دانشگاه وین با آن تاریخ غنی و شهرت علمی و ساختمان نئوکلاسیک چشمگیر از جلوههای جهان آلمانیزبان است. اما هفته گذشته، به مدت سه روز، بیش از هر زبانی این فارسی بود که در گوشه و کنار این دانشگاه به گوش میخورد. این دانشگاه از سوم تا پنج اوت میزبان کنفرانس ایرانشناسی بود که «انجمن بینالمللی ایرانشناسی» هر دو سال یکبار برگزار میکند تا دانشگاهیان و دانشورانی که کارشان معطوف به ایران است از سراسر دنیا دور هم جمع شوند. این بار قرعه به نام وین خورده بود تا طوطیان این شهر هم شکرشکن شوند.
وسعت و تنوع کنفرانس ایرانشناسی مثالزدنی است. در هر یک از سه روز آن نزدیک به پنجاه جلسه برگزار شد که در هر کدام دو تا پنج دانشگاهی معمولا مقالاتی که شامل آخرین پژوهشهایشان میشد ارائه کردند. تقریبا رشتهای در علوم اجتماعی و انسانی نبود که نمایندهای در این کنفرانس نداشته باشد گرچه میتوان گفت حضور تاریخدانان و مردمشناسان سنگینتر بود. در نتیجه هر شرکتکننده، هر چقدر هم که علاقمند میبود و به آب و آتش میزد، تنها میتوانست به بخش کوچکی از مطالب ارائه شده دسترسی پیدا کند (در هر زمان واحد معمولا ده جلسه برگزار میشدند). اما حضور این همه ایرانشناس و ایرانپژوه متنوع از سراسر دنیا در کنار هم همایش رنگارنگی ساخته بود و این رنگارنگی با نگاهی به عناوین سخنرانیها و سخنرانها معلوم میشود: یکی از دریافت هایدگر در ایران میگفت و دیگری از «تشابهات موجود پیرامون قوس صعود و نزول در گلشن راز شبستری». یکی از دانشگاه مطالعات خارجی هانکوک کره جنوبی آمده بود و از «خطاهای دستوری فارسیآموزان کرهای» میگفت و دیگری از دانشگاه جواهر لعل نهروی هند آمده و از برخوردها به صادق هدایت در هندوستان میگفت (اصلا یک جلسه با شش سخنران تنها مختص بررسی رابطه هدایت و هندوستان بود).
نویسنده این سطور، که دانشجوی تاریخ است و موضوع کاریاش به خاورمیانه قرن بیستم بازمیگردد، هم قاعدتا تنها در بخش کوچکی از جلسات ارائه داده شده شرکت کرد و در نتیجه تنها میتواند جلوههایی از کنفرانس را در اینجا بازگو کند — تمرکز من اینجا بر آخرین پژوهشهایی است که به نوعی به رشته خودم مربوط هستند.
در اینجا البته ذکر نکتهای در مورد این تنوع لازم است. ویژگی علوم انسانی دانشگاهی در زمان ما توجه به جزئیات و جزئیگرایی است. انگار عالمان علوم انسانی دوست دارند هرچه بیشتر زوم لنز خود را بیشتر کنند. حاصل کار البته پژوهشهای خیرهکنندهای است که مسلما جایشان خالی بوده. وقتی یک دانشجوی دکترا چندین سال پیاپی روی موضوعی محدود کار میکند، قاعدتا بیش از هر کسی به منابع موجود در این زمینه دسترسی پیدا میکند و موفق به کشفیاتی میشود که کار روی موضوعات وسیعتر ممکن نمیساخت. اما اگر برای این علوم هدفی فراتر از پژوهش قائل باشیم، دیدن خطر این جزئیگرایی کار سختی نیست — خطری که در همین کنفرانس نیز شاهد آن بودیم و یکی از سخنرانان در آخرین جلسه به آن اشاره کرد.
جزئیگرایی میتواند به این معنی باشد که که دانشور وظیفه دشوار توضیح بغرنجیهای عظیم زمان ما (یا زمانهای گذشته) را مقابل خود برمیدارد؛ تنها درخت را میبیند و نه جنگل را؛ پژوهش خوب میکند اما لزوما تفکر نه.
جلسه میزگرد مربوط به احمد فردید، سخنران پرنفوذ ایرانی که به نام «فیلسوف» در تاریخ معاصر ایران مشهور شده، یکی از جلسات پرآوازه کنفرانس بود. حامد یوسفی، که دو فیلم مستندش راجع به تاریخ هنری ایران پس از انقلاب را در «بی بی سی فارسی» دیدهایم، با همفکری علی میرسپاسی فیلمی راجع به فردید ساخته بود که پیش از میزگرد نمایش داده شد.
رئیس میزگرد علی میرسپاسی، استاد دانشگاه نیویورک بود که تخصصش تاریخ فکری در ایران است و کتابش در مورد فردید به زودی منتشر میشود. داریوش آشوری، از آن نوع روشنفکرهای که جای خالیشان در کنفرانسهای دانشگاهی اینچنینی حسابی احساس میشود و عباس امانت، تاریخدان دانشگاه ییل و خود یوسفی سخنرانهای دیگر بودند.
آشوری، که سابقه آشنایی شخصی با فردید را دارد، مقالهای در مورد «غیرممکن بودن تلاش فردید برای توضیح فلسفی موقعیت تاریخی ما» ارائه کرد و اما در بخش پرسش و پاسخ با زبان گیرای خود از شارلاتانیسم فردید گفت و او را در متن تاریخش ارائه داد. جنس حرفهای امانت هم از همین نوع بود. امانت به سابقه فاشیستی هایدگر، فیلسوفی که فردید خود را میراثدار او میدانست، نیز مفصلا اشاره کرد گرچه بعضی حضار از این میگفتند که فردید را بیشتر از اینکه بتوان به عنوان خوانشی ایرانی از هایدگر معرفی کرد باید خنیاگری دید که با جلوههای دماگوگیک و مهارتش در سخنوری موفق میشد داستانی جذاب ارائه کند.
بیاغراق نیست اگر بگوییم پراهمیتترین رویدادی که در تاریخ تهران اتفاق افتاده رویدادی است که هیچ ایرانی در آن نقشی جدی ندارد: کنفرانس تهران در اواخر ۱۹۴۳ در سفارت شوروی برگزار شد و در آن سه رهبر بزرگ متفقین در جنگ جهانی دوم (استالین، چرچیل و روزولت) برای اولین بار با یکدیگر دیدار کردند. در همین کنفرانس تهران بود که غربیها قبول کردند جبهه دومی علیه آلمان هیتلری در غرب بگشایند و البته همینجا بود که هر سه به پذیرش استقلال ایران (و در نتیجه عضویتش در «سازمان ملل» که قرار بود برپا شود) متعهد شدند. اهمیت این کنفرانس باعث این نکته جالب شده که اسم تهران به واسطه آن مثلا در بیانیه استقلال ویتنام آمده باشد. اما طرفه آنجا که در تاریخنگاری سنتی در مورد این کنفرانس تقریبا هیچوقت هیچ اشارهای به شهر تهران و ایرانیانی که میزبان این کنفرانس تاریخساز بودند نمیشد.
کنفرانس وین نشان داد که این کاستی در حال از بین رفتن است. در روز اول سه جلسه مجزا و پر پر و پیمان با تم «تهران ۱۹۴۳» سازمان داده شده بودند که فضای تهران در طول آن سالها را برملا میکردند تا پرده از «تهرانِ» پشت کنفرانس برداشته شود.
چهرههایی که در دانشگاه تورنتو درس میدادند یا درس میخواندند به نظر نقش مهمی در این بخش داشتند. ویکتوریا طهماسبی، استاد مطالعات زنان این دانشگاه، یکی از این چهرهها بود. محمد توکلی طرقی، تاریخدان اصلی ایران در آن دانشگاه، متاسفانه به دلایل اضطراری پیشآمده موفق به حضور در کنفرانس نشد اما چند نفر از شاگردان سابق او که اکنون خود مشغول تدریس هستند حاضر بودند.
آیدا مفتاحی، که اکنون در دانشگاه مریلند درس میدهد، بحثی با عنوان «جنگ جهانی دوم و دیپلماسی تفریحی متفقین و سیاست نمایشی در ایران» ارائه داد که ما را به دل لالهزار تهران و حضور سربازان اشغالگر متفقین در آن میبرد. داستان شکایت مردم محل از بدمستی سربازان بریتانیایی برای خیلیها مفرح بود اما سخنرانی مفتاحی در واقع بخشی از ارائه همان داستانی بود که مدتها از آن نشنیده بودیم: ایرانیان پسزمینه تهران ۱۹۴۳.
یکی از جذابترین سخنرانیهای دیگر را جنیفر جنکینز ارائه داد که در دانشگاه تورنتو درس تاریخ آلمان میدهد. موضوع صحبت جنکینز «کنفرانس و شهر: چارچوب محلی جلسه دیپلماتیک تهران ۱۹۴۳» بود که خود گویا است. اینکه استادی که تخصصش تاریخ اروپا است علاقهای به ایران پیدا کرده و در مورد این موضوع پژوهش میکند خوبیهای بسیاری دارد: مثلا آشنایی او به تاریخ جنگ جهانی دوم باعث شده بود بتواند از میان منابع انبوه موجود داستانی قانعکننده ارائه کند.
در دیگر جلسه مربوط به «تهران ۱۹۴۳» موضوع «اشغال ایران و مدرنسازی اقتصادی» مد نظر بود. در اینجا این پروفسور میکیا کویاگی از دانشگاه نیویورک بود که یکی از جذابترین بحثها را ارائه داد. بحث او در مورد «شکلگیری کارگران راهآهن ایران در دهه ۱۹۴۰» بود. کویاگی دانشور جوانی است که با پژوهش خود نور جدیدی بر روند شکلگیری راهآهن در ایران تابانده و این بحثش نشان میداد که کارهای نوآورانهای در زمینه شناخت کارگران این صنعت کلیدی انجام داده. علی سعیدی از دانشگاه تهران نیز بحث «قدرت سرمایهداری خانوادگی در دوره پهلوی، از دهه ۱۹۴۰ تا دهه ۱۹۷۰» را ارائه داد که مثل آثار متعدد او در این زمینه، جامعهشناختی و مبتنی بر پژوهشهایی مفصل و جاندار بودند. جالب آنجا که یکی از اعضای خانواده اخوان، یکی از همان خانوادههای بورژوایی که سعیدی از آنها صحبت میکرد، جزو شرکتکنندگان در کنفرانس بود و با او رفت و برگشتی در این مورد تجربه خانوادهاش و رابطهشان با دربار شاه انجام داد.
اما سه جلسه مربوط به «تهران ۱۹۴۳» تنها جلسات مربوط به تاریخ پایتخت ایران نبودند. جلسه دیگری به نام «تاریخهای زندگی شهری: جامعه، فضا و تهران جهانشهری» به ریاست هوشنگ شهابی، تاریخدان دانشگاه بوستون، برگزار شد. شهابی از تاریخنگاران ایران معاصر است که در آثارش گستره وسیعی از شخصیتهای این تاریخ را پوشش میدهند: از شیوه لباس پوشیدن امام موسی صدر تا جایگاه حسین رضازاده. در این جلسه اما چهار بحث متنوع ارائه شد که شهابی وظیفه جمعکردنشان را داشت. شیرین والتون از دانشگاه آکسفورد راجع به تصاویر تهران که امروز در رسانههای اجتماعی دست به دست میشود کار کرده بود؛ رویا خوشنویس انصاری از دانشگاه لیدن هلند در مورد موسیقی رپ زیرزمینی در تهران؛ گلبرگ رکابطلایی، فارغالتحصیل دانشگاه تورنتو و مدرس امروز دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی از «فرنگستان» بودن تهران و جهانشهری بودنش گفت و بالاخره لیور استرنفلد، تاریخدان اسرائیلی و مدرس دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، که او هم بحثی در مورد «تهران جهانشهری در زمان جنگ جهانی دوم» ارائه داد.
استرنفلد، که مثل کویاگی درسخوانده دانشگاه آستین تگزاس است، نیز از چهرههای خیزان تاریخنگاری ایران قرن بیستم به نظر میرسد. او که مشغول تالیف کتابی در مورد تاریخ یهودیان ایران در قرن بیستم است علاقه خاصی به شهر تهران و تاریخ آن دارد و در سخنرانیاش تصویر شفافی از جلوههایی همچون «کافه پولونیا» ارائه داد — کافهای که پاتوق لهستانیهای پناهجسته به تهران در طول جنگ بود. این تنها یکی از جلوههای شهری است که تاریخ بینالمللی و چندملیتی آنرا شاید کمتر بدانیم.
لابد جای تعجبی نیست که یکی از شلوغترین جلسات، میزگردی بود که با عنوان «بازنگری در چپ ایران: تاریخ، تنوع و چشماندازها» ترتیب داده شده بود. رئیس این جلسه، افشین متیناصغری، از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لس آنجلس بود که با حس طنز خوبش جلسه را انصافا خوب میگرداند.
مجتبی مهدوی، استاد دانشگاه آلبرتا، راجع به چپ مسلمان صحبت کرد؛ پیمان وهابزاده، استاد دانشگاه ویکتوریا که کتابی راجع به فداییان خلق نوشته در مورد چشمانداز ظهور روشنفکرهای جدید چپ در ایران گفت؛ کامران متین، استاد دانشگاه ساسکس بحثی نظری در نقد تئوری مارکسیستی ارائه داد و عیبهای این تئوری را از دلایل ناکامی چپ ایرانی دانست و مازیار بهروز، استاد دانشگاه ایالتی سان فرانسیسکو، که کتاب «شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران» را نوشته از مساله «استفاده از خشونت» توسط چپ گفت. تورج اتابکی، رئیس انجمن ایرانشناسی و استاد موسسه بینالمللی تاریخ اجتماعی هلند هم جمعکننده بحث بود. بحث اتابکی این بود که چپ ایران در سالهای متنهی به انقلاب توسط گفتمان «ضدامپریالیسم» به «سرقت» رفته و همین است که نتیجه به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی بوده.
انتقادی که میشد از بعضی بحثها مطرح کرد همان نگاه سنتی بود که انگار تمام افق پروژه فکری خود را توضیح «شکست چپ در ایران» تعریف میکند. در پاسخ به سوالی که در این زمینه شد، سخنرانها البته بر اینکه شکی در دستاورد چپ و نقشآفرینیاش در تاریخ ایران نیست تاکید کردند اما از بحثهایشان به نظر نمیرسید که همگی لزوما از آن افق فوقالذکر رهایی یافته باشند.
کمتر رویدادی در قرن بیستم هست که اینقدر پر اثر بوده باشد، اینقدر منابع دست اول در مورد آن وجود داشته باشد و با این همه اینقدر کم روی آن کار شده باشد. این خلا همچنان پر نشده اما شاید در حال پر شدن باشد. در این کنفرانس یک جلسه در مورد «ادبیات جنگ ایران و عراق» برگزار شد و در میان حضار حداقل دو نفر را دیدیم که رسالههای دکترایشان قرار بود در مورد آن جنگ خانمانسوز باشد که باید دید آیا مبتلا به همان درد جزئیگرایی آکادمی میشوند و یا موفق میشوند داستانها و توضیحهای وسیعتری ارائه کنند.
جلسه آخر کنفرانس همزمان با هیچ جلسهای دیگری نبود و در ضمن به زبان فارسی برگزار میشد. موضوع داغ آن «چشمانداز علوم انسانی» در ایران بود و فهرست حضار شکی باقی نمیگذاشت که قرار است پرچالش و پرمخاطب باشد. رئیس جلسه تورج اتابکی بود و سخنرانهای آن حسن اشکوری، نیره توحیدی، عطا هودشتیان، سعید پیوندی و محمدرضا نیکفر. البته صادق زیباکلام هم قرار بود از تهران بیاید که علیرغم وعده آمدن خبری از او نشد.
حسن یوسفی اشکوری در سخنانش ابتدا “انجمن آزادی اندیشه” را معرفی کرد که هدف آن دفاع از علوم انسانی و اجتماعی در ایران است، دفاع در برابر آنچه که “اسلامیسازی” خوانده میشود. اشکوری در ادامه در انتقاد به دیدگاه آیت الله جوادی آملی، که از علم اسلامی سخن میگوید، پرداخت، “اسلامی سازی” را بینتیجه خواند و چیزی را به نام “علم اسلامی” را ناممکن و بیمعنی توصیف کرد.
عطا هودشتیان، ریشه پا گرفتن تفکر مدرن در ایران را به نداشتن تفکر انتقادی برگرداند، نیره توحیدی از وضعیت رشته «مطالعات زنان» در ایران به عنوان یک بررسی نمونهای از وضعیت پارادوکسی تدریس علوم انسانی در ایران گفت، سعید پیوندی در سخنانش به انقلاب فرهنگی و در ادامه به “اسلامی سازی” پرداخت و نشان داد که در مورد رابطه دین و دانش هیچ وحدت نظری در میان خود مبلغان مسلمان وجود ندارد.
عنوان سخنرانی محمدرضا نیکفر، بدبختی و خوشبختی علوم انسانی و اجتماعی در ایران بود. او تیرهروزی این علوم را در ضعف تاریخی آنها در ایران و فشار و سرکوب حکومتی دانست، اما در ضمن همین وضعیت را به عنوان مسئلهای مهم که بایستی اندیشهورزی را برانگیزد توصیف کرد و گفت اگر این مسئله به سؤال تبدیل شود، از آن خوشبختی درمیآید، چرا که زنده بودن دانش به پرسش است. او انقلاب فرهنگی و اسلامیسازی را با Gleichschaltung نازیها برای تسلط مطلق بر دانشگاهها مقایسه کرد. او همچنین در بیانی گذارا از کنفرانس ایرانشناسی − که همچنانکه اشاره شد پژوهشهای ارائه شده به آن معمولا جزءنگر هستند − انتقاد کرد و روند کار آن را «مطابق معمول» (business as usual) خواند، آن هم در شرایطی که وضعیت کشور نگرانکننده و وضعیت منطقه فاجعهآمیز است. او با اشاره به شعری از برتولد برشت گفت که گویا افراد هنوز خبر بد و صدای فاجعه را نشنیدهاند.
ویدئوی بحث درباره وضعیت علوم انسانی و اجتماعی در ایران:
از مسائل ناراحتکننده و درعین حال شوخیبرانگیزی که برای انجمن ایرانشناسی پیش آمده این است که مخفف انگلیسی نامش تا پیش از روز جمعه گذشته (ISIS برای International Society of Iranian Studies) در واقع با «داعش»، مخفف «دولت اسلامی عراق و شام» یا همان گروه تروریستی داعش یکی بود. در نتیجه، جدا از شوخیهای بسیار پیشآمده، حضور اینترنتی و بانکی این انجمن با مشکلاتی مواجه شده بود. در جلسه عمومی اعضا که در پایان کنفرانس برگزار شد پس از بحثی داغ نام Association for Iranian Studies به عنوان نام انگلیسی انجمن برگزیده شد و در ضمن تصمیم گرفته شد نام «انجمن ایرانپژوهی» به جای «ایرانشناسی» انتخاب شود که با ذائقه دانشگاهیهای این دوره و زمانه بیشتر جور در میآید. نام «انجمن مطالعات ایران» هم پیشنهاد شد که با اقبال مواجه نشد.
توضیح: این متن پیش از این در قالب دو نوشته در «سایت رادیو زمانه» منتشر شده است. مطلب اصلی را «اینجا»میتوانید بیابید. ما پیشنهاد می کنیم مطالب را در منابع اصلی هم ببینید، گاهی تفاوت هایی در عکس و لینک های افزوده وجود دارد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…