پنج موج جنبش زنان ایران

فروغ بهمئی

هشام الشرابی در کتاب «پدرسالاری نوین» می‌نویسد: “مشکل زن در کشورهای مسلمان آخرین مشکلی است که حل می‌شود.”

دومین سالگرد قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی، قتلی که به اعتراضات گسترده‌ای در سراسر ایران انجامید و به‌سرعت با شعار “زن، زندگی، آزادی” شناخته شد، نه تنها سراسر ایران را درنوردید بلکه صدای حق‌خواهی زنان ایرانی را به گوش جهان رساند.
در این میان، پرسشی بنیادین به ذهن می‌آید: چرا زنان ایران، همان‌طور که هشام الشرابی گفته است، همواره در نبردی مداوم برای احقاق حقوق خود بوده‌اند؟ چگونه است که این جمعیت تقریباً برابر با مردان، علی‌رغم تمام تلاش‌ها و مبارزاتشان، هنوز به حقوق واقعی خود دست نیافته و همچنان ناکام و نارضی باقی مانده‌اند؟
برای یافتن پاسخی به این پرسش، که سالیان درازی است جان‌های بسیاری قربانی آن شده‌اند، می‌توان به زنانی همچون طاهره قره‌العین اشاره کرد؛ زنی مبارز که جانش را در راه آزادی از دست داد، تا دختر جوان و مظلومی چون مهسا (ژینا) امینی، که تنها به دلیل «کافی نبودن» حجابش، قربانی خشونت گشت ارشاد شد.
قتل مهسا (ژینا) آغازگر اعتراضات گسترده‌ای بود که در پی آن، بسیاری از معترضان جنبش “زن، زندگی، آزادی” کشته و اعدام شدند.

برای درک معنای واقعی مبارزات زنان، باید به تاریخ مبارزات آن‌ها در دوره‌های مختلف رجوع کنیم. بازگشت به تاریخ، یعنی بررسی عمیق و لایه‌لایه جامعه ایران از دوران مشروطه تا دوران ریاست‌جمهوری ابراهیم رئیسی و حوادثی که امروز با نام جنبش “زن، زندگی، آزادی” شناخته می‌شود؛ جنبشی که تاکنون می‌توان آن را مهم‌ترین و برجسته‌ترین فصل اعتراضات زنان ایران دانست.

در این مقاله، به‌طور مختصر پنج موج جنبش زنان در ایران بررسی می‌شود.

موج اول: از دوره مشروطه تا پایان عصر قاجار

مورگان شوستر، اقتصاددان آمریکایی که پس از انقلاب مشروطه مدتی در ایران بود، در اثر معروفش به نام «اختناق در ایران» برای نخستین بار شرح مفصلی از انجمن‌های نیمه‌سری زنان ایرانی که در جریان انقلاب مشروطه بنیان‌گذاری شدند، ارائه می‌دهد. شوستر تلاش‌ها و خدمات ارزشمندی را که زنان ایرانی در جهت تحقق انقلاب مشروطه انجام دادند، می‌ستاید و بر این عقیده است که: “زنان محجوب ایرانی که تجربه سیاسی و اجتماعی چندانی نداشتند، یک‌شبه ره صدساله پیمودند و به کارهایی چون معلمی، روزنامه‌نگاری، تأسیس باشگاه‌های زنان و مبارزات سیاسی پرداختند و سرانجام طی چند سال به دستاوردهایی نائل آمدند که زنان غربی در طول چندین دهه و حتی یک قرن بدان دست یافته بودند.”

زنان معترض ایرانی همواره در جنبش مشروطیت دخالت مؤثر داشتند، به‌گونه‌ای که اعتصاب‌ها را امکان‌پذیر ساختند و از لحاظ مالی و اخلاقی به مشروطه‌خواهان کمک می‌کردند و از آن‌ها در برابر نیروهای شاه دفاع می‌کردند.
برای نمونه، در سال ۱۹۰۵ که علمای دینی در حضرت عبدالعظیم تحصن کردند، زنان برای حفظ جان آنان در برابر نیروهای سرکوب زنجیره انسانی درست کردند.
پس از امضای فرمان مشروطیت در سال ۱۹۰۶، زنان فعالیت خود را تشدید کردند و در زمینه‌های سیاسی و اقتصادی، به‌ویژه تأسیس بانک ملی و تحریم صنعت منسوجات خارجی، بسیار تلاش کردند.
برای تأسیس اولین بانک ملی که بتوان مسأله کمبود بودجه دولت را حل کرد و بدهی به دول بیگانه را پرداخت، زنان به همراه مردان به دعوت سید جمال‌الدین واعظ، جواهراتشان که تنها دارایی آنان بود را تقدیم کردند و بدین‌گونه مبلغی قابل‌توجه جمع‌آوری شد.

عده‌ای از زنان مدارس دخترانه تأسیس کردند و سعی در آموزش دختران داشتند؛ مانند ماهرخ گوهرشناس که با وجود آنکه تحصیل‌کرده نبود، مدرسه دخترانه ترقی را در تهران در سال ۱۹۱۱ تأسیس کرد. در این دوره، زنان از حمایت گروهی از مردان متنفذ و صاحب‌نفوذ برخوردار بودند؛ مانند علی‌اکبر دهخدا که با مطالب طنزش و ایرج میرزا که با اشعارش از حقوق زنان دفاع می‌کردند. برخی از نمایندگان مجلس نیز مانند وکیل‌الرعایا و تقی‌زاده حمایت‌های خود را نسبت به زنان مبذول داشتند.
در سال ۱۹۰۷، زنان ضمن برگزاری یک گردهمایی بزرگ در تهران، قطعنامه‌ای را شامل دو بند تصویب کردند: بند اول آن بر تأسیس مدارس دخترانه تأکید داشت و بند دوم آن خواستار حذف جهیزیه سنگین برای دختران بود.

موج دوم: دوران پهلوی اول (رضا شاه)

در این دوران، جنبش زنان تحت تأثیر قانون اجباری کردن منع حجاب توسط رضا شاه به شکلی عجیب تغییر شکل می‌دهد. زنانی که به دنبال اصلاحات و آزادی بودند، با زنانی که مجبور به ترک حجاب شدند، به اجبار یک‌دست و یکی می‌شوند و تحت تأثیر سیاست‌های اجباری مدرنیزاسیون رضاشاه قرار می‌گیرند. این اقدام رضا شاه ضربه‌ای بزرگ به جنبش آزادی‌خواهانه زنان در آن عصر بود، حتی عده‌ای معتقدند که اجباری شدن حجاب پس از پیروزی انقلاب به دلیل همین تصمیم بوده است که عجولانه و بدون تفکر به مرحله اجرا درآمد.

تفاوت‌ها بین زنان آزادی‌خواه و زنانی که تحت تأثیر اجبار حکومتی رضاشاه مجبور به برداشتن حجاب، روسری و روبنده و استفاده از کلاه و پالتو می‌شوند، دیگر دیده نمی‌شود. طاهره قره‌العین را می‌توان به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نمونه‌های زنان پیشگام جنبش آزادی‌خواهی در آن دوران دانست.
او اولین زنی بود که با عنوان “مفسد فی‌الارض” اعدام شد، زیرا روبنده برداشته بود و بدون حجاب در جمعی بزرگ از مردان سخنرانی کرده بود.

موج سوم: دوران پهلوی دوم (محمدرضا شاه)

محمدرضا شاه سیاستی دوگانه در پیش می‌گیرد. از یک سو، با یک سیاست فرهنگی سکولار و افراطی مواجه هستیم؛ نظیر جشن هنر شیراز که به‌عنوان یکی از رادیکال‌ترین جشنواره‌های ترکیبی هنر و فرهنگ در تاریخ ایران شناخته می‌شود. از سوی دیگر، به دلیل ترس از کمونیسم، برخی سیاست‌ها به نفع گروه‌های مذهبی دنبال و پایه‌ریزی می‌شود؛ از جمله دستور تأسیس و اجازه شکل‌گیری حسینیه ارشاد.

حسینیه ارشاد نه‌تنها از نظر مذهبی اهمیت دارد، بلکه تغییراتی که در وضعیت زنان جامعه ایجاد می‌کند نیز قابل‌توجه است. زنانی که باید بین برهنگی و پوشش‌های سنتی مانند چادر و روبنده یکی را انتخاب کنند، راه سومی پیدا می‌کنند؛ اسلامی به سبک علی شریعتی. این نوع از اسلام به زنان امکان می‌دهد که بدون برهنه شدن و در عین حال بدون پوشیدن چادر و روبنده، وارد جامعه شوند.

موج چهارم: دوران خمینی

برای اولین بار، فقه و مذهب شیعه رابطه خود را با زنان تغییر می‌دهند. از یک سو، دولت معتقد است که باید قوانین شریعت را اعمال کند و از سوی دیگر، به زنان دستور می‌دهد که اگرچه به نفع دولت، در انتخابات و تظاهرات به عرصه عمومی بیایند، اما خود دولت نیز به‌طور کامل نمی‌داند که این سیاست دوگانه چه پیامدهایی در درازمدت خواهد داشت.

پس از جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، شاهد تغییر ارزش‌ها هستیم؛ به‌طوری که ایدئولوژی دیگر جذابیت خود را از دست داده و توسعه اقتصادی جامعه مورد توجه قرار گرفته است. در این دوران، نسل جدیدی از زنان که به ارزش‌های دوران انقلاب و دفاع مقدس اعتقادی ندارد، به دنبال تحقق خواسته‌های خود از طریق فشار بر دولت است.

موج پنجم: دوران ریاست‌جمهوری ابراهیم رئیسی

در دوران پنجم، چندین اتفاق مهم رخ می‌دهد. یکی از این اتفاقات، قطع امید جامعه، به‌ویژه زنان، از این است که بتوانند از طریق مذاکره و فشار به دولت به خواسته‌های خود برسند. نه‌تنها زنان از دولت ناامید می‌شوند، بلکه به‌طور کلی از روحانیت نیز قطع امید می‌کنند. این گسست از روحانیت و دولت برای اولین بار در تاریخ ایران رخ می‌دهد و موجب ویژه شدن دوران پنجم می‌شود.
به این ترتیب، زنان ایران برای تحقق خواسته‌های سیاسی و اجتماعی خود، از پشتوانه مذهبی محروم می‌شوند و به‌دلیل این محرومیت، در برابر آن قرار می‌گیرند. اکنون زنان ایرانی باید برای دستیابی به خواسته‌هایشان، هم‌زمان در دو جبهه بجنگند: یکی جبهه مذهب و دیگری جبهه حکومت.
نکته مهم بعدی، تغییر خواسته‌هاست. جنبش کنونی زنانی که با شعار “زن، زندگی، آزادی” به خیابان آمده‌اند، با هیچ ایدئولوژی خاصی نسبتی ندارند، به هیچ دولتی متکی نیستند و از هیچ نهاد مذهبی یا غیرمذهبی حمایتی دریافت نمی‌کنند. بنابراین، از نظر فلسفی و سیاسی، ارزش آزادی‌خواهی در این دوران بسیار بالاتر است. در دوران پیشین، زنان از بخش‌هایی از دولت یا نهادهای مذهبی حمایتی دریافت می‌کردند که اکنون فاقد آن هستند.
زنانی که در جنبش “زن، زندگی، آزادی” به خیابان آمده‌اند، کاملاً تنها هستند و هیچ تکیه‌گاهی، چه از نظر دولت و چه از بخش روحانیت و نهادهای سنتی جامعه، ندارند. این وضعیت برای اولین بار است که هم سطح خواسته‌های زنان نامشخص است و هم حمایتی برای آنان وجود ندارد. اکنون به‌طور مشخص نمی‌دانیم که چه تعداد از این زنان، اگر قانون حجاب اجباری لغو شود و حقوق اساسی‌شان به آنان بازگردد، راضی خواهند شد و چه درصدی از آن‌ها خواستار براندازی کامل نظام جمهوری اسلامی هستند.

در این دوران پنجم، چند اتفاق مهم رخ می‌دهد؛ یکی قطع امید جامعه و مخصوصاً زنان از این که بتوانند از راه مذاکره و فشار آوردن بر دولت به خواسته‌های خود برسند. نه‌تنها زنان از دولت قطع امید می‌کنند، بلکه به‌کل از روحانیت نیز ناامید می‌شوند. این گسست از روحانیت و دولت برای اولین بار در تاریخ ایران اتفاق می‌افتد و این موضوع دوران پنجم را ویژه می‌سازد.
زنان ایران برای تحقق خواسته‌های سیاسی و اجتماعی‌شان از پشتوانه مذهبی محروم می‌شوند و چون از این پشتوانه محروم می‌شوند، در برابر آن قرار می‌گیرند. اکنون زنان ایرانی برای دستیابی به خواسته‌هایشان، باید هم‌زمان در دو جبهه بجنگند: یکی جبهه مذهب و دیگری جبهه حکومت.
نکته مهم دیگر، تغییر خواسته‌هاست. جنبش کنونی زنانی که به خیابان آمده‌اند، با هیچ ایدئولوژی خاصی نسبتی ندارند، به هیچ دولتی متکی نیستند و از هیچ نهاد مذهبی یا غیر آن حمایتی دریافت نمی‌کنند. بنابراین، از نظر فلسفی و سیاسی، ارزش آزادی‌خواهی در این دوران بسیار بالاتر است. در دوران پیشین، زنان از بخش‌هایی از دولت یا نهادهای مذهبی حمایتی دریافت می‌کردند، اما اکنون فاقد آن هستند.
زنانی که طی جنبش “زن، زندگی، آزادی” به خیابان آمده‌اند، کاملاً تنها هستند و هیچ تکیه‌گاهی، چه از نظر دولت، چه بخش روحانیت و نهادهای سنتی جامعه، ندارند. این اتفاق برای اولین بار است که هم سطح خواسته‌های زنان نامشخص است و هم حمایتی برای آنان وجود ندارد. اکنون به‌طور دقیق مشخص نیست که چه تعداد از این زنان، اگر قانون حجاب اجباری لغو شود و حقوق اساسی زنان به آنان بازگردد، راضی می‌شوند و چه درصدی از آنان خواستار براندازی کامل نظام جمهوری اسلامی هستند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

در اولین ساعات روز شنبه هفتم دسامبر زنگ پایان برای بشار اسد به صدا در آمد. آنقدر راحت رفت که گویی اصلا پیش از آن هم وجود نداشته. فقط سقوط دمشق موجب شد تا یازده

ادامه »

آقای «سید محمود نوری‌زاده» نماینده مردم مشگین‌شهر در دوره پنجم، وقتی ریاست سنی مجلس را ترک کردند، سخنی گفتند که آن سخن برا همیشه

ادامه »

دولت پزشکیان و گروهی از اصلاح‌طلبان حکومتی با اجرای لایحه حجاب و عفاف مخالفت کرده‌اند. معاونان رئیس‌جمهور از تلاش دولت

ادامه »