دوست عزیزم آقای یوسفی اشکوری!
در قسمت قبلی نوشتهام به این موضوع اشاره کردم که «آیا مردم، آیتالله خمینی را میشناختند؟» و مواردی را که لازم میدانستم، نوشتم. در این قسمت که در واقع بخش دوم پاسخ من به نوشته خوب و آموزنده شماست، به این خواهم پرداخت که «آیا انقلاب بهمن ۵۷ اجتنابناپذیر بود؟» و اگر چنین بود، چه عواملی در وقوع آن نقش داشتند؟
ممکن است از نگاه یک غیرایرانی ـ به خصوص یک جامعهشناس غیرایرانی ـ پرداختن به موضوعی این چنین، پس از گذشت ۳۷ سال از انقلاب ایران، نوعی جستوجوی بیهوده در تاریخ به نظر برسد، چرا که پس از ۳۷ سال که از رخداد انقلاب ایران میگذرد، علیرغم وقایعی مانند جنگ هشت ساله و وقایع دهه شصت، سه چرخش مهم تاریخی در دوران هاشمی و خاتمی و احمدینژاد و تغییرات بسیار در جامعه ایران، ما چرا باید هنوز اندرخم کوچه بنبست انقلاب گیر کرده باشیم. اما واقعا گیر کردیم، به ویژه به این دلیل که:
یک، بازنویسی و بازگویی غلط و پر از خطای تاریخ انقلاب در روایت رسمی کشور، تصویری در ذهن مردم نشانده که تقریبا دیدن عکسهای واقعی و عادی انقلاب برای آنان این سوال را ایجاد میکند که اگر اینها تصویر واقعی انقلاب ایران است، پس آنچه ما از آن میدانیم چیست؟
دو، نه تنها روایت رسمی انقلاب ۵۷ که توسط حکومت جمهوری اسلامی به مردم تحمیل شده پر از غلط و خطاست، بلکه تصویری که به خصوص در ده سال گذشته از انقلاب ایران و تاریخ صد ساله گذشته توسط اغلب نیروهای سیاسی غیرحکومتی بازسازی شده، غالبا چنان مهندسی شده ارایه میشود که به کلی با آن چه رخ داده متفاوت است. در ده سال گذشته مسابقه دروغسازی میان صدا و سیمای جمهوری اسلامی با تلویزیونهایی مانند «من و تو» و «بیبیسی» و «صدای آمریکا» چنان با شور و حرارت ادامه دارد که تقریبا هر فیلم جدیدی که از انقلاب ارایه میشود گویی که انقلاب تازهای کشف شده و بیان میشود.
سه، بر اساس این فیلمها و روایات، انقلاب ایران به روایت چپها کودتایی امپریالیستی با شراکت خمینی و آمریکا در گوادلوپ برای چپکشی است و اصلا حکومت پهلوی در این تفسیرها وجود خارجی ندارد. بر اساس روایت ملیگراها و ملی مذهبیها، انقلاب ایران یک انقلاب برای تامین حقوق بشر بود که با کودتای خمینی علیه نهضت آزادی، حکومت دزدیده شد. بر اساس تفسیر سلطنتطلبان، انقلاب ۵۷ کودتای شرکتهای نفتی علیه سوپرمنی به نام محمدرضا پهلوی بود که چون میخواست ایران را به اولین قدرت جهان تبدیل کند، مجتمعی از تودهایها و مذهبیها و آخوندها توسط انگلیس و آمریکا با آتش زدن سینما رکس شاه را ترساندند و او برای اینکه قتل عام راه نیاندازد از کشور رفت و آخوندهای انگلیسی انقلاب کردند تا به گفته کسروی عمل کنند. روایت جمهوری اسلامی هم چنان است که گویی خداوند متعال قرآن را نازل کرده بود تا جمهوری اسلامی تشکیل شود و تنها هدف انقلاب هم حاکمیت ولایت فقیه بود. در واقع هر کسی با تصاویر و فیلمهایی که در اختیار دارد، یک فیلم سینمایی تخیلی جدید از انقلاب ایران میسازد و مردم هم ماندهاند که کدام روایت را بپذیرند.
من چند باری تاکنون کوشش کردم تا روایتی کم قضاوت و واقعی از سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ به دست بدهم، اما به شکل حیرتانگیزی با این مشکل مواجه شدم که بخش بزرگی از نیروهای سیاسی مخالف با حکومت، خودشان مهمترین عامل سانسور انقلاب واقعی هستند. من در این نوشته تلاش میکنم ضمن پاسخ گفتن به مواردی که شما در نوشتهتان از من اشکال گرفتید، به نوشته شما و موضوع انقلاب بپردازم.
یک، آیا قایل بودن به فرجام بد انقلاب، پذیرش جبرگرایی تاریخی است؟ نوشتهاید: « مهمترین ایراد این مقاله این است که با پیشفرض نوعی جبرگرایی تاریخی، پدیده انقلاب به طور عام و انقلاب ایران به طور خاص و تحولات پس از آن فهم و تحلیل و تفسیر شده است … توسل به دترمینیسم تاریخی برای توجیه انقلابها و به طور کلی تغییرات اجتماعی، به گمانم خطای نظری بزرگی است.» من به دترمینیزم تاریخی معتقد نیستم و انقلاب را گریزناپذیر نمی دانم، اما معتقدم اگر انقلاب رخ بدهد، نمی تواند به نتیجه خوبی برسد. از نظر من انقلاب می تواند رخ ندهد، کما این که در بسیاری از کشورهای جهان و بسیاری از دورههای تاریخی انقلاب رخ نداده، پس الزاما انقلاب جزو سرنوشت جوامع نیست. در برخی کشورها ممکن است دهها بار انقلاب رخ بدهد، کما اینکه کشوری مانند فرانسه بارها در معرض انقلابهای گوناگون بوده، اما در بخش مهمی از کشورهای اسکاندیناوی چیزی به نام انقلاب سابقه ندارد. یا در دورهای طولانی در جهان انقلاب رخ نداد، در حالی که در یک فاصله سی ساله یا ده ساله، یکباره دهها انقلاب (انبوه انقلابهای چپ در آمریکای لاتین و آفریقا و خاورمیانه در دهه شصت یا انقلابهای عربی در سالهای ۲۰۱۰ و پس از آن) رخ داده. بنا بر این انقلاب را یک اتفاق محتوم اجتماعی نمیتوان دانست.
از طرف دیگر همانطور که شما گفتید «جامعه و تغییرات اجتماعی نیز فینفسه دارای الزاماتی است جبری.» این درست است ولی تغییر اجتماعی اگر چه اجتنابناپذیر است، اما الزاما تغییر اجتماعی از نوع انقلاب، اجتنابناپذیر نیست. در واقع انقلاب از آن اتفاقاتی است که فقط حکومتها میتوانند باعث آن شوند یا جلوی آن را بگیرند و این نقل قول شما که «جامعهشناسی انقلابها میگویند که «انقلاب اتفاق میافتد» نه اینکه «انقلابیون انقلاب میکنند» بسیار درست است. برای مثال در همین مجموعه اتفاقاتی که به عنوان انقلابهای بهار عربی رخ داد، کشور مراکش جزو کشورهایی بود که با عقبنشینی پادشاه، موجب توقف بحران در کشور شد، همین موضوع در تونس نیز دیده شد. شاید اگر بن علی هم میخواست مثل قذافی و مبارک رفتار کند، سرنوشتی شبیه آنها پیدا میکرد. در حالی که با عقبنشینی به موقع او هم در گوشهای از جهان به زندگی خودش ادامه داد، هم در تونس دگرگونیهای زیاد باعث وضعیتی شبیه مصر یا لیبی یا عراق نشد. از نظر من انقلابها فقط توسط حکومتها ایجاد میشوند و اگر حکومتی بخواهد جلوی انقلابی را بگیرد، قطعا راههایی برای توقف آن دارد.
دو: آیا انقلاب در هر حال بد است؟ من به عنوان کسی که سالها به موضوع انقلاب ایران فکر کردم، به این نتیجه رسیدهام که انقلاب نه فقط در ایران، بلکه در هیچ کجای جهان نمیتواند به نتیجه خوبی برسد. منظورم از خوب، بهتر از قبل است. معتقدم انقلاب نمیتواند کاری کند که وضعیت اجتماعی بهتر از قبل بشود. پیش از گسترش بحث توضیح میدهم که منظور من از انقلاب همان انقلاب سیاسی است که در اثر حضور طبقات اجتماعی قدرت سیاسی تغییر میکند و جامعه زیر و رو میشود. نمونه مصادیق من شامل انقلابهایی مانند انقلاب روسیه، ایران، کوبا، چین، سوریه، عراق و مواردی از این دست است.
اطلاق واژه «انقلاب» به تحولات صنعتی، الکترونیک، حقوق مدنی، آموزش و مواردی از این دست، مورد نظر من نیست. برای مثال من به جنبش می ۱۹۶۸ یا انقلاب آمریکا، انقلاب نمیگویم. منظور من همان انقلابی است که نمونه کاملش انقلاب ایران است. انقلابی که حکومت و سرنوشت کشور را تغییر داد و طبقات اجتماعی را جابهجا کرد و جهت کشور را به کلی به سوی دیگری برد. از نظر من چنین انقلابی در هر حال نمیتواند به نتیجه خوبی برسد. برای اثبات این نظر هم دو روش وجود دارد، یکی اثبات تئوریک و دیگری اثبات بر اساس شواهد واقعی. واقعیت میگوید انقلاب کمونیستی شوروی موجب کشتار بیش از ۲۰ میلیون نفر در سی سال شد، انقلاب چین موجب کشتار بیش از ۵۰ میلیون انسان شد و انقلاب خمرهای سرخ در کامبوج موجب قتل عام بیش از ۱.۷ میلیون نفر یعنی ۲۱ درصد جمعیت کامبوج شد و انقلاب کوبا موجب توقف ساعت زندگی به مدت پنجاه سال در آن کشور شد. چنانکه گفتهاند «تنها چیزی که در کوبا پس از انقلاب رشد کرد ریش کاسترو بود». من انقلابی را نمیشناسم که جامعهای را ویران نکرده باشد. پس بگذارید با همین شواهد نتیجه بگیرم که روی کره زمین تا امروز انقلابی که وضعیت جامعه را بهتر بکند وجود نداشته است.
به عنوان دلیل نظری برای بد بودن انقلاب نیز به این اشاره میکنم که انقلابهای سیاسی معمولا هزینهای سنگین به جامعه تحمیل میکند (از هزینه ویرانی کشور، هزینه جابهجایی مدیران، هزینه نابودی ساختارهای موجود و هزینه ایجاد ساختارهای جدید و هزینه ناشی از خلاء مدیریت که موجب کاهش سطح ثروت اجتماعی شده) و از همین رو من معتقدم انقلاب گرانترین نوع تغییرات اجتماعی است و گزینش آن نادرست است، طبیعی است که وقتی انقلاب «اتفاق بیافتد» دیگر کسی به محاسبه هزینه و فایده نمیرسد و این موارد نظری بیمعنا میشود.
اما شما به خوبی گفتید و و من آن را تکرار میکنم که «انقلاب را نمیکنند، انقلاب اتفاق میافتد» و از آن مهمتر این که فرمودید و به درستی که «انقلابها معمولاً با پیشگامی و فداکاری شماری انقلابی با انگیزههای غالباً درست و انسانی آغاز میشود ولی درنهایت عواقبی به بار میآورد که خلاف نظر و هدف معماران آن است». خودم باری نوشتم که «انقلاب را معمولا متفکران و اندیشمندان آغاز میکنند و اراذل و اوباش به نتیجه میرسانند».
حالا بیایید به این فکر کنیم که چرا انقلاب ایران اتفاق افتاد؟ آیا جامعه ایران در سال ۱۳۵۷ جامعهای فقیر و تهیدست بود که میبایست بی چیزها علیه ثروتمندان انقلاب کنند؟ آیا وضعیت ایران از نظر اجتماعی و فرهنگی آنقدر ظالمانه بود که مظلومان بی هراس از مرگ شورش کنند؟ آیا دیکتاتوری چنان خفقانی ایجاد کرده بود که آزاداندیشان در جستوجوی آزادی، نظام حاکم را حتی اگر پیشرفتی هم میکرد، نابود کنند؟ به گمان من همه پاسخها به این سوالات منفی است. جامعه ایران در فاصله ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ مرفهترین، آزادترین، پیشرفتهترین و مدرنترین شکل خودش را به نسبت بیست سال قبل از انقلاب و بیست سال پس از انقلاب داشت. چه شد که انقلاب «اتفاق افتاد»؟
در بخش بعدینوشتهام، به این موضوع خواهم پرداخت.
10 پاسخ
جناب فولادی بنده حادثه ۵۷را فتنه میدانم وفتنه گران پیرو صفوی باعث نابودی کشور شد و مطالب دوستان بلاخص آقای نبوی وسایرین وزین و آموزنده بود نکته ای که میخواهم عرض نمایم بقول آقای نبوی فتنه اتفاق افتاد یا مردم انقلاب نمودن بازی با کلمات است کاری که خمینی نمود ویرانی تمام ایران وبفلاکت کشیدن ملت ایران بود همانطور که در جواب خبر نکاری که از خمینی پرسیده بود که چه احساسی دارید بکشور میروید گفته بود هیچ
انقلابها حاصل دوره ای از تاریخ هستند که حکومتها و مردم تحت حکومت آنها ، ارتباط خود را با یکدیگر از دست میدهند . به عبارت دیگر مردم و نهادهای حاکمیت نمیتوانند با هم هیچنوع گفتمان و سازشی داشته باشند . این چنین موقعیت هایی را بسادگی در تاریخ نمیتوان پیشبینی کرد . پس انقلاب میشود. اگر مقصود آقای نبوی از ” انقلاب اتفاق می افتد ” همین باشد ، من قطعآ با ایشان موافقم و اینهم درست است که دستآورد چنین انقلابهایی نمیتواند مثبت باشد ( دستکم برای چند نسل متوالی . ما همه آینده را نمیتوانیم ببینیم ) . پس اگر موافق باشیم که ” انقلاب میشود ” ، معنی ناگزیر آن این است که در شرایط تاریخی خاصی ، انقلاب رخ میدهد . پس بحث بر سر خوبی و بدی آنهم ، بی معنی است . شرایط فعلی کشور ما ایران ، مثال خوبی است . مردم ما هنوز مزه انقلاب بهمن را دارند می چشند و سعی میکنند که با عقلانیت بسوی انقلاب دیگری نروند . امّا حاکمیت چی ؟ آیا آنها بویی از شرایط انقلاب و مفهوم تاریخی آن برده اند ؟ خود من گاهی دچار این جنون میشوم : یا علی کشتی را غرقش کن ، ما هم روش !
جایی خواندم که شریعتی گفته اگر انقلاب زودرس رخ دهد ، مردم همانهایی را هم که داشته اند از دست می دهند. انقلاب زودرس هم به نظر او یعنی انقلاب قبل از اگاهی توده مردم. اگاهی و شعور و دانایی. اگر این نقل قول درست باشد ، دقیقا همینطور شد و ملت همانهایی را هم که داشت از دست داد. از لحاظ آزادی عرض میکنم بیشتر.
با سلام خدمت آقای نبوی عزیز بنده یک دانشجوی دکترا جامعه شناسی هستم در مقاله شما صحبتی ار انقلاب آمریکا نبود بنده با شما هم نظر هستم که انقلابها در اوایل دچارخلا های بسیاری هستند همانظور که آمریکا هم بعد از استقلال دچار جنگ های داخلی شد اما اگر معماران انقلابها راه درستی را در پیشگاه ملت هایشان قرار دهند در آخر حتما به آن سوق پیدا میکنند و حاصل موفقیت است برای مثال استقلال هند از بریتانیا به رهبری گاندی که تاکید زیادی بر آزادیهای سیاسی و اجتماعی ودموکراسی داشت که این امر تا حدود زیادی محقق شد من فکر میکنم در ذهن دوستانی مثل شما رفورم های سیاسی بیشتر مورد تاکید است که درجه پایین تری از انقلاب است باید خدمت شما عرض کنم این بستگی به انعطاف پذیری هسته مرکزی قدرت دارد مثل رفورم هایی که در بیشتر کشورهای پادشاهی اروپا در طی قرون گذشته رخ داد مثل انگلیس اما وقتی حاکمیت انعطاف کافی را نشان نمیدهد و به قول دورکیم مثل یک جامعه مکانیکی رفتار میکند عوارض تغییرات لایه های اجتماعی برای حکومتها فاجعه بار خواهد بود
مردم ایران شاید سواد لازم برای انقلاب نداشتن، انقلابی که توسط بی سوادترین قشر صورت گرفت رآس این انقلاب، خمینی بود که فقط فقط تحصیلات مکتب خانه ای و آخوند بود قرار داشت و سواد کشور داری نداشت . و به نظرم اگر دولت و نظام شاهنشاهی جشن های دوهزار پانصد ساله ی کوروش را کمتر و بیشتر به رفاه مردم میرسید شاید کمتر کسی فکر میکرد که چنینین انقلابی رخ بده .
بیشترین ضربه ای که نظام شاه خورد از نیروهای ساواک بود که بدون هیچ چیزی امنیت مردم رو ازشون میگرفتند و همیشه دلهره داشتند .
انقلاب به نظر من اصلا درست نبود چون کسانی که انقلاب کردند شیعه ی صفوی بودند و آن هم حاصل زحمتهای انگلیس بود و این شیعیه ی صفوی هیچ چیزی جز به شهادت فکر نمیکنند و الان هم این وضعیت انقلاب است . فقط شهادت
“به عنوان دلیل نظری برای بد بودن انقلاب نیز به این اشاره میکنم که انقلابهای سیاسی معمولا هزینهای سنگین به جامعه تحمیل میکند (از هزینه ویرانی کشور، هزینه جابهجایی مدیران، هزینه نابودی ساختارهای موجود و هزینه ایجاد ساختارهای جدید و هزینه ناشی از خلاء مدیریت که موجب کاهش سطح ثروت اجتماعی شده) و از همین رو من معتقدم انقلاب گرانترین نوع تغییرات اجتماعی است و گزینش آن نادرست است، طبیعی است که وقتی انقلاب «اتفاق بیافتد» دیگر کسی به محاسبه هزینه و فایده نمیرسد و این موارد نظری بیمعنا میشود.” من بگونه دیگری اینرا بیان میکنم . ببینید ٫ نیروهای مولد جامعه بمرور زمان رشد میکند : انباشت سرمایه صورت میگیرد ٫ ماشین الات ٫ راهها ٫ مدیران ٫ کارگران ٫ کشاورزان ٫ دانشگاهها ٫ مدارس ٫ معلمها ٫ … انقلاب بسیاری از اینها را ضایع میکند و از بین میبرد . فرار سرمایه ها ٫ تعطیلی کارخانجات ٫ … و مهمتر از همه نابودی سرمایه های نامشهود که در دل بسیاری از نهادها و واحدهای تولیدی ٫ فرهنگی و اجتماعی رشد کرده و ایجاد شده است ٫ همه در اثر انقلاب از بین میروند . اینست که جامعه بعقب کشیده میشود و سالها طول میکشد تا دوباره اینها بازسازی شود و بجای اول باز گردد .
با سلام خدمت آقای نبوی عزیز.
با مطالبی که فرمودید موافقم و متاسفانه تمام مصادیق بدی که از انقلاب فرمودید در ایران نمود کامل دارد.
دقیقا
جنبش سال ۵۷ را نمیتوان انقلاب نامید.در انقلاب سیستم از اساس فرو میریزد.در ایران تنها طبقه حاکمه فرو پاشید وقشری از ضد انقلابی ترین طبقات به جای ان بر سیستم قبلی با اصلاحاتی حاکم شدند.اما در پاسخ به اینکه میتوانست به این طریق خاتمه نیابد با شما موافقم.وتنها به دلیل نبود زیر ساختهای مدنی و حساسیتهای مذهبی توده -کم سوادی-بی انگیزه بودن شاه در پایداری-نبود مشاورتهای جسورانه در ارتش و دربار-… و در نهایت بدهکار بودن ایران به روحانییت به اندازه یک حکومت(بقول کسروی)واز همه مهمتر ناشناس بودن ایت الله خمینی برای تظاهرکنندگان کف خیابان.شد انچه که شد
البته نمی توان همه ی انقلاب ها را به یک چوب راند. نخستین انقلاب در عصر جدید، انقلاب شکوهمند انگلیس در ۱۶۸۸، به نتایج بسیار مثبتی برای کشور و جامعه انگلیس انجامید و حکومت مشروطه ی سلطنتی را در این کشور نهادینه کرد. انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹ هرچند بسیار خونین و با پسرفت ها و پیشرفت های زیادی همراه شد، اما در نهایت به تحکیم جمهوریت و مبانی دمکراسی در این کشور منتهی شد. و در قرن بیستم نیز انقلاب چین نیز هر چند با زیاده روی ها و خشونت و کشتار همراه بود، اما درنهایت( و تا به امروز) چین را به دستآوردهای اقتصادی و اجتماعی قابل ملاحظه ای رسانده است. همه انقلاب ها بد نبوده اند.
دیدگاهها بستهاند.