اگر خاتمی به عنوان رهبر کاریزماتیک اصلاحطلبان در ۹۲ «تَکرار» نمیکرد و عارف به حکم او کناره نمیگرفت، «حسن روحانی» سرو کلهاش هم به خیابان پاستور نمیافتاد. خاتمی تکرار کرد و در این تکرار چک سفید امضایی به نمایندگی از اصلاحطلبان به روحانی داد که بعدا روحانی عموما اصلاحطلبان که سهل است، مرحوم هاشمی را هم هیچ بهحساب نیاورد.
همین روحانی متهم شد به سوءاستفاده از قدرت «به نفع شخص خود و خانوادهاش». داستان نصب دستگاه آب پرتقالگیری و استفاده از تشک مخصوص در سفر به خراسان رضوی نمونه دمدستی این اتهامات بود و بازداشت «حسین فریدون» برادرش که کمترین واکنشی از خود نشان نداد و یا پشت پرده مشکل را حل کرد تا زبان اصلاحطلبان در دفاع از او بسته بماند و اصلاحطلبان مدام زیر سایه چماق «داموکلس» فساد حسن روحانی از سمت اصولگرایان در ترس و لرز بمانند.
جدای از «تکرار» خاتمی، روحانی بخش عمدهای از رای خود را مدیون وعده «رفع حصر» بود، اما نهتنها رفعی صورت نگرفت که گاهی مضیقهها بر محصورین تنگتر هم شد.
حسن روحانی با این پرونده اما بزرگترین حُسناش این بود که خط قرمزی برای سیاستهای رهبری نظام دستکم در گفتارش منعکس نمیشد. و البته این شانس را هم آورد که از رهاورد برجام دستوبالش هم برای برخی خدمات به شهروندان باز باشد و آنجور مورد نفرت قرار نگیرد.
***
«مسعود پزشکیان» نامزد انتخابات پیشروی ریاستجمهوری، اما ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ بهتصریح چک سفیدی به رهبری داده و گفته: «خط قرمز من خیلی روشن است. هر کسی با سیاستهای کلی مقام معظم رهبری تطابق نداشته باشد و نخواهد آن سیاستها را اجرا کند میشود خط قرمز».
اول سری به سیاستهای کلی رهبری داشته باشیم تا ببنیم این سیاستها اصول قابل احصا هست یا نه!
نامزد مورد نظر آقای خامنهای در انتخابات ریاستجمهوری ششم در خرداد ۷۶ که اگرچه به تصریح نه، ولی به تلویح ابلغ منالتصریح، آقای «ناطق نوری» بود که با شکست سنگین پاسخ مردم در رای ۲۰ میلیونی به آقای خاتمی مواجه شد.
در همان انتخابات هنگامی که رای خود را به صندوق میانداخت در پاسخ به پرسش خبرنگاری گفت: «هیچکس برای من هاشمی نمیشود». و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام که عرفا بر عهده رئیسجمهور بود را به همان «هاشمی» محول کرد. در خطبههای نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ ناگهان ۱۸۰ درجه تغییر موضع داد و اعلام کرد: «رای من به رئیس جمهور [احمدینژاد] نزدیکتر است و الان که همه میدانند وضعیت رابطه ایشان به احمدینژاد چه کارد و پنیری است.
این درست زمانی بود که سیاست دیگر نظام که به پشتوانه او به ثمر نشسته «کنترل جمعیت» با شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» بود که بعدا خودش تصریح کرد که اشتباه کرده، اگرچه این سیاست، یکی از درستترین سیاستهای نظام بود. همین الان هم که تمام توان نظام صرف توجیه سیاست «جوانسازی جمعیت» میشود، کارشناسان اعلام کردهاند که منابع آبی ایران پاسخگوی ۵۰ میلیون جمعیت هم نیست، اما مرغ آقای خامنهای فعلا یکپا دارد که ایران «گنجایش و امکانات ۱۵۰ میلیون جمعیت را دارد و بخش عمدهای از منابع کمیاب کشور صرف تبلیغات و توجیه و پشتیبانی سیاست فرزندآوری میشود اگرچه مردم مطلقا گوششان بدهکار این حرفها نیست.
در موردی دیگر آقای خامنهای در سال ۹۱ اعلام کرد: نفت آمریکا ۱۰ سال دیگر تمام میشود. ۱۰ سال بعد بالاترین میزان تولید از یکطرف و ذخیرهسازی منابع نفتی از طرف دیگر متعلق به آمریکا بود.
یکی از تابو و خط قرمز یا سیاستهای دیگر آقای خامنهای، مذاکره با آمریکا و غرب بود که بعدا مشخص شد در دو سال پایانی دوره احمدینژاد، آقای علیاکبر صالحی از طرف همین رهبر ماموریت داشته که مقدمات مذاکره با آمریکا که بعد منجر به «برجام» شد را فراهم کند.
اگرچه آقای خامنهای همیشه در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهایش همیشه یک «استخوان لای زخم» میگذارد تا اگر نتیجه خلاف آنچه پیشبینی و سیاستگذاری کرده بود شد، عدم موفقیت را به استخوان مربوطه ارجاع دهد.
در همین سیاست «برجام» با وجود اینکه مجوز صریح صادر کرده بود، اشاره هم کرده بود که «به غربیها خوشبین نیست» و ناگفته پیداست که اگر غربیها وفای به عهد کردند، عدهای وظیفه دارند بزنند زیر میز تا پیشبینی آقای خامنهای محقق شود و «بصیرت» او را به رخ رقبا بکشند.
آقای خامنهای بهتازگی در دیدار با «پادشاه عمان» در مورد از سرگیری روابط با عربستان گفته بود: «این موضوعات نتیجه سیاست خوب دولت جناب آقای رئیسی برای گسترش و تقویت روابط با همسایگان و کشورهای منطقه است.»
این در حالی بود که حدود یکدهه سعودیستیزی و سفارت آتشزدن و توهین و تحقیر عربستان سیاست شاخص ایشان بود.
به این نمونهها نگاه کنیم:
«در دنیای اسلام یک عدّه انسانهای بیارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفتهاند؛ مثل سعودی و امثال اینها.»
«حرکتی که آلسعود دارد انجام میدهد، این جنایتی که در یمن به وسیلهی آنها دارد انجام میگیرد برای اشغالگری یمن و در مقابل ملّت مظلوم یمن، به ضررشان تمام میشود؛ این را بفهمند؛ این به ضررشان تمام میشود.»
در پیام حج سال ۹۵ آلسعود را با زشتترین کلمات ممکن از جمله «شجرهٔ ملعونه» نامید و موارد مکرر دیگر.
اما چه اتفاقی افتاد که ناگهان برقراری رابطه با عربستان «نتیجه سیاست خوب دولت جناب آقای رئیسی برای گسترش و تقویت روابط با همسایگان و کشورهای منطقه» معرفی شد. اللهاعلم.
با این مقدمه، از این پارادوکس و تناقضها در سیاستگذاری و تصمیمگیریهای آقای خامنهای بسیار وجود دارد که اساسا شفاف و قابل احصا برای هیچکس حتی هواداران و عاشقانش هم نیست تا بتوان خط قرمزی برای آن تعیین کرد.
در چنین شرایطی اگر اصلاحطلبان با چک سفید به استقبال حمایت از «مسعود پزشکیان» بروند، چک سفیدی که پزشکیان به رهبری نظام داده نقد خواهد و سر همه شهروندان این کشور بیکلاه خواهد ماند.
نقل است که: «سلطان محمود» را در هنگام گرسنگی «بادمجان بورانی» پیش آوردند، خوشش آمد و گفت: بادمجان طعامی است خوش.
ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت و [سلطان محمود] چون سیر شد گفت: بادنجان چیز خیلی مضری است.
ندیم، باز در مضرت بادمجان مبالغتی تمام کرد.
سلطان گفت: ای مردک نه این زمان که مدحش میگفتی؟
گفت: من ندیم توام نه ندیم بادمجان، مرا چیزی باید گفت که تورا خوش آید نه بادمجان را.» عبید زاکانی رساله دلگشا
اصلاحطلبان انتخاب کنند میخواهند ندیم آقای خامنهای باشند یا ندیم مسعود پزشکیان یا ندیم «حق» اصولگرایان عموما بادمجان دورقابچیناند.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.