مرگ ناگهانی سر میرسد. جلو مرگ را نمیشود گرفت. مرگ از بین همه انسانها در هر جغرافیا و در هر شرایط سنی و در هر حادثهای قربانی میگیرد. از این منظر نمیتوان گفت که فقط در ایران و فقط اتوبوس حامل دانشآموزانی که به اردوهای «راهیان نور» میروند، یا اتوبوس حامل سربازان پادگان مخوف صفر ۵ کرمان تصادف و سقوط و چپ میکند. نه! هر اتوبوس و هر اتومبیلی ممکن است قربانی حادثه شود و سرنشینانش قربانی مرگ.
اما تردیدی در این نیست که بنابر واقعیات عینی و آمار رسمی موجود، کشور ایران یکی از ناامنترین و فرسودهترین ناوگانهای حمل و نقل مسافری و جادهای را دارد که هم جادههای آن فاقد استانداردهای لازم و ایمنی بهروزی هستند و هم خودروهای آن با نازلترین کیفیت و ضریب امنیتی بسیار پایین تولید میشوند، و هم فرهنگ رانندگی و احترام به قواعد راهنمایی و رانندگی در آن بیاندازه پایین است و در شرایطی که حمل و نقل بهینه یکی از اساسیترین نیازهای جامعه امروز است، شوربختانه تمام بودجههایی که باید در این حوزه هزینه شود، صرف اموری میشود که ابدا اولویتی ندارد و رسما به چاه ویل هرز و حیف و میل ریخته میشود.
بیش از دو دهه است که جنگ ایران و عراق تمام شدهاست. اما در تمام این سالها، میلیاردها تومان از بودجه این کشور، هزینه تبلیغات برای آن جنگ لعنتی و بردن مردم و دانشآموزان به اردوهای راهیان نور شده است. بودجهای که باید پیش و بیش از آن صرف بهینهسازی و افزایش استانداردهای ایمین جاده و محورهای مواصلاتی ایران میشد و نشد.
بر همین سیاق پولهای کلانی از جیب همه شهروندان این کشور صرف تبلیغ شخصیت آیتالله خامنهای و انتشار و ترجمه پیامها و نامههای او به جوانان غربی میشود که در ناز و نعمت زندگی میکنند و نه میدانند سربازی چیست و نه نیازی هست بدانند. اقتصادشان بهسامان است و مالیات میپردازند تا سربازان حرفهای در بهترین و ایمنترین شرایط آموزش ببینند و زندگی کنند و در موقع لزوم هم از کشورشان دفاع کنند و ناگفته پیداست که این موقع لزوم هم ابدا سرنمیرسد؛ چون دولتمردان کشورشان، لزومی نمیبینید در کار دیگر کشورها چه همسایه و چه دور دخالت کنند و وقتی دخالتی در کار نباشد جنگی هم نیست و وقتی جنگ نبود میشود با خیال راحت به توسعه و ایمنی و رفاه کشور و شهروندان اندیشه کرد.
۱۹ جوان برومند کشور که تازه دوره آموزش سربازی را در یکی از مخوفترین پادگانهای آموزشی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران تمام کرده بودند، در حال اعزام به مرخص پایان دوره، به دلیل سقط اتوبوس جان خود را از دست دادند.
در هر جای دنیا این اتفاق میافتاد، بلافاصله پرچمهای کشور به نشانه عزا و سوگواری ملی، به حالت نیمهبرافراشته درمیآمد و رسما در کشور برای چند روز عزای ملی و عمومی اعلام میشد. عالیترین مقامهای سیاسی و نظامی با کمک تمام رسانههای رسمی و غیررسمی دستبهکار تسلی خاطر بازماندگان و برگزاری آیینهای ویژه ملی گرامیداشت و سوگواری میشدند و تمام شهروندان نیز خودجوش در سراسر کشور آیینهای برافرختن شمع و گذاشتن گل در فضاهای عمومی را سامان میدادند.
در کشور ایران اما یک روز بعد از این اتفاق جانسوز، نه عزای عمومی اعلام شده و نه پرچمها حتی در پادگانها و مراکز نظامی به حالت نیمهبرافراشته در آمدهاست و نه ارادهای از طرف حاکمیت برای تسلی خاطر داغدیدهگان این حادثه بهچشم میخورد.
سوگوارانه باید گفت به نظر میرسد حاکمیت که از کوچکترین اجتماع و اقدام عمومی مردم هراس دارد، اجازه ندهد حرکتهای خودجوش مردمی که از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی برای اعلام همدردی با داغدیدهگان، ساماندهی شده و قراراست در سراسر کشور بیاد قربانیان این حادثه آیین شمعافزوری و سوگواری در اماکن عمومی برپا کنند به نتیجهای برسد.
با همه اینها اما دردآورترین سویه داستان ایناست که چند روز دیگر که احساسات تمام مردم ایران از حادثه شدیدا جریحهدار شده و به اوج خود رسید، حالا حاکمیت فضا را برای بهرهبرداری تبلیغاتی از این احساسات آماده کرده و در یک ابتکار تبلیغی و حسابشده، مادران و پدران و بازماندگان داغدیده حادثه را به دیدار رهبری نظام خواهند آوردند و حالا تمام دوربینها و رسانهها و شبکههای خبری حاکمیت، هم دردی!آیتالله بر این مصیبت را پوشش وسیع خواهند داد. اتفاقی که بیش از ۲ دهه است در کشور در حال انجام است و همه حوادث و همه قربانیها بهترین بهانه و خوراک برای تبلیغ حاکمیت و دلرحیم نشاندادن آقای خامنهای بوده و هست.
در تمام این سالها هم نه تنها هیچ شهروندی، بلکه هیچ داغدیدهای اجازه نداشته تا از هزینههای فاقد اولویت نظام در موارد غیرضرور و هزینهنکردن در مواردی که ضرورت شهری و شهروندی و کشوری است، پرسش کند، بلکه بالاجبار باید در مراسمهای تبلیغاتی حاکمیت هم حضور داشته، و اگر بیمیلی و اعتراض خود از شرکت در این مراسمهای تبلیغی و تشریفاتی را علنی میکرده، مورد عتاب و در ادامه آزار و اذیت حاکمیت هم قرار میگرفتهاست.
به نظر میرسد در شرایط فعلی حفظ جان آدمهایی مثل «بشار اسد» و حفظ او در قدرت برای حاکمیت ایران بسیار ضرورتیتر از هر ضرورتی است و جان شهروندان ایران نهتنها اولویت و ضرورت نیست، که حتی خیلی هم ارزشی ندارد و جان امثال بشار اسد آنقدر مهم و اولویت هست که جدای از آنکه جان هیچیک از شهروندان سوری چه مدافع اسد و چه مخالفان وی در مقابل حفظ قدرت او ارزشی ندارد، که جان تعداد قابلتوجهی از شهروندان ایرانی تحت عنوان مدافع حرم، هم قربانی مطامع دنیوی بشار و دولتمردان ایرانی میشود.
این مطلب صرفاً بیانگر دیدگاه خوانندگان زیتون است. مطالب این ستون غالباً بدون اصلاح و ویرایش منتشر میشوند. شما هم میتوانید مطالب خود را به زیتون ارسال کنید. تماس با ما
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…