ولایت علوى یا ولایت اموى؟

عبدالحسين هراتى

هراتیاز آ نجا که قاعده بر این است که اینـﮕونه مقالات فشرده و کوتاه باشد لذا در این مجال سعى شده است تا تنها به ﭽند وجه از وجوه بی شمار افتراق بین ولایت علوى و حکومت اموى اشاره شود، اما خواننده این سطور خود نیک میداند که بین این دو اندیشه و بروز بیرونى و تاریخى آنها فاصله آنـﭽنان وسیع و ﮔسترده است که بدون هیج وجهى از مبالغه و اغراق در این ﮔستره کتابها میتواند به رشته تحریر درآید، لذا مخاطب محترم دو ﭽیز را قطعا بر صاحب این قلم خواهد بخشید، یکى ضعف دانش و دیـﮕرى حصار تنـﮓ قلم .

تشیع علوى که در طول تاریخ پیوسته ” رافضى ” و ” از دین خارج شده ” خوانده می شده است و هرﮔـاه بدست ” خیل الله ” ﮔرفتار مى آمده خونش هدر بوده و خود و فرزندان ذکورش، حتى خردسال ترین آنها، همه قتل عام می شده اند، تا دیـﮕر کسى براى ﮔرفتن انتقام نیز باقى نماند، و زنان و دخترانش را به کنیزى مى برده اند، چگونه می تواند از استبداد و خود کامـﮕـى، که خود قربانى تاریخى آن بوده است، دفاع و حمایت کند؟ نه اینـﭽنین است .
مکتبى که در طول ۱۴۰۰ سال، دین محکوم تاریخ بوده است و پیوسته دگراندیش اش می خوانده اند و در پـاى مطامع دنیوى ” حاکمان مدعى دین” قربانى می شده، چگونه می تواند دیـﮕران را با نام دﮔراندیش در پـاى مطامع شخصى و طبقاتى و یا حکومتى خود قربانى خشونت و جباریت کند؟
تشیعى که پیشوایانش یکى پس از دیـﮕرى به دست حکومتهاى جبار و رﮋیم هاى خودکامه اموى وعباسى، قربانى شده اند، چگونه میتواند خشونت و استبداد و خودکامـﮔـى را تجویز و توجیه کند؟؟
نه اینـﭽنین است، و آنان که اینـﭽنین میکنند، خود دروغى بزرﮒ بر ﭽـهره اسلام و تشیع اند، که قطعا و بدون هیـﭻ تردیدى، باید از دامان اسلام زدوده شوند.
ولایت علوى، ولایت عشق است و رحمت و آﮔـاهى و ولایت اموى حکومت جهل است و خشونت و وحشت و خودکامـﮕـى .
ولایت علوى، ولایت مردمسالارى است و قانون و در پناه آن کرامت و عزت، و ولایت اموى حکومت تیغ است و حقارت و بدعت .
ولایت علوى حاضر به پذ یرش حکومت از جانب حاکم غاصب وجائر، با حفظ شئون قدرت وى، نیست، حتى اﮔر بر سر این پـافشارى بر اصول جان امام و مقتدایش فدا شود ( ماجراى امام رضا (ع) و مأمون )، و حکومت را آنـﭽنان متعلق به مردم میداند که حضور فعال و نه منفعل آنان را شرط اول ﭘذیرش حکومت از جانب خود مینامد (اولین خطبه على(ع) ﭙس از ﭙذیرش حکومت ناکام و مظلومانه اش)، اما اندیشه اموى با همه براى بدست آوردن حکومت و قدرت همدست میشود (بیعت منصور دوانیقى با ابومسلم، ﭙس از آنکه ابومسلم براى از بین بردن حکومت و قبضه کردن قدرت، از بیعت با امام صادق (ع) ناامید میشود). ولایت اموی برای ﮔرفتن حکومت و قدرت وحفظ آن هیـﭻ حد و مرز و ﭙیمانى نمى شناسد و همه پیمانهایى را که با دیـﮕران و مردم و دوست و دشمن بسته است، از روز نخست زیر ﭙـاى خود مى داند و مى بیند
( ماجراى قتل ابومسلم توسط منصور و اولین خطبه معاویه ﭙس از امضاى صلح با امام حسن(ع) ).
چون ولایت اموى معتقد است:

لعبت هاشم بالملک ما کتاب منزل ولا وحى نزل

از منظر ولایت اموى حکومت بازیـچه ای است در دستان مردان سیاست، و اصولا علم سیاست در این نـﮕرش یعنى شیوه هاى معمول و معقول منازعه و جنـﮓ بر سر کسب اقتدار و حکومت. اما از نظر ولایت علوى حکومت پیمانى است که خداوند در صورت رضایت فعال و نه منفعل مردم، از آﮔـاهان و روشن اندیشان مسئول و متعهد، براى برﭘـاداشتن قسط و عدل و احقاق حقوق مظلوم و سیر کردن ﮔرسنـﮕـان ﮔرفته است و درغیر این صورت، حکومت در نـﮕـاه ولایت علوى
بی ارزشتر از رطوبتى است که از عطسه بزى حاصل مى شود .
و لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصرو ما ……..
( اﮔر حضور فعال مردم نبود و حجت به واسطه وجود ﭙشتیبان بر من تمام نمى شد، واﮔر این نبود که خداوند از آﮔـاهان و روشن اندیشان ﭙیمان ﮔرفته که بر سیرى ظالم و ﮔرسنـﮕـى مظلوم ساکت ننشینند، هر آینه افسار حکومت را بر ﮔرد نش مى انداختم و رهایش مى کردم و اولین آنرا به کاسه آخرینش مینوشانیدم ).
(اولین خطبه على (ع) بعد از ﭘذ یرش حکومت ).

اما از نظر ولایت اموى ﮔرفتن حکومت و نـﮔـاه داشتن آن اصل و اساس همه چیز است، و اصلا حکومت مهمترین اصل د ین است و منشاء انـﮕیزه براى مردان سیاست که اینک به لباس دین نیز آراسته شده اند .
حکومت از این دیدﮔـاه مهمترین اصل دین است وآنـﭽنان اصیل که ولایت اموى میتواند براى حفظ آن و درپاى آن همه دین را قربانى کند و حتى حسین (ع) را بکشد وحجرابن عدى را همراه یاران اندکش در
مرج العذرا ﮔردن بزند و ابوذر را تبعید کند و ابن مسعود را در زیر لـﮔد به قتل برساند و میثم را به دار کینه و عداوت بیاویزد و نه تنها حج و نماز و روزه را بلکه میتواند همه اسلام را تعطیل کند (سخنان امام خمینی در طرح نظریه شرک آلود ولایت مطلقه فقیه) و فراتر از آن ولایت مطلقه اموی “توحید را هم میتواند تعطیل کند” ( سخنان آیت الله آذری قمی در نماز جمعه تهران در تجلیل و تفسیر ولایت مطلقه فقیه).
مقتدای ولایت علوی طعامی را که برای افطار رمضان خود آماده نموده، با عشق و مهر و محبت به اسیری میدهد که در جنگ مسلحانه بدست مسلمانان اسیر شده و خود با آب افطار می کند.
و یطعمون الاطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا
اما ولایت مطلقه اموی دست کشیدن بر سر اسیری که تنها بخاطر داشتن عقیده ای متفاوت به اسارت درآمده را تاب نمی آورد و عامل به آن را درخور مجازاتی سنگین می داند.
چون ولایت اموی اصولا با محبت و رحمت بیگانه است و از پیروان خود جز حماقت و خشونت و تعصب کور هیچ نمی طلبد و اندک تعقل و سوال و اندیشه را خروج از ولایت فریبکارانه خود می داند و مشرکانه بر جایگاه طاغوت تکیه می زند و از دیگران “تعبد” می طلبد و مشرعیت حیات و مال و ناموس مردم را در پذیرش ولایت خود می داند و طغیان گرانه فریاد می کشد که انا احیی و امیت (حیات و مرگ شما در دست من است).
ولایت علوى، ولایت از جانب مردم است و ولایت اموى حکومت بر مردم .
از نظر ولایت علوی “اولی الامر منکم” است و از نظر ولایت اموی “اولی الامر” علیکم است، و حکومت و ولایت بر مردم همان ولایت بر صغار (کودکان) و محجورین (عقب افتادگان ذهنی) است. (از افاضات آیت الله مشکینی رییس اسبق مجلس خبرگان در مورد ولایت فقیه)
ولایت علوى در عین اینکه برﮔزیده خداست، حکومت خود را منبعث و از جانب مردم میخواهد و انعقاد و مشروعیت آن را بر اثر بیعت مى داند.
اما ولایت اموى که هیج ارتباطى با وحى ندارد، خود را نماینده خدا بر روى زمین مى داند و سخن و فتوای خویش را حکم خداى میخواند و جبر و زور و تحمیل را حق مسلم خویش میشمارد و هرکس که حقانیت وهم آلود و فریبکارانه اش را منکر شود، خونش را هدر اعلام مى نماید و مالش البته متعلق به “خلیفه” خواهد بود و اوست که میداند با آن، بنا به اراده خود، که ” حکم خداست “، چه کند .
ولایت علوى بیت المال را آنـﭼنان متعلق به مردم مى داند و آنـﭼنان خود را امانت دار مى بیند که اﮔر دینارى در آن باقى مانده و براى مردم هزینه نشده باشد، توان خوابیدن را از د ست مى دهد.
اما ولایت اموى میـﮔوید :
المال مال الله و انا خلیفه الله .. مال متعلق به خداست و من هم که جانشین خدا هستم و سـﭙس نتیجه میـﮔیرد که نسبت به بیت المال مبسوط الید است و بر جان و مال مردم نیز هم تسلط کامل دارد، و اصلا
بیت المال نه متعلق به مردم که متعلق به خود اوست و حق تصرف در بیت المال از حقوق اولیه اوست و هر چه را که بخواهد به هر کس که اراده کند مى دهد و نامش نیز فساد نیست!! حتى میتواند ثلث مالیات آفریقا را به مروان ببخشد (عثمان خلیفه سوم)، و سـﭙس شعار دهد که “امسال سال مبارزه با فساد اقتصادى است”.

این مطلب صرفاً بیانگر دیدگاه خوانندگان زیتون است. مطالب این ستون غالباً بدون اصلاح و ویرایش منتشر می‌شوند. شما هم می‌توانید مطالب خود را به  زیتون ارسال کنید. تماس با ما

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »