آوازت دریغ
( برای عباس کیارستمی )
هنگام رفتنت نبود
بی وداع با میزبان و تاریخ
با دورهی یخبندان چهارم
و کمبود ذرات ازن.
***
آوازت را دریغ کردی
از گوش های گرسنه
و گریختی ناهنگام
از فصل زرد زیتون
***
ای باغت یادگار
ای تاجت خروس
ای زخم از مذهب تو دور
ای خیره در چشم اسفندیار کور
***
من آن روز
که تو را تبریک گفتم
از سر ایمان نبود
از سر اسرار غیب هم نبود
یک پاره از هویت تو بود
***
ترا تلمذ می کنم
در کوچه های کودکی
در سراشیب روز و شب
و در بهانه های تنها یی
***
اینک که را فریاد کنیم
وقت اذان غرور؟
و که را ملامت کنیم
از تشنگی سرو ترک خورده ی صبور
و که را یاد کنیم
بر سر مردگانمان در گور ؟
اگر زمستان را
از واژگان فصل های سال
حذف کنیم؟
نورالدین زرین کلک / کالیفرنیا / تیر ۱۳۹۵