راستی چرا با حسن روحانی و دولتش این همه دشمنی می‌شود؟

حسن یوسفی اشکوری

این‌که آقای روحانی و دولت هشت ساله‌اش موفق عمل کرده یا نه و این که چه اندازه کامیاب بوده است، خارج از موضوع این یادداشت است، اما این‌که چرا این همه مخالفت و انتقاد و حتی دشمنی از سوی غالبا دوستان و یاران دیرین متوجه روحانی می‌شود و در مناظره‌های چند کاندیدای ریاست جمهوری اخیر شدت بی‌سابقه‌ای داشته است، سخن دیگری است و درخور آن است که در این باب تأمل شود.

اول بگویم که من آقای روحانی را از پیش انقلاب به طور خانوادگی در سرخه سمنان می‌شناسم و بعد در چهار سال مجلس اول نیز با ایشان همکار بودم و در چند دهه پس از آن نیز کم و بیش در جریان مواضع و عملکردهای سیاسی‌اش بوده‌ام. از این رو ایشان را تا حدودی می‌شناسم. در انتخابات سال ۹۲ شرکت نکرده و طبعا به ایشان رأی نداده‌ام اما در ۹۶، عمدتا به دلیل این که ابراهیم رئیسی پیروز نشود، مشارکت کرده و به روحانی رأی دادم. اکنون نیز هرچند دوران ریاست جمهوری او را در دوران نخست کم و بیش موفق ارزیابی می‌کنم ولی دوران دوم را منفی می‌بینم. به هرحال انتقادهای کسانی چون من از منظری است که کاملا با منظرهای اصولگرایان و افراطیون ولایی متفاومت و حتی متضاد است.

می‌توان گفت منظر دشمنی حضرات اصولگرای بی‌اصول در تقابل با روحانی و دوران ریاست‌جمهوری‌اش، عمدتا به دلیل نقاط قوت اوست و نه نقاط ضعفش. به عبارت دیگر آنچه منتقدان دیگر می‌گویند و ایرادهایی که دارند، اصولا از جنس دیگر است. اما چنین می نماید که مخالفان و دشمنانی از نوع جلیلی و زاکانی به دو دلیل اصلی با روحانی مخالفت می کنند.

نخستین دلیل دشمنی زاویه داشتن روحانی با رهبری نظام است. در جریان ولاییون خط خامنه‌ای این یک اصل ثابت و تثبیت‌شده‌ای است که هر مؤمن انقلابی وفادار به جمهوری اسلامی لازم است ذوب در ولایت باشد و از این رو هیچ زاویه‌ای انتقادی به ویژه در درون نظام و به طور خاص در اردوی حاکمان و آن هم در قامت ریاست‌جمهوری تحمل نمی‌شود. چنین دیدگاهی هرچند از دوران رهبری اول و عمدتا از سوی خط امامی‌های شناخته‌شده آن زمان پایه‌گذاری شد و رواج یافت ولی پس از آغاز دوران رهبری دوم به تدریج افراد ولایی خط امامی دهه شصت، به دلیل بی‌اعتقادی اصولی به رهبر دوم، از دیدگاه ذوب در ولایت فقیه فاصله گرفته و از اوایل دهه هفتاد تشخص و تعین سیاسی و گروهی یافته و جریان «اصلاح‌طلب» را شکل دادند. البته در دهه نود شماری از این افراد حتی از رهبر نخست نیز عبور کرده و رسما با دیدگاه‌ها و سیاست‌های خمینی نیز زاویه پیدا کردند. در گذر زمان شماری از جناح اصولگرایان ذوب در ولایت نیز از دیدگاه مرسوم فاصله گرفته و خود در نهان و گاه عیان برخی مواضع و رفتارهای خامنه‌ای را مورد نقد و ایراد قرار دادند. نمونه اعلای آن فاصله گرفتن هاشمی رفسنجانی از خامنه‌ای در اواخر دهه هفتاد بود که در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۴ و به قدرت رساندن محمود احمدی‌نژاد توسط بیت رهبری آشکار شد و در جریان انتخابات ۸۸ و حمایت آشکار خامنه‌ای از موجودی به نام احمدی‌نژاد این زاویه انتقادی به اوج خود رسید. دیگر حسن روحانی است که از گذشته بیشتر در گروه حامیان فکری و سیاسی هاشمی قرار داشته است.

هاشمی نیز همواره از روحانی حمایت کرده و در نهایت او را البته با حمایت خاتمی در ۹۲ به پاستور فرستاد. از آن پس روحانی نیز، که با مخالفت‌ها و کارشکنی‌های نهان و عیان خامنه‌ای و پیروانش در کار دولت مواجه بود، با رهبری زاویه‌های آشکار پیدا کرد. در طول هشت سال بارها و بارها روحانی با اشارت‌هایی ابلغ از تصریح دیدگاه‌های مختلف خود را در برابر رهبری و نمایندگانش در سپاه و مجلس و برخی مطبوعات اعلام می‌کرد؛ رویکردهایی که هنوز نیز ادامه دارد.

دومین دلیل دشمنی با روحانی به سامان رساندن برجام است. روحانی مانند هاشمی از گذشته به تنش‌زدایی با غرب و به‌طور خاص به مذاکره با آمریکا و احیانا دستیابی به توافقی که منافع ملی ایرانیان را نیز تأمین کند باور داشت و از این رو وقتی به قدرت رسید (البته با حمایت دیگر فعالان سیاسی و از جمله حمایت‌های هاشمی و خاتمی) برای پیشبرد آن تلاش کرد و بالاخره به جایی رسید.

گرچه رهبری نیز با آن فی‌الجمله موافق بود و حتی مدت‌ها پیش با ارتباط مکاتبه‌ای نهانی با رئیس‌جمهور وقت آمریکا (اوباما) و گفتگوهای غیر مستقیم در عمان از طریق صالحی شخصا اندیشه تنش‌زدایی را پیش می‌برد ولی روحانی و جریان‌های قدرتمند حامی او نیز با آن راهبرد همراه و همدل بودند. اما به دلایلی (که جایی شرح آن نیست) خامنه‌ای از یک سو وفق دیدگاه سنتی‌اش نمی‌خواست این گفتگوها به ارتباط عملی با آمریکا و نزدیکی بیشتر با اروپا و غرب منتهی شود و از سوی دیگر نمی‌خواست منافع سیاسی آن بهره کسانی چون هاشمی و روحانی و خاتمی و اصلاح‌طلبان شود، آشکارا در کار برجام کارشکنی کرد و با استفاده از ابزارهای مختلفش (از جمله مجلس و افراطیون ولایی در سپاه و …) تلاش کرد برجام بی فرجام و حتی بدفرجام شود. از بد حادثه در آن سوی نیز دونالد ترامپ به کاخ سفید رفت که نماینده افراطیون آمریکایی بود و در نهایت قرار داد برجام را الغا کرد. هرچند خامنه‌ای پیش از آن این قرارداد را «خسارت محض» دانسته بود و در واقع پیش از ترامپ آن را بی‌اعتبار اعلام کرده بود. به هر تقدیر گناه بدفرجامی برجام یکسره و به ناحق به حساب روحانی و وزارت خارجه‌اش گذاشته می‌شود بدون این که اصل ماجرا و علل و عوامل آن در رسانه‌های تحت امر رهبری بازگو شود.
به هرحال گناه دیگر حسن روحانی آن بوده که به نوعی معمار برجام بوده و به حق تلاش می کرد سودش عاید مردم و کشور ایران شود و حتی از تداومش با عنوان برجام دو سه یاد کرد.

اگر امروز افراطیون ولایی با چنان ادبیات تند و حتی با توسل به انواع دروغ و جعل و فریب از روحانی و دولتش یاد می‌کنند و برای بی‌اعتبار کردن مسعود پزشکیان در مناظره‌های تلویزیونی از تشکیل دولت سوم روحانی یاد می‌شود، به دو دلیل یاد شده است و نه به دلیل بدعملی دولت هشت‌ساله روحانی که باید با معیارهای منصفانه دیگر مورد ارزیابی و داوری قرار گیرد. آنان خوب می‌دانند که داستان چیست و به ویژه می‌دانند که مسئولیت اصلی شکست‌ها و ناکامی‌های دولت‌های اصلاح‌طلب و اعتدالی باورها و کارشکنی‌های شخص رهبری است و نه فرد رئیس‌جمهور، که در عمل به واقع رئیس‌جمهور نیست، و نه دولت‌ها و وزیران و دیگر کارگزاران حکومتی که در عمل اختیار تعیین‌کننده‌ای ندارند.

حال باید دید جناب پزشکیان چه می‌کند و کارش به کجا خواهد رسید. هرچند اگر کار به روال گذشته باشد، که البته نشانه‌ای مبنی بر تغییر این روال نیست، همان خواهد شد که بر دولت خاتمی و روحانی رفت. وقتی تصریح و توصیه رهبر نظام بر ادامه دولت رئیسی هست، دیگر چه جای امیدی باقی می‌ماند؟ با این حال باید منتظر ماند و دید چه اتفاق می‌افتد.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

اگر روند تحولات سیاسی کشور را در شش ماه گذشته (از ابتدای اسفند ۴۰۲ تا اول شهریور ۴۰۳) بررسی کنیم، یک نتیجه بیشتر نمی توانیم بگیریم: ناگهان کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمده است! سیاستی که

ادامه »

امروز وقت گذاشتم و دو ساعت مناظره آقایان مهدی طائب و احمد زیدآبادی را دیدم و شنیدم. موضوع گفتگو و مناظره رخداد خونین ۱۳۸۸

ادامه »

اسلام سیاسی در تمام خوانش‌هایش به پایان نظری خود رسیده و تنها پایان عملی و واقعی اش در ایران و

ادامه »