تا به حال علی جنتی، وزیر ارشاد و حسن روحانی، رییسجمهوری ایران چندین بار گفتهاند که با چنین رویکردی موافق نیستند. اما به تازگی علی جنتی گفته است، دیگر پیگیر این مساله نخواهد بود. اجرایی شدن محدودیتهای اجتماعی در شهر مشهد چنان مینماید که انگار سخنان نماینده ولی فقیه در این شهر، فصل الخطاب است و کسی را یارای مقابله با آن نیست. کنسرتها مرتب لغو میشوند و محدودیتهایی از جمله ممنوعیت دوچرخهسواری برای زنان شدت مییابد.
در این میان جوانان مشهدی چه میکنند؟ تفریح آنها چیست؟ اصلا در مشهد چه خبر است؟ آیا علمالهدی اختیارات بیحد و حصری دارد؟ مشهد به غیر از مرقد امام رضا، چه ویژگی استراتژیکی دارد که چنین مورد توجه است؟
اینها بخشی از سوالاتیست که با محمدصادق جوادیحصار، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی که خود در استان خراسان رضوی ساکن است و چندین بار سخنرانیهایش در مشهد لغو شده، مطرح کردیم. در ادامه متن کامل این گفتوگو را میخوانید:
شاید لغو پیاپی کنسرتها و انتشار اخبار مربوط به ایجاد و شدت یافتن محدودیتهای اجتماعی در مشهد اینطور نمود دارد که انگار این شهر ولایتی مستقل از ایران است. وزیر ارشاد پس از اعتراضهایش به لغو کنسرتها از پیگیری این مساله در خصوص شهر مشهد کنار کشید و رییسجمهوری نیز با وجود اعتراضهایی که به این مساله داشت، انگار دستش از این شهر کوتاه است. خلاصه بپرسم، در مشهد چه خبر است؟
این رویکرد در مشهد، حاصل نگاه مبنایی است که از طرف پارهای از مسوولان خصوصا حوزه فرهنگی و ائمه جمعه که در راس آنها آیتالله علمالهدی قرار دارد، اتخاذ میشود. آقای علمالهدی و نحله فکری که از این رفتار تبعیت میکنند، معتقدند که مشهد و قم متفاوت هستند. این دو شهر حریم امام هستند و در این حریم نباید رفتارهای خلاف شان اتفاق بیفتد. رفتارهای خلاف شان از نگاه این آقایان همان چیزهاییست که تا به حال نسبت به آن عکسالعمل نشان دادهاند. مثلا برگزاری جشنواره فیلم فجر و اجرای کنسرت ولو با مجوز قانونی وزارت ارشاد در این شهر با مشکل روبهرو است. امروز این وضعیت از عرصه مشهد هم گستردهتر شده و به کل استان خراسان رضوی سرایت کرده است.
نمیدانم موسیقی و کنسرت در جامعه ایرانی با توجه به آمیختگی آن با فرهنگ غنی ایرانی چه آزاردهندگی برای دوستان ما دارد که میخواهند آن را از بستر خانواده ایرانی و بعد خراسانی و مشهدی دور کنند
مثلا اگر در نیشابور، چناران و شهرهای اطراف مشهد قرار باشد کنسرت موسیقی برگزار شود با آن مخالفت میشود. بعید نیست کمکم دامنه این مساله به خراسان بزرگ کشیده شود و بگویند چون از اول خراسان بوده، پس باید در بیرجند و بجنورد هم همین اتفاق بیفته و آنجا هم کنسرت برگزار نشود. داستان آقای علمالهدی و رویکردی که ایشان دارد قرائت ویژه و خاصی از شریعت است که بسیاری از مشرعین و متدینین هم با آن همراهی ندارند. آن تفکیکی که ایشان میان مشهد و قم با دیگر شهرهای کشور میگذارد از نگاه خیلی از بزرگان اهل شریعت مورد قبول نیست. اما ایشان فعلا بر مسند قدرت است و با صراحت میگوید هرکس غیر از روشی که ما زندگی میکنیم، زندگی کند میتواند مشهد را ترک کند و برود. به نظرم این نوعی حقکشی است. همه شهروندان مشهدی آزاد هستند که از حقوق مساوی با دیگر شهروندان ایرانی برخوردار باشند. ضرورتی نیست کسی در مشهد به دلیل استفاده از حقوق طبیعی، قانونی و شهروندی خود تحت فشار قرار بگیرد.
در گفتوگویی که پیشتر با شبکه بیبیسی داشتید گفتید که آقای علمالهدی به عنوان نماینده آیتالله خامنهای مجوز قانونی برای اتخاذ چنین تصمیمهایی ندارد. ایشان هر هفته در نماز جمعهها صحبت میکند و همین تفکری که شما از آن صحبت کردید را به صراحت بیان میکند. در مشهد همچنین آقای ابراهیم رییسی را داریم که داماد آقای علمالهدی است، نامش به عنوان کاندیدای رهبری مطرح شده و آستان قدس رضوی را در اختیار دارد. یعنی این قدرت، بیحد و حصر به ایشان داده شده که بخواهد مشهد را جدا کند؟ این قدرت از کجا آمده؟
یکی از ایراداتی که در قوه نمایندگی ولی فقیه در استانها همیشه وجود داشته، این است که این نمایندگان در کلیه تصمیمگیریها و برنامهسازیهای فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی استانها اعمال نظر و دخالت میکنند و در مقابل هیچوقت پاسخگو نیستند. از نظر قانونی هیچکس هم نمیتواند آنها را مواخذه کند چون مسوولیتی ندارند. نماینده ولی فقیه در استان نقش هماهنگکننده را بین مجموعهها دارد و عملا مسوولیت اجرایی ندارد. اما هرکاری که بخواهد در استان رقم بخورد، بالاخره به نحوی باید نظر ایشان تامین شود به استناد اینکه این مساله حتما به معنای تامین نظر دستگاه رهبری است.
آقای علمالهدی در آخرین خطبههای نمازجمعه گفت اینجا شهر زیارت است و نه سیاحت. ولی واقعیت این است که هرکس به حرم امام رضا میآید بعد از دو ساعت باید به شهر برود، تفرج و خریدی داشته باشد
واقعیت این است که مجموعههای نمایندگیهای رهبری در استانها در مقام اجرا هیچ مسوولیت مستقیمی ندارند. مدیر عالی مباحث اجرایی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی در هر استانی، استاندار است و او باید پاسخگوی همه مناسبات سیاسی و فرهنگی همان استان باشد. ولی متاسفانه در بسیاری از موارد مشاهده میشود که اصلا و ابدا در برابر نظرات نمایندگان ولی فقیه مقاومتی نمیکنند و بنای آن را هم ندارند. اگر جایی هم مقاومت کنند محکوم به شکست هستند. این سنتی است که طی سالهای مختلف گذاشته شده است. البته در استانهای فراوانی از کشور نمایندگان محترم ولی فقیه به مطالبات و نیازهای مردم توجه دارند. حتی ممکن است در مواردی با مردم اختلافاتی پیدا کنند ولی سخن آرام و بیان شیوایی دارند و مطالبات خود را در قالب خواسته و تقاضا مطرح میکنند. آمرانه و سخفیف سخن گفتن و دیگران را از موضع قدرت نهیب زدن کار پسندیدهای نیست اما متاسفانه شاهدیم گاهی امام جمعه شهر ما این گونه برخورد میکند که اصلا در شان خطیب نمازجمعه و نماینده ولی فقیه نیست. آرزو میکنیم این روش را عوض کنند و ادامه ندهند چون این روش قطعا نتایج مطلوبی نخواهد داشت. در حالیکه «الانسان حریص ٌ علی ما مُنِع» یعنی انسانها بر هرچیزی که منعشان کنید، حریصتر میشوند. نمیدانم موسیقی و کنسرت در جامعه ایرانی با توجه به آمیختگی آن با فرهنگ غنی ایرانی چه آزاردهندگی برای دوستان ما دارد که میخواهند آن را از بستر خانواده ایرانی و بعد خراسانی و مشهدی دور کنند. این روضهخوانی، عزاداری، سنچکوبی و طبل زدن هم آلات موسیقی هستند. الان میخواهند دانشکدههای مداحی باز کنند که آواها و نواهای موسیقیایی یاد بگیرند تا بتوانند به وسیله دستگاههای موسیقیایی تاثیر بیشتری بر مخاطبانشان بگذارند. در حالیکه باید بررسی شود استفاده ابزاری از موسیقی در جهت خواسته خود، چقدر جواب میدهد.
آقای رییسی چطور؟ نام ایشان به جز برای جانشینی رهبری و تولیت آستان قدس رضوی – انتصاب توسط آیتالله خامنهای – به تازگی نیز مطرح شده. در فایل صوتی که از آقای منتظری منتشر شد، ایشان نیز در آن جلسه حضور داشتند. آقای رییسی در مشهد چقدر قدرت اجرایی و تصمیمگیری دارد؟
گذشته آقای رییسی که هرچه بوده، روشن است. در آن موارد نکته تازهای برای گفتن ندارم. اما ایشان بعد از فوت آیتالله طبسی به مشهد آمد و تولیت آستان قدرس را به او واگذار کردند. راهبردی که از طرف رهبری برای ایشان تعیین شده این است که باید به زوار امام رضا خدمات بیشتری داده شود و به مجاورین حضرت، فقها و نیازمندان مشهدی توجه بیشتری بشود. البته هنوز برای قضاوت عملکرد ایشان زود است اما تا به حال این راهبرد را مد نظر داشته است. آقای رییسی در تلاش است تا امکانات بیشتری را برای زوار ایجاد کند و برای سفر راحتتر و مطمئنتر زوار بسترسازی کند تا اقامتی آسودهتر داشته باشند. ولی این مساله از جهاتی با رویکرد آقای علمالهدی در تعارض قرار دارد. آقای علمالهدی در آخرین خطبههای نمازجمعه گفت اینجا شهر زیارت است و نه سیاحت. ولی واقعیت این است که هرکس به حرم امام رضا میآید بعد از دو ساعت باید به شهر برود، تفرج و خریدی داشته باشد. ولی رویکرد آقای علمالهدی این نیست و میگوید نمیشود نیم ساعت زیارت کرد و بعد به عیاشی رفت. در حالیکه مشهد شهر توریستی نیست و جای خاصی برای سیاحت ندارد. شاید بتوان تا آرامگاه فردوسی رفت، تا نیشابور دوری زد یا برای رستوران شاندیز به طرقبه رفت. در حال حاضر توریسم مشهد، توریسم غذایی است که به تازگی مورد توجه قرار میگیرد. یا گشتی در اطراف مشهد زدن. اصلا شرایط توریستی که ایشان از آن مثال میزند، وجود ندارد. اصلا در مشهد مگر چه اتفاقی افتاده که ایشان از عیاشی صحبت میکند؟ مردم کیلومترها راه از اقصینقاط ایران مسیر طی میکنند تا به مشهد برسند تا در حرم و حریم آن باشند. فوقش تا شاندیز برود ناهاری بخورد. کجای این مساله عیاشیست که ایشان چنین الفاظی را به کار میبرد؟
تمام گردش جوانها این شده که چهار تا پسر در یک طرف خیابان احمدآباد ساعتها راه بروند. چهار تا دختر هم به پارک بروند و با هم بستنی بخورند. کل تفریح بچههای ما همین شده است
خود جوانهای مشهد چطور؟ این روزها که بحث لغو کنسرتهاست، مساله ممنوعیت دوچرخهسواری برای زنان در مشهد مدتهاست که مطرح شده. تشدید محدودیتهای اجتماعی در سخنان ائمه جمعه و خصوصا شخص آیتالله علمالهدی خودنمایی میکند. از توریستها و زوار بگذریم. خود جوانها در این شهر برای تفریح و شاد بودن چه امکاناتی در اختیار دارند؟
هیچی. جوانهای مشهد از محرومترین جوانهای کشور ما هستند. تمام تفریح بچههای ما در مشهد بازیهای اینترنتی و کامپیوتری در باشگاهها یا بیلیارد بازی کردن است. نه امکانات ورزشی آنچنانی داریم و نه امکان تفرج. دو پارک آبی در مشهد هست که معمولا توریستها و زوار از آن استفاده میکنند. بچه مشهد یا باید در خانه پای اینترنت باشد یا با رفقایش ساعتها در خیابان راه برود. گردش سالم و مفرحشان این است که شبها چند نفری به طرقبه و شاندیز بروند و شامی بخورند که همه جوانهای مشهد هم از چنین امکان مالی برخوردار نیستند. بیچارهها باید به سینماهایی بروند که فیلم جذابی برای نمایش ندارد، کنسرت و نمایشی هم نیست. در پارکها بچرخند میشوند علاف. در بلوار سجاد، احمد آباد یا خیابان دانشگاه راه بروند میشوند سرگردان و متهم به مزاحمتهای خیابانی. اتفاقا از این جهت باید به آقای علمالهدی بگوییم شما که جوانها را از این برنامهها منع میکنید، خب به چه چیزی جذبشان میکنید؟ چه فرصت و امکانی در اختیارشان میگذارید؟ یعنی همه جوانهای ما حتما باید به دعای ندبه و کمیل بروند؟ دعای توسل و فرج بخوانند که بگوییم مشهد مقدس است؟ ولی بچههای مومن مسلمان مشهدی حق حیات و شادمانی ندارند؟ حق ندارند از جوانی لذت مشروع ببرند؟ همان لذتی که شما مجوز میدهید. واقعا هیچ امکانی در مشهد نیست. شهر دو میلیون و پانصدهزار نفری مشهد یک پارک ملت داریم که از قبل انقلاب باقی مانده است. هنوز هم تفریح مناسبی در این پارک نیست. یک شهربازی مختصر نیست. در بالای پارک کوهسنگی چندین شهید گمنام را دفن کردهاند و این پارک هم شده مکان مقدسی که اگر کسی در آن راه برود به او میگویند از شهدای گمنام خجالت نمیکشی که گوشهای از موهایت معلوم است. یا کسی در پارک وکیلآباد راه برود که از قدیمیترین پارکهای این شهر است، نوع دیگری برخورد میکنند. فضا، فضای نشاط و شادمانی نیست. عدهای در تلاش هستند که این شهر را محزون جلوه بدهند. تصورشان این است که محبت اهل بیت با حزن همراه است. هرکه محرومتر باشد حتما بیشتر ائمه و امام رضا را دوست دارد. این قرائت برای من و جوانان قابل درک نیست. من مخاطب این جوانها هستم و با سوالهایشان روبهرو میشوم.
چه سوالهایی میپرسند؟ مسالهشان در خصوص این تصمیمات و به قول شما اندوهگین جلوه دادن مشهد چیست؟
موارد فراوانی هست. جوانها به من میگویند شما چه ابزاری برای شادمانی ما در اختیارمان میگذارید که بتوانیم از آن استفاده کنیم؟ تمام گردش جوانها این شده که چهار تا پسر در یک طرف خیابان احمدآباد ساعتها راه بروند. چهار تا دختر هم به پارک بروند و با هم بستنی بخورند. کل تفریح بچههای ما همین شده است. امکانات کمهزینه و سالم و عمومی در اختیار بچهها نیست. اماکن ورزشی و تفریحی مناسب خیلی کم داریم. خانوادهها توان مالی ندارند که به تمام خواستههای بچهها پاسخ مثبت بدهند. بعد این بچهها جری میشوند. بعضی اوقات حرفهایی از جوانها میشنوم که باور کردنش سخت است. مثلا میگویند وحشت شما از این است که کنسرتی در مشهد برگزار شود و دو سه هزار نفر در آن شرکت کنند اما برای شرکت در نمازجمعهتان دو هزار نفر آدم ندارید. در حالیکه این حسها را باید خنثی کرد. باید به جوانها اجازه اظهارنظر و وجود داد تا بتوانند تمایلاتشان را به شکل مشروع برآورده کنند. آقای علمالهدی هم نظراتش را ارشادی، پدرانه و با محبت به جوانها بگوید. از طرفی ایشان باید به به مسوولان بگوید به مردم خدمت کنید تا بتوانند شاد زندگی کنند. نه اینکه به مسوولان پیام بدهد که برنامهسازان بدانند این شهر، شهر علیبن موسی الرضا است و در این شهر هرکس بخواهد برنامههای موسیقیایی و به تعبیر ایشان لهو ولعب برگزار کند از این شهر برود. مردم این شهر هم شهروند جمهوری اسلامی هستند و با بقیه شهروندان فرقی ندارند.
در صحبتهایتان به فیلمهای سینما اشاره کردید. تمامی فیلمهای ساخت ایران که در سینماهای مختلف به نمایش درمیآیند، در مشهد پخش نمیشوند؟ در حوزه سینما با وجود مجوز وزارت ارشاد و ساخت یک فیلم فیلترهای خاصی وجود دارد؟
بله. این مساله اتفاق افتاده. نگذاشتند خیلی از فیلمها در مشهد به نمایش دربیاید. در همین سالهای گذشته در مشهد بعضی از فیلمها به نمایش درنیامد.
پارک آبی که گفتید چطور؟ برخی از این پارکها فقط مخصوص آقایان است. گفتید فقط دو پارک آبی هست، آیا زنان اجازه استفاده از این پارکهای آبی را دارند؟
بعضی از روزها یا ساعتهای خاصی هست که خانمها هم میتوانند از پارکهای آبی استفاده کنند. البته این پارکها سرپوشیده است.
محمدرضا پهلوی هم میگفت هرکس نمیخواهد در حزب رستاخیز باشد من به او پاسپورت میدهم که از کشور برود. این منطق نه تنها شکستخورده است بلکه اسلامی و دینی نیز نیست
با توجه به صحبتهای شما، فضای این شهر همانطور که گفتید حزنانگیز است. از وجود مرقد امام رضا در این شهر که بگذریم، اهمیت سیاسی استراتژیک مشهد در چیست که چنین شرایط ویژهای بر آن سایه افکنده است؟
مشهد قطب فرهنگی کشور است. دانشگاههای بزرگ علوم پزشکی و فردوسی در این شهر واقع شده که اعتبار دانشگاهی و علمی مهمی در ایران دارند. مشهد خاستگاه فرهنگی و جلوهگاه حضور شخصیتهای علمی بزرگ ایران بوده و همچنان هم همینطور است. مشهد شهر علم، فرهنگ، تمدن و پژوهش است. این شهر علاوه بر این مسایل خاستگاه اندیشههای بزرگی چون خاندان شریعتی و آقای مطهری و خود آقای خامنهای است. ادبیات خراسانی اصلا ادبیات فخیمهای است. به ادوار گذشته که برمیگردیم مشهد کانون علم و فرهنگ خراسان بزرگ بوده. نیشابور و طوس هم همینطور. این شهر، شهر علم و ادب و هنر و موسیقی است. نمیدانم چه آفتی میخواهد این شهر را بگیرد که عدهای میخواهند تمام بنیانهای فکری و فرهنگی ما را مضمحل کنند و فقط نوحهخوانی را در این شهر رایج کنند. ما منکر این نیستیم که باید برای مصیبتهایی که بر اهل بیت رفته سوگورای کنیم ولی آخر هر روز؟ یک شیعه مشهدی هیچوقت حق ندارد شاد باشد، بخندد و موسیقی گوش کند؟ این چه نسخهای است که آقایان برای جوان مشهدی میپیچند. اصلا سوال من از این حضرات این است که آیا خود ائمه در روزگارشان به پیروانشان همین چیزهایی را تجویز میکردند که شما اصلا شاد نباشید؟ در حالیکه در اسلام نمونههای بسیاری داریم که هیچچیزی به اندازه نشاندن یک لبخند بر لب مومن اثر ندارد اما اینها میخواهند فقط اشک و ماتم تجویز کنند. البته همه علما و حوزه علمیه مشهد اینطور نیستند. از اول انقلاب تا الان آیتالله شیخ ابوالحسن شیرازی که یک قدیس به تمام معنا بود امام جمعه مشهد بود ولی اینجور رفتارها از او دیده نمیشد. آقای عبایی خراسانی مجتهد مسلم و فقیه برجسته بود ولی اینگونه رفتار نمیکرد. آقای عبادی پدر دو شهید و دیگر امام جمعه مشهد بود اما هیچوقت این سخنان از او شنیده نمیشد. الان هم حوزه علمیه مشهد همراهی و همداستانی زیادی با این بیانات آقای علم الهدی ندارد. آقای علمالهدی صدایش را بلند میکند به این خیال که اگر صدایش بلند شود، منطقش طبیعی است. در حالیکه این منطق که میگوید هرکس مثل من فکر نمیکند شهر را بگذار و برود، منطق شکست خوردهای است. محمدرضا پهلوی هم میگفت هرکس نمیخواهد در حزب رستاخیز باشد من به او پاسپورت میدهم که از کشور برود. این منطق نه تنها شکستخورده است بلکه اسلامی و دینی نیز نیست. در دین ما میگویند «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ». این رشدی که میخواهیم از آن دفاع کنیم کجاست؟ یا آن غی که میخواهند نهی کنند کجاست؟ جوانهای ما چه گناهی دارند که باید اینقدر تحقیر شوند؟ به جوانی که میخواهد شاد باشد بگویید ولنگار؟ چرا رونق و جوانی و جلای این جوانان را با عیاشی و بیبندوباری توام میکنید؟ این جفا و حقکشی است. به نظر من هیچکس در حوزه قانونی، مدنی و شرعی حق ندارد اینجور تحکمها را به مردم داشته باشد. حتی اگر از موضع دین باشد که دین ما، دین سماحت و سهولت است. بردباری در شریعت محمدی موج میزند. این خشونتورزیها در منطق اسلام جایگاهی ندارد. من هرچقدر پیرامون پیامبر اسلام، ائمه اطهار و علمای برجسته دینی مطالعه میکنم با نمونههای کمی از این مدل سخن گفتنها برخورد میکنم. البته این نمونهها هست و آقای علمالهدی یکی از نمونههای اینچنین سخن گفتن است.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…