند (همان کاری که با آرا کروبی و میر حسین موسوی در انتخابات ۱۳۸۸ کردند) و بگویند دکتر پزشکیان تلاش خود را کرد مرد شریفی هم است اما رای نیاورد. با آن وزیر کشور که حتی صلاحیت پزشکیان را برای مجلس رد کرده بود و اینکه وزارت کشور مدتها کاملا امنیتی شده اصلاح طلبان هیچ قدرت اعتراضی یا راستی آزمایی آراء را نخواهند داشت.
یک احتمال ضعیف تر هم آن است اگر رای بیاورد و او را رئیس جمهور کنند (که احتمال آن بسیار بعید است چون مساله جانشینی و نیز مخالفت روسیه و کارشکنیهای روسوفیلها وجود دارد) تازه اول بدبختی های جناب پزشکیان و اصلاح طلبان قلابی حامی او خواهد بود. چون بعید است اجازه دهند افراد کارکشته مانند ظریف و زنگنه سرکار برگردند و از همین حالا هم شروع کرده اند به گلایه که در اینکه افراد دارای زاویه با رهبری در کمپ مبارزات انتخاباتی پزشکیان دیده میشوند. و پزشکیان هم ناچار شد تاکید کند که مسئولان را با نظر رهبری انتخاب خواهد کرد.
در نتیجه بعد از چهار سال (اگر دوام بیاورد) مسیولیت تمام شکست ها و ناکامیها را بر گردن پزشکیان انداخته او را از گردونه سیاست کشور بیرون انداخته و تازه طلبکار خواهند شد که تقصیر خود مردم است که فرد ضعیفی را انتخاب کردند و اینکه این فرد ضعیف را آقای خاتمی و نهضت آزادی و امثال آقای نوربخش که استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل هم هستند حمایت کرده بودند.
آنوقت دیدن قیافه دوستان از جناب خاتمی، جناب ظریف تا علامه دهر دکتر سروش و جنابعالی و طنز پرداز معروف جناب نبوی دیدنی خواهد شد. البته اگر عمری برای ما باقی بود.
درود بر شما !
یک تحلیل موجز و دقیق از شرایط ویژه امروز کشور ، بسیار عالی!
چندین نکته مهم در این تحلیل دیدم ، ولی تنها بر یکی انگشت می گذارم؛ رهبر همه کاره نیست!نکته ای که در غالب تحلیل ها نادیده گرفته می شود. از ذکر دیگر نکات می گذرم.
به نظر میرسد نویسنده مطلب وقتی خود آقای پزشکیان خودرا به عنوان ذوب در ولایت مجری فرامین رهبری اعلام میکند ایشان را دارای توانایی مقابله با مافیای قدرت بخواند. مقدمات مقاله ربط چندانی به نتیجه گیری مطلب ندارد. نمیدانم کدام فرصتطلب و رانتخوار از صفوف اصلاحطلبان اخراج شده که نویسنده چنین ادعایی کرده است. اگر منظور ایشان کارگزاران سازندگی است تمام آنها الان تمام قد و اتفاقاً با صدای بلندتری از اصلاحطلبان از پزشکیان دفاع میکنند. آقای نوربخش در سال گذشته جان صدها نفر در خیابانها گرفته شد و دهها هزار نفر بازداشت شدند صدای اصلاحطلبان درنیامد. حالا ایشان انتظار دارد که رئیس جمهور مطیع رهبری نهاد انتخابات را احیا کند. امیدوارم این نوشتهها در آرشیوها بماند تا چندماه دیگر که در پی شورشی دیگر اینترنت قطع شد و صدها جوان دیگر در خیابانها به قتل رسیده شدند و اصلاحطلبان در پی “علاج” برآمدند، آقای نوربخش و نبوی و دیگران فرصت بازخوانی کرنش دیگربارهشان در برابر خودکامگان را داشته باشند.واعتصموا یا اولیالابصار.
دیدگاهها بستهاند.