مشهور است که پادشاهی دلقک دربار را تهدید کرد که اگر فلان کار را تکرار کند، شخصا از او هزار اردنگی خواهد خورد. دلقک پاسخ داد که معلوم است جناب شاه یا تا بحال اردنگی نزده است و یا نمیداند «هزار» چه عددی است.
این لطیفه مشهور، وصف حال بیانیهای است که دیروز در روزنامه شرق و البته در بسیاری از سایتهای ریز و درشت و شبکههای اجتماعی به نام «بیانیه بیش از ۴٠٠ نفر از فعالان فرهنگی و سیاسی و نویسندگان و نمایندگان ادوار کُرد در استانهای کردستان، کرمانشاه و آذربایجانغربی» منتشر شد، تا به زعمِ خود «هر نوع تلاش برای گسترش ناامنی و بیثباتی و رویکردهای نظامی هر حزب و جریانی در غرب کشور» را محکوم کند.
ظریفی پیش از خواندن بیانیه گفت «کردستان ایران اگر ۴۰۰ فعال سیاسی و فرهنگی دارد که نباید دغدغهی گسترش ناامنی و بیثباتی را داشته باشد». اضافه کردم «اگر به ۴۰۰ نفر اجازه فعالیت سیاسی و فرهنگی داده میشد که حال و روزش این نبود.»
دیدن نام عبدالله رمضانزاده، که شخصاً سخنانش را در خصوص عوام فریبیها و آمارسازیهای احمدینژاد به خاطر دارم، در میان امضا کنندگان بیانیه، بهانهای شد تا نگارنده درس پس بدهد و یادآوری کند که صدور بیانیه و فعالیت مدنی شهروندان هم باید آداب نگه دارد و برای رسیدن به هدف، وسیله را توجیه نکند. خواننده ی بیانیه حق دارد از خودش بپرسد این صدها فعال سیاسی فرهنگی تا بحال کجا بودهاند که اثری از آنها نبوده و چرا اغلب به گروههای خانوادگی تعلق دارند (اسامی را اینجا ببیند، مثلا: وحید داودپور – داود داودپور – فاروق داودپور – سینا داودپور – حسن داودپور – امیرحسین داودپور – داریوش داودپور – زرعلی داودپور – چنگیز داودپور). آخر این چه کاری است که اینگونه حرکات پسندیده و مدنی را لوث کنیم و از اعتبار بیاندازیم و اسباب شوخی و استهزای دیگران را فراهم سازیم، بخصوص وقتی که پای سخن حقی در میان است؟ چه توجیهی دارد که خواستههای چند نفر و یا خواستههای احتمالی چندصد شهروندعادی را بخصوص آنجا که پای امنیت و آزادی و یارانهی آنها در میان است، به نام خواستههای فعالان سیاسی و فرهنگی جا بزنیم و احتمالا برای خواسته مشروع و معقول خود جامهای از «بلوف» یا «غلو» ببافیم و معنا را فدا کنیم. مگر در پایانِ همین بیانیه نیامده است «امیدواریم رفتارهای غیرعاقلانه برخی جریانهای کوچک گروهی، موجب بهانه برای محدودیت بیشتر آزادیهای مدنی و اجتماعی در منطقه نشود.»
قاعدتا به محتوای چنین بیانیهای نباید اعتنا کرد و آنرا جدی گرفت اما نگارنده صرفا به دکتر رمضانزاده و همان چند نام آشنا و محترم مندرج بیانیه، صرفاً یاداوری میکند که «گفتنِ نیمی از حقیقت، دروغ بزرگی است» و آرزو میکند که تدارک دهندهی اینگونه بیانیهها از این پس شعور مخاطبان را جدی بگیرد و دست کم در نوبتهای بعدی «هوشمندی» بیشتری به خرج دهد، مبادا کارش مصداق جعل اسکناس ۷ تومانی شود.
برای آنکه خود نیز به گفتن نیمی از حقیقت مبتلا نشوم، تاکید می کنم که بعید است این روزها در سراسر کردستانِ ایران به اندازه تعداد امضاکنندگان این بیانیه بشود آدم های موافق با عملیات مسلحانه و تروریستی پیدا کرد و البته به یاد میآورم که در سالهای تحصیل روی دیوار ورودی دبیرستان محل تحصیلمان-نمیدانم از قول کدام خدا بیامرزی- شعار بزرگی را خطاطی کرده بودند: «قلم یک اسلحه است!». این شعار اگرچه با حال و روز سالهای جنگ ایران و عراق ظاهرا همخوانی داشت و در آن فضا قابل تحمل بود، اما حالا که فکرش را میکنم قلم اگر بنا بود اسلحه باشد، چرا آدم خودش را به سالها خواندن و نوشتن و گفتن و شنیدن مشغول کند، همان اسلحه که کارش راحتتر و استفادهاش آسانتر است.