۳۸ سال از انقلابی گذشت که تلاش کرد یک تعریف مذهبی، کارتونی و سادهاندیشانه برای همه عرصههای اجتماعی و فرهنگی تولید کند. انقلابی که با انفجار نفرت ذهنی طیفی از ایرانیان علیه طیف دیگری آغاز شد و به تدریج به مسابقه حذفی لایههای اجتماعی مردم یکی پس از دیگری منجر شد. تا حدی که امروز و در آستانه یک انتخابات بدون رقابت و انحصارطلبانه، برگزاری جشنهای سالگرد برای انقلاب به بزرگداشت پدری با تاریخچهای از خطاهای فاحش میماند که بسیاری نسبت به حلال و بیمدعا بودن میراثی که برای فرزندانش بر جا گذاشته تردیدهای جدی و مستند دارند.
ماجرای امام مقوایی و پلکان هواپیمای ایرفرانس، گویاترین سندی است که به صراحت ورشکستگی و بیمایگی حال و روز کنونی انقلاب اسلامی ایران را به نمایش میگذارد. سندی که در آن حتی به تصویر هیچ یک از همراهانی که پشت سر آیتالله خمینی ایستاده بودند نیز رحم نکردند؛ تا جایی که برخی به شوخی میگویند سال آتی عکس خلبان را هم از کنار امام حذف خواهند کرد تا سندی باشد برای اصرار اینکه امام خمینی خود شخصا هواپیما را از پاریس تا تهران هدایت کرده است!
انقلاب اسلامی برای من به عنوان یک نوجوان با یک چادر مشکی عاریهای و از مسجد سبحان خیابان حسینی تهراننو آغاز شد. با سری پر از شور انقلابی، تقریبا در همه این ۳۸ سال بیتوقف درگیر جزر و مد طوفانهایی بودم که نظامهای انقلابی، مردم را درگیر و زمینگیر میکنند. امروز با فروکش کردن همه آن هیجانات انقلابی و رسوب تقریبا هر اعتقادی به افیون مذهب سیاسی و نیز جایگزینی همه آنها با آنچه که «عقلانیت محض» نام دارد، چند نقد را بر این چهار دهه انقلاب روا میدانم.
آگاهی رهبر انقلاب از تحولات روابط بینالملل بسیار محدود و در حد شکلگیری تئوری ساده «نه شرقی نه غربی» بود
۱ـ رهبری انقلاب ایران تقریبا هیچ شناخت قابل اعتنایی از پیچیدگیهای دنیای مدرن، جهان دو قطبی، جنگ سرد و نیز نفوذ سیاسی ـ اقتصادی آمریکا در منطقه و در عمق جامعه ایران نداشت. دانش آیتالله خمینی از تحولات اجتماعی و به مفهوم مدرن آن، از چگونگی کارکرد عوامل اجتماعی مهمی مانند قدرت، ثروت و نفوذ نهادهای اجتماعی در حد زیر صفر بود. آیتالله خمینی و تقریبا اکثر نزدیکان ایشان نه تنها کمترین دانشی از جوامع مدرن سیاسی بر پایه کارکرد رقابتی احزاب و سازمانهای صنفی نداشتند؛ بلکه حتی با دانش معکوس خود، احزاب را پلید و ابزار بیگانه تلقی میکرد. در حالی که امروزه همه کشورها بر اساس جایگزین نوبتی احزاب اداره میشوند و فقدان احزاب مستقل و واقعی، همان نقطه ضعفی است که در ایران به باز تولید سیستم استبدادی و فساد سیاسی و اقتصادی و نیز اعوجاج اصلاحناپذیر بروکراسی دولتی منجر میشود.
آگاهی رهبر انقلاب از تحولات روابط بینالملل بسیار محدود و در حد شکلگیری تئوری ساده «نه شرقی نه غربی» بود. فقدان دانش سیاسی در برخی عرصهها ممکن است موجب پدید آمدن سریع بحران حادی نشود؛ اما نداشتن دانش سیاسی نسبت به معادلات منطقهای و بینالمللی و همچنین بازی قدرتها و غولهای سیاسی اقتصاد جهان ـ که تقریبا هیچگاه بازی ثابتی ندارند ـ همان نکته ظریفی است که حتی از کنار سازمان فکری آیتالله خمینی عبور نکرد. عاملی که در کمتر از دو سال، از طریق بحران جنگ، انقلاب ایران را به چالشهای سنگینی دچار کرد و در نهایت امروز پس از چهار دهه، دیگر این لمپنها و نوحهخوانها و امنیتیهای مشکوک هستند که مدعی و علمدار انقلابند.
آیتالله خمینی توانایی حیرتانگیزی در تهییج افکار و احساسات مذهبی مردم داشت. این توانایی با نفوذ به عمقیترین لایههای اجتماعی در ایران، موتور نیرومندی بود که میتوانست هر نظامی را با سرعت هرچه تمامتر تخریب کند، بدون اینکه حتی لحظهای به این اندیشیده باشد که نظام ویران شده را چگونه میتوان دوباره از نو ساخت.
از فحوای سخنرانی آب و برق مجانی میتوان به عمق مدیریت و برنامهریزی ذهنی ایشان ( آیت الله خمینی) برای اداره جامعه ایران راه یافت.
۲ـ از همان اولین ساعاتی که آیت الله خمینی از تبعید چند ساله به میهن بازگشت، وعده آب و برق و اتوبوس مجانی به مردم ایران داد و نیز وعده توزیع عادلانه پول نفت و گاز بین مردم. ایشان اعتقادی به دموکراسی یا شفافیت سیاسی مسوولان یا مسوولیتپذیری حکومت نداشت. از فحوای سخنرانی آب و برق مجانی میتوان به عمق مدیریت و برنامهریزی ذهنی ایشان برای اداره جامعه ایران راه یافت. نقد سخنان ۳۸ سال گذشته ایشان برای این نیست که مثلا همه رهبران انقلابهای معاصر، دکترای مدیریت استراتژیک داشتهاند؛ اما چیدمان سخنان ایشان به خصوص سخنرانیهایی که این اواخر از آرشیوهایی پنهان بیرون میآید و در آن، مخالفان را به اعدام و حلقآویز کردن جمعی تهدید کرده؛ همگی تصویری را از رهبر یک انقلاب ارایه میدهد که بر اساس آن میتوان فهمید چرا جامعه ایران از همان ابتدا به پدیدهای مانند صادق خلخالی دچار شد و امروز به پدیده دیگری به نام صادق لاریجانی دچار است.
۳ـ تلاش برای اسلامیزه کردن همه چیز و همه کس و علم کردن یک جدول لگاریتم اسلامی برای قضاوت پیرامون همه هر آنچه که در ایران رخ میداد، شاید بزرگترین خطای استراتژیک رهبر ایران بود که بعدها آن را به جانشینان خود نیز منتقل کرد. نتیجه مستقیم و بلافصل ابتدا ایدیولوژیک کردن و بعد آخوندیزه کردن همه چیز و همه کس در ایران منجر به ریشه دواندن نوعی انحصارطلبی حکومتی و فساد و رانتخواری طیفهای مذهبی جامعه ایران و حذف لایههای غیر مذهبی شد؛ معضلی که برای مهار آن نیاز به انقلابی بزرگتر از انقلاب سال ۵۷ است.
بیتردید تئوری ولایت فقیه آیتالله خمینی کارکرد شاه و تاج و دربار ایران را به نقش ولی فقیه و یک بیت بی در و پیکر و رقیب دولت رسمی منتقل کرد. نگاه آخوندی سادهاندیشانه ایشان به تحولات ذاتا پیچیده اجتماعی، موجب شکلگیری یک طبقه جدید تاجر مسلک گردید که متشکل از روحانیت اشرافی و خانوادههای طبقات مذهبی سنتی و لشگر آقازادههای ته ریشدار تازه به دوران رسیده است. این طبقه نوظهور اسلامی، جایگزین تشکیلات درباریان میلیونر اطراف شاه و بنیاد پهلوی و بنیادهای تابع آن شد. با این تفاوت که ثروت این طبقه جدید اسلامی کاملا از راههای غیر تولیدی و از طریق دلالی، واردات میلیاردی، پولشویی و خرید و فروش ارز و دلار تامین میشود.
آنچه ۳۸ سال پس از انقلاب در عمل اتفاق افتاد این بود که ایران تبدیل به پاکستان و هم عرض سومالی، موزامبیک و کره شمالی شد که در استانداردهای جهانی از فاسدترین و غیر شفافترین کشورهای جهان هستند.
منطقا، کارکرد تشکیلات امروزی سپاه و وزارت اطلاعات نتیجه چنین چیدمانی است. یعنی وقتی یک لایه اجتماعی ـ مثلا مذهبیون راست سنتی ـ همه نهادهای مهم اجرایی و مالی ـ نفتی را در اختیار بگیرند، به صورت طبیعی ابزارهای لازم برای حفظ سلطه خود بر نهادهایی که روزانه تخم طلا میگذارند نیز سازماندهی میکنند. امروز وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، بسیج و حتی کلیت تشکیلات قوه قضاییه جمهوری اسلامی بیش از هر مسوولیتی، وظیفه دفاع از سلطه انحصاری این طبقه جدید بر شاهراههای اقتصادی و فرهنگی کشور را بر عهده دارند.
جمهوری اسلامی در سالهای اولیه، وعده ژاپن اسلامی را به مردم ایران میداد؛ اما هر چه گذشت این توقع به قدری پایین آمد که حتی به سطح ونزوئلای اسلامی نزول پیدا کرد. اما آنچه ۳۸ سال پس از انقلاب در عمل اتفاق افتاد این بود که ایران تبدیل به پاکستان و هم عرض سومالی، موزامبیک و کره شمالی شد که در استانداردهای جهانی از فاسدترین و غیر شفافترین کشورهای جهان هستند. همه این کشورها بر اساس مدلی اداره میشود که احزاب و نهادهای مستقل مردمی در آن نقشی ندارند و این امنیتیها و تشکیلات نظامیان یا شبه نظامی مانند بسیج است که معادلات قدرت سیاسی را جا به جا میکنند.
۳ـ چهار فراز بسیار دردناک ناشی از انقلاب ایران در توالیهای ده ساله، هر یک بخشی از سرمایههای ملی جامعه ایران را در زمان خود بر باد دادند. این چهار فاجعه ملی نتیجه منطقی اداره ایران با نگاه انحصاری مذهبی ـ آخوندی بود که آیتالله خمینی و حوزههای علمیه و طبقات مذهبی سنتی بر جامعه ایران حاکم کردند و بیتردید این نگاه خشن، تاثیرخود را در تحولات جامعه ایران نشان میداد.
الف ـ درجریان ۸ سال دردناک جنگ خونین عراق علیه ایران، کشور درگیر تنشی شد که که اگر به نگاه ایدیولوژیک شیعی مبتلا نشده بود، خسارات اقتصادی و روانی کمتری به کشور وارد میشد و جنگ زودتر به پایان میرسید. بر اساس یک برآورد، در جریان جنگ هشت ساله معادل هزار میلیارد دلار یا به عبارتی، کل درآمد نود ساله پس از اکتشاف نفت در ایران تا سال ۱۹۸۶ به کشور خسارت وارد شد و صدها هزار نفر از نیروهای جوان کشور کشته شدند. ذهنیت جهانگشایی ایدیولوژیک «راه قدس از کربلا میگذرد» و خطای استراتژیک حساب باز کردن روی حمایت جهان اسلام از ایران شیعی، بیشترین نقش را در کش آمدن جنگ و وارد آمدن خسارت به کشور بازی کرد.
ب ـ اعدام حدود چهار هزار نفر از زندانیان سیاسی در سال ۶۷ یک لکه ننگ پاکنشدنی تاریخی بر دامن انقلاب اسلامی ایران نشاند. نگاه ایدیولوژیک به شهروندان و تقسیم آنان به ملحد و کافر و مرتد و همچنین مسامحه آیتالله خمینی با طیفهای مذهبی و جنایتکاری به سردمداری اسدالله لاجوردی، زمینهساز تحقق چنین فاجعهای شد. بیتردید مسوولیت چنین شکست و شکاف سیاسی بزرگی در تاریخ معاصر ایران متوجه تفکر رهبر انقلاب است و نه هیچ کس دیگری.
ج ـ سرکوب گسترده مردم در سال ۸۸ و در جریان انتخاب احمدینژاد به ریاست جمهوری نتیجه منطقی جهش و موتاسیون فساد حکومتی و سردمداری لایههای سرکوبگر راست سنتی در جامعه ایران بود. گسترش حیرتآور موج مهاجرت فکر و سرمایه از ایران و نیز رواج گسترده بیاعتقادی در میان مردم، بزرگترین نتیجه چنین روندی در جامعه ایران بود.
د ـ تحریمهای ویرانگر بینالمللی دستاورد بلندپروازیهای اتمی و جهل نسبت به چگونگی کارکرد نظام بینالملل است. بیتردید تحریمهای خشن بینالمللی توان اقتصادی کشور را یک تا دو دهه به عقب کشاند و به لحاظ گستردگی خساراتی که به کشور وارد شد، شاید فقط بتوان آن را با جنگ ۸ ساله مقایسه کرد. بر اساس برخی محاسبات، نزدیک به پنجاه میلیارد دلار فقط هزینه ساخت رآکتورها و تاسیسات غنیسازی و تجهیزات جانبی اتمی شده است که طبق توافقنامه ژنو، ایران آنها را پیاده کرده و جای آنها را با سیمان پر کرده است. بحران اتمی که ایران از سر گذراند تا حدود زیادی نتیجه ظالمانه بودن نظام بینالملل و استانداردهای دوگانهای است که برای یک کشور رقیب اسراییل اعمال میشود؛ اما تا حد بسیار زیادی نیز نتیجه جا به جا شدن باندی مدیریتها در دوران احمدینژاد و بینظارت اداره شدن تاسیسات استراتژیک کشور بود، بدون داشتن کمترین دانشی از این واقعیت نظام بینالملل که جامعه جهانی این توانایی را دارد که بدون اعلام جنگ، از طریق تحریمهای ویرانگر و از راه دور، کشورها را همانند خانهای کاغذی ویران کند.
۴ـ امروز ارزیابی بسیاری از سازمانهای مستقل بینالملل حاکی از این است که آمارهای حساس جامعه ایران به شدت رو به افول گذاشته است. این نقیصه از کوتاهتر شدن قد نوجوانان ایرانی گرفته (به علت پایین آمدن شدید سرانه مصرف گوشت و لبنیات) تا بیمایهتر شدن کیفیت آموزش و پرورش، بالا رفتن سن ازدواج و تشکیل خانواده، بازماندن صدها هزار جوان ایرانی، گسترش اعتیاد و طلاق، عادی شدن روابط جنسی خارج از خانواده، افزایش شمار زندانیان مالی، عقیدتی و مطبوعاتی قابل ردیابی است. همچنین از دیگر دلایل افول کلی جامعه ایران، از کارایی افتادن مهمترین نهادهای رسمی کشور از جمله قوه قضاییه و مقننه و فساد هولناک نهادهای بانکی و مالی است.
امروزکلیت نظام سیاسی ایران کمتر دموکراتیک، کمتر شفاف، کمتر پاسخگو و کمتر برنامهریز است و هر چه میگذرد، کسانی که کشور را اداره میکنند از معیارهای علمی اداره کشور بیشتر فاصله میگیرند. مجلس نهم که رو به پایان است و نیز مجلس دهم که در آستانه تشکیل است، پهنترین ویترینی است که چنین اغتشاش و به هم ریختگی در یک کشور را با جزییات به نمایش میگذارد.
این روزها سی و هشتمین سالگرد انقلاب در ایران همزمان شده با برگزاری مدلی از انتخابات که فقط در کشورهای دیکتاتوری یا در کشورهای تحت اشغال امکانپذیر است. همزمان عکسهایی از شاه و خانواده او در رسانههای اجتماعی میچرخد که برخی از آنها، یک لبخند تلخ شاه را با خود دارد. معنای لبخند شاه قریب به این مفهوم است که حیف شد ما هر دو به این سرنوشت شوم دچار شدیم.
انقلاب ایران انفجار نور نبود؛ بلکه یک حمله انتحاری کور در بنایی بود که به اصلاحات نیاز داشت، نه بولدوزر.
من هم اعتقاد دارم که همه ما مردم قم و تبریز و شیراز و اصفهان در سرنگونی رژیم شاه و پیروی از نگاه عصبانی و فکر نکرده آیتالله خمینی در مدیریت بحران سال ۵۷ کشور دچار یک اشتباه فاحش و جبران ناپذیر تاریخی شدیم.
به این ترتیب، انقلاب ایران انفجار نور نبود؛ بلکه یک حمله انتحاری کور در بنایی بود که به اصلاحات نیاز داشت، نه بولدوزر. این حمله انتحاری، از آن نوع حملات انتحاری هولناک مدل داعش و طالبان بود که وقتی پس از ۳۸ سال گرد و غبار و گیجی پس از موج انفجار آن فرو نشسته است، میتوان قضاوت کرد که ما مردم ایران، همگی عامل کور انتحاری بودیم؛ زیرا نمیدانستیم که تنشهای سیاسی ـ اجتماعی سال ۵۷ ایران نتیجه منطقی آغاز توسعه اقتصادی ـ اجتماعی جامعه ایران بود؛ در حالی که اجرایی شدن فاز توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی ـ اجتماعی با مشکل مواجه شده بود. وقتی نظامهای سیاسی با انقلابهای بیمنطق و طوفانهای ایدیولوژیک ویران میشوند، به سختی میتوان دوباره آن نظام را با یک صورتبندی منطقی سر پا کرد.
3 پاسخ
ایراد های مُلّا نقطه ای گرفتن برای هر نوشته ای کار مشکلی نیست. درک مطلب است که مهم است. ادبیات ایران و دیگر کشورها همه پُر است از استعاره و بزرگنمائی در تاکید که به شیوه های مختلف مورد استفاده قرار گرفته ومیگیرد. اینکار چیز تازه ای نیست و نویسنده مقاله هم برای تاکید بر فقدان آگاهی خمینی از مسائل دنیا حتی به صفر قناعت نکرده و آنرا بزیر صفر برده تا مطلب به خوبی روشن باشد. ناگفته نماند که “دانشِ غلط” نسبت به چیزی در واقع معنی “ناآگاهی از نادانیِ خود” را میرساند که در واقع همان “آگاهی منفی” یا جهل مرّکب است و در مقاله بالا از این مطلب به درستی استفاده شده. خمینی “نمیدانست” و “نمیدانست که نمیداند” .
دقیقا
این عبارت: حد زیر صفر بود !! غلط است. چون اطلاعات یا نیست یا هست قابل بیان با اعداد جبری نیست. خب اگر این اطلاع نویسنده در مورد مسائل پیش و پا افتاده باشد وای بحال بقیه تحلیل .
دیدگاهها بستهاند.