کودتا در ترکیه سه ساعت هم دوام نداشت. بخشی از ارتش ترکیه انگار از کهف تاریخ بیرون آمده باشد، میدان و پل و خیابان و یکی دو شبکه تلویزیونی را تصرف کرد و اعلامیهای خواند و منتظر ماند تا کار تمام شود و دولت سقوط کند.
اما فقط میدان و پل، دست ارتش بود. سربازان ارتش تجربه سرکوب نداشتند، دریغ از ماشین آبپاش و گاز اشکآور. یکباره باید دست به ماشه میبردند که جرئتش نبود. کلید قطع اینترنت دست ارتش نبود و ۲۰۰ شبکه تلویزیون خصوصی ترکیه را یک شبه نمیشد خفه کرد.
مهمتر از همه پایگاههای بیشمار مساجد بود که سنگر شدند و هستههای های مقاومت. آهنپاره تانک و هواپیما در شهر بهکار نمیآمد و اردوغان هم آنقدر سر نترس و روحیه خمینی وار داشت که از خون نترسد و مردم را به خیابان بکشد و کار کودتا را تمام کند.
ارتش تا سپیده صبح تبدیل شد به میلیشایی درمانده در محاصره کاریزمای اردوغان و مردم و کمیتهها. اردوغان فاتحانه به استانبول بازگشت و تصفیه بیرحمانه حکومت شروع شد. نطق پیروزی اردوغان برای ایرانیها آشناست، ما انتقام نمیگیریم، خدا انتقام میگیرد و این خواست مردم است.
هر چه ارتش ترکیه در کودتا ناشیگری کرد و دلخوش به لوله تانک و غرش هواپیما بود، سپاه پاسداران در سال ۸۸ حرفهای عمل کرد و بعد از سالها تجربه و تمرین، کارکشته به میدان آمد.
ارتش لائیک ترکیه و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی هرچند از بیخ و بن با هم متفاوتاند اما یک اشتراک هم دارند و اینکه هر دو نیروی مسلح، قرار است از دستاوردهای یک نظام در حوزهی سیاسی حراست کنند.
سپاه، پاسدار دستاوردهای انقلاب اسلامی و ارتش ترکیه حافظ میراث آتاتورک است. اما نقش ارتش در سیاست ترکیه با ترکتازی سپاه پاسداران در ایران قابل قیاس نیست.
۲۲ خرداد سال ۸۸ ثابت کرد که نظامیان در ایران قادرند تا رییسجمهور منتخب را بهرغم پشتوانه میلیونی سرنگون کنند، کاری که ارتش ترکیه تواناییاش را ندارد.
سپاه یعنی همهچیز
سپاه از ابتدا نیرویی ضد کودتا بود. بنا بر پیشنهاد دولت موقت قرار شد تا از مُخلصین انقلاب، نیروی مسلح و اطلاعاتی شکل گیرد تا در غیاب شهربانی و ارتش، نظم شهرهای انقلاب زده را تأمین کند و در وظیفهای نانوشته چهار چشمی ارتش زخمی و پاشیده شاهنشاهی را که مثل ارثی ناخواسته بیخ ریش امام و دولت موقت مانده بود، بپاید تا انقلاب با کودتا بر باد نرود.
جنگ تحمیلی جانی به سپاه بخشید و در هشت سال جنگ بهخصوص پس از فتح خرمشهر، فرماندهان عملیاتی جنگ، سپاهیان بودند و ارتش به شمال عراق فرستاده شد تا دست سپاه در طراحی چندین عملیات گسترده ناکام با هدف فتح بصره باز باشد. فرماندهان بی درجه سپاه که بیشترینه کمتر از سی سال سن داشتند، بر افسران دانشگاه دیده ارتش حکم راندند و توانستند ارتش را از هر اعتمادبهنفسی خالی کنند.
گو اینکه آیتالله خمینی بهوضوح پشتیبان سپاه بود و چندان عنایتی به ارتش نداشت مگر اینکه بخواهد برای تطهیر، پسوند اسلامی را بر ارتش بچسباند، امام ولی به ذکر سپاه که میرسید میگفت” ایکاش من هم یک پاسدار بودم”.
سوظن جمهوری اسلامی به ارتش چندان هم بیراه نبود و کودتای خفهشده “نوژه ” میتواند گواهی باشد. هرچند آن کودتا، فرجامی مبارک برای جمهوری اسلامی نوباوه داشت و آیتالله شریعتمداری، رقیب سیاسی –دینی امام را از عرصه عمومی به حصر برد و ارتش را برای همیشه در کودتا ناکار کرد. پس از نوژه بود که جمهوری اسلامی وارد مرحله استبداد ایرانی شد که همواره آسوده از قیام نظامیان است.
در استبداد ایرانی، شاه یا صوفی اعظم –در نمونه صفویاش- چنان جباریتی دارد که سپاهیان در مخیله هم به فکر شورش و کودتا نمیافتند.
نقش محوری شاه در ارتش ایران بهمثابه شاه شطرنج بوده که بیحضورش شیرازه نظامیان از هم میپاشد.
دو پادشاه پهلوی که ارتش مدرن را در ایران پایهریزی کردند، در وهله اول فرمانده کل قوا بودند و سپس شاه ایران. شاهان پهلوی ارتش را مثل ملک شخصی اداره میکردند و رتبههای نظامی از سرتیپ به بالا منوط به نظر ایشان بود.
رضا شاه حتی رضایت نداد تا فرماندهی لشکر مرکز مستقر در تهران را دیگری بر عهده بگیرد و مدتی خود شاه فرمانده لشگر بود و بعد با تقسیم کردن لشگر و فرماندهیهای مجزا، عملاً لشکر مرکز را به نفع اقتدار شاه منحل کرد.
محمدرضا پهلوی هم راه پدر رفت و کافی است سرنوشت ارتش شاهنشاهی در یک ماه پس از فرار شاه را به یادآوریم که چگونه ارتشی با آن یال و کوپال بیتاج شاه، متلاشی شد.
پس از انقلاب، فرهمندی امام، لشگر بیست میلیونی مستضعفین را بهصف کرد و سپاه پاسداران تبلور همان ایمان آوردنِ مردم به خمینی بود و سخن گفتن از امکان کودتای سپاه در زمان خمینی، طنز خنکی است.
سرداران بی درجه سپاه با اشاره امام اوج میگرفتند و با خم ابروی خمینی به خاک میافتادند. درست مثل قزلباشهای صفوی که شاه اسماعیل را میپرستیدند.
انصاف باید داد که در ۲۷ سال رهبری سید علی خامنهای اگر ایران پیشرفتی نکرده، سپاه پاسداران نهادی توسعهیافته شده است. آیتالله خامنهای بهرسم پهلویها شغل اولش فرماندهی سپاه است. سپاه پشتوانه رهبری است و رهبر نخ تسبیح ارکان مجزای سپاه. هرکدام از نیروهای پنجگانه سپاه تنها به رهبری پاسخگو هستند و بخشهای موازی سپاه چنان مختار و یله هستند که عملاً فرمانده سپاه هیچوقت نمیتواند اقتداری داشته باشد و مقابل رهبری عرضاندامی کند. سپاه قدس، حفاظت اطلاعات سپاه، فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا، فرمانده نیروی مقاومت بسیج، همگی در قبال رهبری مسئول هستند و تنها در سلسلهمراتب اداری تعارفی با فرمانده سپاه دارند.
آیتالله خامنهای البته کارستانی نیز کرده است و آنهم تشکیل دولتی سایه از سپاهیان در کنار دولت جمهوری اسلامی. سپاه یک قدرت نظامی، اقتصادی، فرهنگی است. سهامدار عمده در صنعت نفت، مالک اسکلههای بی مالیات برای واردات کالا و صاحب روزنامه و خبرگزاری.
سپاه همچنین معدنِ مدیران مؤمن به جمهوری اسلامی است که با حفظ عنوان سردار میتوانند از فدراسیونها ورزشی و ریاست تیمهای فوتبال تا شهرداری و وزارت را به اشغال در آورند. تمثال سردار رستم قاسمخانی را باید قاب گرفت بهعنوان یک نظامی که وزارت تخصصی و استراتژیک نفت را در دوران احمدینژاد به غنیمت برد. با این اوصاف سپاه همهجا هست و همه چیز است.
سال ۸۸ سپاه پاسداران همه ابزارهای سرکوب را یکجا داشت. فرمانده پلیس، سردار احمدی مقدم، شهردار تهران سرتیپ قالیباف، رییس صداوسیما، پاسدار ضرغامی و فرمانده عملیات آیتالله خامنهای. کودتا در ترکیه سه ساعت بیشتر دوام نداشت و کودتای سپاه در ایران جزئی از زندگی شده است.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…