عربستان در استراتژی اسراییل
الیف صباغ ـ تحلیلگر سیاسی متخصص امور اسراییل
ترجمه: زیتون: علی مهتدی
تحلیلگران و کارشناسان سیاسی مدتیست که مشغول بررسی روابط میان اسراییل و عربستان هستند، گویی که این روابط تازه به وجود آمده. سوال مهمتر ولی این است که اسراییل در استراتژی منطقهای جنبش صهیونیسم از زمان جنگ جهانی اول، چه نقشی را برای عربستان در نظر گرفته است؟
بر این باور هستم که پاسخ به این سوال میتواند نقشی که امروز عربستان بازی میکند و امکان ایفای آن را در آینده دارد قابل فهمتر کند. در حقیقت، نقش عربستان در چارچوب استراتژی اسراییل مفهوم پیدا میکند، چرا که در غیاب یک استراتژی عربی مستقل، خاورمیانه در آینده نزدیک تنها با دو استراتژی دست و پنجه نرم خواهد کرد: استراتژی ایران و استراتژی اسراییل که هر دو نیز در رقابت با یکدیگر هستند.
برای پاسخ به سوال مطرح شده باید ابتدا مروری بر تاریخ کرده و ربط آن را با شرایط کنونی و آینده دریابیم. شریف حسین والی مکه و پادشاه حجاز در نامههای خود (۱۹۱۵-۱۹۱۶) به هنری مکماهون کمیسر عالی انگلستان در مصر اعلام آمادگی کرد که در مقابل حمایت بریتانیا از عربستان، فلسطین را به یهودیها بدهد. شریف حسین در سایه تلاشهای بریتانیا و فرانسه برای تقسیم میراث عثمانیها در سرزمینهای عربی، خود را وارث طبیعی امپراتوری رو به زوال عثمانی میدانست. همین نامهنگاریها بود که در سال ۱۹۱۷ به وعده بالفور انجامید، شرایطی که حکومت بریتانیا، آن را شروع دورهای جدید در خاورمیانه به رهبری این کشور و فرانسه و با موافقت عربی ـ اسلامی میدانست.
پس از توافق فیصل ـ وایزمن در سال ۱۹۱۹ که تاکید مجددی بر مکاتبات شریف حسین و مکماهون و وعده بالفور بود، این استراتژی قدرت بیشتری گرفت و به موجب آن، ملک فیصل در قبال حمایت جنبش صهیونیسم از منافع عربستان در ارتباط با بریتانیا، فلسطین را به آنها تقدیم کرد. عربستان در آن زمان بر این باور بود که جنبش صهیونیسم به شکل عام و وایزمن به شکل خاص، نفوذ زیادی در دوایر تصمیمگیری بریتانیای کبیر دارند؛ همان طور که امروز گمان میکند لابی اسراییل در آمریکا قدرت زیادی دارد.
با افول قدرت بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم و ظهور ایالات متحده به عنوان ابرقدرت جدید جهان در مقابل اتحاد جماهیر شوروی، عربستان تصمیم گرفت تا در مقابله با شوروی «کافر» به جرگهی متحدان آمریکا پیوسته و مجری سیاستهای منطقهای این کشور شود. به جز یک دوره کوتاه در سال ۱۹۷۳ و در جریان جنگ یوم کیپور، عربستان همواره موید و حامی سیاستهای مختلف آمریکا در منطقه بود. در آن سال، عربستان تصمیم گرفت که در حمایت از مصر و سوریه که مشغول جنگ با اسراییل بودند از سلاح نفت استفاده کند و البته ملک فیصل نیز بهای این سیاست را با از دست دادن جانش پرداخت کرد. عربستان با شاه شیعه ایران متحد شد، چرا که شاه همپیمان آمریکا بود، روند مذاکرات کمپ دیوید را به شکل تلویحی تایید کرد و در هر جایی که ممکن بود در مقابل شوروی و سیاستهای منطقهای آن کشور ایستادگی کرد. در مقابل، اسراییل در جنگ عربستان با یمن در دهه شصت میلادی از این کشور به شکل مخفیانه حمایت کرد و اکنون مجددا از عربستان در جنگ با یمن پشتیبانی میکند. در دهههای گذشته، عربستان تلاش زیادی برای رام و مهار کردن سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) کرد. نخستین و مهمترین اقدام عربستان در این زمینه، جلوگیری از پرداخت پنج درصد مالیاتی بود که فلسطینیها به ساف پرداخت میکردند و در مقابل این پول را روانه صندوق حکومتی رسمی کرد تا بدین ترتیب ارتباط مالی مستقیم ساف با مردم قطع شده و پرداخت بودجه به ساف منوط به رضایت کشورهای عربی به خصوص عربستان از مواضع سیاسی این سازمان شود. این امر هنوز هم نقطه ضعف اساسی ساف است.
نقش عربستان در جریان هر نقل و انتقال در مقام پادشاهی بیشتر مشخص میشود. هر ولیعهدی که قرار است پادشاه شود در مرحلهای، اوراق اعتماد خود را به واشنگتن میدهد تا قدرت خود را به عنوان پادشاه آینده ثابت کند و ابتکارعملها و مواضع سیاسی ـ استراتژیکی را علیه ساف به شکل خاص و عربها به شکل عام اتخاذ کند که به سود اسراییل است. ما تاکنون حداقل دو ابتکارعمل صلح را از طرف عربستان شاهد بوده و اکنون با ابتکارعمل سوم مواجهیم که همه آنها به سود اسراییل است و حق و حقوق فلسطینیها را کم و کمتر میکند. این تازه غیر از موضعگیریهای سیاسی و نظامی علیه سوریه و حزبالله است که سود همهی آنها نصیب اسراییل میشود.
در سال ۱۹۸۱ شرکتکنندگان در کنفرانس سران عرب در شهر فاس مراکش، ابتکارعمل فهد بن عبدالعزیز ولیعهد وقت عربستان برای برقراری صلح در خاورمیانه را بررسی کردند. ابتکارعمل مزبور از حق فلسطینیها برای داشتن یک کشور به شکل کامل چشمپوشی کرده و بر اساس آن کشورهای عربی به شکل ضمنی، اسراییل را به رسمیت میشناسند بدون اینکه در مقابل چیزی دریافت کنند. کنفرانس فاس به خاطر مخالفت ساف، سوریه، عراق، الجزایر و لیبی با طرح عربستان شکست خورد، ولی ملک فهد چند ماه بعد در سال ۱۹۸۲ در کنفرانس فاس۲ ابتکارعمل خود را با موافقت کامل کشورهای عربی به تصویب رساند. نتیجهی این ابتکارعمل این بود که آمریکا و اسراییل ملک فهد را به عنوان پادشاه جدید عربستان پذیرفتند. باید ذکر کرد که ابتکارعمل مزبور کمک نکرد که اسراییل به راهحلهای مسالمتآمیز برای بحران خاورمیانه تن دهد؛ بلکه این کشور را جریتر کرد تا چند ماه بعد از کنفرانس، حمله خونین خود به ساف در لبنان را شروع کرده و بیروت پایتخت لبنان را اشغال کند. بدین ترتیب هر گونه امیدی برای پیشرفت به سمت راهحلهای مسالمتآمیز از بین رفت.
عربستان و مصر در توافقنامه اسلو و مجبور کردن ساف به پذیرفتن ذلتبار این توافقنامه نیز نقش داشتند. در سال ۲۰۰۲ و اندکی قبل از شروع پادشاهی عبدالله بن عبدالعزیز، عربستان این بار طرحی را با حمایت کشورهای عربی ارایه کرد که بعدها به «ابتکارعمل عربی» معروف شد. طرح مزبور که در کنفرانس سران کشورهای عربی در بیروت ارایه شد، قبل از آن در نشست وزرای خارجه عرب در قاهره مورد بررسی قرار گرفته و مسیر تصویب آن در کنفرانس سران هموار شد.
بر اساس این ابتکارعمل، کشورهای عربی و اسلامی (و نه فقط عربی) به شکل کامل اسراییل را به رسمیت شناخته و در مقابل اسراییل باید به مرزهای سال ۱۹۶۷ بازگردد. این ابتکارعمل علاوه بر عقبنشینیهای قبلی، عملا این تضمین را داده بود که فلسطینیها و به تبع آن، کشورهای عربی از حق بازگشت آوارگان فلسطینی چشمپوشی میکنند و تنها حق بازگشت را برای آن دسته از فسطینیها به رسمیت میشناسند که اسراییل آنها را تایید کند.
ابتکارعمل عربی بار دیگر مانند اوراق اعتماد پادشاه جدید عربستان در قبال آمریکا و اسراییل عمل کرد. در ادامه، کشورهای عربی در مقابل قلع و قمع انتفاضه فلسطینیها توسط اسراییل سکوت کردند، اما حتی این سکوت نیز اسراییل را راضی نکرد، بلکه در سخنانی تاکید کرد که «عربها جز زبان زور نمیفهمند». شارون حمله خونین خود به اردوگاه جنین را در بهار ۲۰۰۲ شروع کرد و سپس اسراییل با تمام مفاد ابتکارعمل عربی مخالفت کرد. بدین ترتیب، هر بار پادشاه جدید عربستان با کاستن از حقوق فلسطینیها، سعی در جلب اعتماد و دوستی آمریکا و اسراییل داشت.
ملک سلمان با اسلاف خود تفاوتی ندارد و نه تنها ابتکار عمل جدیدی مطرح نکرده؛ بلکه بر همان ابتکار عمل مرده اصرار داشته و آن را بار دیگر ارایه کرده و سعی دارد این ابتکار عمل را بر اساس استراتژی اسراییل پیاده کند: صلح با اعراب از طریق حکومتهای سنی به رهبری اولا عربستان و ثانیا مصر و همچنین چشمپوشی بر حقوق فلسطینیان. استراتژیستهای اسراییلی معتقدند که نقش مثبت عربستان در اعمال فشار بر گروههای فلسطینی مشخص میشود. عربستان به شکل مشروط از گروههای فلسطینی حمایت مالی کرده و در مقابل اسراییل در جنگهای عربستان در یمن و سوریه از این کشور حمایت نظامی، اطلاعاتی و تکنولوژیک میکند. بدین ترتیب، دو طرف یک همپیمانی استراتژیک، نظامی، اقتصادی و سیاسی علیه ایران، حزبالله و سوریه ـ یا چنانچه خود میگویند، محور شیعی ـ ایجاد میکنند. در چارچوب این نقش است که بدون آن که اسراییل امتیازی به فلسطینیها بدهد، وزرای سابق و فعلی عربستان با همتایان اسراییلی خود به شکل آشکار و پنهان ملاقات میکنند.
شیمون پرز در سخنرانی سال ۱۹۹۳ خود در کنیست اسراییل چنین صفبندیها و ائتلافهایی را از جمله دستاوردهای کنفرانس اسلو خواند. تحول در ائتلافهای استراتژیک اسراییل پس از توافق کمپدیوید شروع شد، پس از انقلاب اسلامی ایران، شفافتر و مشخصتر شد و در عین حال، با تبدیل حزبالله و سوریه به یک استراتژی ثابت تبدیل شد.
استراتژی کلی اسراییل در منطقه از ائتلاف با اقلیتهای قومی، اتنیکی و مذهبی علیه اکثریت سنی به ائتلاف با کشورهای سنی مذهب علیه قدرت نظامی، اقتصادی و تکنولوژیک رو به افزایش شیعیان تبدیل شد. برای این دعوا پایانی نیز متصور نیست، بلکه تازه در ابتدای راه است. اسراییل امید دارد تا از راههایی بر خاورمیانه به شکل کامل مسلط شود. اسراییل سعی دارد در مرحلهی آینده به اهداف خودر منطقه برسد و برای ائتلاف با کشورهای سنی ـ که عربستان نقش مهمی در آن ایفا میکند ـ به پول عربستان و تمایل سران این کشور در حفظ حکومت خود حتی به ضرر عربها، مسلمانان و در راس همه، فلسطینیها نیاز دارد.
منبع:
http://www.almayadeen.net/articles/opinion/38938/%D8%A7%D9%84%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF%D9%8A%D8%A9-%D9%81%D9%8A-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D9%8A%D8%AC%D9%8A%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D9%8A%D9%84%D9%8A%D8%A9
یک پاسخ
یادداشت به اعتقاد من خیلی کلی بود
بعد از بهار عربی خاورمیانه دنیای دیگری است و در این چهارچوب اسراییل و عربستان همدیگر را دنبال نمی کنند ، بلکه ظاهرا متحد مورد اعتماد هم هستند که مواضع ضد ایرانی و اقدامات ضد ایرانی خود را برای مقابله با هر پتانسیلی که از ایران صادر می شود هماهنگ می کنند. البته در این هماهنگی بنا بر روایاتی ، از روابط امنیتی و مشاوره ای تا حدود زیادی فاصله گرفته و ممکن است به اقدامات نظامی کوچک و کنترل شده علیه ایران رو آورند.
دیدگاهها بستهاند.