سخنی در پدیدارشناسی حجاب
درآمد:
سخن گفتن از مسئله پوشش بانوان در میان مفاهیم اسلامی که در مصطلح و گفتمان عموم «حجاب» نام گرفته است، مستلزم بحث و بررسیهایی است بنیادی، که از سه منظر پیوسته به هم در سه بخش، زنجیروار به تحلیل کشیده میشود:
بخش اول، که اکنون در دسترس خوانندگان عزیز قرار دارد حجاب و پوشش زنان را در بستر تمدنها و فرهنگها مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
بخش دوم، حجاب را بسان حکمی از احکام اسلامی در پرتو «فلسفه حکم» به تحلیل میکشد.
بخش سوم، به پدیدارشناسی تاریخی این مهم در لابلای آیات قرآنی میپردازد.
بخش اول
در این بخش نشان داده میشود:
پوشش زنان امری است فرهنگی که تحت تأثیر تمدن های مختلف، اشکال مختلفی را بخود گرفته و در نقاط مختلف جهان میتوان شاهد نمودها و فرم های دیگری از آن باشیم.حجاب یا پوشش دینی زنان نیز در ادوار مختلف بر حسب تکامل ابزاری و روحی (تمدنی فرهنگی) نیز اشکال مختلف را تجربه کرده است، لذا اگر ما در عصر جدید بر حسب تکامل تمدن های نوین (همانگونه مثلاً در حوزهی مسکن بعنوان یک نیاز مادی اشکال مختلف معماری را بعنوان نیاز روحی و معنوی تجربه کردهایم) شاهد فرهنگ های نوین در حوزهی پوشش زنان و در حوزهی پوشش دینی آنان باشیم، امریست طبیعی و چندان غریب و نامأنوس نیست و پوشش بانوان مقولهای ثابت و لایتغیر نیست، بلکه موضوعی است متغیر، همگام و همگون با تکامل ابزاری و حوادث بر خواسته از فضای موجود اجتماعی. بدینگونه، به هر اندازه رابطهی بین تمدنها (نیازهای مادی) با فرهنگها (نیازهای روحی و معنوی) رابطهای مثبت باشد، رابطهی اجتماعی افراد جامعه با حجاب مثبت است و به همان نسبت که این رابطه منفی شود و به گسست و فاصله بیانجامد، رابطهی اجتماعی افراد جامعهبان آن منفی میشود و شکاف اجتماعی بیشتر میگردد. از این رو بهترین روش پرهیز از اصطکاک و خشونت و مرحباگویی بدین روند طبیعی میتواند باشد.
***
در جهانی که ما در آن زیست میکنیم، طرح این سؤال بسیار حائز اهمیت است، که چرا غالب احکام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، از جمله مسئلهی زنان، بخصوص پوشش آنان در جوامع مختلف، یکی از بحران های بغرنج و پیچیدهی این جوامع شده است؟ قضیه از چه قرار است؟ آیا سیر حرکت جوامع بشری، چه از حیث تمدنی آن و چه از حیث فرهنگی آن، سیری صعودی و تکاملی دارد؟ و یا در سیری نزولی و قهقرایی قرار گرفته، که حوصلهی متدینین متشرع را به تنگ آورده و در این راستا جهان را جهانی پر از فساد و مملو از انحراف میبینند؛ لذا آن را برنمی تابند و خود را موظف به مبارزه با آن و ممانعت از انحطاط و اضمحلال آن میدانند و بایستی بشریت را با زور و غُلّ و زنجیر بسوی بهشت سوق دهند و آنان را از هاویهی سقوط و پرتگاه آتش برهانند.
البته این اصطکاک و درگیری فرهنگ های برخواسته از نصوص دینی و فرهنگ های نوین برخواسته از تمدن های جدید، تنها در مسئلهی حقوق زنان و پوشش آنان خلاصه نمیشود. ما در جهان نوین در مسائل متعددی که شامل تمام امور دینی (چه جنبهی ذاتی آن و چه جنبهی عرضی و احکامی آن) میشود، با پرسش های بیشماری روبرو هستیم، که موجب خشونت مقدس در میان منقادان دینی و منتقدان دینی شده است، که تاریخ و پیشینهای مملو از جدال و خونریزی و خشونت و بیرحمی و بیمروتی و تبعیض و زندان و… به همراه داشته است.
گویی پدیدهی گذار از مرحلهای به مرحلهی دیگر و زایمان و تولد در تمام تمدنها و فرهنگ های بشری همراه با درد و رنج و خونریزی بوده است. کمترین نگاه به تاریخ ادیان و تاریخ عقاید دینی بعنوان فرهنگ های مقدس بشری میتواند مصادیق روشن و آشکاری برچنین مدعایی باشد.
اسلام هم با داعیهی ختم نبوت بعنوان یکی از ادیان بشری از چنین روندی مستثنا نبوده است و در گذر زمان از همان بدو تولد تا به امروز فراز و فرودهای زیادی را پشت سر نهاده است که مسئلهی حقوق زنان و مسئله حجاب و پوشش آنان از جملهی آن مسائل است، که در این مقال بدان پرداخته میشود.
در اینجا ما نمیخواهیم به سیر و روند تاریخی این مهم بپردازیم، زیرا پیشینه و رد پای این بحث را بایستی در لابلای کاوشهای باستانشناسی و اسطورهشناسی تمدنها و تاریخ ملل مختلف، در بده بستانها و فزون خواهیهای مردسالاری در تاریخ ملل و ادیان و نحل و مذاهب جستجو کرد. گفتنی است بخش بزرگی از بار زنانگی زنان چه از جنبهی بار فیزیولوژیکی و چه از جنبهی روانی و سایکولوژیک در گرو این روند تاریخی قرار گرفته است، که توهم برتری جنسی قضیب سالاری را تا به امروز بدوش میکشد.
و اما آنچه که در اینجا برای ما مهم است که بدان بپردازیم و آن را بعنوان مقدمهای برای تحلیل این مهم- نه قضاوت و داوری- بکار بگیریم، آن است که بدانیم رابطهی بین فرهنگها و تمدنها چگونه رابطهای است؟ و چه تأثیری در روند تغییر و تحول جوامع و ملل مختلف داشته است؟ تا دریابیم که مقولهی پوشش زنان و مسئلهی حجاب در کجای این منظومه قرار میگیرد؟ و تغییر و تحول پوشش در جوامع آیا امریست طبیعی و متغیر با پیشرفتهای بشر، یا اینکه امریست ثابت و لایتغیر و از همان اوائل حرکت زندگی تا پایان زندگی بشر بر روی کره زمین بر یک پاشنهی ثابت میچرخد؟
کوته سخن در این مقام آن است که تمدنها ناشی از نیازهای مادی ما و فرهنگها ناشی از نیازهای معنوی ما هستند. یعنی آنچه که بعنوان ابزار در عرصهی زندگی جهت برآورد نمودن نیازهای اولیه از دوران ابتدایی زندگی تاکنون (از جنگل نشینی تا غارنشینی و چادرنشینی و مرحلهی کشاورزی و شهرنشینی و تا کلان شهری و دهکده جهانی و…) به تعبیری میتوان آن را تمدن نامید (مانند سنگ های تیز و ابزارهای سنگی و چوبی و فلزی و غیره تا ماشینهای ساده و پیچیده و شاتلها و وسایل هوافضا در عرصههای مختلف زندگی) و آنچه که از شیوهی خوردن و نوشیدن و تعاملهای فردی و اجتماعی در عرصهی زندگی همچون زبان و نوشتن و نقاشی و مجسمه سازی و سرودن و موسیقی و معماری و آداب و رسوم چگونگی پوشش و چگونگی ارتباط با خدا و جهان پیرامون و افکار و عقاید و مراسم های مختلف شادی و غم و اندوه و… را میتوان به تعبیری فرهنگ خواند.
کمترین تأمل در مورد فرهنگها و تمدنها و بررسی این مهم در لابلای منابع و مآخذ مربوط به آن ما را بدین امر واقف میکند، که نقش تأثیرگذاری و تأثیرپذیری تمدنها و فرهنگها نقشی است انکارناپذیر و اساساً لازم و ملزوم همدیگراند. یعنی تغییر در نیازهای مادی ما همیشه مقتضیات تغییر در نیازهای معنوی ما را و بالعکس بهمراه داشته است. باری، تغییر در مراحل مختلف زندگی مادی ما، از مرحلهی جنگل نشینی تا مرحلهی غارنشینی و چادرنشینی و شهرنشینی و تا به امروز تغییر در حوزهی دین بعنوان یکی از مظاهر مهم فرهنگی را در اشکال مختلف آن از ادیان ابتدایی گرفته تا چندخدایی و ادیان توحیدی را به دنبال داشته است. تا بدانجا در ذاتی و عرضی دین بطور قابل ملاحظهای این تأثیر پذیری را ملموس و محسوس مشاهده میکنیم و تصور بشر از خدا و مفاهیم دینی از جمله گناه و ثواب و عقاب و نحوهی روبروشدن در مفاهیم ایدئولوژیک را در ادیان ابتدایی و ادیان خودکامه و ادیان نوع خواه به تصویر میکشد، که اشکال مختلف آن را در لابلای کشفیات باستانشناسان و مکاشفهی تجربه گرایان باطنی از جمله پیامبران، بخصوص متون مقدس آنان همچون تورات و انجیل و قرآن… بصورت روشن در مییابیم.
لذا هر اندازه در حوزهی تمدنها و در حوزهی نیازهای مادی ما تغییر و تحول بوجود بیاید، به همان اندازه در حوزهی فرهنگها و نیازهای معنوی ما تغییر و دگرگونی ایجاد میشود و هرگاه رقص و حرکت فرهنگها و نیازهای معنوی ما با صدای پای تمدنها همنوایی و هم خوانی داشته باشد، صفا و صمیمیت و صلح و آشتی و تعالی و رشد و آرامش، در میان افراد جامعه بطور عمومی احساس میشود. و البته عکس قضیه در این زمینه نیز صادق است؛ یعنی احساس فساد و تباهی و دشمنی و اصطکاک و دوری و فاصله و انحطاط و اضمحلال، در عدم هماهنگی بین تمدنها و فرهنگها نیز بوجود میآید و میتوان گفت فاجعهی چرنوبیلی اجتماعی، در بین تمدن های جدید که مستدعی فرهنگ های جدید هستند، با فرهنگهای گذشته که برخواسته از تمدن های پایان یافته بوده است، رخ میدهد.
اکنون میخواهم بگویم دین با تمام مظاهر ذاتی و عرضی خود به خانواده فرهنگها قرار میگیرد و با تغییر در حوزهی تمدن های نوین، که در نیم قرن اخیر شاید بتوان گفت به اندازهی تمام عمر بشر در روی زمین پیشرفت کرده است، قطعاً بایستی با چنین سرعتی حوزهی فرهنگها هم بر حسب مقتضیات ذاتی تمدن های جدید تغییر میکرد و پذیرش تمدن های جدید مستدعی پذیرش فرهنگ های جدید و به تعبیر دیگر دین جدید و یا بهتر بگوییم خدای جدید و مقتضیات خداپرستی و خداشناسی جدید است. و گرنه گذر از آنکزاسیون و کورههای آدم سوزی و محاکمههای قرون وسطایی بخاطر عدم همخوانی و همخونی بین فرهنگ های پایان یافته و تمدن های جدید حادثهای بسیار طبیعی است که در جوامع اسلامی ما روی میدهد و ماحصل و نتیجهی آن هر روز با اشکال مختلف خشونت خود را نشان میدهد و تمام جهد و تلاش داعیان دین و احزاب و مؤسس های دینی بدون توجه به آشتی و همنوایی بین تمدن های جدید و فرهنگ های نوین، نتیجه بخش نخواهد بود و حکم کارهای حاشیهای و آب در هاون کوبیدن را دارد و به جای ترقی و تعالی و پیشرفت و رأفت و رحمت و هدایت، به تحجر و تنفر و درجاکوبیدن و پس رفت و سنگدلی و خودخوری و آفت پذیری و زحمت و سطحی نگری میانجامد. آنگاه با چنین روندی فرد متدین تمام دنیا غیر خود را در خط بطلان و فساد و انحطاط و کفر و ضلالت و گمراهی میبیند و خود را موظف میپندارد که با چنین دنیای فاسدی به مبارزه برخیزد و خود را با چنین دنیایی در مضیقه و تنگنا میبیند وگاه به امید دنیای دیگر آرزوی مرگ میکند، زیرا دنیا را بر علیه خود و دین بر حق خود میبیند. از این رو به ایدهی متوهم و متورم «مجاهد فی سبیل لله» که یک نوع تورم معنویت است، دچار میگردد، که مینیمم آثار آن ترحم به غیر و ماکسیمم آثار آن بایکوت و تحقیر و ترور و حذف فیزیکی دیگران است. این بدین معناست که ترحم بغیر شروع خشونت ذهنی و آغاز تنفر و حرکت به سوی ترور و حذف فیزیکی است؛ تا سرانجام یا دنیا را مدینه فاضله کند و یا در راه آن جان دهد و به بهشت سرمدی و مدینه فاضلهی خود برسد. و آنگاه که چنین مدینهای موهوم، بر اریکهی قدرت ایدئولوژیک مذهبی در میان تودههای تحمیق شدهی پوپولیستی تکیه بزند، هر بلایی از وجودش برخیزد و هر آتشی از دامنش بر خرمن خلق خدا برجهد و زبانه کشد و در این میان بازیگران بزرگ سیاسی هم به نفع خود چنان که میخواهند از فضای موجود بهره برداری میکنند.
در این نگاه هر پوشش زنانه که به وجهی همسان و همگون با پوشش مورد نظر دین سنتی نباشد، بعنوان بیحجابی و یا بدحجابی قلمداد میشود، و مبارزه با آن در سرلوحهی کار دینی و امر به معروف و نهی از منکر قرار میگیرد و از برخورد حداقلی آن، یعنی ترحم و نصیحت گویی گرفته تا برخورد حداکثری آن، یعنی ضرب و شتم و مزاحمت و تهدید و زندان و اسیدپاشی و کشتن را اعمال میشود و از هیچ جهد و تلاش و اقدامی دریغ نمیشودغالباً پشتوانهی تمام این خشونتها فتواهای نامشروع! شرعی است، که از بطن اسلام سنتی با همان فرهنگ برخواسته از قرون متمادی هزار و اندی سالهی جوامع قبیلهای که نتوانسته است خود را با تمدن های نوین به روز گرداند، نشأت میگیرد و قطعاً شکاف عظیمی بین جهان جدید و فرهنگ های برخواسته از آن، (که با ظهور عصر اطلاعات تغییر در آن با سرعتی غیرقابل تصور همراه با تغییر در ابزار و تکنولوژی های جدید صورت میپذیرد) و دنیای سنتی که فرهنگ قبیلهای را با خود حمل میکند، وجود دارد.
با این تمهید، میتوان بدینجا رسید، که مشکل اصلی، در مقولهای بنام حجاب و بیحجابی و یا بدحجابی نیست، بلکه اصطلاح حجاب و بدحجابی و یا بیحجابی، بهانهای است برای توجیه نگاه غیرقابل تغییر و دگماتیسم ناشی از فراتاریخ بودن امر دین است. نگاهی، که در آن انسان برای دین است، نه دین برای انسان. در این نگاه دین، مقدس و جامع و کامل و برتر از هر عقل و اندیشهای است، بل محک سنجش هر تجربهای است که در آن هیچ خطا و اشتباهی راه ندارد.
این نگرش فرد یا جامعه را بر تخت پروکروستیسی خود مینشاند و بایستی انسان در این محدودهی کشنده بیکم و کاست و بدون فزونی، خود را قالب نماید و قدقوارهای موزون با آن را به خود بگیرد.
ایستایی و ثبوت و نقدناپذیری و توجیه گرایی و لاپوشی کردن و مقدس مآبی، از ویژگی های لاینفک این اندیشه است. اینجاست که بایستی زنان چنان بیندیشند و چنان بپوشند و چنان تعامل نمایند که با تفسیر آنان از متن مقدس همخوانی داشته باشد.
در برابر این نگاه، نگاهی تاریخمند است به دین؛ که دین را امری بشری، تاریخمند و محترم (نه الزاماً مقدس) میداند، که آموزههای وحیانی آن از لابه لای خطا و آزمون گذشته و گام به گام با علم و آگاهی بشر بسط مییابد و برحسب زمان و مکان و جوامع و فرهنگ های مختلف بشری پوست اندازی میکند و قابل نقد و بررسی و وارسی مجدد در هر زمان و مکانیست.
این نگرش امر حقوق زن و پوشش آن را امری متغیر برحسب زمان و مکان و جوامع مختلف بشری میبیند و هرگونه تغیر را در حوزههای مختلف بشری از جمله حوزهی پوشش میپذیرد و فرم های مختلف پوشش زنان را امری طبیعی میداند که بازتابی است از نیازهای روحی و معنوی انسان معاصر در برابر تمدن نوین.
انسان معاصر متدین یا بایستی همگام با تغییر در حوزهی تمدنها، فرهنگ های نوین را پذیرا باشد، که در این صورت احساس آرامش و رشد و شکوفایی همگامی و همگونی و همخونی را با جهان پیرامون میکند و یا بایستی برای جلوگیری از امر تجدد و تغییر در حوزه فرهنگ های برخواسته از غربت و فساد با جهان پیرامون خود، با منطق خشن صرب و آهن و آتش شکاف بین تمدن های جدید و فرهنگ های گذشته را پر کند، مبادا یأجوج و مأجوج آخرالزمان بر جوامع مختلف آنان، دین و ایمان مؤمنان را بر باد فنا دهد.
انسان معاصر باگذر از قرون وسطا و رسیدن به رنسانس و سپس انقلاب صنعتی، متوجه این امر شد که بایستی حقوق زنان، از جمله پوشش آنان را در حرکت های مختلف فمینیستی مورد بحث و بررسی قرار دهد و در ادوار و امواج سه گانهی آن، به جایگاهی رسید که بایستی زنان از پشت پردهها و استار ستبر و پوششهای تبعیض آمیز جنسیتی در تمام حوزههای سیاسی اجتماعی اقتصادی، هنری ورزشی، بیرون بیایند و در تمام امور، از جمله مسئله پوشش، همسان با مردان از حقوق مساوی برخوردار باشند و برحسب قاعدهی «ضرر» جان استوارت میل در دنیای دمکراسی از آزادی کامل فردی بخصوص آزادی تسلط بر تن و جان خویش برخوردار باشند.
چنین تغییر و تحولی برخواسته از تغییر و تحول، در حوزهی انقلاب صنعتی و بوجود آمدن دمکراسی های نوین بود، که فرهنگ آزادی را برای انسان بطور عام و برای زنان و قشر آسیب دیده جامعه بطور خاص، به ارمغان آورد.
ممانعت از چنین فرهنگی که انعکاس طبیعی تمدنهای نوین است، بمنزلهی ممانعت و خودداری از بوجود آمدن تغییر در عرصهی ابزار و حوادث جدید از انقلاب صنعتی گرفته تا تکنولوژی های نوین، است.
آثار چنین تغییری نه تنها در حوزهی پوشش بلکه در تمام عرصههای فرهنگی همچون شعر و موسیقی و سرودن و معماری و نقاشی و مجسمه سازی و… به وضوح هویدا و روشن است و این روند بسان تمام ادوار مختلف بشری در تأثیرگذاری و تأثیرپذیری تمدنها و فرهنگها بصورت متقابل بر همدیگر خود را نشان داده است.
از این رو نبایستی چنین گمان شود که دنیا به سمت فساد و تباهی و اضمحلال حرکت میکند، بلکه این روند جریان طبیعی سیر تکاملی فرهنگها است که پیامد آشکار تکامل تمدنی پس آمده از جان ابزار و حوادث و تکنولوژیه ای نوین بعد از انقلاب صنعتی تاکنون را در برمی گیرد.
لذا فرهنگ پوشش، فرهنگ خوردن و نوشیدن، فرهنگ نقل و انتقال و همچنین فرهنگ تعامل اجتماعی و فرهنگ ادبی و هنرهای زیبا و فرهنگ ارتباط با خود و خدا و جهان پیرامون، بطور طبیعی همراه با تغییر ابزار و حوادث نوین دگرگون میشود و بر حسب مقتضیات لازم خود را نشان میدهد و جنگیدن با آن جز درد و رنج و تباهی و خسارت که سرنوشت آن شکست است، چیزی ببار نمیآورد که زحمت خلق را میدهد و عرض و آبروی خود میبرد.
به عنوان مثال، پوشش زنان در حوزهی ورزشهایی چون شنا، فوتبال، والیبال، ژمیناستیک و… سنت گرایی دینی را به این عرصه میکشاند، که یا بایستی بطور افراطی، زنان را از این ورزشها محروم کند، زیرا چنین ورزش هایی و اکثر ورزشها را نمیتوان با چادر و مانتو و پوشش اسلام سنتی انجام داد و یا بایستی به قول اصول گرایان، به فکر اسلامی کردن پوشش بانوان در حوزهی ورزشی آن برایند. اگرچه چنین اقدامی خود بمنزلهی پذیرش تغییر در فرهنگ پوشش زنان، تحت تأثیر حوزهی تمدنهای نوین است، اما در واقع چنین عملکردی (اسلامی کردن پوشش ورزش بانوان) عملکردی است، ابتر و بیفائده و ناهمگون با استانداردهای ورزشی جهانی.
می گویند لوکرس از متفکران عهد باستان که در قرن اول پیش از میلاد در رُم زندگی میکرد ، برخلاف معاصرین خود بر این باور بود که ستارگان و کهکشانها از ابتدا وجود نداشتهاند و عمری طولانی هم ندارند، بلکه سن زیادی هم ندارند. دلیل او برای اثبات مدعای خود بسیار ساده بود و برمبنای عنصر تغییر در زندگی استوار بود. او میگفت: «من در دوران کودکیام کشتیهای بادبانی را در بندر اُستیا در رُم مشاهده کردم و شاهد تحول در تکنیک بادبانی هستم. این تکنیک امروزه سریعتر و دارای بادبانهایی کاملتر از دورهی کودکی من هستند. همچنین سلاحها کشندهتر و مؤثرتر از سلاحهایی هستند، که من در دوران کودکیم دیده بودم و ادوات و آلات موسیقی کامل تری که صداهای بیشتر تولید میکنند، استفاده میکنیم، شاید یک یا دو سیم به سیتار یا چنگ اضافه کردهایم» او میگفت: «توسعه و پیشرفتی که در هنر بادبان، هنرچنگ، هنر موسیقی به طور کلی دیدهام، دلیلی است، بر اینکه عالم ابدی نیست، چرا؟ زیرا در یک عالم ابدی بایستی به پایان خط میرسیدیم و اصلاً تغییری دیگر صورت نمیپذیرفت»
نگارنده بر این باور است دلیل سادهی لوکرسی در قرن اول قبل از میلاد برای هر آنکس به دیدهی عقل و اندیشه بنگرد، دلیل نکویی است تا ما را بدین وادی بکشاند، که تغییر مدام در عرصه زندگی بین تمدنها و فرهنگها بصورت لازم و ملزوم بطور همیشگی و مستمر صورت میگیرد و هیچ مانع بازدارندهای نمیتواند از حرکت و بالندگی طبیعی آن ممانعت بعمل آورد.
از این رو بایستی این روند تکامل را ارج نهاد، هرچند که در عرصهی زندی هیچ گلی بیخارنیست و هیچ حرکتی بدون اٌفت و خیر و فراز و فرود نیست، پس بایستی بدین رنج پر از گنج و این بلای پر از عطا مرحبا بگوییم و احساس بد به دل راه ندهیم و به قول سهراب «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید» و یا به قول شهره شهر شیراز عشق:
«من از چشم توای ساقی خراب افتادهام لیکن/ بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم»
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…