هرکدام از جایی، از گوشه ای، از قوم و قبیلهای.یکی کارمند فلان نهاد دولتی است، یکی کادر رسمی بهمان نهاد نظامی است، یکی محافظ فلان مقام، آن دیگری بازنشسته سپاه یا ارتش، یکی از همین مهاجران افغان، یکی جوان پر شروشور، آن دیگری فلان نوحهخوان مشهور. تنوع نیروهایشان چندان در دیدرس نیست که بشود پسِ پشت این سنخ تنوع را خواند و قصد و نیت هرکدام را به زیر ذرهبین برد. عده وعدهشان هم چندان فراگیر نیست که بشود از ذهنیتشان، شناختی حاصل کرد. یکی رفته و در کنار فلان حرم، فیگوری به هم زده و با چنان هیبت و جامه و جلوهای عکس به یادگار ستانده و اینجاوآنجا پخشوپلا کرده است که نه آن حرم برائت شناس است و نه آن هیبت برائت مأنوس. هیبت و فیگورشان را گویی هیچ نشان از آشنایی نیست. چندان برائت خوانا و شناس نیست که بتوانی از فلان جامه و یا ریشبلندش ذهنیت پسِ پشتش را بخوانی. بیشتر ناآشنایند و غریب تا چیزی از آشنایی و شناختن. تا که تیپی و شخصیتی را در ذهنت تداعی کنند. تیپ و شخصیتی که نمونهای از آنها را در کوچه و خیابانی، یا در ذهن و زبان فلان همکاری یا دوست و آشنایی دیده و یا شنیده باشی. گویی هیچکدام آنها را در شهر و دیارت شبیه به آدمیان معمول حولوحوش خود نمییابی. انگار که از جایی پرت و زمانی پرت و دور عکس به یادگار گرفتهاند. برخیشان بیشتر به فیگور میمانند تا واقعیت یک کنشگری. به قیافه گرفتن برای ثبت تمثال بیشتر شبیهترند تا حضور با تمام وجود برای اقدامی. کل هویت و حکمت حضورشان را در فرسنگها دور از مرزوبوم خود در اصطلاح پرت و بیربط مدافعین حرم» خلاصه میکنند. مدافع کدامین حرم؟ حرم حکومت سکولار اسد و یا حرم مخالفین معتقد و مو من اسد؟ حرم حریم بیقاعده و قانون اسد یا حرم مردم کوچه و بازار حلب؟
این تصاویر و این فیگورهای نامأنوس و مدلهای کذایی، آنقدری لایتجسبک هستند که به هزار حیله و ترفند و تبلیغ، جان میکنند که جایی در بین توده مردم باز کنند. دروغ هر چه بزرگتر باورپذیرتر. آن پس پشت ماجرای کشت و کشتار سوریه آنقدری نمایشی عیان از جنگ قدرت هست که نیاز باشد برای ستر حقیقت از باور عامه مردم سود جست. توسعه قد و قامت قدرت خویش به یمن جنگ در حیاط و خانه و زندگی مردمانی، آنقدری بلهوسانه و دنیاخواهی فقیهانه هست که نشود به تزویر و ریا پناه نبرد و در پشت دینخواهی پنهان نشد. ترکیب مدافعین حرم خود گویای نهایت ترفند و طراری است که به یمن حضور فرهنگ دینی امید به اجابت از سوی مردم دارند. اگر این طراری و حیلهگری نیست، چرا قصد و مقصود حضورشان به کلمات و واژههایی بیربط مرتبط میشود؟ اگر دستودلشان لبریز از تفسیر و توجیه چنین حضوری همهفهم و همهگیر است، چرا از پس دفاع از یک رژیم سکولار ترکیبی از جنس دین و ارزش به هم زدهاند؟ چقدر دین و خدایشان را باید پایین آورده باشند تا همنشین تیره و تبار مفتخران به حاکمیت سکولار شدهاند. این دین آنهاست که از هر ارزش و تباری تهی شده است آنسان که میتواند همنشین و یاریگر قدرت خواهی هر قوم و تباری باشد؛ و یا این اوج نمایش دنیازدگی و تحمیل مصلحت نظام فقیهانه است که هر آنچه روزی هویتبخش و حجت دنیا و عقبیشان بود، امروزه روزگار وصلت فقاهت و سکولاریته را مشروعیت بخش شده است. استتار چنین وصلت فاش گویی تنها از دین ساخته است. حرم باید به چه روز و روزگاری گرفتار شده باشد که دفاع از آن نشان وصلت شاه و فقیه باشد؛ که فقیه اش از رسالت جهانی دین اش بگوید و پیوند دین و سیاست اش بر سر سکولار اندیشان وطنی آنها را حکم سجن و زنجیر دهد و شاه اش از شکست همان اسلام سیاسی سخن براند و از سقوط مؤمنان به حاکمیت دنیایی دین. آنیکی عسگر و قاضی بر سر کوچه و خیابان مینشاند تا ستر عورت مردمان را پاسبان باشد. وین یکی تنها مشروعیتی که برای حاکمیت بیسامانش از زیر کرورکرور کشت و کشتار بیرون میکشد دوری و اجتناب از دین ورزی در لباس حکومت است. این دین اسیر شده در چنگال حاکمیت است که به چنین روز و روزگاری افتاده است. این دین همپیاله زمامداری فقیه است که در اضطرار استمرار حاکمیت به یاری و بازی گرفته میشود. نگاه آخرت نگری در کار نیست، هر چه هست بازی قدرت زمینی است. دعوا بر سر توسعه حیطه قدرت دنیایی است. گفتارها همه بر سر سیاست و مسائلِ دنیای مدرن است، همهاش درگیری با غرب است و با امریکا و قدرتهای امپریالیستی. اینهمه سکولاریزه شدن دین را فاش و جار زند. دینی که به کار ستانده میشود تا هوا و هوس قدرت افزایی زمینی را دستوپا کند. قدرت خواهی و توسعه قدرت و تفکر و تدبر در گسترش حوزه سیاست ورزی خود، هوس و میل و رغبت همیشگی انسان دوپا بوده است. ولی آنچه این میان بیربط و خطاست، رنگ و روی دینخواهی بخشیدن به این بلهوسی دنیاخواهی است.
حکومت سکولار، دین سکولاریزه شده را به یاری فرامیخواند. شاه دنیا اندیش، فقیه دین اندیش را به چنگ میآورد. تا به یاری ترفند و طراری او، دین مردمی را ملعبه ی فوج کشتار خود کند. دین «مدافعین حرم» سوختوساز این کشت و کشتار را فراهم آورده و آن را رنگ و بویی آسمانی میبخشد.
«مدافع حرم » بهقصد قرب الهی و یا نیت قرب و نزدیکی به بیت و بارگاه فقیه، پا به میدان جنگ میگذارد. میدان جنگی که بخشی با نام و بهانه دین به زار و زندگی مردمی بیدفاع حمله برده اند و بخشی دیگر به بهانه دفاع از حقوق بشر. آنها شاید دنیا و آخرتشان را در این جنگ بجویند. ولی این ساکنان شام آشوبزده است که در سیطره انواع سازوبرگهای انسان کش، از بمب بشکهای گرفته تا مدرنترینشان تمام زاد و رود زندگیشان به هوا میرود و توهم اجر اخروی و یا تمنای پست و مقام دنیوی» مدافعان حرم «و یا کلنگ زنی خاورمیانه به دست متمدنان چشم آبی، زندگی دنیوی آنها را به خاک و خون می کشد. حال کودک جان به در برده از میدان جنگی که از زیر خروارها خاک و آهن و آجر رهایی یافته و معنای واقعی» مدافع حرم «و یا مبارزه با تروریسم را به گوشت جان لمس می کند. پا به گریز از این وادی ریاکاریهای دینی و غیردینی، بیرون می گذارد و وحشت از خدایی که اینان خود را سربازان او میخوانند و یا ریاکاری مدعیان حقوق بشر را از نزدیک لمس می کند. رو به بیابان می گذارد تا جایی مأمنی خالی از نشان هر نوع خدای دروغین و انسان تبهکار سودجوی مستکبر بیابد.» مدافع حرم مشروعیت حضور از فرهنگ دینی مردمی می گیرد و آن مدافعین حقوق بشر بهانه از فرهنگ دموکراسی خواهی و آزادیخواهی مردمانشان؛ و این میان آن کودک جان به دربرده از جنگ و غارت و خون، روز و روزگارش اسیر بلهوسی دینی و غیردینی می شود و ماجرای حال و روزش در میانه این ریاکاریهای دینی و مدرن از یادها پنهان می ماند؛ که اگر پنهان نمانده و درک شده بود، امروزه روزگار آواره دنیایی که دهکده جهانی اش میخوانند نمی شد. به هر جا که می رود به اسمی که همین منادیان متمدن خوانده اند سد راهش می شوند.
«مدافعین حرمِ» همدست اسد در هماوردی با رقیبان جنگی خود همان صحنهها و رویدادهایی را خلق می کنند که در فلان حادثه تاریخی رخدادِ است. همان رخدادی که مدافعین حرم چون نوحهخوانشان برای بارها و بارها که آنها با صدای سوزناک خود روایت و حکایت می کند چونان بر سر و سینه خود می زنند انگار که سبعیت نشسته در دل آن تصاویر تاریخی را با گوشت و جان خود لمس می کنند. حال همان سبعیت و بهمراتب شاید شدیدتر از آن، در کوچهپسکوچههای مناطق مختلف سوریه هر روز و هر روز و بارها و بارها تکرار می شود و کک مدافعان هم نمی گزد. تنها هرکدام از طرفین جنگ کذایی، رخداد پلید دستپخت طرف مقابل را در رسانهها پخش می کنند تا با نمایش چهره شر طرف مقابل خیر بودن خود را حتمی جلوه کنند.
دیگر کشته شدن و سربریدن و قتل و غارت مردمان سوریه اخباری بسیار تکراری شده است. دیگر سالیان سال است که از بکر و تازگی تصاویر اینچنینی گذشته است: کودک خردسال در خون غلطیده، مدفون در زیر آوار خانه و کاشانه اش، ترسخورده از وحشت رخدادِ در حیاط کوچک خانه و کاشانه اش، نشسته با چشمانی زار و گریان در کنار پدر و مادری که دیگر جانی برایشان باقی نمانده از قِبَل بمبهای بشکه ای دستساخت اسد یا فلان سازوبرگ مدرن ساخت مدافعان حقوق بشر. کمتر کسی است که از سبعیت جنگ و از مظلومیت خردسالان بیدفاع جنگ نیابتی سخنی براند و حکایتی بگوید. طرفین این جنگ شوم تنها دست همدیگر را رو می کنند. هیچکدام به معنای حقیقی ظلم وسطم باور ندارند. هرکدام، این واژه ها را در چارچوب ذهن معلول خود معنا می کنند. ذهن «مدافعین حرم» به ظلم و ستم اسد قد نمی دهد. آنها تنها به همیاری نوحه خوانشان از آن حادثه های سوزناک تاریخی متأثر شده و تصویری مخدوش از جنگ نیابتی در پس ذهن خود نشانده و حق و باطلی و سیاهوسفیدی مطابق روایت «ولی امر مسلمین جهان» می سازند و هرکدام مطابق خواست او در این جنگ نقشی به عهده می گیرند. تأثیر آن رخداد تاریخی، تأثیر آن حرمی که سنگ دفاعش را به سینه میزنند تنها و تنها بکار تحریک آنها و مخدوش ساختن تصویر پیش رو می خورد. آنها مأمورند و معذور. رهبر هر آنچه گوید آنها مطاع خواهند بود. دل رهبر تنها ملاک و محک زشتی و زیبایی رخدادهاست. دل رهبر اگر بشکند شاید بتوان معنایی برای سبعیت و مظلومیت دست و پا کرد. دل رهبر معنابخشی هر حادثه از این جنگ نیابتی است. دل رهبر می تواند تصویر آن کودک خردسال جنگزده سوری بی سرپرست آواره دهکده جهانی و یا تصاویر زندهبهگوریشان را در زیر خاک خانه و کاشانه شان رنگی دل خواسته بدهد. دل رهبر همجنس و همسنخ جایگاه حرم را دارد. دل رهبر معنابخش حادثه ها و رخدادهاست. هیچکدام از آن حادثه ها و رویدادها بهخودیخود معنایی ندارند. تنها با ارجاع به دل رهبر است که ذهن مدافعین حرم از گیجی و منگی بدر می آیند. وای اگر «دل رهبر بشکند».
اینجاست که آن فقر و ضعف بهانه حضور مدافعین حرم آشکار می شود. آنها در پس پشت اینهمه تصاویر دهشتناک تنها به دل رهبر و حضور سردار سلیمانی پناه می-برند. خود حضور در چنین جنگی چونان نامشروع می نماید که تنها بتوان با حوض کوثری آن را شست. حوض کوثری بهتر از دل رهبر و سردار سلیمانی در ذهن «مدافعین حرم» وجود ندارد.
«مدافعان حرم» یا مدافعان حقوق بشر یا جویندگان بهشت در جنگ با «رافضی ها»، هرکدام به حکم ها و داوری های خود نیازمندند. یکی از دفاع حرم می گوید، دیگری از حقوق ضایع شده مردمانی از جنش بشر می گوید و آن دیگری که چهره مخوف تری به هم زده است در پی مرگ «رافضی» است تا بهشت اش را صاحب شود. هرکدام آنها به اینگونه حکم ها و داوری های کذایی نیاز دارند نه از آن رو که این حکم ها و داوری ها حقیقت محض اند؛ بل به این دلیل که حس شهوت قدرت افزایی آنها را یاری می رسانند. حکمی در باب هرکدام از مفاهیم کذایی می تواند غلط و کاذب باشد. ولی باز توسعه قدرت آنها را در پی داشته باشد. لذا از نظر تکتک گروههای درگیر در جنگ نیابتی نادرستی یک حکم به هیچ رو موجب رد آنها نمی شود. مسئله این است که باید دید آن حکم های کذایی تا کجا پیش برنده و نگهدارنده قدرت و حیطه قدرت آنهاست و چهبسا پرورنده نوع و نشان و گونه آنها. گیرم که نه دفاع از حرمی در میان باشد و نه میل به دفاع از حقوق بشری در کار. آنها هرکدام به یاری مفاهیم نشاءت گرفته از سنت و فرهنگ برخاسته از آن، در پشت آنها میل و هوس و خواست قدرت خود را مخفی می کنند؛ و با به چنگ آوردن این اعتبارهای تاریخی به تحریف دائمی دنیای پیرامون خود می پردازند. پس مسئله این نیست که تأویل آنها درست است یا غلط. مسئله این است که آیا تأویلهای آنها به خواست قدرتشان یاریرسان است یا نه؟ آیا می توان در پس آن شعر و شعارها حضور خود را در جنگی خانمان برانداز به نام ملتی مهر و نشان کرد؟ آیا می توان منافع و امنیت ملت خود را بر اساس همان شعر و شعار، در راه بسط و توسعه حیطه قدرت «ولی امر» خرج کرد؟ آیا می توان به یاری آن حکم ها دستان آلوده به خون مردمانی ستمدیده را از چشمان ملتی دور کرد؟ چه دفاع از حرم، مشروعیت بخش دخالت در زار و زندگی مردم بی دفاع سوریه باشد و چه دفاع از حقوق بشر، مردم سوریه با هر آنچه بر سرشان می بارد در این جنگ جان می بازند، چه بمب بشکه ای همدستان «مدافعین حرم» باشد و چه سازوبرگ مدافعین حقوق بشر. آن تأویلها و حکم و داوری و شعر و شعارها تنها و تنها این جنایات را رنگی نمادین می بخشد. هرکدام بنا به هویت تاریخی که برای خود تعریف می کند، رنگی همسان با آن برای خود دستوپا می کنند. این استحمار به یمن ارتزاق از آن مفاهیم تاریخی ممکن می-شود.
«ولی امر مسلمین جهان» با معناپراکنی های مکرر خود از راه ارتزاق مداوم و همیشگی خود از یک فرهنگ دیرینه، تاریخ گذشتهای را بازآفرینی کرده و گفتمان آن تاریخ را بر ذهن و زبان بازیگران خود مسلط می کند. با استیلای آن گفتمان، نقش خیر و خوبی و پاکی را برای خود دستوپا کردن، چندان زحمتی نمی برد. استیلای این گفتمان هم به یمن صحنه آفرینی های سردار سلیمانی و دار و دسته اش در بیرون مرزها تقویت می شود. میدان سوریه، میدانی برای استیلای بیشتر و بیشتر آن گفتمان است تا در استیلای آن گفتمان هوسرانی بیحدوحصر قدرت را حداقل از چشم بازیگران خود دور بماند.