سخن را با توصیفی از امام علی آغاز میکنم که دربارهی پیامبر دارد؛ میگوید او طبیبی بود که هر جا میرفت طبابتاش را با خود میبرد. (۱) اصطلاحی مشهورست در میان ما که «فلان چیز به درد میخورد یا نمیخورد»؛ گویی کارکرد مقولات را بر این اساس که “دردی را علاج میکند یا نه” میسنجند. مسئلهی ما و این دور هم جمعشدنها و گفتگوها به خاطر گشودن گرهیست واقعی و یافتن علاج دردیست که واقعا وجود دارد؛ تنها یک مجموعه بحثهای انتزاعی نیست. اتفاقی افتاده در وجود ما و جهان ما و در نسبت ما مسلمانان با پیرامونمان که سؤالاتی را ایجاد کرده و ما را دور هم جمع کرده. روشن است که این «ما» کسانی هستیم که نسبتی میان خود و دین تعریف کردهایم؛ نسبتی که البته در برخی قویتر و در برخی ضعیفتر است، اما وجه مشترکمان اصلِ همین نسبت است و مسائلی که دربارهی متن و حواشی آن وجود دارد.
در منظری که میخواهم طرحِ بحث کنم تفکیکی وجود دارد میان سه مفهوم دین، ایمان و اخلاق. دینداران لزوماً نه مؤمناناند و نه ملتزمان به اخلاق
عنوان بحث نشان میدهد در منظری که میخواهم طرحِ بحث کنم تفکیکی وجود دارد میان سه مفهوم دین، ایمان و اخلاق. دینداران لزوماً نه مؤمناناند و نه ملتزمان به اخلاق؛ برخی از دینداران مؤمن و اخلاقیاند و برخی از ملتزمان به اخلاق نیز مؤمناناند یا دینداراناند و به تعبیر منطقی، نسبت میان اینها «اعم و أخص من وجه» است.
با پررنگ کردن این تفکیک، بحث را با رویکرد دروندینی و درونمتنی دنبال میکنم و به نگاه قرآن دراینباره میپردازم.
وجدان اخلاقی و تشخیص «رشد و غَیّ»
با آیهی مشهوری آغاز میکنم از سورهی بقره که شما آن را با نام «آیهالکُرسی» میشناسید؛ در بخشی از این آیه آمده است که «قَد تبیَّنَ الرُّشدُ مِن الغَیّ» یعنی «مرز میان رُشد و غَیّ، روشن است». (۲) رشد در ادبیات عرب به معنای فرا رفتن و قدکشیدن است و غَیّ به معنای فرورفتن و تباه شدن.
رشد و غیّ دو تعبیر مهم قرآنیاند برای سخن گفتن از تعالی و تباهیِ آدمی؛ اما در آیه نیامده که «ما این مرز و تمایز را روشن کردیم» بلکه از مرز و تمایزی سخن میگوید که پیش از قرآن و بدون قرآن هم روشن بوده است. در ادبیات عرب، «تبیّن» از باب تفعُّل است و «تبیین» از باب تفعیل؛ دومی در جایی به کار میرود که کسی موضوعی را روشن میکند بر خلاف اولی که در آن موضوع به خودیِ خود روشن است و روشناییِ ذاتی دارد. این روشنایی و تبیُّن، ربطی به موضوعات معرفتی و فلسفی و کلامی ندارد، آنجا ساحتِ تبیین است نه تبیُّن. این روشنایی را در وجدان اخلاقی میتوان یافت که بدون معلم و مُبیّن، رشد و غَیّ اخلاقی را تشخیص میدهد.
دین، جوهر و مبنایی اخلاقی دارد و ترازوی انحراف و عدم انحراف آن نیز همین اخلاق میتواند باشد
صدر این آیه نیز با جملهی مشهوری آغاز میشود که مستقیم محل بحث من نیست و معمولا برای تبرئهی دین از اتهام جباریت به آن استناد میشود، اما به کمک بحث ما نیز میآید. میگوید: «هیچگونه اکراه و جبری در دینداری نیست» (۳) این دو بخش از آیه در پی هم آمدهاند. باز و دقیقا در ذیل همین آیه، دوگانهی ایمان و کفر مطرح میشود. این بخشهای به هم پیوسته یکدیگر را معنا میکنند؛ یعنی ایمان و کفر، محصولاتِ همان رشد و غَیّاند و به همان دلیل که مرز میان رُشد و غَیّ، روشن است و فهم و باور روشنایی هم نیاز به تحمیل ندارد دینِ مبتنی بر «رُشد و غَیّ اخلاقیِ روشن» هم نمیتواند از جنس جبر و اکراه باشد؛ این نشان میدهد که دین، جوهر و مبنایی اخلاقی دارد و ترازوی انحراف و عدم انحراف آن نیز همین اخلاق میتواند باشد. یعنی میتوان با استناد به صراحتِ متن، سنجش تعالی و تباهیِ دین و دینداران را به اخلاق سپرد، میتوان فهم از دین و رفتار متدینان را در ترازوی اخلاق سنجید و متناسب با اخلاقی بودن یا نبودن، دربارهی درستی یا نادرستیِ هر گزاره یا آموزه داوری کرد.
دو ایمان
ایمان نیز خود ترازوست برای سنجش مسلمانی، هر چند سلامتِ خود ایمان را باز باید به طبابتِ اخلاق سپرد
دربارهی ایمان هم به دو نکته اشاره میکنم؛ نخست، این تلقی که اسلام همان ایمان است، از ابتدا وجود داشت و از سر تسامح، هر که را مسلمان بود مؤمن نیز میخواندند تا آنکه ایمانِ عامِ محاورهای از ایمانِ مورد نظر قرآن تفکیک شد و در سورهی نساء آمد که: «ای مؤمنان! مؤمن شوید». (۴) مفسران هم گفتهاند مراد از ایمان اول، کلیات و اجمالِ مسلمانیست و مراد از ایمان دوم جزئیات و تفصیل آن. (۵) اما تنها یک آیه پیش از این، ملاک مهمی را برای سنجش این ایمان تفصیلی به دست داده و از مؤمنان خواسته در التزام به عدالت و تأمین عدالت بیشترین توان خود را به کار ببرند و نه تنها به این کار قیام کنند بلکه «قوّام» باشند (۶) یعنی در این ضرورت، مبالغه کرده تا اهمیت محوریِ آن را یادآوری کند و البته که التزام به عدالت در رأس و صدر آموزههای اخلاقی قرار دارد. سرانجامِ همین آیه که با «ای مؤمنان! مؤمن شوید» آغاز شد تکلیف ایمان اول را بدون ایمان دوم روشن میکند و میگوید اصحاب ایمانِ اول، حتی در نزدیکیِ حقیقت ایمان هم نیستند و در دوردستِ گمراهی به سر میبرند.
در نتیجه ایمان نیز خود ترازوست برای سنجش مسلمانی، هر چند سلامتِ خود ایمان را باز باید به طبابتِ اخلاق سپرد و ترکیب این دو آیهی پیاپی به اینجا میرسد که «ضَلالِ بعید»، سرنوشتِ اسلامِ بدون ایمان و ایمانِ بدون عدالت و اخلاق است.
نکتهی دوم در باب ایمان آن است که اصلا این تعبیر، از ریشهی «امن» است و معنایش امنیت و دلآرامی (در مقابل دلشوره) است. آنکه آرام نیست و در باورهایش احساس امنیت نمیکند مؤمن نیست و گرهی در کارش وجود دارد. نسبت میان ما و جهانِ پیرامون ما باید به گونهای تعریف شود و مشکلات ما با این جهان باید به گونهای حل شود که در دینداریمان دلآرام باشیم نه آشفته و درگیر. هم خود احساس امنیت کنیم هم دیگران از ایمان ما احساس امنیت کنند، هم با خود درگیر نباشیم هم با دیگران وارد درگیری نشویم. هم خود پریشان نباشیم هم جهانمان را پریشان نکنیم و به تعبیر مشهور و منسوب به پیامبر گرامی اسلام، دیگران از دست و زبان ما در امان باشند. (۷)
قرائت ظالمانه و کتابِ خسارت
ظلم، نماد و شاخص رفتار غیراخلاقیست و لباسیست که هم میتوان بر اندام قرآن پوشاند و هم بر اندام ایمان و این هر دو در قرآن تصریح شده است؛ در مورد اول، قرآن بر روند تبدیل شدنِ «کتاب هدایت» به «کتاب خسارت» تاکید میکند و میگوید همین قرآن که برای مؤمنان شفا و رحمت است اگر به دست ظالمان بیفتد و قرائت ظالمانهای از آن صورت گیرد تبدیل به کتاب خسارت میشود. (۸) در مورد دوم شرط هدایت و امنیتِ ناشی از ایمان را این میداند که مؤمنان ایمانشان را به ظلم نیامیزند. (۹) مخاطب در هر دو مورد مؤمنان هستند نه کافران و منکران و ملحدان. و مگر از این صریحتر نیز میتوان بر ضرورت سنجش دین و متدینان در ترازوی اخلاق و ایمانِ اخلاقی سخن گفت؟
تفاوت هنجار و ارزشهای اخلاقی
برخی از کتابهایی که سالهاست با هزینههای حکومتی و با تیراژ بالا در ایران چاپ و توزیع میشود پر است از اختلاط میان مرزهای دین، اخلاق و هنجار؛ گاهی یک حکم شرعی را حاصل داوری اخلاق معرفی میکنند و گاهی یک هنجار را به جای فضیلت اخلاقی مینشانند. هنجارها، شیوههای رفتاریاند که متناسب با زمان و زمین، متفاوتاند؛ هم متنوعاند و هم تغییر میکنند. اگر مرز اینها روشن نشود جامعهی دینی هنجارهای زمان نزول وحی را حکم اخلاقی تلقی میکند و بعد وقتی به درگیریها و به تناقضهای ناشی از این اختلاط رسید دینداریاش میلرزد غافل از آنکه این لرزشها و لغزشهای ذهن اوست که سره را از ناسره جدا نکرده است.
برخی از کتابهایی که سالهاست با هزینههای حکومتی و با تیراژ بالا در ایران چاپ و توزیع میشود پر است از اختلاط میان مرزهای دین، اخلاق و هنجار؛
این بحثِ درونمتنی تاکیدی بود بر ضرورت تفکیک مرزهای اخلاق، ایمان، دین و هنجار و البته میتوان از خلال همین بحث کوتاه، برای «سنجش تعالی و تباهیِ دین و دینداران» ملاکی به دست داد؛ ملاک، موضوع و ترازوی دین، «اخلاق» است و به عبارت دیگر، دین «موضوعیت» ندارد بلکه «طریقیت» دارد برای اخلاقی شدن و اخلاقی زیستن؛ و اگر بخشی از دین یا کارکرد نوعی از دینداری و ایمان، ما را از «مکارم اخلاق» دور میکند باید به صراحت آن را به کناری نهاد و اخلاق را بر صدر نشاند.
پانوشت:
*گفتار حاضر، ویراستهی سخنرانی است در جمع دانشجویان ایرانی در دانشگاه کلگری کانادا که پیشتر با عنوان «دین و متدینان در ترازوی اخلاق و ایمان» ایراد شد.
۱) نهجالبلاغه – خطبه ۱۰۸
۲) سوره بقره- آیه ۲۵۶
۳) سوره بقره- آیه ۲۵۶
۴)سوره نساء- آیه ۱۳۶
۵) برای نمونه: تفسیر المیزان، جلد پنجم، بخش چهارم
۶)سوره نساء- آیه ۱۳۵
۷) مسند الإمام أحمدبن حنبل- ج۲، ص۲۲۴. چاپ بیروت
۸)سوره إسراء- آیه ۸۲
۹) سوره أنعام- آیه ۸۲
دیدگاهها بستهاند.