کمترین توقعی که تاریخ از بزرگانی که به هر دلیل مرجعیتی در بین مردم دارند، اینست که از بزرگی و مرجعیتشان استفاده کرده و مقابل ظلم بایستند.
این یکی از بدیهیترین حقوقی است که کارگزار آن «وجدان» است و عقل و شرع و معنویت هم آنرا تایید و تصریح و تاکید میکنند.
تاریخ هیچگونه کوتاهی در این مورد را بر هیچ بزرگی نبخشیده و نخواهید بخشید و کمترین کوتاهی و قصور در این مورد، کافی است تا آدم را از بالاترین جایگاهها، به حضیض حقارت و ذلت بکشاند و داغ و نام ننگ را بر پیشانی اینگونه بزرگان بزند.
شعرگفتن به زیباترین شکل و بیان، و تسلط قوی بر عروض و قافیه و انواع شعر و انواع قالبها و انواع گونههای ادبی، بهتنهایی اسباب بزرگی نیست. شاید شرطی لازم باشد اما کافی نیست. «انوری» سخنور چیرهطبع و مسلط و در نوع خودش برجستهای بود، اما تاریخ از او به بزرگی یاد نمیکند.
بسیار هنرمندان و نویسندگان و شاعران و دانشمندان و … در تاریخ بودهاند که در هنر و قلم و شعر و دانش خود، سرآمد یا از سرآمدان روزگار بودهاند، اما تاریخ گاهی از بردن نام آنها شرم میکند. به نیک نام بردن پیشکش.
اینها به وظیفه خود در قبال توجهدادن ظالم به ظلمی که میکند کوتاهی کردهاند. اینکه آدم نه تنها در توجه دادن کوتاهی کند، بلکه شریک در ظلم باشد دیگر امری علیحده است و به قولی اللهاکبر.
خرداد ۱۳۸۸ در ایران یک انتخابات برگزار شد. سه تن از داوطلبین این انتخابات به نتیجه اعلام شده معترض بودند. در نتیجه این اعتراض بالاترین ظلمها که تاریخ که هنگام بازگویی در برابر آن شرمنده خواهد بود، نصیب دو تن از این معترضان و هواداران آنها شد و میشود.
با فرض بر اینکه با قطعیت مشخص میشد که نتیجه اعلام شده درست است و اعتراض وارد نیست، صددرصد ثابت میشد این دوتن و هواداران انبوهشان خطاکار و خائن و … بودهاند، این اندازه ظلم در حق آنها بیانصافی و رذالت و توحش بود.
تکرار میکنم با فرض بر اینکه با قطعیت تمام مشخص میشد که اعتراضشان هیچگونه محلی از اعراب ندارد و تمام رفتارشان خطا اگر بود، این ظلمها در حقشان ظلم بود و رذالت و توحش.
حال آنکه در بهترین حالت ممکن تمام نشانهها حق را به آنها میداد و با گذشت زمان و برافتادن بهمرور خیلی از پردهها، بر میزان حقانیت آنها از یکطرف و ناحقبودن طرف مقابل از طرف دیگر افزوده میشود. با این وصف دیگر تکلیف ظلمها و ظالمان و رفیقان ظالم و مشخص است و به قولی اللهاکبر.
اینکه یک نفر آن اندازه مرجعیت و بزرگی به هر دلیلی داشته باشد که بتواند به راحتی با شخص اول این کشور نشست و برخاست و گفتگو داشته باشد و گعده بگیرد و در عین حال در زمان حیاتش این ظلمها به وقوع بپیوندد، اگر هزاران هزار بار به دیدار خاتمی و حسن خمینی و هاشمی و … رفته باشد، یا از آنها میزبانی کرده باشد، اما یکبار به شخص اول مملکت نسبت به وجود این سطح قوی از ظلم و توحش و بیانصافی، اعتراض نکرده و تذکر نداده باشد و از مرجعیت و بزرگی و رفاقتش برای سد ظلم کمک نگرفته باشد، نه تنها بزرگ نیست و تاریخ نام او را به نیکی نخواهد برد، بلکه نام آقای «افشین علا» هم از هم اکنون در کنار توجیهگران ظلم و توحش و بیانصافی نوشته شده و تاریخ آینده در آوردن نام «افشین علا» سربریز خواهد بود.