«این وطن زندان و ما زندانیان»؛ چرا رای نمی‎دهم؟!( در نقد محسن رنانی)

حسین جمالی پور

روزی شاگردی به ارسطو گفت: چرا به استادت افلاطون اینقدر خُرده می‎گیری؟ ارسطو گفت من افلاطون را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر! از این رو می‎گویم من رنانی را دوست دارم اما حقیقت و ایران را بیشتر! امید است استاد رنانی بزرگوار که عمرِ خویش را صرف توسعه مامِ وطن کرده است، حقیقتِ تلخِ این سیاه مشق، آزرده خاطرش نکرده و اندکی در خلوتِ خویش به راهی دیگر بیندیشد!
محسن رنانی در نامه اخیرش، با تکرار واژگانی همچون تیمار، جراحی، پرستاری، خون‎ریزیِ جسمِ ایران و واژگانی از این دست تلاش کرده است بر ذهن مخاطب القا کند که پزشکیان پرستارِ ایران خواهد بود. رنانی خوب حرف می‎زند، از واژگان دقیق و حساب شده استفاده می‎کند، اما آنقدر غرق این مهارتِ زیبایی‎شناسیک می‎شود که تناقضات سخنِ خویش را متوجه نمی‎شود. شاید نوعی خلسه که به هنرمندان رخ می‎دهد و شاید هم فراموشی! فراموشی سخنانش خصوصا در مقالات«سقوط» و «صبر شادمانه».
من که یک معنا پژوه هستم، زندگیِ ایرانیان را فاقد معنا، مردِگانی متحرک، افسردگانی گوشه گیر و خلع سلاح شده از اراده و هویت می‎بینم. ایرانیان به اسارت گرفته شده‎اند؛ بدونِ زنجیر بر پا؛ آنها روح‎شان تسخیر شده است. روزی برایشان از « مراحل چهارگانه سقوط» می‎نویسیم، روزی دعوت به «صبر شادمانه» می‎کنیم و روزی از آنان می‎خواهیم به حمایتِ «پرستارِ ایران» برخیزند. برایشان امید تزریق می‎کنیم و باز به دانشگاه اصفهان می‎رویم و به زندگی روزمره بر می‎گردیم تا ببینیم چه زمانی نیاز است نسخه تجویز کنیم. آنگاه قلم برمی‎داریم تا دوباره دعوت به امید کنیم.
امید واهی!
رنانی از سال ۱۳۸۱ برای توسعه تلاش می‎کند که بسیار برایم ارزشمند است؛ اما از همان زمان امید به تغییر دارد!!! در پاسخ به محسن رنانی در گام نخست به مقالات او که در ۱۴۰۱ نوشته است می‎پردازم و با اتکا به سخنان خودش و واقعیت موجود، تلاش می‎کنم نشان دهم چرا نباید از پزشکیان حمایت کرد.
محسن رنانی در ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ در نخستین خطوط مقدمه یاد داشت«سقوط» می‎نویسد:
سقوط هر شرکت، سازمان یا ساختار سیاسی و اجتماعی ۴ مرحله دارد؛ وقتی مرحله چهارم رخ دهد«رخداد سقوط» پایان می‎یابد. جمهوری اسلامی سه مرحله را طی کرده است…. اما می‎تواند با تغییر رویه، پیش از آن که با «انقلاب از پایین»، مرحله چهارم سقوط نیز رخ دهد، از طریق انقلاب از بالا»، احتمال فروپاشی را کاهش دهد».
پرسش اول این است که محسن رنانی در متن حمایت از پزشکیان فراموش کرده است که پاسخ دهد پزشکیان در انقلاب از بالا چه نقشی خواهد داشت؟
در ادامه می‎گوید:
«نسخه اولیه این متن را برای آقای دکتر محمد جواد ظریف فرستادم و خواهش کردم اگر می‎تواند آن را به مقام رهبری برسانند. هنوز هم گمانم بر این است اگر مقامات به صورت عریان با واقعیت رو برو شوند، ناخودآگاه بر تصمیماتشان اثر می‎گذارد. اما پس از دو ماه ایشان(محمد جواد ظریف) پیام داد که تلاشش ناموفق بوده است».
پرسش دوم این است که وقتی در سال ۱۴۰۱ نامه نوشتید تا نقطه نظرات شما را بخوانند و به کار بگیرند و موفق نشدید؛ چرا امروز از مردم می‎خواهید کاری را کنند که خودِ شما از آن پاسخ نگرفتید؟
بیایید باهم رو راست باشیم. از خودمان بپرسیم آیا ما را به رسمیت می‎شناسند؟ یا به قول آگامبن ما هوموساکر هستیم؟ هوموساکرها افرادی بودند که اگر از قانون پیروی نمی‎کردند مجازات می‎شدند اما قانون از آنها حمایت نمی‎کرد. اگر کسی آنها را به قتل می‎رساند قاتل مجازات نمی‎شد!!! آنها زائد و اضافی بودند! آیا اکنون که از ما می‎خواهند تابع قانون باشیم و همان قانون از ما حمایت نمی‎کند نباید پذیرفت که ما زائد یا به تعبیری هوموساکر شده‎ایم؟
رنانی در ادامه می‎گوید:
«اکنون تنها با انقلاب از بالا» است که می‎توان «انقلاب از پایین» را منتفی کرد. وگرنه «انقلاب از پایین» به طور طبیعی رخ خواهد داد. حکومت باید بداند که با ثبات کنونی اوضاع، غره نشود و رجز نخواند، که فرصتش اندک‎تر از آنی است که گمان می‎کند؛ و بداند که حتی اگر با روش‎های سرکوب خشن این نسل را از نظر روانشناختی ناامید کند، اما این نسل به مرحله «امید وجودی» رسیده است و هر لحظه می‎تواند افق‎های امید بخش تازه‎ای خلق کند، پس به جای درافتادن و سرکوب و تحقیر این نسل، آن را درک کند و سخنش را ارج بگذارد و با او گفت و گو کند».
پرسش سوم این است که جناب رنانی در این ۲ سال چند نفر به سخن شما ارج نهادند که امید به تغییر با حضور پزشکیان دارید؟ ضمنا از کجا معلوم با مشارکت بالاتر، حکومت غره نشود و بعدها محمد جواد ظریف در تریبون‎های بین‎المللی نگوید که«ما مشروعیت داریم؛ ببینید ۶۰ درصد مشارکت داشتیم»! می‎دانید که محمد جواد ظریف از همین الان ردای وزارت را اتو کرده آماده کرده است.
همچنین می‎گوید:
«اگر حکومت روحانیون دست به «انقلاب از بالا» بزند و گفت و گوی واقعی جامعه را درباره درخواست مخالفان و معارضان، برای ایجاد تحول در این ساختار آغاز کند، مسیر آینده توسعه ایران کم هزنیه‎تر خواهد شد».
جناب رنانی در سال ۱۴۰۱ دیدید که روحانیون طی نامه‎ای از قوه قضاییه خواستند با شدیدترین احکام معترضان را مجازات کنند. مجازات کردند و اتفاقا یکی از آنها باغ هزار میلیاردی را به اشتباه به نام خود زده بود.
پرسش چهارم این است که آن روحانیون به قرآن استناد می‎کردند و پزشکیان نیز مدام از قرآن و نهج البلاغه سخن می‎گوید. از آنجایی که پژشکیان آشاکارا گفته است که منویات رهبری را اجرا می‎کند و حجاب یک حرام سیاسی است؛ پزشکیان به کدام قرآن عمل خواهد کرد؟!
رنانی در «سقوط» می‎گوید:
« جامعه همیشه قشرهای وسط باز دارد اما وقتی«نخبگان وسط‎باز» آنها را نمایندگی نمی‎کنند، قشرهای وسط باز جامعه هم مجبورند به سوی یکی از دو قطب افراطی بپیوندد.»
پرسش پنجم این است که محسن رنانی هنوز هم «نخبه وسط باز» است؟ اگر بله. باید پاسخ دهد حاصل ۲۰ سال وسط بازی او چه بوده است که اکنون ما به حرفش گوش کنیم؟(در ادامه این پرسش اهمیت دوچندان پیدا می‏کند).
وی به اولین مرحله سقوط که «سقوط کار آمدی» است می‎پردازد و توضیح می‎دهد که جمهوری اسلامی پس از تجربه مراحل مختلف در دولت‎های متعدد، کارآمدی خود را از دست داده است. از نظر محسن رنانی «سقوطِ شایستگی» دومین مرحله از مراحل سقوط است که می‎گوید با افشای قتل‎های زنجیره‎ای در سال ۱۳۷۷ توسط وزارت اطلاعات و آغاز اصلاحات درون وزارت، شایستگی نظام را در ذهن مردم ارتقاء داد. اما در رخ‏دادهای مختلف از قبیل رد صلاحیت یک سوم نمایندگان مجلس ششم در انتخابات مجلس هفتم توسط شورای نگهبان، بد اخلاقی در انتخابات۸۴ و اعتراضات در سال‎های۸۸،۹۶ و۹۸ ، سقوط هواپیمای اوکراینی و وعده‏های دروغین بدون پاسخ گویی، باعث شد سقوطِ شایستگیِ نظام تحقق پیدا کند و در «جنبش مهسا» به اوج خود برسد.
پرسش ششم این است که جناب رنانی اگر این ساختار، کارآمدی خود را از دست داده است، رای ملت به پزشکیان چه تاثیری دارد؟ شما که این همه دلیل آوردید تا ثابت کنید ساختار، کارآمدی خود را از دست داده است.
در ادامه می‎گوید:
«اکنون اکثریت مردم باور کرده‎اند که این ساختار هیچ اعتقادی به قانون اساسی و قوانین قضایی خودش و حتی اصول اخلاقی که ترویج می‎کند نیز ندارد…مردم اکنون به یک توافق نانوشته‎ای رسیده‎اند که این حکومت هیچ معیار رفتاری قابل اتکایی ندارد و هیچ کس، حتی مذهبی‎های انقلابی که روزگاری برای این نظام خون دل خورده‎اند، وقتی با رفتار و منافع گروه حاکم مخالفت می‎کنند، نیز حرمت نخواهند داشت».
جناب رنانی پزشکیان قرار است مجری مصوبات باشد و در این ساختار عمل کند. جناب عالی اذعان کرده‎اید که حکومت هیچ رفتار قابل اتکایی ندارد و اگر کسی با منافع گروه حاکم مخالفت کند حرمت نخواهند داشت. جناب عالی به امید مخالفت پزشکیان با منافع عده‎ای خاص، حمایت کرده‎اید!
وی در سقوط اذعان می‎کند که شعار «حفظ نظام از اوجب واجبات است» نه تنها خودش ابزاری برای سقوطِ شایستگی نظام تبدیل شده است، بلکه مردم این شعار را با شعار سازمان مجاهدین خلق که می‎گفتند« هدف وسیله را توجیه می‎کند» برابری می‎کند. در ادامه باز هم اذعان می‎کند که حکومت چنان سقوط کرده است که اجازه برگزاری یک انتخابات آزاد را نمی‎دهد و درخواست رفراندوم را خواستِ بیگانگان می‎داند.
پرسش هفتم این است که پزشکیان چگونه می‎تواند در برابر حکومتی که توصیف کردید بایستد؟ اصلا چرا هنوز حکومتی که این چنین سقوط کرده است، را قابل اصلاح می‏دانید؟ آیا این تناقض نیست؟
از نظر رنانی مرحله چهارم که «سقوط ساختار» است، هنوز رخ نداده است و ممکن است به دلایل متعدد رخ بدهد. مثلا خیزش دوباره و اعتراضات، که با محدودیت‎های قضایی موقتا متوقف شده است، ممکن است یکی از دلایل سقوط باشد؛ یا تشدید بحران اقتصادی یا دیگر بحران‎ها که تاب و طاقت مردم را به پایان برساند. هر کدام می‎تواند مرحله چهارم را کلید بزند.
وی می‎گوید:
« مراحل بازسازی،باز آفرینی و دگرگونی یک سیستم اجتماعی یا سیاسی بیمار، بسته به شدت بیماری، به ترتیب چنین است: بهبود، اصلاح، تحول، افق‎گشایی(پارادایم شیفت)، انقلاب از بالا و انقلاب از پایین….در هر مرحله‎ای شکست بخورد ناگزیر وارد مرحله بعدی می‎شود».
رنانی از دهه نود و دولت حسن روحانی تحت عنوان عصر«افق گشایی» نام می‎برد که خام اندیشی و تمامیت‎خواهی بخش‎های دیگر قدرت، آن را به شکست کشاند. وی آشکارا می‎گوید:
«مذاکرات احیای برجام، آخرین فرصتی بود که نظام می‎توانست برای افق‎گشایی استفاده کند، اما عطش تمامیت‎خواهی، آن فرصت را نیز سوزاند… اکنون نظام در برابر یک انتخاب دوگانه قرار دارد: شروع یک«انقلاب از بالا» به وسیله خودش یا انتظار برای یک «انقلاب از پایین» به وسیله جامعه. همان انقلابی که سقوط مرحله چهارم را قطعی و نهایی می‎کند».
پرسش هشتم این است که افرادی همچون سعید جلیلی و دولت سایه، همچنان در این ساختار خواهند بود؛ چنانکه در دولت روحانی بوده‎اند. اگر پزشکیان به همراه محمد جواد ظریف دوباره به پای برجام برسند، که مجدد همان مشکل دولت روحانی پیش خواهد آمد. چرا که هیچ تغییری در سیاست‎های مبنایی رخ نداده است. چرا امیدوارید پزشکیان با همان کابینه روحانی بتواند؟
جالب اینجاست که به باور ایشان« جنبش مهسا» نقطه پایانی بود بر چهار دوره ناتمام یا شکست خورده در جمهوری اسلامی؛ یعنی عصر بهبود(دوره هاشمی)، عصر اصلاح(دوره خاتمی)، عصر تحول(دوره احمدی نژاد) و عصر افق‎گشایی(دوره روحانی). رنانی شکاف درون حکومت، تعلل یا ممانعت حکومت را دلیلی برای شکست‎های پی‎در پی می‎داند.
پرسش نهم از محسن رنانی این است که اگر جنبش مهسا پایان افق گشایی بود و شکاف درون حکومت دلیل شکست‏های آن است؛ با عدم رفع این شکاف‎ها چطور به پزشکیان امید بسته‎اید؟
ایشان در ادامه می‎گوید در چنین وضعی هر اصلاحی توسط مردم به سخره گرفته می‎شود و هیچ اصلاحی ممکن نیست. چرا که حکومت باورپذیری خود را از دست داده است. در نتیجه تنها راهی که می‎ماند انقلاب از بالاست. بازنویسی قانون اساسی با مشارکت گسترده نخبگان مدنی، تنها راه حل است. رنانی از حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی نام می‎برد که با چنین تغییری خطر سقوط خشونت بار را از سر خود رفع کرد. و البته از نظامیان شیلی نام می‎برد که راه را برای دموکراسی هموار کردند.
پرسش دهم این است که چگونه پزشکیان که اذعان کرده است مجری منویات رهبری است، و البته مجریِ قانون، می‎تواند این مشارکت نخبگانی برای بازنویسی قانون اساسی را انجام بدهد؟
وی ادامه می‎دهد که اگر این «انقلاب از بالا» رخ ندهد لاجرم «انقلاب از پایین» همراه با خشونت بسیار و هزینه هنگفت رخ می‎دهد. رنانی در آخر مقاله از امیدواری خود برای اصلاح ساختار سیاسی سخن می‎گوید و اعدام‎ معترضان را عبور از خشونت هیجانی به خشونت ایدئولوژیک می‎داند. اما با گذشت زمان و آزادی تعدادی از معترضین، امیدوار است که این رفتار«خردمندی سیستماتیک» باشد.
پرسش یازدهم این است که اگر«خردمندی سیستماتیک» یک حدس و گمان بود و صرفا یک امید که امروزه مشخص شده است واهی بوده؛ آیا نباید ما احساس کنیم که امیدِ شما به پزشکیان نیز از جنس همین امید واهی است؟
محسن رنانی در متن دیگری تحت عنوان«صبر شادمانه» می‎گوید:
«امروز مأموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است».
چند خط قبل از این می‎گوید:
« ایران امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد….و بیش از مرگ به زندگی…»
جالب است که در این متن که از «صبر شادمانه» آورده‎ام، اول می‎گوید مأموریت روشنفکری اندیشه نیست اما در خط دوم اذعان می‎کند که ایران بیش از خون به اندیشه نیاز دارد!
در ادامه او اذعان می‎کند که حکومت وارد رفتارهای کاریکاتوری و اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است و دیگر نمی‎تواند با سیاست‎گذاری اقتصادی آن را مدیریت کند؛ از این جهت حکومت دست به هرکاری بزند وضع بدتر خواهد شد.
پرسش دوازدهم این است که در چنین ساختاری که رفتارها کاریکاتوری است و اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است؛ پزشکیان و محمد جواد ظریف چه خواهند کرد؟ مگر شما اذعان نکردید که در دولت روحانی شکست خورده‎اند؟ مگر نگفتید درون حکومت شکاف عمیق وجود دارد؟ درون چنین ساختاری با ادله‎ای که خودتان برای سقوط آوررده‎اید، محمد جواد ظریف چه خواهد کرد؟
مضاف بر این باید به یاد آورید مگر در دولت حسن روحانی میلیاردها تومان سرمایه مردم در بورس به باد نرفت؟ مگر در دولت حسن روحانی هواپیمای اوکراینی سقوط نکرد؟ مگر در دولت روحانی صدها معترض کشته و دستگیر نشدند؟ چه تفاوتی در پزشکیانِ رئیس جمهور وجود دارد که کابینه او همان کابینه حسن روحانی است؟ اگر قرار است منویات اجرا شوند که خب کاسه و آش همان است که بود!
همچنین در متن دیگری مرتبط با صبر شادمانه می‎گوید همواره به دانشجویانم می‎گویم شورش و انقلاب نکنید، فقط نافرمانی و مقاومت کنید؛ این نظام وارد مرحله «فرسودگی سیستمی عمیق» شده است. این جمله محسن رنانی در تضاد با حمایت او از پزشکیان است. چرا که خودش به نافرمانی مدنی عمل نکرده است و با حمایت از پزشکیان، مقاومت را رها کرده است. مضاف بر این با رای او به پزشکیان، به سیستمی مهر تایید زده است که فرسودگی عمیق دارد و با شکافِ عمیقِ درون حاکمیتی مواجه است. جناب رنانی، اشاره کردم که محمد جواد ظریف در یک مصاحبه خارج از کشور گفته بود که ما مشروعیت داریم چون بیش از ۶۰ درصد در انتخابات شرکت کرده‎اند. رای شما به پزشکیان، مشروعیت بخش به همان حکومت است که ۲ سال پیش مردم را دعوت به مقاومت در برابر آن کرده‎اید. مهر تاییدی است بر اختلاس‎های دوران، کشته شدگان اعتراضات، اخراج اساتید و نخبگان و…
البته که من معتقدم هیچ انقلابی از بالا (توسط خودِ حاکمیت)رخ نخواهد داد و استاد محسن رنانی ارجمند، امید واهی به چنین مسئله‎ای دارند. اما در عین حال طرفدار انقلاب از پایین(جامعه) نیز نیستم. از این جهت در پایان این مقاله شما را به نکاتی از مقاله «گذارطلبی» دکتر سروش دباغ دعوت می‎کنم. من که همچون ایشان طرفدار گذارطلبی هستم و خواهان گذارِ خشونت پرهیز، سعی می‎کنم بدون داشتنِ امید واهی به آینده، چنین بیندیشم.
سروش دباغ در «گذارطلبی» می‎گوید:
«گذارطلبان با اذعان به وضعیت بغرنج موجود و انسداد سیاسیِ چشمگیر، خواهان گذار امنِ خشونت‌پرهیز از وضعیت موجودِ نامطلوب به وضعیت ناموجود مطلوب‌اند… گذارطلبان معتقدند هر روشی ما را به هر نتیجه‌ای نمی‌رساند. به تعبیر دیگر، به مدد روش‌های غیر دمکراتیک یا انقلابیِ زیر و رو کننده، نمی‌توان به ساز و کار دموکراتیکِ پایدار در کشور رسید… ؛ همچنین پاسخگو کردن همۀ مسئولان در مقابل شهروندان که صاحبان اصلی مملکت‎اند، با هزینۀ کمتری این گذار امن را امکان‌پذیر می‎سازد… در این راستا، بازنگری جدی در قوانینی مثل «نظارت استصوابی» و بخش قابل توجهی از «قانون مجازات اسلامی»، همچنین پاسخگو کردنِ رهبری و نظارت جدی بر نهادهای زیر دست و افراد منصوب ایشان، کفِ خواسته‎های گذارطلبان است؛ خواسته‌هایی که تحقق‎شان به نحو چشمگیری از درد و رنجِ بسیار شهروندان می‌کاهد».
اینجانب معتقدم نباید همچون محسن رنانی ایستاد و امیدوار بود که نجات‎بخشی همچون پزشکیان بیاید و امیدهای شکست خورده ما را بیشتر کند و به یک درماندگی آموخته شده گرفتار شویم. چنانکه اشاره کردم محسن رنانی از سال ۱۳۸۱ در چنین امیدی به سر می‎برد و البته دیگر نویسندگان و متفکران همچون استاد ارجمند محمد فاضلی نیز از این قائده مستثنی نیستند. حال اینکه در این شرایط چه باید کرد، سخن سروش دباغ بیشتر جای تأمل دارد که در ادامه می‏گوید:
«برساختن گفتمانِ گذارطلبی در فضای عمومی و پیگیری مستمرِّ این مطالبات به شیوۀ مسالمت‌آمیز و به مدد اعتراضات مدنی، می‌تواند قدرت نرمی تولید کرده و رفته‌رفته، حاکمیت و طرفدارانش را مجاب و مجبور کند و بدین نتیجه برساند که برای جلوگیری از درد و رنج بیشتر و سقوط در چاه ویلی که کشور در آستانۀ آن قرار گرفته، تن به خواسته‎های گذارطلبان که بخش زیادی از شهروندان را نمایندگی می‌کنند، بدهد».
تن دادن به حذف نظارت استصوابی، بازنگری در قانون اساسی، تقسیم قدرت به نفع مردم و اصلاح قانون مجازات اسلامی اهم این اصلاحات است. اینکه در قانون مجازات اسلامی باید اصلاحاتی وارد کرد به این دلیل است که من بر این باورم که مردمان هر جامعه‎ای در تاریخ تحولات خود، مراحلی طی می‎کنند که در هر مرحله با یک ایده به زندگی معنا می‏دهند.ایران در طی مراحل اندیشه معنایی، از دین عبور کرده است و در حال عینیت بخشی به ساختاری سیاسی مطابق با معنایی جدید است که در ذهن دارد. چنانکه استاد رنانی ارجمند اذعان کرده‎اند که ساختارهای سیاسی و اجتماعی اول در مقام ذهن به فروپاشی می‎رسند و بعد در عینیت تحقق می‎یابند. باید اضافه کنم که تحولات امروز ما ریشه در معناجویی دارد. ایرانیان در روزگار کنونی نمی‎خواهند ارتباط‎شان با جهان، طبیعت و انسان‎های دیگر را از منظر فقهی-کلامی تنظیم کنند.
تعارض بین حکومت و مردم ریشه در همین مسئله دارد که بیشتر یک مسئله روانشناختی است. انسان موجودی است که با ارتباط با چیزها به خود هویت می‎دهد. این چیزها شامل انسان، اشیاء، افکار، احساسات و… است. روحانیون ارتباط‎شان با مردم از جنس خواجه-برده بوده است و از این طریق به خود هویت ‎می‎داده‎اند. حال که مردم معنای زندگی را در استقلال شخصیت، باور، هویت، زیباییِ بدن و این چنین مسائلی جتسجو می‎کنند، قوانین معارض آن است و در حقیقت مهمترین بحران همین است. یعنی بحرانِ معناجویی! به همین دلیل است که سعید جلیلی و همفکران او تلاش می‎کنند تمامیت‎خواه باشند؛ و تمامیت‎خواهی جلوه‎ای از رابطه خواجه و برده است. هگل در کتابِ پدیدارشناسیِ جان، نزاع بین خواجه و برده را بر سر آزادی به زیبایی توصیف می‎کند. نزاع کنونی نیز بر سر آزادی است. چرا که آزادی آغاز معناجویی و معنابخشی است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طرفداران شرکت در انتخابات مدام وانمود می‌کنند که اهل تحریم، منطقی و عاقلانه فکر نمی‌کنند؛ احساسی و عصبانی هستند و راه حلّ‌ آلترناتیوی ندارند. لذا تحریم از دیدگاه ایشان به طرز ساده و آشکاری غیرعاقلانه

ادامه »

بلافاصله بعد از شب های شعر کانون نویسندگان، بخش روشنفکریِ مذهبی ها، ۱۰ شب سخنرانی گذاشتند. چون حسینیه ارشاد توسط رژیم تعطیل شده بود،

ادامه »

… ۰) می گویند استالین زمان مرگ دو پاکت سربسته به رهبران بعدی خروشچف و مالنکوف می دهد و می

ادامه »