دست اگر دست است (۲)
سالها پیش از اینکه هایدگر این کلمات را بر زبان راند هنرمند فرانسوی اگوست رُدِن تندیسی میسازد به نام “متفکر”. او این بار برخلاف تندیسهای دیگرش به ماهیت کار خود نظر میکند و میکوشد تا نشان دهد که کارِ دستیاش دقیقا کار فکری است، که چون میاندیشد میتواند چنان کارهای دستیای تولید کند. این تندیس در عین حال نوعی بازاندیشی در کار و به زبان آوردن ذات آن، تا حد مقدور است.
رُدِن در تندیسِ “متفکر” مردی نشسته را میآفریند، سرپیش آورده و دست زیر چانه نهاده، دستی که به سمت سر رفته است. رُدِن به یاری دستْ نگاهِ به درونِ خویش معطوف شدۀ مرد متفکر را نشان میدهد و الا هیچ معلوم نیست که مرد به زمین مینگرد یا به درون. با خویشتن است یا با اشیاء، اما حال پیداست که او صرفاً در کنار اشیاء است و به بیرون نمینگرد و از بیرون جدا شده است. در اصل نیروی بیانگریِ این دست است، و دستِ دیگر که در کنار این دست روی زانو رها شده، که متفکر را از اشیاء و از جهان برکنده است. در این تندیس دست تکیهگاه سر و تکیهگاه تفکر است. تو گویی ما تکیهگاه میخواهیم و افکار ما به دست ما تکیه میکنند. چه، نهایتاً قلم در کفِ باکفایت دست است. کلیدهای تایپ چیزی را عوض نمیکند، گو آنکه هایدگر به مناسبتی در کتاب پارمنیدسِ خود، که بعداً به آن خواهیم پرداخت، (مجموعه آثار جلد ۵۴، صص ۱۲۴ تا ۱۲۹ متن آلمانی و ۸۴ تا ۸۶ ترجمه انگلیسی) به تفاوتی اندیشیده است که با ظهور تکنولوژیِ تایپ ماشینی به وجود آمده است.
تندیسِ رُدِن ایستاکننده نیست بلکه تصویری از لحظات پایدار تفکر است. رُدِن با دستْ متفکر را بر روی سنگ نبشته است. در اصل و نخست “متفکر” بخشی از کار بزرگتری بوده است به نام دروازههای جهنم، با اشارت به دوزخ دانته در کمدی الهیِ او
رُدِن در اینجا با این دستْ تفکر، امری ذهنی و نامحسوس، را نمایان میکند. گویی دست اسبابی است که مرد ذهنیات خود را جمع میکند و به سمت سر و مغز بازپس میفرستد. این دست با آن سر خمیده به طرف دست، هر دو با هم، گویای جدلی است که در متفکر درگرفته است. آنها مرکز ناپیدایی را که محل این جدال است در میانۀ خود نشان میدهند. این انحنا و خمیدگیها قوسی به پیکر داده و کم و بیش دایرهای بسته به وجود آورده است و ما را با موجودی دربسته و سر درگریبان روبرو کرده است. موجودی نفوذناپذیر که عالم خود را به دست خود تصاحب کرده است. رُدِن این درونی بودن محصور شده را به نمایش گذاشته است. در عین حال میدانیم که او با انتخاب این موضوع برخلاف همیشه و هر موضوع دیگری لحظهای زودگذر و ناپایدار را مجسم نکرده است، یعنی برخلاف همیشه تندیس لحظهای از هستیِ از حرکت بازداشته و متوقف را شکار نکرده است. تندیس با موضوع خود همسان است. در یک تراز هستیشناختی است. تندیسِ رُدِن ایستاکننده نیست بلکه تصویری از لحظات پایدار تفکر است. رُدِن با دستْ متفکر را بر روی سنگ نبشته است. در اصل و نخست “متفکر” بخشی از کار بزرگتری بوده است به نام دروازههای جهنم، با اشارت به دوزخ دانته در کمدی الهیِ او. گویی طرح دانته چیزی کم داشت و آن جایگاه متفکر است. این مرد بر بالای این دروازه و پشت به آن نشسته است و با آنکه نزدیکترین فاصله را با دوزخ دارد و عاقبتی جز آن در انتظارش نیست اما هنوز آزاد است. تفکر پای آدم را به دوزخ باز میکند. این تندیس سپس جداگانه ساخته شد و شخصیتی مستقل پیدا کرد و در سراسر جهان نماد فلسفه و دانایی و شناسایی شد. اما متفکر هنوز آدم خطرناکی نیست چون هنوز دستهای خود را به کار نگماشته و چیزی ننگاشته است. دستِ در کار نگارش او را خطرناک خواهد کرد. حال او به ظاهر آرام، اما پنهانکار است چیزی از تنشهای پرسشگرِ شکاکِ اندرونِ خود بروز نمیدهد.
انسان ازآن رو که میاندیشد سخن میگوید. دستِ رُدِن را اندیشیدن از کار انداخته است و به نظر میرسد که آن فقط نگاهبان اندیشه است، حال آنکه دستِ هایدگر در کار و عمل سخن میگوید و اندیشیدن را به نمایش میگذارد
پیداست این تنها حالت بیرونی متفکر است و تندیس ناقص میماند اگر نشانهای از حقیقتِ جریانِ درونیِ تفکر ترسیم نمیکرد. اگر خوب به اندام مرد نظر بیندازیم درمییابیم که رُدِن ردّ و نشانی از غوغای درون در بیرون حک کرده است . او به گونه ای متفکر خود را آفریده است که میکلآنژ تندیس پهلوانان باستان را میآفرید. اندام متفکر برهنه و عضلانی است. پهلوانِ درون در بیرون و به هیئت پهلوانان بیرونی مجسم شده است. از این گذشته “متفکرِ” رُدِن بیش از آن در خود فرو رفته و غایب از محیط و بالطبع بیاعتنا به اطراف و حتی به وضعیت مقابل خود است که بتوان نشانی از اعتراض به وضع موجود و انتقاد از آن در او سراغ گرفت. دستها به گونهای گویای حالت تفکر، و نه تهاجم، است که هرگونه شبههای را مرتفع میکند که حالیا او به عمل برخواهد خاست. پس این اندام نیرومند از این حیث معطل است و بیکاره. این دستها دستِ عمل نیست و آن اندامْ اندامِ مبارزه . برخلاف، دستها دستِ اندیشه و دوری از عمل است. دیالکتیک درون و بیرون، تعارض و تقابل اولیه و آنگاه تعامل و رفت و برگشت معانی باعث میشود تا دریابیم این گره در گره بودن عضلات، از پیچیدگی درگیریهای درونی و افکار او نشان دارد. بدیهی است که دستِ “متفکرِ” رُدِن جزیی از فیگور کسی نیست که میخواهد آغاز به تفکر کند و اندیشه با این ژستِ دست آغاز میشود، بلکه این دست از آن رو دست متفکر شده است و متفکر از آن رو به این هیئت نشسته است که اندیشه پیشاپیش به سراغ او آمده، کلمات و مفهومها حرکت خود را آغاز کردهاند و متفکر را اخذ کردهاند (از همین رو فیلسوفان و متفکرانی که در برابر دوربین با دست خود و نهادن آن بر سر و جبین ژست تفکر میگیرند کاری جز این نمیکنند که حداکثر ادای خود، اگر نه ادای دیگران، را درمیآورند، ادای زمانی که در حال تفکرند و بیشک آن زمان اکنون نیست). او میاندیشد تا سپس سخن بگوید و این یک تصویر ذهنی قدیمی است و متعلق به متافیزیک است. انسان ازآن رو که میاندیشد سخن میگوید. دستِ رُدِن را اندیشیدن از کار انداخته است و به نظر میرسد که آن فقط نگاهبان اندیشه است، حال آنکه دستِ هایدگر در کار و عمل سخن میگوید و اندیشیدن را به نمایش میگذارد. آن آزادی خاصی دارد که آن را در کار نشان میدهد و نه در از دست شستن از کار. آزادی دستها را هیچ یک از اجزاء بدن انسانی ندارد. دستهایی که به قول هایدگر دراز میشوند و به دیگری میرسند و نوازش میکنند و به دوستی و لطف در دستی دیگر فرو میروند، و در یک کلام سخن میگویند جزیی از بدناند که برای سویهمند شدن و جهتی اختیار کردنِ آدمی بیشترین آزادی و آزادی بیان را دارند. دستها آزادترین عضو بدناند که سخن میگویند، چه، دست-کلمه اند. ارتباطی را که هایدگر از یک سو بین دست، که نشان میدهد و متوجه جهتی دون جهات سایره میکند، و اندیشه از سوی دیگر، برقرار میکند بیشترین اهمیت را به سبب همین آزادی دارد. دستِ اندیشه باید آزاد باشد و الا آن را اندیشه نمیتوان خواند. بدا به حال اندیشمندان و مورخان اندیشهای که دستان آزاد ندارند که قلم را به آزادی بگردانند و حق اندیشههای آزاد و زندۀ خود و دیگران را بجا بیاورند و بتدریج این را فراموش میکنند و به آن خو میگیرند.
تندیس رُدِن چیزی کم دارد، چیزی اساسی، آن پیش از آفرینشگری مفهومیِ هایدگر خلق شده است و از این رو از پرتو انوار خلاقیت هایدگر بیبهره است.
به هر روی، تندیسِ مفهومی هایدگر از دست با تندیسِ رُدِن تفاوت کلی دارد. هایدگر در توصیف خود از “عالمِ دست” میگوید اما رُدِن از “عالمِ متفکر”، دست در کار او و بالطبع در تصور سنتی جنبۀ فرعی دارد و تنها در حکمِ اشارتی است بر تفکر، او به هیچ روی مثل هایدگر متوجه عالمِ دست نیست و نظری که خاص خود او باشد دربارۀ آن ندارد. هایدگر، متفکر، دست را که پیش از این بیش از هر چیز نماد عمل و نه فکر بوده و صرفاً یکی از اعضای بدن ما به حساب میآمده، دارای ذاتی متفاوت با عضوی که میگیرد و به چنگ میآورد اعلان میکند. برای مجسمهساز معمولاً چنین امکانی وجود ندارد. او تابع متفکر است ودرسهایی را که خوانده است پس میدهد. بار دیگر، اما از جنبهای دیگر، تاکید میکنیم که هایدگر دقیقا از “عالم دست” میگوید نه از “عالمِ تفکرِ متفکر”، به عبارت دیگر، تفکر را همین است و جز این نیست اعلام نمیکند. او پدیدارشناسیِ دستِ موجودی متفکر را میکند اما رُدِن میکوشد تا “عالمِ متفکر” به معنای خاص کلمه را بازسازی کند. رُدِن به متفکر در مقام روشنفکر و صاحب قوای ذهنی ممتاز و تافتهای جدا بافته، و حتی غیر از خودش، ناظر است پس از ذات تفکر دور است و حقیقتش آن است که چیز چندانی از عالم متفکر به معنای دقیق کلمه نمیداند صرفاً تصور عمومی دربارۀ این جماعتِ اسرارآمیز را تکرار و مجسم میسازد بدون هیچ دخل و تصرفی. اما درک هایدگر درکی واقع بینانهتر و کاملتر است. او دست انسان را از آن رو که انسان است توصیف میکند. ابداع رُدِن منحصراً در آفرینش مجسمه است نه مفهومها اما مجسمه به مفهوم و نظر فیلسوف متکی است. پس تندیس رُدِن چیزی کم دارد، چیزی اساسی، آن پیش از آفرینشگری مفهومیِ هایدگر خلق شده است و از این رو از پرتو انوار خلاقیت هایدگر بیبهره است. رُدِن در زبان متافیزیکی دست نمیبرد. او جز آنکه در تندیس خود از آن تبعیت کند چارهای ندارد. “انسان حیوان ناطق است”، یعنی انسان چون حیوان عاقل است و میاندیشد ناطق است و نه برعکس. اما همان طور که دیدیم حرف هایدگر عکس آن است. اندیشیدن امری پدیداری است و چون امر پدیداری است جز این نمیتوان دربارۀ آن حکم کرد: “اما انسان از آن رو [و مادام] که سخن میگوید، میاندیشد، و نه برعکس [از آن رو که میاندیشد سخن میگوید]، آن طور که متافیزیک هنوز بر آن است”، و همۀ متافیزیکدانها جز این گمان داشتند!
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…