شواهد و قرائن پرشمار و تحرکات ماههای اخیر احمدینژاد از عزم راسخ او برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ خبر میدهد. از سوی دیگر، تعدادی از چهرهها و استراتژیستهای اصلاحطلب، نامزدی او را منتفی دانسته و برخی دیگر هم از نامزدیِ احتمالی او ابراز خرسندی و استقبال کرده، حتی بعضا او را به مبارزهی انتخاباتی طلبیده و دعوت کرده و در مصاحبهها و نوشتههایشان آراء احتمالی، امکان توفیق و ابعاد خطر و آفات حضور او را دست کم گرفتهاند.
به باور نگارنده به دلایل پیش رو احتمال نامزدی احمدینژاد را نباید شوخی گرفت و به مبارزه طلبیدنش، فراهمسازی زمینهی حضور او و دستِ کمگیریِ امکان توفیق و هزینههای حضورش خطایی استراتژیک میتواند باشد.
تحلیلگرانی که معتقدند هیات حاکمه ایران قطعا مانع حضور احمدینژاد خواهد شد، به شرایط ویژهی پیش از «مسالهی جانشینی» توجه کافی نمیکنند. اگر روحانی دودورهای شود، شاید در مسالهی احتمالیِ جانشینی نقش موثرتری ایفا کند و این عامل اینقدر وزن و اهمیت دارد که شاید بخشی از تندروها و اصولگرایان برای کاهش احتمال توفیق روحانی در این سالها حاضر به حمایت از احمدینژاد شوند. برای بخشی از هیات حاکمه، اهمیت مسالهی جانشینی و منافع کلان اقتصادی بیشتر از تحمل مشایی در کنار احمدینژاد، حمایت او از آزادیهای اجتماعی و چموشیهای او است.
طبق همهی نظرسنجیهای معتبر و روشمندِ نهادهای افکارسنجیِ داخل و خارج کشور، احمدینژاد با اختلاف زیاد از سایر نامزدهای اصولگرا (به جز قاسم سلیمانی) محبوبیت بیشتری دارد (بیش از دو برابر دیگر چهرههای مطرح اصولگرا) و تنها کسی به نظر میرسد که میتواند رقیبی جدی برای حسن روحانی باشد. اگر اصولگرایان نخواهند روحانی در سالهایی که شاید با تعیین جانشین رهبر همزمان شود رئیس جمهور باشد، شاید چارهای جز تحملِ هزینهی حمایت از احمدینژاد پیدا نکنند، علیرغم نارضایتی عمیقشان از او.
سرکشی و پُزِ عصیان ضد وضع موجود و حاکمان و اشراف، تاکید بر «مکتب ایرانی» و ملیگراییِ شوونیستی، دفاعِ شعاری از آزادیهای اجتماعی، وعدهها و طرحهای اقتصادی پرسروصدا، رگههای روحانیتستیزِ اظهارات و عملکردش، هشت سال توزیعِ صدقهایِ پول در دوران ریاستجمهوریاش و صراحت و گستاخیِ ترامپگونهاش او را رایآورتر از سایر اصولگرایان و تا حدی جایگزینناپذیر کرده است
پیشبینی نگارنده این است که مسندنشینانِ مخالف روحانی احتمالا خواهند کوشید نه روحانی نامزد شود و نه احمدینژاد و اگر بتوانند هر دو را حذف میکنند. اما اگر در نهایت نتوانند روحانی را از نامزدی منصرف یا او را از رقابت در انتخابات حذف کنند، شاید ناچار شوند مانع حضور احمدینژاد نشوند. در سالهای ۸۴ و ۸۸ هم بخشی از اصولگرایان با اکراه و صرفا به عنوانِ «هزینهی حذف اصلاحطلبان» حاضر به حمایت از احمدینژاد شدند و در ۹۶ هم شاید دوباره ناچار شوند برای حذف روحانی یا حداقل تضعیف او به احمدینژاد راه بدهند. احمدینژاد هم در صورت تایید صلاحیت، برای جلب رای بیشتر در وعده دادن گشادهدستی خواهد کرد و شاید حتی از افشاگریهای جنجالی، نقد سرکوبِ معترضان در سال ۸۸ یا نقد حجاب اجباری و وعدههای عجیبِ اقتصادیِ بسیجگرِ رای نیز پرهیز نکند.
دیگر نامزدهای احتمالیِ اصولگرا (از قالیباف و حداد تا فتاح) به همان دلایلی که به نسبت احمدینژاد بیشتر مورد اعتماد اصولگرایاناند، نمیتوانند به اندازهی احمدینژاد رای بیاورند. بخش بزرگی از رای احمدینژاد هیچ ارتباطی با «اصولگرایی» ندارد و از قضا ناشی از عواملی است که اعتماد اصولگرایان به او را میکاهد. سرکشی و پُزِ عصیان ضد وضع موجود و حاکمان و اشراف، تاکید بر «مکتب ایرانی» و ملیگراییِ شوونیستی، دفاعِ شعاری از آزادیهای اجتماعی، وعدهها و طرحهای اقتصادی پرسروصدا که به اقتصاد ایران لطمه میزند ولی در برخی اقشار محبوبترش میکند، رگههای روحانیتستیزِ اظهارات و عملکردش، هشت سال توزیعِ صدقهایِ پول در دوران ریاستجمهوریاش و صراحت و گستاخیِ ترامپگونهاش او را رایآورتر از سایر اصولگرایان و تا حدی جایگزینناپذیر کرده است. از سوی دیگر خود احمدینژاد هم شاید حاضر شود برای کسب مجوز حضور در رقابتها و جلب حمایت بخش بزرگتری از اصولگرایان، به آنها تعهد بدهد نسبت به دورههای قبل کمتر چموشی کند، با سایر اصولگرایان هماهنگتر شود و حتی با معاونت اول اصولگرایانِ شاخص و حضورشان در کابینه موافقت کند.
پارهای از اصلاحطلبانِ استقبالکننده از نامزدیِ احمدینژاد شکست او را از روحانی حتمی میدانند. در نظرسنجیهای فعلی هم روحانی از احمدینژاد محبوبیت بیشتری دارد، اما این اختلافِ حدودا ۱۲ درصدیِ کنونی شاید با چند بحرانسازی دیگر از جنس فیشهای حقوقی، افزایش نارضایتی اقتصادی در سال پیش رو، کمکهای نهادهای قدرتمندِ «دولت پنهان» به احمدینژاد در انتخابات، وعدههای اقتصادیاش و فعالیتِ موثرترِ ماشینِ تخریب و فریب احمدینژاد در مناظرهها و تبلیغات انتخاباتی، کمتر و نگرانکننده شود. حتی اگر این اختلاف کمتر نشود (و حتی بیشتر شود) و احمدینژاد در انتخابات از روحانی ببازد هم به نظر میرسد بیش از سایر نامزدهای احتمالی میتواند روحانی را تخریب و ضعیف کند. بخشی از اصولگرایان هم شاید با فرض شکست احمدینژاد، برای وزنکشی بهتر در انتخابات و تضعیف ائتلاف میانهروها و اصلاحطلبان، با اکراه حاضر به حمایت از او شوند. از طرف دیگر، در غیبت احمدینژاد، برد روحانی از سایر نامزدهای مطرح ساده و راحت به نظر میرسد. چه اصراری است به دعوت و استقبال از نامزدیِ جدیترین و مخربترین رقیب برای روحانی و این ریسک خطرناک؟
با توجه به محبوبیت برجام، هیچ مخالف نشاندارِ برجام در میان اصولگرایان ظرفیت بسیج رای وسیعِ فرودستان را ندارد، ولی احمدینژاد دست بازی برای همراهی با برجام دارد، احتمالا خودش را در شکست هستهای پیش از روحانی شریک نخواهد کرد و مستندات کافی برای جداییاش از روند هستهای بعد از ۹۱ هم در اختیار دارد.
هزینههای نامزدیِ بسیار محتملِ احمدینژاد و پیروزیِ کمتر محتمل او چنان سهمگین است که هر قدر احتمالش کم باشد (که به نظرم نیست)، ضروری است اصلاحطلبان و اعتدالگرایان بکوشند کمترش کنند. اصلاحطلبان در ۸۴ و ۸۸ هم احمدینژاد را دست کم گرفتند و تکرار این خطا در انتخابات ۹۶ میتواند هزینههای سنگینی داشته باشد.
اصلاحطلبان و میانهروها چگونه میتوانند احتمال نامزدی احمدینژاد را کاهش دهند؟
۱- از احمدینژاد برای حضور در رقابتها دعوت نکنند و «هَل مِن مبارز؟» نگویند. تقاضای محاکمهی او برای تخلفات پرشمار دورهی ریاست جمهوریاش مطالبهی قابل دفاعتری است (گرچه احتمال تحقق آن در سال پیش رو ناچیز است).
۲- احمدینژاد را در رسانههای اصلاحطلب و میانهرو بزرگ نکنند، مدام تیترهای انتقادیشان را به او اختصاص ندهند و دوگانهی احمدینژاد-روحانی را تقویت نکنند. احمدینژاد ترامپوار از همین پوششهای رسانهایِ منفی تغذیه میکند. هر نوع پوشش رسانهای احمدینژاد در تیترِ یکها (از جمله در نقد او) میتواند به نفع او عمل کند.
احمدینژاد را در رسانههای اصلاحطلب و میانهرو بزرگ نکنند، مدام تیترهای انتقادیشان را به او اختصاص ندهند و دوگانهی احمدینژاد-روحانی را تقویت نکنند
۳- بکوشند از انگیزههای اصولگرایان و مخالفان برجام برای اتحاد و اجماع روی احمدینژاد بکاهند. برای کاهش احتمال حمایت اصولگرایان از احمدینژاد ضروری است که اصولگرایان میانهرو (و چهرههایی مثل علی لاریجانی و میانهروترهای سپاه، بیت رهبری، شورای نگهبان و صداوسیما) فعالانه در تیمِ مخالفان احمدینژاد بازی کنند. برای حصول این هدف ضروری است که اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در مجلس و عرصهی رسمیِ سیاسی از برجستهسازیِ صفآراییِ اصلاحطلب-اصولگرا بپرهیزند و برای تقویت ائتلاف وسیعِ «حامیان برجام و دولت» در برابر «تندروهای مخالف برجام» اهتمام بیشتری داشته باشند. متاسفانه پس از ۷ اسفند در مجلس و رسانهها صفآراییهای دروناردوگاهیِ حامیان برجام به جای صفآراییِ میاناردوگاهیِ برجامیان و نابرجامیان تقویت شد و اصلاحِ زودترِ این روند میتواند مهمترین مانع دعوت و حمایتِ ازرویناچاریِ اصولگرایان از احمدینژاد شود.
گامهای فوق کافی نیست و ائتلاف اصلاحطلبان و میانهروها ضروری است علاوه بر تلاش برای کاهش احتمال نامزدی احمدینژاد، احتیاطا خود را برای رقابت با او و کاهش رایاش در انتخابات هم آماده کنند.
چگونه میتوان از آراء احتمالی احمدینژاد (در صورت نامزدیاش) در انتخابات ۹۶ کاست و احتمال پیروزی روحانی را افزایش داد؟
۱- تقویت بازوی رسانهای دولت: متاسفانه دولت روحانی در بسیج رسانهای برای جهتدهی به افکار عمومی و حفظ و تقویت پایگاه اجتماعیاش بسیار ضعیف است و جز چند روزنامه که روی هم بیش از چنددههزار تیراژ ندارند و چند صفحهی چنددههزارتایی اینستاگرامی رسانهای ندارد، آنهم در زمانهای که با یک تیم رسانهای کوچک، چابک و قوی میتوان با هزینهی کم در شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای موبایلی صدها هزار (اگر نه چند میلیون) مخاطب جذب کرد و با شبکههای ویدیوییِ آنلاین و تولید محتوا برای توزیع میان حدود ۴۰ میلیون گوشی موبایلِ هوشمند ایرانیان، تا حدی عدم پوشش و حمایت صداوسیما را جبران کرد. این ضعف بیش از اینکه ناشی از محدودیتهای تحمیلشده باشد، برآمده از بیتوجهی، مدیریت ضعیفِ بازوی رسانهای دولت و نشناختنِ اقتضائات تاثیرگذاری بر افکار عمومی با رسانههای جدید است.
۲- سرعت، چابکی و کارآمدیِ بیشتر در پاسخ به ضربههای مخالفان برجام به اعتبار و محبوبیت روحانی: در مسالهی فیشهای حقوقی واکنش دولت و اصلاحطلبان کند، ضعیف و غیرکارساز بود. تکرار اینکه این حقوقها و فسادها از دورهی احمدینژاد شروع شده، صرفا به درد اسکاتِ احمدینژاد در مناظرههای نهایی تلویزیونی میخورد و برای قانع کردن مردم کافی نیست. در زمانهی شبکههای اجتماعی و ماهوارهای و پیامرسانهای موبایلی، واکنشهای روزنامهمحور و اظهارات هفتگیِ سخنگوی دولت فاقد سرعت و قدرتِ لازم برای مهار آسیبرسانیِ ضربات بعدی به پایگاه رای روحانی است. نباید گذاشت فساد سیستماتیک دولتی که در دورهی احمدینژاد رشد سرطانی کرد و میتواند پاشنهی آشیل کمپین انتخاباتی او باشد، با قوت عملکردِ اتاق فکر مخالفان روحانی و کندیِ واکنشهای دولت، چشم اسفندیارِ کمپین انتخاباتی روحانی شود.
۳- توجه ویژهی دولت و اصلاحطلبان به مطالبات اقوام و کارگران: در سال پیش رو ضروری است که اصلاحطلبان و میانهروها برای جلب اعتماد و رایِ دو گروه اجتماعیِ بزرگِ ناراضی – کارگران و اقوام تحت تبعیضِ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی – برنامههای راهبردی جدیدی تدوین و عملیاتی کنند. تاکید نظری و عملی بیشتر بر «دموکراسی چندفرهنگگرا» (در مقابل مرکزگرایی فارسمحور) و چند گام مرئیِ دولت برای کاهش نارضایتیِ غیرفارسهای ایرانی، گذشته از اینکه وظیفهی اخلاقیِ دولت است، میتواند به صدها هزار رایِ شهروندانِ ناراضیِ کرد، عرب، ترک و بلوچِ ایران به روحانی ترجمه شود.
اصلاحطلبان و میانهروهای ایران هم برای افزایش قدرت اجتماعی و دستاوردهای سیاسیشان چارهای جز کمک به تقویت سندیکاهای کارگری، جلب رای و حمایتشان و ائتلاف با آنها ندارند.
در اغلب دموکراسیهای جهان در میان همهی نهادهای نمایندگیِ اقشارِ متکثر اجتماعی، سندیکاهای کارگران بزرگترین بلوکِ منسجم را تشکیل میدهند و در اکثر جنبشهای اجتماعی دموکراسیخواهانه هم ائتلاف این بلوک با رهبران جنبش از عوامل تعیینکنندهی پیروزی بوده است. اصلاحطلبان و میانهروهای ایران هم برای افزایش قدرت اجتماعی و دستاوردهای سیاسیشان چارهای جز کمک به تقویت سندیکاهای کارگری، جلب رای و حمایتشان و ائتلاف با آنها ندارند. حذف جریانهای چپ در دههی اول انقلاب متاسفانه به تضعیف نهادهای نمایندگی کارگران هم انجامید. از سوی دیگر، اینکه «حزب اسلامی کار» و «خانهی کارگر» در دهههای گذشته توسط نیروهای نزدیک به اصلاحطلبان مدیریت میشدهاند، تا حدی مانع نقد عملکرد بسیار ضعیف این نهادها و مدیرانشان از سوی اصلاحطلبان شده است. تقویت جدیِ این نهادها میتواند پایه و مایهی توفیق بیشتر اصلاحجویان و تضعیف پایگاه رایِ عوامفریبانی از جنس احمدینژاد شود.
مادامی که نهادهای نمایندگی اقشار متکثر اجتماعی در ایران تقویت نشدهاند (به ویژه سندیکاهای کارگران و معلمان)، دولت و اصلاحطلبان لااقل میتوانند با ارتباطگیریِ موثر با «روشنفکرانِ ارگانیک» (به تعبیر گرامشی) و فعالانِ این اقشار، مسائل و مطالباتشان را بهتر شناسایی و مطرح و میلیونها عضو این اقشار را بهتر نمایندگی کنند. متاسفانه واکنش دولت در اعتراض به شلاق خوردن کارگران معدن آقدره ناکافی بود و تداوم این بیتوجهیها هم از نظر اخلاقی شایستهی ملامت است و هم میتواند در انتخابات ۹۶ آب به آسیاب احمدینژادها بریزد. پیشگیری از فعال شدنِ دوگانهی «محرومان-بهرهمندان» در انتخابات شاید کارسازترین اقدام برای کاهش رای احتمالی احمدینژاد باشد و مستلزم توجه عملی و مرئیِ بیشترِ دولت به دهکهای محروم و مطالبات کارگران در ماههای پیش رو است.
کابوسِ بازگشت احمدینژاد شوخیگرفتنی نیست.
*پژوهشگر جامعهشناسی در دانشگاه هاروارد
5 پاسخ
واقعیت تلخ اینست که اصلاح طلبان میخواهند “به هر قیمت” بازی را در زمینی ادامه دهند که در آن از پیش بازنده اند. پیروزی زمانی معنی دارد که آنها بتوانند زمین بازی را عوض کنند. نتیجه انتخابات در چهارچوب نظارت استصوابی یک نتیجه بیشتر نداشته است:
اصلاح طلبان هرگاه نهادهای انتخابی را به دست گرفته اند، به تدریج هم مطالبات اصولی (که طبیعتا مرزهای ایدئولوژی حاکم را در خواهد نوردید) و هم هسته بدنه اجتماعی خود را از دست داده اند، و در نهایت بازی را واگذار کرده اند و البته پس از آن با پاک کردن حافظه خویش، چاره کار را در مصالحه بیشتر دیده اند و نام “میانه روی” و “عملگرایی” به آن داده اند (نام واقعی اش “میانمایگی” است) این شیوه را تا ابد نمیتوان ادامه داد چون گاهی اصرار بر حضور در چنین انتخابات هایی، به هر قیمت، شکست سیاسی را تا شکست اخلاقی میکشاند که نمونه آ ن را در همین انتخابات اخیر مجلسین دیدیم (به نظرم این انتخابات، ضربه نهایی، هم به روحانی و هم جناح اصلاحات بود و به نظر میرسد جامعه و کشوری که از تکان بزرگ ۸۸، آن هم با شکست، به در آمده، آبستن ظهور نیروها و جریان های جدیدی باشد که در آینده رخ خواهند نمود)
روحانی ۹۶ هم تقریبا در همان موقعیت هاشمی ۸۴ قرار خواهد داشت با این تفاوت که جامعه ایرانی، ۸۸ را از سر گذرانده و شکاف های بزرگ اجتماعی، حس سرخوردگی، ناتوانی و نفرت را تشدید کرده است. به نظر میرسد در ۹۶ اصلاح طلبان همان روشی را در پیش بگیرند که از بیشتر از آن بر نمی آیند، و نتیجه آن انتخابات هر چه باشد تاثیری در شکست تاریخی که اصلاح طلبان به آن دچارند (تا جایی که اساسا بی معنی شان کرده) نخواهد داشت.
با اینکه برخی نکته های آقای جلایی پور درست اند اما جهت گیری کلی ایشان به نظرم صحیح نیست. ایشان از احمدی نژاد و روحانی همان دوگانه دیو وفرشته ای را می سازد که ما از شاه و خمینی در دهه ۵۰ ساختیم با این تفاوت که آنروز شریط جامعه ایران انقلابی بود امروز نیست. اقای جلایی پور – پدر و پسر- هنوز انقلابی هستند.
به نظر من امدن احمدی نژاد اصلا بد نیست. حتی رییس جمهوری شدنش هم بد نیست. نه احمدی نژاد ئ نه روحانی و نه خامنه ای و نه جناح راست و.. هیچکدام هویت های ثابت ازلی ابدی ندارند. همه شان واکنش به شرایط عینی اند. همه شان ریشه در گوشه ای از جامعه ایران دارند. اینها نمادهایی هستند از روندهای زیر پوست ایران.
قدرت صرف نظر از اینکه دست چه دسته ای باشد میل به اطلاق دارد و تنها با قدرت مقابل محدود شدنی ست. بجای جناحی کردن سیاست در ایران، باید نقطه کانونی دعوای سیاست را تغییر داد. باید بر سر مطالبات عمومی همه ایرانیان + خواست خورده گروه های اجتماعی سیاست را سامان داد. اصلا مهم نیست که احمدی یا روحانی یا خانم … رئیس جمهور باشد . مهم است که هر که هست چه کارهایی نکند و چه کارهایی بکند. مطمئن باشید اگر سپاهی ها سر لج و لجبازی حقوق ها را علم نمی کردند هرگز دولت روحانی این خطا را تصحیح نمی کرد. الان هم معلوم نیست چقد رتصحیح کند. از آن طرف، اگر فشار سبز نبود هرگز خامنه ای نمی گذاشت غیر از جلیلی رئیس جمهور شود.
اگر لولوی احمدی نژاد نباشد همین دولت اعتدال گوی دزدی و حقه بازی را از دولت های قبلی خواهد ربود. بجای بسیج همه نیروی اصلاحطلبان در تخریب احمدی نژاد و محاکمه او باید همه نیروها را بسیج کرد برای مطابات عمومی حول دموکراسی و قانون اساسی موجود. باید به خلافهای قوه قضایی و دولت و هر بخش دیگر حکومت اعتراض کرد و خواستهای عمومی مردم را سازمان و رواج داد و نگذاشت فضای افکار عمومی مایوس و منفعل شود. بگذار گوشه ای از این فضا را طرفداران احمدی نژاد پر کنند بخشی را اطلاح طلبان بخشی را دگر باشان الی آخره.
نیروی تعیین کننده جانشینی خامنه ای هم متاثر از شرایط ایران است. سپاهی و بسیجی هم از ایران اند. بچه های همین مردم اند. خطاب دموکراسی خواهان باید منافع و حقوق مشروع آنها را هم پوشش بدهد.
سیسات ایران امروز زیادی هنوز انقلابی مانده است. بکوشیم بیشتر عرفی اش کنیم. بازی ایادی قدرت را نخوریم که همه چیز را فدای منافع خود می کنند و میدان بازی سیاست را مکارانه تغییر می دهند.
پیوند جنبش اعتدالی و اصلاحطلبی با جنبش کارگری یک گره مهم تاریخی را باز خواهد کرد و فرش را از زیر پای تندروها بیرون خواهد کشید و زمینه طبقاتی جنبش دمکراتیک ایران را فراهم خواهدکرد.
آمدن روحانى، چیزى دلبخواهى از جانب ماها نبود، ضرورتى بود براى ادامه بقاى رژیم حاکم، پول نداشتند و بدون پول نمیتوان حتى یک خانواده عادى را چرخاند، چه برسد به کشورى که اداعاهاى عجیب غریب دارد براى دنیا و آخرت…
اینست که رفتن شان پاى میز مذاکره را نه از سر اختیار که از سر اجبار میدانم، بهمین جهت خواهان باقى ماندن روحانى خواهند بود اما با دفع مضرات اعتدال و اصلاحات.
روحانى تنها گزینه موجود و واقعى حاکمیت براى ارتباط با جهان است، بخصوص با احتمال برآمد نیرویى مانند ترامپ یا ابدال هاى جمهوریخواهش، بودن روحانى یک سپر دفاعى در برابر احتمال درگیرى با ایران خواهد بود…
انتخاب احمدی نژاد شاید هم بد نباشد به عنوان اخرین میخ بر تابوت نظام مقدس و ایران ، مگر اینکه اقا… کاری بکند برای حفظ تنها مایملک خود !
دیدگاهها بستهاند.