حوادث تروریستی اخیر نه تنها در سطح رسانهها و در عرصه سیاسی بلکه در جامعه علمی و میان دانشمندان نیز بازتاب گستردهای داشته است. در همین راستا اختلاف نظر، مناظره و مناقشه سلسله وار میان «اولیور روی» استاد موسسه دانشگاهی اروپایی فلورنس و «گیلس کپل» استاد شصت و یک ساله دانشگاه ساینیز پو در فرانسه در مورد ماهیت اسلام رادیکال، چگونگی بسط و توسعه و نیز آینده آن توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. این دو استاد فرانسوی دانشگاه که هر دو مطالعات فراوانی در مورد ارتباط اسلام و رادیکالیسم را در کارنامه پژوهشی خود دارند، مدتها با هم دوست نزدیک و همکار بودهاند اما اکنون در نتیجه این مباحثات بهکلی از یکدیگر دور شده و حتی گاهی سخنان تندی نیز میان آنان ردوبدل شده است. “دیوانه”، “قاتل”، “بی سواد“، “بیمار پارانوئیدی“، “ستیزه جو“، و “غیر متفکر” برخی از اوصافی است که این دو دوست سابق در خلال این مناظرات در مورد دیگری بکار بردهاند!
بهطور کلی و چکیده، سؤال کانونی در این مناظرات عبارت است از اینکه آیا در رخ داد حوادث تروریستی مشکل اصلی خود اسلام است؟
کپل، به پیروی از سنت ساختارگرایی کلاسیک فرانسه که نقش افراد را در ساختارهای اجتماعی به کمترین حد تقلیل میدهد و اعضا و افراد جامعه را مانند چرخ دندههای یک سیستم در نظر میگیرد که بهتنهایی و بهخودیخود اراده قابل توجهی ندارند و نمیتوانند منشاء اثر مهمی باشند زیرا این ساختارها هستند که رفتار افراد را تعیین و کنترل میکنند.
این در حالی است که از نظر روی مسئله جهادیسم یک مسئله ساختاری در اسلام نیست. او معتقد است بیشتر افراد دارای مشکلات روحی و روانی که دارای توهماتی در مورد خشونت و ستم در دنیا هستند به اقدامات تروریستی جهادی گرایش پیدا میکنند. روی میگوید اکثر تروریستهایی که حملات اخیر را انجام دادهاند مردانی به حاشیه راندهشده و مجرم بودهاند و از اسلام بهعنوان وسیلهای برای توجیه خشونتهای خود استفاده کردهاند. آنها هیچکدام سابقه نظامی ندارند. مشکلی که آنها آن را نمایندگی میکنند “اسلامیزه کردن رادیکالیزم” است. این دقیقاً همان عبارتی است که کپل را به خشم میآورد و او را وا میدارد که موضع مخالف خود را با شدت مورد تاکید قرار دهد: مشکل اسلامیزه کردن رادیکالیزم نیست بلکه “رادیکالیزه کردن اسلام” است.
تفاوت اصلی این دو دیدگاه در نتایج عملی آن است. باید توجه داشت که اگر سخن کپل درست بوده و مشکل رادیکال کردن اسلام باشد، بنابراین خود اسلام ریشه اصلی مشکل خواهد بود. از طرف دیگر اگر چنان باشد که روی میگوید یعنی مسئله اسلامی کردن رادیکالیزم باشد، در این صورت مشکل اصلی در رادیکالیزیم است که با تزئینات و تظاهرات اسلامی موجه جلوه داده میشود. این تفاوت نظر اختلاف زیادی را در عرضه سیاستگذاری ایجاد میکند. اگر هسته اصلی مسئله، آنطور که کپل میگوید، جامعه تطبیق نایافته مسلمانان با فرهنگ غرب باشد باید مجموعهای از سیاستهای مناسب را برای مواجهه با جامعه مسلمانان و تسهیل روند تطبیق پذیری آنان و یا مقابله و رویارویی با آنان اتخاذ کرد. اما از سوی دیگر اگر هسته اصلی مسئله، آنطور که روی میگوید، تعدادی انگیزههای فردی متفاوت باشد، در آن صورت مجموعهای از سیاستهای کاملاً متفاوت با سیاستهای نوع اول باید تدبیر و طراحی گردد.
روی معتقد است مسلمانان فرانسه توانستهاند تا حد زیادی با این جامعه و فرهنگ آن تطابق پیدا کنند. اما از نظر کپل جهادیسم کشندهای که در فرانسه رخ داده است بروز و ظهور رادیکالیسم اسلامی است که در طول چندین دهه شکل گرفته است و این آتشی است که به علت شکست تطبیقپذیری مسلمانان با فرهنگ مدرن به آهستگی در حال شعلهور شدن و سوزاندن است. او معتقد است برای شناخت طریقه عملکرد جهادیون باید پیشینه آنها و نیز منابع فکری آنها یعنی جنبش بیشازحد محافظهکار و گاه نظامی سلفیه را شناخت.
روی در پاسخ به کپل میگوید هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند جوانان جهادی از سلفیسم بهسوی تروریسم میروند. او به این نکته اشاره میکند که بهعنوان مثال عبدالحمید اباعود، طراح و مغز متفکر حملات ماه نوامبر سال ۲۰۱۵ در پاریس در اغذیهفروشی مکدونالد که غذاهای غیر حلال سرو میکند غذا میخورده است. روی میگوید هیچکدام از تروریستها سلفی نبودهاند. آنها در حاشیه قرار داشتند. آنها پویندگان مسیری بهشدت فردی بودهاند.
عقاید روی در میان سیاستمداران فرانسه طرفداران زیادی پیدا کرده است در حالی که نظرات کپل با استقبال کمتری روبرو شده است.
اگر بخواهیم میان این دو محقق بهطور شتابزده داوری کنیم باید بگوییم یکی از دلایل اختلافنظر در میان این دو آن است که زمانی که بحث از مصادیق میشود کپل بر دنیای عرب تمرکز میکند و روی بر افغانستان و آسیای میانه. تعامل اسلام با توسعه سیاسی در تاریخ اسلام در دنیای عربی اسلام و آسیای میانه به طرزی متفاوت اتفاق افتاده است. در آسیای میانه ۷۰ سال سیستم سیاسی ملحد شوروی سابق حکومت میکرد. این حکومت موفق نشد که اسلام را از بین ببرد اما توانست خط حائلی میان ابراز دینداری فردی و اجتماعی یا عمومی ایجاد کند. آسیای میانه از زمان استقلالش توانسته است بخشی از میراث اسلامی و معنوی خویش را احیاء و اصلاح نماید، حقیقتی که رهبران خودکامه آموزشدیده شوروی را تا حد زیادی ناخشنود ساخته است. با گوشه چشمی به کشورهای عربی، رهبران بسیاری از کشورهای آسیای میانه افزایش دینداری در عرصههای عمومی را با بدبینی و سوء ظن تعبیر کردهاند.
لیلا دخلی، یکی از محققان علوم انسانی معتقد است “اسلامی کردن رادیکالیزم” ایدهای است فراتر از یک دکترین ساده. اسلامی کردن رادیکالیزم ایدهای است با ریشههای انسانگرا. این عقیده فرضیهای است علیه منزوی ساختن جهان اسلام.
توضیح: این نوشته، تلخیص و ترجمه ای آزاد از دو نوشته در موضوعی واحد است که در « نیویورک تایمز » و « دیپلمات» منتشر و به سفارش «زیتون» ترجمه شده است.