بیشتر کسانی که منطق آقای امام جمعه مشهد را در نفی برگزاری کنسرت در مشهد شنیدند، دچار تعجب شدند که چگونه میتوان برخی از مناطق یک کشور را از شمول یک قانون مستثنا کرد، اگر برگزاری کنسرت غیرقانونی است، در این صورت فرقی نمیکند که در تهران باشد یا در تبریز یا قم یا مشهد؛ در همه جا ممنوع است ولی اگر برگزاری آن قانونی باشد باز هم قضیه فرق نمیکند و در همه جا مجاز به برگزاری است. البته منکر رعایت برخی از عرفها نیستیم. مثلاً کنار حرم کنسرت برگزار نمیکنند، مردم خودشان این عرفها را رعایت میکنند، همچنان که برگزاری فوتبال هم در چنان محلی عرف نیست، هرچند انجام فوتبال قانونی است. بنده در این یادداشت به دنبال نقد حقوقی دیدگاه و نظر ایشان نیستم، چون نیازی به چنین نقدی نیست. ولی میخواهم به نکته مهمتری اشاره کنم که نتیجه این نوع برخوردهاست. ابتدا مورد جدیدی که اتفاقاً مربوط به تولد امام رضا (ع) است را نقل میکنم.
روزهای گذشته که مصادف با تولد امام هشتم بود، تابلوی بزرگ و زیبایی از طرف یکی از فرمانداری شهرهای جنوبی کشور در خیابان اصلی نصب شده بود بدین مضمون که: «ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت امام حسن عسکری را به عموم شیعیان تبریک عرض مینماییم. روابط عمومی فرمانداری …». شاید بلافاصله بگوییم که این فقط یک اشتباه بوده که هر جایی ممکن است رخ دهد. در پاسخ باید بگوییم که بله اشتباه بوده، ولی این اشتباه ریشه در جایی دارد که توجه به آنجا مهم است. فراموش نکنیم که این طور موارد معدود نیست، بارها و بارها موارد گوناگونی از این نمونهها دیده شده است. ولی بهتر است که تجربه خود را بگویم این تجربه بسیار مهم است، زیرا آثار و عوارض وحشتناک آن را بعداً با چشم دیدند. این مطلب را یک بار در همان سال ۱۳۸۱ نوشته بودم شاید مطبوعات آن زمان به دلیل ترس از سعید مرتضوی آن را منتشر نکرده باشند. اکنون که سعید مرتضوی در سعی میان این دادگاه و آن دادگاه است، بعید است که کسی بیم و هراس از انتشار این مطلب را داشته باشد.
فردای روزی که مرا در آبان سال ۱۳۸۱ بازداشت کردند برای تفهیم اتهام به دادگاه، نزد سعید مرتضوی بردند. وقتی وارد دادگاه شدم و نشستم، صدای اذان ظهر در مجتمع بلند بود. تفهیم مثلاً اتهام و انواع و اقسام گفتگوهای باربط و بیربط با مرتضوی تا حدود ساعت ۵ طول کشید. غروب آفتاب نیز در آبانماه خیلی زود است. وقتی که کارها انجام شد به من گفت که دستور دادهام در زندان برایت امکانات فراهم کنند که اگر بخواهی چندین روز را به پیشباز بروی (منظورش روزه مستحبی پیش از آغاز ماه رمضان) نگاهی کردم و با لبخند گفتم ولی امشب شب اول ماه رمضان است! ظاهراً آقای مرتضوی اصلاً نمیدانست که ماه رمضان آن شب آغاز میشود. سرزدن این خطا از یک نفر که با امور عبادی آشنا باشد، بعید و غیرممکن است. ولی تا اینجای ماجرا مشکلی نبود. مسأله از وقتی آغاز شد که یک نفر دیگر نیز به آنجا آمد و با او کار داشت و در نهایت به مأموران گفت مرا به زندان برگردانند. چون دیدم وقت تنگ است و در حال غروب شدن، گفتم پس من نمازم را اینجا بخوانم و بعد بروم. قبول کرد. جالب اینکه خودش متوجه این مسأله نشده بود. به اتاق کناری رفتم و حدود ده دقیقه نماز خواندم و برگشتم و مرتضوی همچنان مشغول ادامه کارش با آن فرد دیگر بود. تقریباً غروب شده بود یا چند دقیقهای مانده بود و منتظر مأموران بودم که یکباره مرتضوی با عجله کیف خودش را برداشت و به محافظش گفت؛ بگو راننده آماده باشد تا به وزارت خارجه برویم، جلسهام دیر شده است (تا آنجا که به یاد دارم گفت در وزارت خارجه جلسه داشت) و سریع همزمان با من محل را ترک کرد، در حالی که از اذان ظهر تا غروب آفتاب با من بود و نماز نخواند و حتی وقتی هم دید من نماز خواندم باز هم به خودش زحمت نداد که بر حسب ظاهر سازی هم که شده اقدامی کند. اینجا بود که اشتباهش درباره به پیشباز رفتن ماه رمضان نیز معنادار شد.
همین جا توضیح دهم که لزوماً نسبتی میان ادای وظایف شرعی افراد و تأثیر آن بر انجام وظایفه آنان نمیبینم، ولی چگونه میشود که یک نفر در مقام قاضی مهمترین پروندهها در نظام قضایی ایران چنین وضعی داشته باشد؟ جالب اینکه پس از آنکه متن من در این باره منتشر شد، او نه تنها آن را تکذیب نکرد بلکه همکارانش هم بجای متأسف بودن میخندیدند. الآن متوجه شدهام که به احتمال زیاد همکارانش هم از این وضعیت او بخوبی مطلع بودهاند. نتیجه آن رفتار چه شد؟ کهریزک! یکبار به یکی از دستاندرکاران امور آن روزگار گفتم کهریزک محصول باز گذاشتن دست آن فرد در انجام هر کاری بود. مسأله اصلی در سال ۱۳۸۸، نتایج انتخابات و ابهامات در مورد آن نبود، آن را میشد حل کرد، مسأله اصلی کهریزک بود که نقش آقای مرتضوی در آن باید مورد رسیدگی قضایی البته از نوع منصفانهاش قرار گیرد.
قصدم از بیان این خاطره و آن تابلو، این است که نتیجه ذهنیت و اندیشهای که پشت ظاهرسازیها هست را بیان کنم. هیچچیز برای مذهب و هر پدیده ایمانی کشندهتر و بدتر از ظاهرسازی و نفاق نیست. به میزانی که بر ظواهر و اینگونه مسایل تأکید شود از عمق ایمان واقعی مردم کاسته میشود، و از همه بدتر اینکه کارگزاران حکومتی با ظاهرسازی و دورویی، مثل خوره ایمان مردم را از درون تهی میکنند. با منع برگزاری کنسرت در مشهد چهره این شهر ایمانی و منزه نمیشود، بلکه دورویی و نفاق در آنجا نهادینه میشود. بعد کمکم چشم باز میکنیم میبینیم مردم در ظاهر مسلمان و مومن به نظر میرسند، ولی در واقعیت امر چیزی از این ایمان و اسلام بروز پیدا نمیکند. این وضعیت فقط برای کسانی مناسب است که خودشان هم چندان تقیدی به باطن و باور قلبی ندارند. این رفتار موجب میشود که گوش به فرمانترین کارگزاران، بیش از دیگران خود را کاسه داغتر از آش جا بزنند و یکتنه متولی اسلام و انقلاب شوند. حال که وضع مذهبی مرتضوی را دیدید، بد نیست که وضع انقلاب او را هم بدانید. یکی از قضات معتبر و مستقل که زیر بار دستورات و فرمایشات نمیرفت تعریف میکرد که مرتضوی سعی میکرد با گفتن اینکه انقلاب در خطر است او را مجاب به نگرش مورد نظر خودش در احکام قضایی نماید. او هم پاسخ میدهد که من یک برادرم شهید شده، خودم سالها در جبهه بودهام و جانباز هستم و در ۹ عملیات شرکت داشتهام، تو کدامیک از این کارها را کردهای که این طور وکیل مدافع انقلاب شدهای؟!
شاید قضیه را طور دیگری هم بتوان دید. اگر یک زن ایرانی در المپیک با حجاب وارد مسابقات شود، اهمیت بسیار کمتری نسبت به حضور یک خانم باحجاب آمریکایی یا مصری دارد. وقتی که آن خانم مصری با پوششِ سر، روی سکوی المپیک رفت، همزمان خانمهای دیگر مصری در بخش شیرجه و شنا هم مسابقه میدادند. بنابراین از نظر بیننده آن حجاب انتخاب اوست، همین طور در مورد خانم باحجاب آمریکایی. ولی در مورد حجاب زنان ایرانی، بیش از اینکه وجه انتخابی و ارزشی داشته باشد، نوعی لباس رسمی و قانونی است، به همین دلیل از نظر ناظر بیرونی، این نوع پوشش، مصداق حجاب موردنظر نیست، بلکه نوعی پوشش رسمی است و در نتیجه اهمیت و بازتاب مناسب را نزد مخاطب پیدا نمیکند. هنوز فراموش نکردهایم برخی از مجریان و دستاندرکاران صداوسیما را که با حجاب کامل در صفحه تلویزیون حضور پیدا میکردند، ولی به محض آنکه ارتباط خود را با این جعبه جادو قطع کردند، رفتار مورد نظر خود را بروز داند.
این نگرش و رفتار نتیجه وحشتناکی در بلندمدت دارد. اول اینکه اعتبار و اصالت نمادهایی که معرف تدین و ایمان است را نزد ناظر و حتی عاملان به آن، کم میکند و نوعی دلزدگی از آن ایجاد مینماید. ولی مهمتر از آن اینکه خلوص مومنانه را از میان میبرد و افراد ناخالص، اعتبار دیگران را نیز مخدوش میکنند. شاید بپرسید پس چرا علیرغم این تبعات، باز هم شاهد این نوع برخوردها هستیم؟ حتماً دلایل گوناگونی دارد ولی به نظر میرسد که چشم پوشاندن بر واقعیت و اینکه انشاءالله گربه است یک علت مهم است. آقایان نمیخواهند واقعیت موجود را به رسمیت بشناسند و حتی نمیخواهند بپذیرند که چنین واقعیتی وجود دارد. این واقعیت که رفتارها و سبک زندگی بسیاری از مردم متفاوت از چیزی است که آنان گمان میکنند. این کار نوعی به خواب زدن است که قصد بیدار شدن ندارد.
منبع: هفته نامه صدا