دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سالهای آمریکا و جهان، پس از سالها تلاش و پایداری و در واقع سماجتی درخور تحسین، بار دیگر با اقتدار بیشتر به کاخ سفید بازگشت و عنوان ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا را به خود اختصاص داد.
در مورد ترامپ و به ویژه نقش او در مناسبات داخلی آمریکا و به ویژه در مناسبات جهانی، سخن بسیار گفته شده و بسیار هم گفته خواهد شد، اما در این میان یک سخن ظاهراً مورد توافق همه است و آن اینکه ترامپ علاقهای به لشکرکشی و جنگ در جهان ندارد و از این رو معمولاً مدافعانش او را صلحطلب میدانند. چنین مینماید که این دعوی فیالجمله درست باشد و من هم در این سالها تنها صفت مثبت او را همین ویژگی دانستهام، به ویژه که او عمدتاً به تحولات درونی جامعه آمریکا نظر دارد و حسب ادعا میخواهد آمریکا را به دوران «عظمت» برگرداند. او متوهمانه و به گزاف در هفته پیش اعلام کرد: «پنجم نوامبر (روز انتخابات)، آمریکا آزاد خواهد شد!»
اما به راستی آدمی چون ترامپ و حامیان پرشورش مخالف جنگ و مدافع صلح در آمریکا و در جهانند؟ شاید به واقع چنین پنداری وجود داشته باشد، اما شخصیت، افکار و سیاستهای ترامپ خلاف آن را نتیجه میدهد. او و حامیانش به صورت مغالطهآمیزی میگویند در طول چهار سال زمامداری ترامپ، هیچ جنگی رخ نداده است! این حرف به صورت نظری و انتزاعی درست است، اما حداقل میتوان پرسید آیا در آن چهار سال (۲۰۱۶-۲۰۲۰) زمینه جنگی در آمریکا و در جهان پدید آمده و دولت آمریکا به شکلی در آن مداخله نکرده است؟ پاسخ آشکارا منفی است. در این صورت برای کار نکرده (به هر دلیل) جایزه به کسی داده نمیشود. برای تقریب ذهن پرسیدنی است که اگر یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ در مرکز تجاری آمریکا اتفاق میافتاد، ترامپ در قامت تاجر و در عین حال رئیسجمهور کشور، چه واکنشی نشان میداد؟ صد البته دیکته نانوشته غلط ندارد!
با این همه، عدم علاقه به جنگطلبی ترامپ به هر دلیل مثبت است و در حد خود مورد توجه قرار دارد، اما فکر نمیکنم کسی منکر باشد که ترامپ و در واقع ترامپیسم استعداد فراوانی برای خشونتورزی و هماوردی در داخل و خارج از آمریکا داشته و دارد و این بالقوه و گاه بالفعل مستعد درگیری و خشونتورزی و احیاناً جنگ است. کارنامه چهار ساله او در کاخ سفید این را نشان میدهد.
در مقام مدلل کردن این دعوی، میتوان فهرستی طولانی از افکار و رفتار ترامپ در طول چهار سال ریاستجمهوریاش ارائه داد. در اینجا به عنوان نمونه به دو مرحله از سیاست داخلی و خارجی وی اشاره میشود.
در سیاست داخلی، از دوران ظهور ترامپ در عرصه سیاست آمریکا تا کنون، وی استعداد شگرفی در ایجاد نفرت و کینه و دشمنی در میان جوامع مهاجرتی و شدیداً متکثر آمریکا از خود بروز داده است که البته در عمل به دوقطبی شدن جامعه منتهی شده است. چنانکه آگاهان میگویند، هیچوقت جامعه آمریکا به اندازه این هشت سال اخیر دوپاره و قطبی و خطرناک نبوده است. از پیامدهای چنین وضعیتی شورش ماه ژانویه ۲۰۲۱ حامیان وحشی ترامپ و حمله به کنگره آمریکا بوده است. این اولین بار است که در کشوری مانند ایالات متحده، که به پیشرفتهترین دموکراسی جهان شهرت دارد، شماری از شهروندان ظاهراً عادی این کشور به نهاد و نماد دموکراسی یعنی کنگره مسلحانه (حداقل با سلاح سرد و چماق) حمله کنند و وحشیانه نمایندگان را گروگان بگیرند. گفتن ندارد که زمینهساز چنین رخدادی، حتی اگر ترامپ بدان فرمان نداده باشد، نفرتپراکنی و افکار بحرانآفرین ویژه ترامپ و در نهایت عدم پذیرش نتیجه انتخابات و اصرار بر دزدیده شدن آرای او بوده است. در تداوم آن، وی به رغم قبول نتیجه انتخابات توسط نهادهای رسمی، حتی معاون اول خود او و بزرگان حزب مطبوعش، در مراسم تحلیف ریاستجمهوری منتخب حضور نیافت و نفرت را به اوج رسانید. این اقدام نیز در تاریخ آمریکا بیسابقه بوده است. این بار نیز مردم آمریکا خوششانس بودند که این آدم انتخاب شد و گرنه شواهد نشان میداد که اگر چنین نمیشد، این بار خشونتها آشکارتر میشد و شاید هم کار به جنگ داخلی کشیده میشد؛ به ویژه که در آمریکا حمل سلاح آزاد است و حزب ترامپ و به طور خاص حامیان ترامپ، مسلح به انواع سلاح گرم و سرد هستند. این در حالی است که در سیستم انتخاباتی آمریکا در حد قانعکنندهای سلامت انتخابات تضمین شده است. به همین دلیل تاکنون تمامی نامزدهای انتخاباتی بدون هیچگونه اعتراضی نتیجه را پذیرفتهاند و به طرف پیروز تبریک گفتهاند. کاری که در زمانی اوباما انجام داد و اخیراً نیز هریس و بایدن. گراف نیست گفته شود قلدری و طغیان در شخصیت چنین آدمی است که در وضعیتی خاص میتواند منشاء خشم و خشونت و جنگ بشود.
در هر حال، چنین فردی هر نامی که داشته باشد، نمیتوان او را مخالف جنگ و حامی صلح دانست. زیرا خشونت، ایجاد نفرت، نژادپرستی و دیگر اقدامات ضدیتآمیز و مستمر ترامپ و ترامپیسم به طور اجتنابناپذیر میتواند به جنگی واقعی و خونین در خیابانها و کوچهها منتهی شود؛ فاجعهای که به هر دلیلی (از جمله وجود نهادهای نسبتاً قدرتمند داخلی و مدنی در آمریکا) تاکنون به وقوع نپیوسته است. البته در این سالها حتی نهادهای نظارتی و قضائی نیز نتواستهاند از مهار چنین فردی برآیند؛ از این پس نیز تقریباً ناممکن است! با استفاده از ابزارهای قانونی نیز میتوان قانون و دموکراسی را قربانی کرد.
چهره دیگر جنگافروزی ترامپ، سیاست خارجی اوست. نمونه بارز آن، سیاست خاورمیانهای او تا کنون بوده است. درست است که هر دو حزب بارها اعلام کردهاند که به بقای اسرائیل به هر قیمت متعهد هستند و در این بیش از یک سال اخیر، بایدن و هریس بدون هیچ تردید و پردهپوشی از تمام جنایات دولت اسرائیل و ارتش نسلکش و ویرانگر آن حمایت کردهاند و از هیچ کمک مالی و تسلیحاتی دریغ نکرده و نمیکنند و حتی بدان افتخار میکنند. اما دموکراتها حداقل در ظاهر و لفظاً گاه از سر دموکراسیخواهی از حقوق فلسطینیها و قربانیان عمدتاً زن و کودک غزه و بیروت سخن میگویند، ولی ترامپ حتی یک بار یاد ندارم که چنین چیزی گفته باشد؛ بلکه برعکس، همیشه به بایدن و هریس انتقاد کرده که چرا به اندازه کافی به اسرائیل و نتانیاهو کمک نکردهاند! در این یک سال، پیوسته در دانشگاهها و خیابانهای آمریکا اعتراضاتی علیه نسلکشی اسرائیل برگزار شده و پلیس هم با شدت هرچه تمامتر آنها را سرکوب کرده است. اما آقای ترامپ بارها و بارها با ادبیات خاص خود به دولت حاکم حمله کرده که چرا باید اصولاً راهپیمایی اعتراضی برگزار شود! آیا این بدان معناست که از این پس او تمام اعتراضات را نه تنها سرکوب بلکه از کشتهها پشته خواهد ساخت؟ هرچند در عمل ممکن است چنین چیزی ممکن نباشد!
اگرچه دقیق نمیدانیم که او این بار در کاخ سفید چه خواهد کرد، اما مجموعه شواهد (از جمله افکار و اعمال چهار سال گذشته و یک سال اخیر او) میتواند ما را به این نتیجه برساند که ترامپ احتمالاً این بار نیز بیش از پیش به یاری دوست همفکر دیرینهاش، نتانیاهو، خواهد شتافت و دست او را برای «تمام کردن کار» (جملهای مبهم که ترامپ بارها تکرار کرده و گفته نتانیاهو باید کار را تمام کند)، کاملاً باز خواهد گذاشت و در ویرانی فلسطین، لبنان و احتمالاً ایران تمامقد او را یاری خواهد کرد. استقبال و خرسندی آشکار نتانیاهو از بازگشت تاریخی ترامپ به کاخ سفید بیدلیل نیست و در واقع به طمع نیست.
البته ترامپ و حامیانش ادعا میکنند که جنگهای غزه، لبنان و اوکراین در صورت ریاستجمهوری او به زودی پایان خواهد یافت. بله! ممکن است، اما چگونه؟ و به چه قیمتی؟ و در چه وضعیتی؟ تجارب گذشته و منطق سیاسی فردی چون ترامپ نشان میدهد که او احتمالاً با اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی و در واقع با انجام «معامله»، طرحی مشابه «معامله قرن» یا «پیمان ابراهیم» را به جریان خواهد انداخت و پیش خواهد برد. در این صورت، با اعطای تمام امتیازات به طرف متجاوز و بخششهایی از سرزمینهای فلسطینی به اسرائیل و گسترش قلمرو اشغالی آن کشور، سعی خواهد کرد چیزی به نام «صلح» برقرار کند و خود را پیامبر صلح در خاورمیانه معرفی کند! اقدامی ظالمانه که قبلاً انجام داد. در ارتباط با روسیه و اوکراین نیز احتمالاً خواهد کوشید با بخشیدن قسمتهایی از خاک اوکراین به دوستش پوتین، «صلحی پایدار» ایجاد کند. تا کنون شیوه ترامپ این بوده که با معامله یکطرفه و به نفع اشغالگران، به قول خودش صلح برقرار کند! آیا این را میتوان صلحطلبی و صلح نامید؟ هر چه باشد، در عمل موقتی خواهد بود.
در این میان، آنچه موجب شگفتی است، این است که عدهای چنین دروغ بزرگ و شگردی را باور کرده و آن را بهعنوان امتیاز برای ترامپ، بهویژه در قیاس با رقیبش، کامالا هریس، به رخ میکشند. شگفتی بیشتر آن است که شماری از عربها یا عربتباران مسلمان آمریکا نیز، گویا از نفرت به حقی که از کاخ سفیدنشینان کنونی در ارتباط با حمایت مستقیم و غیرمستقیم از کشتار وحشیانه غزه و لبنان دارند، به امامزاده ترامپ دخیل بسته و به وعدهی برقرار صلح ترامپی در خاورمیانه دل خوش کردهاند! در این باب فقط میتوان گفت: «من جرّب المجرّب حلّت به الندامه!» گویا اینان بر خلاف هشدار قرآن به «بیت عنکبوت»، که «سستترین بیت است»، امید بستهاند! (تلمیح به آیه ۴۱ سوره عنکبوت). چگونه میتواند از فردی آتشافروز و حامی جانیان و متجاوزان انتظار صلحطلبی و عدالتخواهی داشت؟
در هر حال، اگر به منطق امور و مجموعه ده سال از جمله در همان چهار سال ریاستجمهوری ترامپ توجه کنیم، میتوان نتیجه گرفت که:
اولاً، دونالد ترامپ هرگز نمیتواند مخالف خشونت و جنگ باشد؛ اگر تا کنون در جنگی حداقل مستقیماً درگیر نشده است، به دلیل عدم ایجاد زمینه و یا عدم نیاز به اعمال قوه قهریه بوده است. با استفاده از ضربالمثل مشهور میتوان گفت «بیبی از بیچادری خانهنشین بوده است!» مگر ترور قاسم سلیمانی در عراق یک جنایت (صرفنظر از اینکه او چه بوده و چه کرده است) نبوده و نامش «ترور» نیست؟ اگر در پی آن جنگی در نگرفته است، دلایل دیگری دارد. چگونه ممکن است یک تروریست، که از قضا بدان افتخار میکند، میتواند عنوان مخالف جنگ و مدافع صلح باشد؟! فقط مهم آن است که چه کسی میمیرد و چه کسی زنده میماند و خود را پیروز مینمایاند!
ثانیاً، در سیاست داخلی پس از پایان جنگهای داخلی آمریکا، ترامپ بیشترین و عمیقترین بستر لازم را تا این لحظه برای خشونت و احیاناً جنگ داخلی فراهم کرده است. وی هرچند شعار احیای عظمت آمریکا را میدهد، ولی در چهار سال گذشته دولت آمریکا در نازلترین حد خود در روابط بینالملل بوده است. راستی در آن چهار سال «عظمت آمریکا» در کجا و در چه مرتبهای بوده است؟ واقعیت این است که در دوران ترامپ دولت آمریکا و در نتیجه مردم آمریکا تحقیر نشدهاند.
ثالثاً، در سیاست خارجی بهویژه در سیاست خاورمیانهای ترامپ، او تا کنون خود اقدام به جنگی نکرده است، ولی بیشترین جنگافروزی را عملاً انجام داده است. به یقین یکی از عوامل رخداد هفتم اکتبر ۲۰۲۳، یأس و استیصال مطلق فلسطینیها از احیای آرمان فلسطین یا حداقل رفع هر نوع اشغالگری در اراضی مادری و آبا و اجدادی خود، بهویژه پس از معامله قرن و پیمان ابراهیم، دستپخت تلخ ترامپ بوده که البته بیش از پیش زمینههای لازم برای گسترش بنیادگرایی اسلامی و حتی عربی و اعمال خشونت پدید آورده است.
هرچند چکمه هیتلر برای پای ترامپ گشاد است، اما گزاف نیست گفته شود که ترامپ و ترامپیسم مستعد راهانداختن نازیسم و فاشیسم جدید در آمریکا و در جهان است. بهترین دلیل آن ادبیات نازیستی او و روابط خوب و صمیمانهاش با دیکتاتورها و هیتلرهای دیگر است. نمونه اعلای آن حمایت بیدریغ ترامپ از نتانیاهو و باز گذاشتن دست او در نسلکشی و ارتکاب جنایات جنگی است. در واقع ترامپ خود یک نتانیاهو است که البته با سایز آمریکایی و به میزان ابرقدرتیاش خطرناکتر است.
جان کلام آن است که افراد «متوهم»، «خودشیفته» و مهمتر از همه مدعی «رسالت آسمانی» (سه ویژگی بارز دونالد ترامپ) برای رهایی آدمیان، میتوانند در عمل خطرناکترین باشند. در واقع اینان همانها هستند که وعده بهشت میدهند، اما جهنم میآفرینند. در چهار سال گذشته ترامپ در این مسیر حرکت کرده، هرچند خوشبختانه در عمل چندان موفق نبوده، ولی این بار، با توجه به این واقعیت که این بار دستی بازتر دارد، شاید موفق شود. صدالبته «گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند»! این که در دوران زمامداری قبلی ترامپ، جنگ سوم جهانی رخ نداده، باید خدا را شکر کرد!
واپسین نکته آن است که:
آنچه گفته شد بر حسب الزام به منطق امور و تجارب دهساله است، که البته مرتبط است با موضوع این نوشتار و نه بررسی شخصیت و کارنامه ترامپ در امور دیگر. حال در چهار سال آینده دقیقاً چه خواهد شد، هیچ نمیدانم و فکر نمیکنم کسی هم بداند. اما امیدوارم که ترامپ هم از حوادث روزگار درسهای لازم را گرفته باشد و حداقل کمی خردمندانهتر عمل کند. هرگز هدف سیاه/سفید کردن ترامپ و هیچ فرد دیگری نیست. ارائه دیو و دلبر، رهزن عقل است و خلاف آشکار عینیتها، ترامپ هم نه دیو است و نه دلبر. شاید تشکیل کابینه ترامپ تا حدودی سمت و سوی آینده را در چهار سال آینده روشن کند. خدا به خیر کند!
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…