دروغ چیز خوبی نیست، اما…

صدق و کذب، صفت فعل گفتاری است، آن گاه که آدمی می خواهد از حقیقتی سخن بگوید. سخن صادق، سخنی است که حقیقت را آن چنان که هست بازتاب می دهد و سخن کاذب، سخنی است که مطابق با واقعیت نیست. اما دروغ، چیزی بیشتر از سخن کاذب است. سخن می تواند مطابق با واقع نباشد اما گوینده هم ممکن است از کذب سخن و ایده ی خودش مطلع نباشد. ایده زمین مرکزی، ایده ای کاذب بود اما این ایده و سخن را نمی توان دروغ تلقی کرد.

مطابق با واقع نبودن، شرط ضروری سخن دروغ است و قصد فریب دیگری آن هم آگاهانه، شرط کافی دروغ محسوب می شود. بنابر این، دروغ، نه تنها سخن کاذب است بلکه شخص گوینده با قصد فریب دیگری و با آگاهی از عدم انطباق با واقعیت، آن را بر زبان می راند. تفاوت گزاره ی کاذب با دروغ در اراده ی کنشگر نهفته است. دروغ یعنی کنشگر با اراده و آگاهی، چیزی خلاف واقعیت را می گوید. دروغ از آن رو رذیلت اخلاقی محسوب می گردد که فاعل، سخنی منطبق با واقعیت نمی گوید و سعی می کند حقیقتی را پنهان کند. و فضیلت سخن راست، از آن رو است که کنشگر، اراده می کند حقیقتی را آشکار کند.

اما این پرسش پیش می آید که چرا برخی به جای آن که راست بگویند،‌ دروغ می گویند؟ چرا حقیقتی را با فعل شان پنهان می کنند؟ چه علل و انگیزه هایی سبب می گردد به جای سخن راست، دروغ را برگزینند؟ علاوه بر پرسش هایی از این دست، علل رواج یافتن دروغ در جامعه نیز حایز اهمیت است. گفتگو در باره ی پرسش هایی از این دست را باید در دو سطح فردی و اجتماعی از یکدیگر تفکیک کرد. تمایز میان علل فردی و علل اجتماعی، کوششی برای فهم دقیق تر و واقعی تر از این پدیده است. پرسش های معطوف به فرد و مسئولیت اخلاقی او، در حیطه ی روان شناسی و فلسفه ی اخلاق جای می گیرد و توجه به دروغ در روابط اجتماعی، باید در چشم انداز “جامعه شناختی دروغ” واکاوی شود. سطح تحلیل در جامعه شناختی دروغ، ساختارها و مناسبات اجتماعی و شرایط زیست جمعی است.
این نوشته، با رویکرد جامعه شناسی، دروغ و چرایی آن را در مناسبات اجتماعی پی می گیرد و همچنان که در عنوان آمده است، به امکان و فرصت های اجتماعی در گسترش دروغ و تبیین علل می پردازد.

پای بندی به ارزش ها، عمل بر اساس فضایل و دوری جستن از رذایل و منجمله پرهیز از دروغ، وظیفه اخلاقی است که در هر شرایطی منتفی نمی شود. مسئولیت فعل رفتاری و فعل گفتاری هر شخص در نهایت با فاعل فعل است و اوست که بار آن را بردوش می کشد. اما اگر انسان را در گیرودار زندگی روزمره و زندگی واقعا موجودش در نظر بگیریم آنگاه بر این نکته تفطن می یابیم که برای اخلاقی زیستن، صادقانه زیستن و دروغ نگفتن، دست کم دو شرط بنیادین، هم زمان، لازم و ضروری است. شرایطی که برنامه ریزان اجتماعی لاجرم باید به آن توجه داشته باشند. دو شرط اساسی برای آن که صدق در جامعه بیش از دروغ رواج داشته باشد عبارت است از:

شرط اول: انسان پرورش یافته ی اخلاقی.
شرط دوم: امکان اجتماعی اخلاقی زیستن.

شرط اول توسط تعلیم و تربیت تحقق می یابد. فرایند تعلیم و تربیت در دو کانون اصلی خانواده و آموزش و پرورش، می توانند انسان هایی اخلاقی را تربیت نمایند، انسان های فرهیخته ای که پاس فضیلت ها را دارند و بر مبنای اصول اخلاقی می زیند. یکی از انتظارات اساسی از خانواده و مدرسه این است که بتوانند کودکان را در رشد و تربیت اخلاقی کمک کنند.

با این همه باید این پرسش را نیز مطرح کنیم که: اگر افراد در پروسه تربیتی، به بصیرت و شخصیت اخلاقی دست یافتند آیا این افراد می توانند تحت هر شرایطی به اصول اخلاقی پایبند باشند؟ آیا می توان دروغ نگفت آنگاه که دروغ نه تنها کارکرد، بلکه ضرورت زندگی روزمره می شود؟ به سخن دیگر، آیا انسان اخلاقی در هر شرایطی می تواند اخلاقی بزیید؟ برای تحقق و تداوم زیست اخلاقی چه باید کرد؟ برای پاسخ به این پرسش هاست که شرط دوم رخ می نماید.

شرط دوم در ساختار سیاسی عادلانه و مناسبات اجتماعی کارآمد است که رخ می نماید. شرایط و زمینه هایی که در آن شرایط و موقعیت ها، افراد بتوانند کم و بیش، احتیاجات و نیازهای خود را بدون آن که اجبار به دروغ گفتن داشته باشند، برآورده کنند. امکان اجتماعی صدق، دقیقا همان شرط دوم برای گسترش زندگی بدون دروغ و تزویر است. وقتی سخن از امکان اجتماعی صدق سخن گفته می شود هیچ بدان معنا نیست که دروغ را در شرایط سخت و بحرانی و در کمبودها و مشقات و یا در مناسبات ناعادلانه، موجه جلوه دهد، بلکه این سخن، صرفا در چشم اندازی پراگماتیستی، به فرصت های عملی و ممکن شدن صدق نظر دارد. “منظور فقط این است که تحمل انسان و تهدید دراز مدت به نقطه ای می رسیم که ورای آن، عدالت برای کسانی که گرفتار شده اند بی معنی می شود و کسانی که بیرون گود نشسته اند نمی توانند پایبندی آنان را به اصول اخلاقی ارزیابی کنند.” توصیه به پایبندی به اصول اخلاقی و منجمله به راست گویی وقتی عملا کارساز است که افراد از وضعیت های حاد و دردناک زندگی عبور کرده باشند.

برای آن که دروغ در جامعه کاهش یابد، هم باید شهروندانی اخلاق مدار و فضیلتمند تربیت کرد و هم امکان زندگی صادقانه را برای شهروندان فراهم نمود. جامعه شناسان کارکردگرا، به ما می گویند هر پدیده و عنصر اجتماعی اگر واجد کارکرد باشد در تاریخ ماندگار خواهد بود. اگر دروغ در جامعه ای رواج می یابد و به عنوان یک مساله ی تاریخی مطرح می شود از آن رو است که دروغ، در ساختار اجتماعی و در سرنوشت افراد، کارکرد پیدا کرده است. حتی باید یک گام جلوتر نهاد و این که در جامعه ای که زندگی بدون دروغ ممکن نیست، دروغ، ضرورتی بنیادین پیدا می کند. امکان اجتماعی صدق، مسئولیت اخلاقی و حقوقی افراد رادر برابر کنش های شان نادیده نمی گیرد. زیرا آدمی در هر شرایطی، گرچه سخت و صعب، فعل آدمی مختارانه است و می تواند دست به انتخاب بزند. اما نمی توان از این مساله هم گذر کرد که ظرفیت روان شناختی و توان جسمانی آدمی نیز محدود است و در صورت مواجه شدن با تنش های تحمل ناپذیر و بحران های شکننده، در هم می شکند و امکان اخلاقی زیستن را از دست می دهد.

اکنون می توان دو سنخ جامعه را از یک دیگر متمایز کنیم:

الف) جامعه ای که در آن، دروغ گفتن، سخت تر و زیانبارتر از راست گفتن است.

ب) جامعه ای که در آن راستگو بودن سخت تر و زیانبارتر از دروغگو بودن است.

همچنان که اشاره شد، گرچه برای کاهش دروغ، باید به تربیت اخلاقی شهروندان اهتمام ورزید اما آن چه صدق را در جامعه گسترش می دهد و از توسعه و گسترش دروغ می کاهد شرایط زیست فردی و اجتماعی است که انگیزه های صادقانه زیستن را در افراد تقویت می کند. فراهم آوردن امکان زیست صادقانه است که جامعه را به سمت و سوی صدق می برد. توصیه به سخن راست گفتن، چگونه می تواند کارساز باشد وقتی هزینه ی راست گفتن بسی بیشتر از دروغ گفتن است. سفارش به راستگویی و صدق چگونه می تواند اجرا شود وقتی دروغ در ساحت اجتماعی کارکرد مثبتی و ضرورت روزمره دارد.

امکان اجتماعی صدق به بهبود زندگی مادی، مرتفع شدن احتیاجات و نیازهای اولیه شهروندان و بنا نهادن ساختارهای کارآمد و عادلانه اشاره دارد. عدالت ساختاری، بهبود وضع معیشت و آزادی زندگی اصیل، از مقومات جامعه ی اخلاقی و در پی آن گسترش صدق در مناسبات اجتماعی است. آدمیان وقتی در سه وضع دشوار قرار می گیرند به سمت دروغ گفتن میل پیدا می کنند. اولا برای رسیدن به منافعی که معمولا از مسیر طبیعی و اخلاقی نمی توان به آن رسید. ثانیا، ترس از دست دادن چیزی و ثالثا، هراس از آن چه زندگی شان را تهدید می کند. هر یک از شرایط سه گانه، حیات اجتماعی صدق را با مخاطره روبرو می کند و صادق بودن را با بن بست و یا دست کم با مشقات و دشواری ها مواجه می سازد. شرایط اجتماعی صدق، سه مولفه ی اساسی دارد:

۱. ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کارآمد و شکوفا. از آن جهت که عامه ی مردم بتوانند با تحمل رنج و مشقت معقول و موجه، سطح کیفیت زندگی شان را افزایش دهند و برای حل و فصل مسایل شان مجبور به دروغ گویی نگردند. شرایط طاقت فرسا، به فرسایش اخلاق منتهی می گردد.

۲. ساختار سیاسی دموکراتیک. از آن جهت که شهروندان بتوانند آزادانه و بدون هراس سیاسی، ایده ها و افکارشان را بیان کنند و میان ساحت اندیشه و رفتارشان سازگاری و هماهنگی ایجاد نمایند. هراس سیاسی و فقدان فضای آزادی، شهروندان را به دروغ و تزویر مجبور می کند.

۳. اعتماد اجتماعی. بالا بودن اعتماد اجتماعی، یکی از مولفه های مهم و چشمگیر در گسترش صدق است. شخص آن هنگام از گفتن سخن صادق دوری می کند که بداند از این ناحیه آسیب می بیند و جامعه به او گزندی وارد می کند. اعتماد به جامعه یعنی این که شخص بر این باور است که جامعه در برابر صدق گفتاری و رفتاری اش، به او صدمه ای نمی زند و ضمنا بر این باور است که دیگران نیز حقیقت را تحریف نمی کنند و آن را با سخن دروغ نمی پوشانند. اعتماد اجتماعی در این بحث، اعتماد به صداقت اجتماعی است.

اعتماد اجتماعی و اعتماد سیاسی، نتیجه ی کاهش هراس اجتماعی و هراس سیاسی است. هرچه ترس اجتماعی و ترس سیاسی فزونی گیرد، اعتماد اجتماعی و اعتماد سیاسی کاهش می یابد. و هر چه اعتماد کاهش گیرد، پنهان کاری بیشتر می شود. فرهنگ پنهان کاری میوه ی تلخ درخت ترس است. جامعه ی پنهان کار، علایق، ایده ها و افکار، ارتباطات، معتقدات و هر چیز دیگر را از چشم دیگران پنهان می کند تا مبادا از این رهگذر، آسیب ببیند. دروغ، یکی از موارد پنهان کاری چنین فرهنگی است. ترس و نیاز، دو منبع اصلی تولید دروغ محسوب می شود و میان انسان و فضیلت های اخلاقی، شکافی عمیق و مغاکی تاریک و بسیار دردناک پی می افکند.
نیازی که با صدق به دست نمی آید، کنشگر را به سمت دروغ می راند. تحریف و پنهان کردن حقیقت چه به زبان و گفتار و چه با رفتار و کردار را باید به منزله ی نشانه ای تلقی کرد که از طریق آن می توان جامعه را شناخت. دروغ نشان می دهد که جامعه دچار نوعی پریشانی و نابهنجاری شده است. دروغ، نشانه ی نیازهایی است که پاسخ مناسب و درخوری نمی یابند و نشانه ی بی اعتمادی و هراس تعمیم یافته است. دروغ، نتیجه ی ساختارهایی است که امکان اجتماعی صدق در آنها، پایین است. ساختارها و مناسباتی که در آن، هزینه ی راست گویی به مراتب بیشتر از هزینه های دروغ گویی است. از این رو هم برای فهم و توصیف دروغ و هم برای تبیین و چرایی رواج آن، باید به ورای فرد و شخص رفت و آن را در امکان سنجی صدق در روابط و ساختارهای اجتماعی جستجو نمود.

دروغ چیز خوبی نیست اما گاهی جز دروغ امکان دیگری موجود نیست.

توضیح: این متن پیش از این در «سایت نیلوفر » منتشر شده است. مطلب اصلی را «اینجا»می‌توانید بیابید. ما پیشنهاد می کنیم مطالب را در منابع اصلی هم ببینید، گاهی تفاوت هایی در عکس و لینک های افزوده وجود دارد.

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳