زیتون-لی لا نیکان: یکشنبه ۱۰ جولای کنسرت محسن نامجو که رونمایی از آلبوم جدیدش «صفر شخصی» بود، در سالن برکلی تیاتر شهر ارواین برگزار شد. این اولین بار بود که در کنسرت نامجو شرکت میکردم، چراکه در سالهایی که به آمریکا آمدم، کنسرت او در بسیاری از شهرها برگزار شد، جز لسآنجلس. به همین دلیل تصمیم گرفتم اجرایش را از دست ندهم و خیلی زود بلیت تهیه کردم، بااینحال تمامی صندلیها فروخته شده بود. خوشبختانه یک صندلی در ردیف پنجم درست وسط سالن خالی بود و همانجا شاهد اجرای او بودم.زمان شروع برنامه ۷ بعدازظهر بود، من ۶:۴۵ دقیقه وارد سالن برکلی شدم. علیرغم اینکه همه بلیتها از مدتها قبل از اجرا به فروش رفته بود، زمانی که وارد شدم، سالن نیمهخالی بود. روی صحنهسازها و میکروفونها تنها بودند، حدوداً ۷:۱۵ دقیقه خانم شری رضایی برگزارکننده برنامه از گروه پرفیوژن که برگزارکننده کنسرت موسیقی متفاوت در کالیفرنیاست، روی صحنه آمد و ضمن معرفی خودش و روند برنامه گله کرد که: «چرا ما ایرانیها آدمهای دقیقه نود هستیم؟! با وجودی که من بارها روی صفحه دعوتنامه فیسبوک یادآوری کردم درهای سالن ساعت ۶ باز میشوند و برنامه ساعت ۷ شروع خواهد شد، بازهم مردم دیر میکنند و بهموقع سر برنامه حاضر نیستند.» و تأکید کرد که آقای نامجو در پشت صحنه از این بینظمی کلی حرص میخورند. او از طرف نامجو اجازه داد از برنامه فیلم و عکس بگیریم.
پس از دقایقی محسن نامجو از گوشه راست صحنه وارد شد و پس از سکوت حاضرین تکنوازی با سهتار را آغاز کرد و قطعهای را خواند، حتی من که در ردیف پنجم و جلوی سالن بودم باید گوشم را تیز میکردم، میکروفون تقریباً کار نمیکرد و در آن سالن بزرگ، صدای سهتار بیشتر از صدای نامجو به گوش میرسید. بااینهمه مردم او را تشویق جانانهای کردند. نامجو با اتاق فرمان صدا، چند جمله ردوبدل کرد و از روی مانیتور صدای ساز و بلندگو را چک کرد. بعد درحالیکه به حاضرین خوشآمد میگفت، بازهم صدا قطع و وصل میشد و از عقب سالن و بالکن مردم میگفتند «صدا نمی آد». نامجو پای میکروفون میگفت: «یک، دو …» و مردم میگفتند: «خوبه ، صدا می آد.» این قطعه که در هیچ آلبومی از نامجو نیامده است، با شعری بود از سیاوش کسرایی و البته به گفته خودش با استفاده از استاد شوبرت. هر چه بود این قطعه را کسی نشنید.
بههرحال بعد از چند بار سوت کشیدن سیستم صوتی، بالاخره میکروفون وصل شد. نامجو درگذشت عباس کیارستمی را تسلیت گفت و اجرای آن شب را به محمدرضا شجریان تقدیم کرد و برایش آرزوی سلامتی و بازگشت هر چه زودتر به صحنه را کرد، درحالیکه سؤال میکرد: «مرگ چرا بهجای هنرمندان به … سری نمیزند؟» صدای خنده توی سالن پیچید.
یحیی الخنسا نوازنده درامز گروه ۱۲۷ که مدتهاست با نامجو کار میکند، روی صحنه آمد و در همنوازی سهتار و پرکاشن، قطعه «ای ساربان» اجرا شد. وقتی نامجو در حال صحبت در مورد شعر قطعه سوم یعنی «چشم آهوانه» که با شعری از حسین منزوی در «راست پنجگاه» اجرا شده بود و در هیچ آلبومی نیامده است، توضیح میداد، صدا دوباره رفت. از گوشه و کنار سالن، صدای مردم که با راحتی و شوخی و بدون شکوه با این موضوع برخورد کرده بودند میآمد، نامجو یکدقیقهای به پشتصحنه رفت. در همین فاصله بالاخره بقیه جمعیت تماشاچیان هم رسیدند و تمامی صندلیها پر شد.
از قطعه سوم، جو عوض شد. تازه صدای خوب آمد و همهچیز تنظیم شد. سالن برکلی ۷۵۶ صندلی دارد و از نظر امکانات برای اجرای برنامههای موسیقی، ناتر و رقص یکی از بهترین سالنها، نهتنها در ارواین که در جنوب کالیفرنیا به شمار میآید. برای اجرای یک خواننده حرفهای که دهها کنسرت برگزار کرده است، مانند نامجو از دست دادن دو قطعه در بخش اول به خاطر مشکل صدا چندان خوشایند نبود. نمیدانم نامجو از اینجا به بعد به خاطر به دست آوردن دل تماشاچیان، با طنزهای فیالبداههاش با مخاطبین ارتباط برقرار کرد یا این شیوه را در کنسرتهای قبلیاش هم داشت و از قبل فکر شده بود. چون این اولین تجربه من برای حضور در کنسرت نامجو بود، با توجه به ویدیوهایی که از کارهایش دیده بودم، فکر میکردم نامجو روی صحنه احتمالاً بسیار جدی و کمحرف خواهد بود، ولی در همین اجرای ارواین بهقدری شوخیها و طنزهایی که به کار میبرد، در عین حفظ ظاهر جدیاش، بجا، درست، تأثیرگذار و هوشمندانه بود که هر کلمهاش باعث انفجار خنده و سوت و تشویق تماشاگران میشد.
نوازنده گیتار بیس روی صحنه آمد، قطعه سوم «دلا دیدی» با شعری از سایه و در شوشتری، دستگاه همایون اجرا شده بود. این قطعه با ایده عزا و مرثیهخوانی قبلاً در آلبوم «آخ» یا «اوی» نامجو اجرا شده بود؛ و در سال ۲۰۱۵ او با تعدادی عزاداران محلی (مورنین) آن را در یک چیدهمان تصویری و صوتی با همکاری شیرین نشاط در پروژه «راه ابریشم» ساخته بود. قطعه دلادیدی مانند قطعه گل ممد و قطعه دیگری در آلبوم صفر شخصی به مادر نامجو تقدیم شده است. نامجو هر آهنگ از آلبوم «صفر شخصی» را به یکی از اعضای خانواده و دوستان نزدیکش تقدیم کرده است. در اجرای ارواین سه قطعه این آلبوم؛ «اگه بذاری»، «چه خبر؟» و «مریم» اجرا شد. وقتی نامجو «دلا دیدی» را میخواند در حقیقت با موسیقی بازی میکرد، حتی در آنجا که همراه با صداهای شگفتانگیزی که از حنجرهاش بیرون میآمد همچون مادران عزادار فرزند مرده، بر سینهاش میکوفت.
نامجو پیراهن آبی خیلی کمرنگ پلو و شلوار جین آبی کمرنگ پوشیده بود و موهایش بهاندازه معقول کوتاه بود، بسیار ساده و با ظاهری نادیدنی، اما بسیار مسلط بر صحنه بود و مثل لکه آبی درخشانی در دل تاریکی مخاطب را تحت تأثیر قرار میداد. بیشک ایران نوازندگان سهتار بهتری از نامجو دارد، ولی قدرت و وسعت و توانایى صدای او فوقالعاده و تکرار نشدنی است. وقتی آهنگهای نامجو را در سی دی میشنوی زیباست و میتوانی با شنیدن کارهایش هزاران رؤیا و خیال و تصویرسازی ذهنی داشته باشی، ولی اجرای زنده نامجو میخکوبت میکند. انگار گوش در حالت عادی وزندگی روزمره دچار چیزی شبیه تنبلی و استیگمات چشمی شده و صدای نامجو لحظه بعد از زدن عینک است. زمانی که همهچیز را شفاف میبینی و میشنوی.
صدایش خصوصیتی دارد که از جهان شفافیت میآید؛ در مجاورت چیزی قرار میگیری که فقط میشود نامش را هنر موسیقی گذاشت. صدای نامجو و اجرایش به جوهره هنر نزدیکت میکند، همان چیزی که شعف و شور را در تو بیدار میکند و حالت خوب میشود. مثل وقتی روبه روی نقاشی ونگوگ ایستادی، یا فیلمی از کیارستمی را میبینی یا کتابی از موراکامی را میخوانی.
نوازنده گیتار برقی به صحنه آمد، شعر قطعه «چه خبر» از آلبوم صفر شخصی را به برادرش تقدیم کرد که هنوز نمیداند فیسبوک چیست و کتاب میخواند و شعر را بهتمامی عاشقان فیسبوک نیز تقدیم کرد. شعر این قطعه از کتاب «مناعی» یا «حلاج الاسرار» ترجمه «بیژن الهی» است. نامجو همچنین این قطعه را به شاعران چپگرای پیش از انقلاب تقدیم کرد.
در قطعه بعدی نامجو گیتار آگوستیک نواخت، «قشقائی»، با شعر فسانه از نیما از آلبوم آخ. او با این جملات که در زمان استراحت برنامه آلبوم جدید را بخرید به بخش اول پایان داد. او گفت از موزیسینهایی که به هر نحوی در بیرون از ایران کار میکنند و فقط با حمایتهای شماست که میتوانند کارشان را ادامه بدهند و هنرمندان موسیقی مستقل ایران حمایت کنید
معمولاً در برنامههای ایرانی، مثل نمایش فیلم، سخنرانیها و کنسرتها شاهد حضور آدمهایی هستیم که با نگاه، رفتار و دماغ سربالا پیامی را صادر میکنند: «ما خیلی فرهیختهایم!» این آدمها اصولاً همهجا هستند؛ از عکسهای مضحک سلفی در دنیای مجازی تا تبلیغات دنیای واقعی. خوشبختانه اجرای ارواین از معدود فضاهایی بود که چنین آدمهایی دیده نمیشدند. این اولین بار بود که میدیدم چقدر مردم راحت هستند و بیتظاهر؛ و شاید تنها دلیلش حضور در جایی بود که قدرت هنر غالب بر بقیه حاشیهها بود. در بین مردم کلماتی ازایندست میشنیدم که: «عالی ست»، «نامجو اعجوبه است»، «چقدر صداش قدرتمنده!»، «به این می گن خواننده»، «خیلی به من خوش گذشت» و … موج رضایتمندی و حال خوب بین مخاطبان کاملاً مشهود بود.
در بخش دوم خانم شری رضایی از حمایت مردم با خرید سی دی تشکر کرد و حضور هما سرشار و رعنا منصور را خاطرنشان کرد. نامجو و سه نوازنده دیگر روی صحنه آمدند، قرار شد فهرست اجرایی از کارهایی که در کنسرت موفق ترکیه داشتند و بعد از آن در همه برنامههای بعدی با رضایت تماشاچیان روبهرو بوده را اجرا کنند. از گوشه و کنار مردم آهنگهای «ترنج»، «جبر جغرافیایی»، «روبهرو» و «دل زارم» را درخواست میکردند.
نامجو در شروع قسمت دوم از مخاطبانی که از ساعت شش در سالن بودند، تشکر کرد و از طرف مدیریت صدای سالن بابت تنظیم نبودن میکروفون و صدا در بخش اول عذرخواهی کرد و مردم با تشویق نشان دادند که پذیرفتند و ادامه داد یکی از مشکلاتی که موسیقی ایران باهاش مواجهه است و میتواند بهعنوان یک تحقیق دانشگاهی باشد این است که به اون عقبیها خوش می گذره؟! با گفتن این جمله، سالن از خنده منفجر شد و شور و حال دوباره به صحنه بازگشت. قرار شد دست نزنیم. چون به گفته نامجو ما ایرانیها در مقایسه با ترکها جز با ریتم شش و هشت نمیتوانیم هماهنگی لازم برای دست زدن با ریتم را داشته باشیم و باز این هم به قول خودش میتواند موضوعی برای کار تحقیقاتی در موسیقی باشد. به درخواست او و با رهبری نوازنده درامز جمعیت همخوانی میکرد؛ و این یک مسابقه بود که باید از تماشاچیان تورنتو که در صدر جدول «تماشاچیان هماهنگ» بودند پیش میافتادیم. تجربه جالبی بود، انگار خلاقیت نامجو به تماشاچیان هم سرایت کرده بود. جبر جغرافیایی را با هم خواندیم.
نامجو گله داشت که «ما مردم نوستالژی پرور» همهاش در حال تحسین گذشته هستیم، «حالا دیگر صبحانه هیچکداممان سیگار و چایی نیست، ولی همه از آهنگهای قدیمی استقبال میکنند و آهنگهای جدید هم که هیچی.»
قطعه بعدی قطعه «مریم» بود، نامجو توضیح داد که مریض و سرماخورده است و شاید دلیلی بر افت صدایش باشد، کما اینکه دوستانش همیشه نامجو را از گفتن این حرف بازمیدارند ولی نامجو اعتراف میکند چون میخواهد نان حلال سر سفره زن و بچهاش ببرد قطعه «مریم» از آلبوم «صفر شخصی» را به همسرش بهار تقدیم کرد.
برای محسن نامجو بهعنوان هنرمندی آوانگارد، تأثیرگذار و مطرح در موسیقی ایران موفقیت در زندگی شخصیاش یک ارزش محسوب میشود و احترامش دوچندان، بهخصوص در دنیایی که به قول عباس کیارستمی «بسیاری عاشق، بسیاری معشوق، عاشق و معشوق انگشتشماری …». ذهنم هوشیارانه نامجوی روزهای زندگی در ایران، نامجوی مصاحبه بیبیسی، نامجوی کاریکاتورهای منتقدانهاش را با آنچه میدیدم مقایسه میکرد. روند رشد و شکوفایی نهتنها در موسیقیاش بلکه در ظاهرش و همه آنچه یک هنرمند را در تعادل و تناسب قرار میدهد، آشکار بود. ارتباط مخاطب با موسیقی و کنش و واکنش حسی با خواننده کاملاً ایجاد شده بود، انگار هر فردی بهطور مستقل با فضا و موسیقی و بیان نامجو همه جانش گوش شده بود.
با همخوانی منحصربهفرد مخاطبان با قطعه «مریم» که حتی پس از تمام رهبری درامر و پایان آهنگ ادامه داشت، ارواین را در صدر جدول تماشاچیان قرار داد. قطعه «دل زارم» فریدون فرخزاد را نامجو برای اولین بار از آرش سبحانی شنیده بود و از آرش بهعنوان یک دوست خوب تشکر کرد. او این قطعه فریدون فرخزاد را به یاد او بازخوانی کرد.
قطعات «باد نوبهاری»، «قشقایی»، «دل زارم»، «مریم» و «جبر جغرافیایی» قطعاتی بودند که در قسمت دوم برنامه اجرا شدند. وقتی مردم گروه را تشویق کردند، نامجو گفت: «شما در آخر تشویق میکنید و ما میرویم پشتصحنه و باز تشویق میکنید تا برگردیم و ترنج را اجرا کنیم» همین اتفاق هم افتاد و ترنج به شکل بسیار مفصلی مفصل اجرا شد. اول نوازنده پرکاشن شروع کرد بعد دو نوازنده بعدی گیتار برقی و بیس آمدند و در آخر نامجو که این بار ایستاده خواند. خانمی دستهگلی ازگلهای رز قرمز را به نامجو داد و او بعد از تشکر گلها را به سمت مردم، در چند جهت مختلف پرتاب کرد، من خوششانس بودم و گلی هم نصیب من شد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…