یکی رای می دهد و دیگری نمیدهد. هر دو دل در گرو ایران دارند، آزادیاش را می خواهند و سرافرازیاش را آرزو میکنند. یکی از این دو نفر اشتباه میکند. ولی کدام؟ معمایی که باید حل کنیم این است. اما پرسشی که به اشتباه پیش روی بسیاری از ما قرار گرفته چنین طرح شده که کدام یک موضعی غیراخلاقی دارد؟ اگر بپذیریم که مساله دوم از اساس پرسشی بیاعتبار است میتوانیم به جواب معمای اول هم برسیم. پس عجالتا به این بپردازیم که چرا انتخاب میان رای دادن یا ندادن را نمیتوان با معیارهای پیشینی (اخلاقی یا ایدئولوژیک) سنجید؟
رای دادن یا ندادن هر دو میتوانند کنشهای جدی سیاسی تلقی بشوند، دقیقا به همان شکل که میتوانند از سر عادت یا بیعملی باشند. رای دادن همیشه روزنه گشودن نیست و رای ندادن همیشه مقاومت نیست، همانطوری که رای دادن ضرورتا به معنای تمکین کردن و رای ندادن الزاما به معنای انفعال نیست. نسبت آدم ها با رای را نمیتوان گره زد به ارزشهایی نظیر عرق ملی، حافظه تاریخی، استبدادستیزی، خشونتپرهیزی، یا آزادیخواهی. تحریم انتخابات ناسازگاری با تمامیت ارضی ندارد و رای دادن به معنای تایید کردن جنایتها نیست. تحریمکننده خواستار بدتر شدن شرایط معیشتی جامعه نیست و رای دهنده تمایل ندارد به ظلم و فساد مشروعیت ببخشد. این ادبیات گمراه کننده است. سوای این که منطقا درست نیست به لحاظ استراتژیک هم به دوستداران جامعهای پیشرو و آزاد ضربه میزند، چون از امکان گفتگو ممانعت کرده و مبارزان راه آزادی و پیشرفت کشور را دچار گسست میکند.
این که مناسبت ما با رای نمیتواند ایدئولوژیک یا اخلاقی باشد به معنای آن نیست که کنشگری سیاسی رایدهندگان یا تحریمکنندگان را نمیتوان بسته به شرایط انتخابات ارزیابی کرد. رای دادن و ندادن مانعهالجمعند. تعارف که نداریم؛ نمیشود هر دو در شرایط یکسان پاسخ درستی به پرسش آینده کشور تلقی شوند. پس چطور میتوان جواب معمای نخست را داد؟ کسانی که در هرشرایطی به رای دادن توصیه میکنند یا همیشه تحریمیاند، همیشه روی یک اسب شرطبندی میکنند. استدلالی هم اگر ارائه کنند به بافتار عینی (مانند تفاوت هر انتخابات و موقعیت خاص تاریخی آن) بیاعتناست و از این نظر موضعی ایدئولوژیک تلقی میشود و به دلایلی که ذکر شد موضوعیت ندارد.
مابقی دلایلی که طرفین میآورند لاجرم باید محصول تحلیل شرایط موجود و صورتبندی فضای جامعه و پیشبینی تاثیر هر موضع باشد. این جاست که بحث و حتی نزاع میان کسانی که غم آزادی ایران را دارند اهمیت دارد، معنیدار است و میتواند روشنگر باشد. اینکه موضع کدام گروه راهگشا بوده را شاید نتوان پیش از انتخابات با قطعیتی عینی نشان داد. اما در فضایی که هر دو گروه سعی در عرضه ادله خویش و اقناع جامعه دارند، لازم است از آنها معیارهایی را مطالبه کرد که معرف پیروزی یا شکست نظریهشان در فردای اعلام نتایج باشد.
تحریمی غیرایدئولوژیک برای مثال ممکن است شکست موضعاش را در مشارکت جدی جامعه یا عدم تغییر در وضعیت مشروعیت رژیم یا تاثیرناپذیری شاخصهای اقتصادی فرهنگی از تغییر دولت تعیین کند. روزنهگشا هم برای مثال ممکن است ناکامی رفتار سیاسیاش را به عدم حضور پرشور مردم در پای صندوق رای، یا نشمردن رای مردم توسط حکومت، یا به بهرهبرداری رژیم از مشارکت مردمی برای سرکوب بیشتر، یا به عدم توان دولت مدنظرش برای اعمال تغییرات مطروحه گره بزند. در هر دو حالت ادلهای ارزش دارند که ابطالپذیر باشند. ارزیابیها و تحلیلهایی که متاثر از نتیجه بازی نشوند، از ابتدا محلی از اعراب نداشتند. مساله تحریم یا شرکت در انتخابات پیش رو برای کسانی که موضعی نامنعطف ندارند علیالسویه نیست. در حالی که استدلالات طرفین را با گشودگی میشنویم، از آنها شاخصهای شکست نظریهشان را هم مطالبه کنیم. بپرسیم چه وضعیتی باعث میشود در دیدگاهشان بازنگری کنند. گروهی که شهامت بیان شفاف این شرایط را ندارند، از راستیآزمایی موضعشان طفره میروند. آنهایی که آمادگی پذیرش احتمالی خطا را نداشته باشند، اراده تصحیح و تغییر را از دست دادهاند.
یک پاسخ
احسنت
دیدگاهها بستهاند.