در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالشبرانگیز است. آیا میتوان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری تن دادهاند، مسئولیت بیشتری از خود دیکتاتور و حاکمان دارند؟ این سوال را میتوان از دیدگاه فلسفه سیاسی و روانشناسی بررسی کرد تا عواملی که به پذیرش و تثبیت دیکتاتوری کمک میکنند، مورد تحلیل قرار گیرند.
فیلسوفانی چون هانا آرنت، کارل پوپر و جان استوارت میل به مسئولیت شهروندان در مقابل دیکتاتوری توجه داشتهاند. هانا آرنت در آثار خود، به خصوص در *”خاستگاههای توتالیتاریسم”،* تاکید میکند که انفعال و سکوت مردم در برابر ظلم، راه را برای دیکتاتوری هموار میکند. آرنت معتقد است که دیکتاتوری تنها با اتکا به قدرت زور نمیتواند پابرجا بماند؛ بلکه نیاز به یک نوع “رضایت ضمنی” از جانب مردم دارد.
از دیدگاه فلسفه سیاسی، زمانی که شهروندان آگاهانه به دنبال عدالت و آزادی نباشند، و خود را از مسئولیت مدنی کنار بکشند، به طور غیرمستقیم به تقویت نظامهای استبدادی کمک میکنند. “جان استوارت میل” نیز در این زمینه معتقد بود که جامعهای که آزادی فردی و حق انتخاب را فدای راحتی و امنیت میکند، به نوعی به نظام استبدادی اجازه ادامه حیات میدهد.
در روانشناسی، پذیرفتن دیکتاتوری اغلب به عنوان یک مکانیسم دفاعی یا نشانهای از تسلیم در برابر ترس و فشار اجتماعی تفسیر میشود. نظریهپردازانی چون “استنلی میلگرم” و “فیلیپ زیمباردو”، نشان دادهاند که در شرایط فشار و ترس، افراد تمایل دارند از دستورات قدرت پیروی کنند، حتی اگر این دستورات ناعادلانه باشند. “آزمایش میلگرم” در مورد اطاعت نشان داد که افراد در شرایطی که احساس مسئولیت شخصی را از خود سلب کنند، بیشتر به انجام رفتارهای نادرست یا حتی ظالمانه تن میدهند. در نتیجه، دیکتاتوری به نوعی به نیاز انسان برای امنیت و اطمینان در برابر فشارهای روانی و اجتماعی پاسخ میدهد.
همچنین نظریه روانشناسی اجتماعی درباره “اثر تماشاگر” بیان میکند که در موقعیتهای جمعی، افراد تمایل دارند مسئولیت اقدامات را به دیگران واگذار کنند. به عبارت دیگر، هرچه تعداد افرادی که ناظر ظلم هستند بیشتر باشد، احتمال مداخله کمتر میشود. این رفتار در دیکتاتوریها نیز به چشم میخورد؛ افراد جامعه ممکن است احساس کنند که تغییر وضعیت از توان آنها خارج است، و بدین ترتیب به پذیرش وضع موجود روی می آورند.
از دیدگاه اخلاقی، پذیرش دیکتاتوری را میتوان به نوعی “همکاری منفعلانه” دانست. فیلسوفانی همچون “ژان پل سارتر” بر این باور بودند که فرد در برابر خود و جامعه مسئولیت دارد، و سکوت در برابر ظلم به معنای تأیید ضمنی آن است. از این منظر، هر شهروندی که با دیکتاتوری همراهی کند، به تثبیت و استمرار آن کمک میکند. سارتر معتقد بود که افراد با انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه خود، در نظام دیکتاتوری دخیلاند و نمیتوانند از این مسئولیت شانه خالی کنند.
آیا پذیرفتگان دیکتاتوری مقصرتر هستند؟
این پرسش در نهایت به یک تعارض اخلاقی برمیگردد. در فلسفه سیاسی، میتوان گفت که اعمالکنندگان دیکتاتوری مسئولیت مستقیمی در ظلم و ستم دارند؛ اما پذیرفتگان و تماشاگران نیز به دلیل انفعال و سکوت، در دوام آن سهیماند. این نکته که آیا میتوان آنها را مقصرتر دانست، بستگی به این دارد که چه مقدار مسئولیت اخلاقی و اجتماعی برای افراد جامعه در برابر دیکتاتوری قائل شویم.
از دیدگاه روانشناسی، تسلیم در برابر دیکتاتوری به دلیل ترس، فشار و کاهش حس خودکارآمدی ممکن است توجیهپذیر باشد؛ اما از دیدگاه فلسفه اخلاق، این توجیه کافی نیست. افراد به عنوان موجوداتی آزاد و عقلانی، موظفاند با ظلم مقابله کنند و از سکوت و همکاری منفعلانه بپرهیزند.
در آخر باید گفت: پذیرش دیکتاتوری به عنوان نوعی انفعال و همکاری غیرمستقیم، میتواند به دوام و گسترش آن کمک کند. در نهایت، از منظر اخلاقی، شاید بتوان پذیرفتگان را مقصرتر دانست، زیرا انفعال و رضایت ضمنی آنان است که به دیکتاتوری مشروعیت میبخشد و ادامه حیات میدهد. به قول ادموند برک: “برای پیروزی شر، تنها کافی است که خوبان کاری نکنند.”
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…