از آ نجا که قاعده بر این است که اینـﮕونه مقالات فشرده و کوتاه باشد لذا در این مجال سعى شده است تا تنها به ﭽند وجه از وجوه بی شمار افتراق بین ولایت علوى و حکومت اموى اشاره شود، اما خواننده این سطور خود نیک میداند که بین این دو اندیشه و بروز بیرونى و تاریخى آنها فاصله آنـﭽنان وسیع و ﮔسترده است که بدون هیج وجهى از مبالغه و اغراق در این ﮔستره کتابها میتواند به رشته تحریر درآید، لذا مخاطب محترم دو ﭽیز را قطعا بر صاحب این قلم خواهد بخشید، یکى ضعف دانش و دیـﮕرى حصار تنـﮓ قلم .
تشیع علوى که در طول تاریخ پیوسته ” رافضى ” و ” از دین خارج شده ” خوانده می شده است و هرﮔـاه بدست ” خیل الله ” ﮔرفتار مى آمده خونش هدر بوده و خود و فرزندان ذکورش، حتى خردسال ترین آنها، همه قتل عام می شده اند، تا دیـﮕر کسى براى ﮔرفتن انتقام نیز باقى نماند، و زنان و دخترانش را به کنیزى مى برده اند، چگونه می تواند از استبداد و خود کامـﮕـى، که خود قربانى تاریخى آن بوده است، دفاع و حمایت کند؟ نه اینـﭽنین است .
مکتبى که در طول ۱۴۰۰ سال، دین محکوم تاریخ بوده است و پیوسته دگراندیش اش می خوانده اند و در پـاى مطامع دنیوى ” حاکمان مدعى دین” قربانى می شده، چگونه می تواند دیـﮕران را با نام دﮔراندیش در پـاى مطامع شخصى و طبقاتى و یا حکومتى خود قربانى خشونت و جباریت کند؟
تشیعى که پیشوایانش یکى پس از دیـﮕرى به دست حکومتهاى جبار و رﮋیم هاى خودکامه اموى وعباسى، قربانى شده اند، چگونه میتواند خشونت و استبداد و خودکامـﮔـى را تجویز و توجیه کند؟؟
نه اینـﭽنین است، و آنان که اینـﭽنین میکنند، خود دروغى بزرﮒ بر ﭽـهره اسلام و تشیع اند، که قطعا و بدون هیـﭻ تردیدى، باید از دامان اسلام زدوده شوند.
ولایت علوى، ولایت عشق است و رحمت و آﮔـاهى و ولایت اموى حکومت جهل است و خشونت و وحشت و خودکامـﮕـى .
ولایت علوى، ولایت مردمسالارى است و قانون و در پناه آن کرامت و عزت، و ولایت اموى حکومت تیغ است و حقارت و بدعت .
ولایت علوى حاضر به پذ یرش حکومت از جانب حاکم غاصب وجائر، با حفظ شئون قدرت وى، نیست، حتى اﮔر بر سر این پـافشارى بر اصول جان امام و مقتدایش فدا شود ( ماجراى امام رضا (ع) و مأمون )، و حکومت را آنـﭽنان متعلق به مردم میداند که حضور فعال و نه منفعل آنان را شرط اول ﭘذیرش حکومت از جانب خود مینامد (اولین خطبه على(ع) ﭙس از ﭙذیرش حکومت ناکام و مظلومانه اش)، اما اندیشه اموى با همه براى بدست آوردن حکومت و قدرت همدست میشود (بیعت منصور دوانیقى با ابومسلم، ﭙس از آنکه ابومسلم براى از بین بردن حکومت و قبضه کردن قدرت، از بیعت با امام صادق (ع) ناامید میشود). ولایت اموی برای ﮔرفتن حکومت و قدرت وحفظ آن هیـﭻ حد و مرز و ﭙیمانى نمى شناسد و همه پیمانهایى را که با دیـﮕران و مردم و دوست و دشمن بسته است، از روز نخست زیر ﭙـاى خود مى داند و مى بیند
( ماجراى قتل ابومسلم توسط منصور و اولین خطبه معاویه ﭙس از امضاى صلح با امام حسن(ع) ).
چون ولایت اموى معتقد است:
لعبت هاشم بالملک ما کتاب منزل ولا وحى نزل
از منظر ولایت اموى حکومت بازیـچه ای است در دستان مردان سیاست، و اصولا علم سیاست در این نـﮕرش یعنى شیوه هاى معمول و معقول منازعه و جنـﮓ بر سر کسب اقتدار و حکومت. اما از نظر ولایت علوى حکومت پیمانى است که خداوند در صورت رضایت فعال و نه منفعل مردم، از آﮔـاهان و روشن اندیشان مسئول و متعهد، براى برﭘـاداشتن قسط و عدل و احقاق حقوق مظلوم و سیر کردن ﮔرسنـﮕـان ﮔرفته است و درغیر این صورت، حکومت در نـﮕـاه ولایت علوى
بی ارزشتر از رطوبتى است که از عطسه بزى حاصل مى شود .
و لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصرو ما ……..
( اﮔر حضور فعال مردم نبود و حجت به واسطه وجود ﭙشتیبان بر من تمام نمى شد، واﮔر این نبود که خداوند از آﮔـاهان و روشن اندیشان ﭙیمان ﮔرفته که بر سیرى ظالم و ﮔرسنـﮕـى مظلوم ساکت ننشینند، هر آینه افسار حکومت را بر ﮔرد نش مى انداختم و رهایش مى کردم و اولین آنرا به کاسه آخرینش مینوشانیدم ).
(اولین خطبه على (ع) بعد از ﭘذ یرش حکومت ).
اما از نظر ولایت اموى ﮔرفتن حکومت و نـﮔـاه داشتن آن اصل و اساس همه چیز است، و اصلا حکومت مهمترین اصل د ین است و منشاء انـﮕیزه براى مردان سیاست که اینک به لباس دین نیز آراسته شده اند .
حکومت از این دیدﮔـاه مهمترین اصل دین است وآنـﭽنان اصیل که ولایت اموى میتواند براى حفظ آن و درپاى آن همه دین را قربانى کند و حتى حسین (ع) را بکشد وحجرابن عدى را همراه یاران اندکش در
مرج العذرا ﮔردن بزند و ابوذر را تبعید کند و ابن مسعود را در زیر لـﮔد به قتل برساند و میثم را به دار کینه و عداوت بیاویزد و نه تنها حج و نماز و روزه را بلکه میتواند همه اسلام را تعطیل کند (سخنان امام خمینی در طرح نظریه شرک آلود ولایت مطلقه فقیه) و فراتر از آن ولایت مطلقه اموی “توحید را هم میتواند تعطیل کند” ( سخنان آیت الله آذری قمی در نماز جمعه تهران در تجلیل و تفسیر ولایت مطلقه فقیه).
مقتدای ولایت علوی طعامی را که برای افطار رمضان خود آماده نموده، با عشق و مهر و محبت به اسیری میدهد که در جنگ مسلحانه بدست مسلمانان اسیر شده و خود با آب افطار می کند.
و یطعمون الاطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا
اما ولایت مطلقه اموی دست کشیدن بر سر اسیری که تنها بخاطر داشتن عقیده ای متفاوت به اسارت درآمده را تاب نمی آورد و عامل به آن را درخور مجازاتی سنگین می داند.
چون ولایت اموی اصولا با محبت و رحمت بیگانه است و از پیروان خود جز حماقت و خشونت و تعصب کور هیچ نمی طلبد و اندک تعقل و سوال و اندیشه را خروج از ولایت فریبکارانه خود می داند و مشرکانه بر جایگاه طاغوت تکیه می زند و از دیگران “تعبد” می طلبد و مشرعیت حیات و مال و ناموس مردم را در پذیرش ولایت خود می داند و طغیان گرانه فریاد می کشد که انا احیی و امیت (حیات و مرگ شما در دست من است).
ولایت علوى، ولایت از جانب مردم است و ولایت اموى حکومت بر مردم .
از نظر ولایت علوی “اولی الامر منکم” است و از نظر ولایت اموی “اولی الامر” علیکم است، و حکومت و ولایت بر مردم همان ولایت بر صغار (کودکان) و محجورین (عقب افتادگان ذهنی) است. (از افاضات آیت الله مشکینی رییس اسبق مجلس خبرگان در مورد ولایت فقیه)
ولایت علوى در عین اینکه برﮔزیده خداست، حکومت خود را منبعث و از جانب مردم میخواهد و انعقاد و مشروعیت آن را بر اثر بیعت مى داند.
اما ولایت اموى که هیج ارتباطى با وحى ندارد، خود را نماینده خدا بر روى زمین مى داند و سخن و فتوای خویش را حکم خداى میخواند و جبر و زور و تحمیل را حق مسلم خویش میشمارد و هرکس که حقانیت وهم آلود و فریبکارانه اش را منکر شود، خونش را هدر اعلام مى نماید و مالش البته متعلق به “خلیفه” خواهد بود و اوست که میداند با آن، بنا به اراده خود، که ” حکم خداست “، چه کند .
ولایت علوى بیت المال را آنـﭼنان متعلق به مردم مى داند و آنـﭼنان خود را امانت دار مى بیند که اﮔر دینارى در آن باقى مانده و براى مردم هزینه نشده باشد، توان خوابیدن را از د ست مى دهد.
اما ولایت اموى میـﮔوید :
المال مال الله و انا خلیفه الله .. مال متعلق به خداست و من هم که جانشین خدا هستم و سـﭙس نتیجه میـﮔیرد که نسبت به بیت المال مبسوط الید است و بر جان و مال مردم نیز هم تسلط کامل دارد، و اصلا
بیت المال نه متعلق به مردم که متعلق به خود اوست و حق تصرف در بیت المال از حقوق اولیه اوست و هر چه را که بخواهد به هر کس که اراده کند مى دهد و نامش نیز فساد نیست!! حتى میتواند ثلث مالیات آفریقا را به مروان ببخشد (عثمان خلیفه سوم)، و سـﭙس شعار دهد که “امسال سال مبارزه با فساد اقتصادى است”.
این مطلب صرفاً بیانگر دیدگاه خوانندگان زیتون است. مطالب این ستون غالباً بدون اصلاح و ویرایش منتشر میشوند. شما هم میتوانید مطالب خود را به زیتون ارسال کنید. تماس با ما