یکی از بارزترین تفاوتها میان سیاست مدرن و سیاست استبدادی، قداستزدایی از امر سیاست است.
در سیاست مدرن، حاکمان هیچ شایستگی بیشتر از رایی که آوردهاند و آن هم برای دورهای محدود ندارند، نه فر ایزدی دارند و نه به عنایت خداوند مستظهر هستند. سیاستمدار مدرن کسی است مثل یک مهندس و دکتر و نانوا، خوب و بد بودنش به نتیجه کاری است که بر جای میگذارد، همواره در معرض نقد بی امان رسانههاست و باید و باید که پاسخگو باشد.
اما در ایران استبداد پرور، حاکم چه شاه و چه فقیه همواره به نوعی بند است به عالم ماورا. شاه و رهبر همیشه دم از حکمت و دانشی میزنند که لدنی است و دیگران، لیاقت دانستناش را ندارند و هر چه میگویند لاجرم حکیمانه است.
خسرو پرویز میگفت من انسانی هستم در میان خدایان و خدایی هستم در میانِ آدمیان و از بد حادثه این سایههای سنگین خدا هیچگاه از سر ملت ایران کم نشد و انقلاب غمانگیز سال ۵۷ با بر باد دادن عواید نیمبند سیاست مدرن که با مشروطه پدید آمده بود، موجودات نامریی را وارد سیاست کرد که در پس و پشتِ ولی فقیه و جمهوری اسلامی و بلکه کائنات به رتق و فتق امور میپردازند و عجبا که همگی با منویاتِ ولی فقیه همساز و دمسازند. این چند کلمه حقیقت تلخ سیاستِ ایرانی است که در شرایط عادی هر ناظر ذی شعوری را به خنده میاندازد، اما تبلیغات سهمگین جمهوری اسلامی و چوب و چماقی که در صورت کتمان بر سر منکران فرود میآید، لبخند را میخشکاند و گریه سزوارتر است. اینک ۵ موجود نامریی که در جمهوری اسلامی این سو و آن سو میروند:
۱ـ امام زمان، زمینِ استبداد
سر تا پای تاریخ امام دوازدهم شیعیان با شک و تردید آمیخته است. اینکه حتی هم عصران او مردد بودند که حسن عسگری، فرزندی داشته یا نه. اینکه دو نایب اول و دوم در دورهای که صغری مینامند، اقبالی در میان شیعیان نیافتند و تنها نایب سوم «نوبختی» بود که شیعه را مجموع کرد و چند باری توقیعی نشان بزرگان شیعه داد که میگفت از سوی امام غایب است و این باور را ترویج کرد که میتوان به امام نادیده هم مثل خدای نادیده ایمان داشت، به کار ما نمیآید.
میتوان به امام زمان اعتقاد داشت و معتقد بود که در آخر تاریخ کسی خواهد آمد و به قهر و غلبه، خوبی را بر بدی چیره میکند و خوش بود که شیعیان را بر صدر مینشاند و لابد سنیان را آنچنان که شیخ مجلسی در حیات القلوب، قصهپردازی کرده از دم تیغ خواهد گذراند و اسلام شیعی عالمگیر خواهد شد. میتوان به این عقدهگشاییهای شیعی معتقد بود، هر چند که این اعتقاد به درجه انصاف و عقل آدمی بسته است؛ اما این روا نیست که با حضور غایب و حاضرِ امام زمان در حکومت، از دموکراسی و سیاستِ مدرن سخنی بگوییم.
قاطعانه باید گفت که حضور امام زمان و تخیلِ مهدویت در سیاست، زمین بازی استبداد دینی است و تا امام زمان را به آسمان نفرستادیم و سیاستورزی را زمینی نکردیم، آش و کاسه همین است که هست.
اصل پنجم قانون اساسی ایران در میان قوانین اساسی که تا به حال نوشته شده است، شگفتانگیز است. این اصل که مزین به ایمان عوام است، به خودی خود نقض قانون اساسی و بازگشت به دورانی است که نیازی به عهد بین حاکم و مردم نبود.
اصل پنجم میگوید در زمان غیبت حضرت ولی عصر در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان و شجاع، مدیر و مدبر است.
بر خلاف تعارفاتی که اصول دیگر قانون اساسی درباره حق مردم در تعیین سرنوشت و منشا قدرت بودن مردم کرده است؛ اما در این اصل ابتدایی قانون اساسی، اصولا دموکراسی و رای مردم را امری زائد دانسته که با حضور امام زمان ملغی میشود و گویا به عصر طلایی شاهنشاهی امامان وارد میشویم. مهمتر از حضور امام زمان که به آخر تاریخ احاله شده است، فقها ناگهان با چند پسوند عدالت و شجاعت و مدیر و مدبر بر جای همیشه خالی امام زمان نشستهاند و حق نابجایی را برای طایفه خویش فرض گرفتهاند و در عین ناباوری این اصل مشعشع در کمال صراحت نوید حکومت تئوکراسی را میدهد و باقی اصول قانون اساسی حاشیهای است بر این اصل که یک سرش به سرداب سامرا میرسد و سر دیگرش به بیوت علما.
فلسفه مهدویت که زمانی هر حکومت عرفی در ایران را غاصب میشمرد، بعد از انقلاب ۵۷ چهرهای دیگر گرفت و بنا بر همین اصل، حق حکومت فقها را تضمین کرد.
این مهدویت را از هر سرش بگیریم با دموکراسی ناسازگار است و فقها هر دو سرش را آزمودهاند؛ چه آن وقت که معارض مشروطه بودند و چه این زمان که صاحب بلا منازع حکومت هستند.
۲ـ روح امام، مومیایی یک مستبد
احمد خمینی اولین نفری بود که روح امام را به صحنه آورد، در پیامی که به مناسبت درگذشت پدرش نوشته بود و «حیاتی» مجری اخبار به لحن حماسی خواند. خمینی روح خدا در کالبد زمان لقب گرفت و هر چند این تعبیر در وهله اول بی معنی به نظر میرسید؛ اما در سالهای پس از مرگ خمینی دانسته شد که روح امام تا چه حد میتواند در زمانِ جمهوری اسلامی نقش بازی کند.
روح امام در واقع منجمد شدهی عقاید پیرمردی خوش اقبال است که دانستههایش از سیاست و اوضاع بینالملل از خواندن روزنامههای یومیه و گوش دادن به بیبیسی و صدای اسراییل تجاوز نمیکرد و به لطف استبداد پهلوی و خفقان گرفتن همهی معترضان باسوادش، خروشان شد.
روح امام به خاصیت سیالیتی که ارواح دارند از بیت امام گریخت و سید احمد که پسرش بود نتوانست این غول چراغ جادوی قدرت را حفظ کند و از این پشم، نمدی بسازد.
روح امام چنان که سیره آن بزرگوار در زمان حیات بود، میل به مغناطیس قدرت کرد و با خامنهای رهبر عجین شد. با تاسی به روح امام بود که خامنهای توانست، خط امامیها را که روزگاری نزدیکترین افراد به کالبد جسمانی ایشان بودند از خط انقلاب پیاده کند و همین روح امام است که اجازه هیچ گونه اصلاحی در حکومت را نمیدهد و همین روح امام است که همچنان رابطه با آمریکا را نهی میکند.
روح امام حتی درجه عصمتش از خود امام هم بیشتر است. در زمانه خمینی بعضی وقتها و برخی کسان میتوانستند نامهای انتقادی به حضرتش بنویسند و زنده هم بمانند؛ اما ۲۷ سال پس از راحل شدن آن امام، هنوز نمیتوان نقدی بر خمینی کرد و اندیشه و عمل او را نکوهش کرد. از معجزات این موجود نامریی یکی اینکه با کوچکترین جسارتی پریشان میشود و سربازان گمنام امام زمان را به سراغ گستاخان میفرستد.
۳ـ شهدا و شربتِ خشونت
در پالایشگاه خونِ نظام اسلامی، کلمه عام شهدا بر همه آن قربانیانی گفته میشود که در ۳۷ سال گذشته جان دادهاند. ۳۰۰ هزار و اندی شهید در جنگ با افکار متنوع و گاهی متضاد، ارتشی و سپاهی و بسیجی و حتی آنها که نمیخواستند شهید شوند و در خانهشان خوابیده بودند که موشکی بر سرشان فرود آمد، همگی ذیل یک کلمه شهدا جمعبندی میشوند و خواستشان خلاصه میشود در اینکه گشتهای ارشاد همچنان باید در خیابان به پاییدن مردم مداومت داشته باشند.
شهدا ساکت و صامت آرمیدهاند و صاحبان تریبونهای رسمی جمهوری اسلامی هر چه بخواهند از جانب ایشان میگویند. جمهوری اسلامی در مصادره خون حرفهای است.
گیرم شهید نوزده سالهای در فوران احساس و صدای آهنگران، وصیتی نوشته و توصیه به راه امام کرده است. آن قربانی سیاست جنگورزی خمینی، عمری نکرده تا جنگ را پس از جنگ به تجربه آورد. از کجا معلوم که بسیجیهای شبهای حمله اگر در روزهای سیاه و سرشار از اختلاس این روزگار بودند و این همه ظلم را میدیدند و اگر خمینی را در گذر زمان میشناختند، همچنان همان شعارها را میدادند.
شهدا آنگاه که زنده بودند البته قدری نداشتند. محسن رضایی با رمز یا فاطمه، به راحتی و بی برنامه هزاران جانِ جوان را به کام مرگ میفرستاد و بر پیشانی امام هم گرهی نمیافتاد.
نگاه داشتن شهدا در میانه سیاست ایران و حدیث خون گفتن، کارکرد خشونتورزی نیز برای نظام دارد. به راحتی میتوان با یاد شهید، طرف مقابل را دشمن فرض کرد و خونش را مباح دانست. در این خونبازی بی توقف، شهدا دلیلی هستند بر اینکه باید برای حفظ قدرت کشت و کشته داد. وقتی پای شهیدان جنگ به دوران صلح کشیده شود، معنایش ادامه جنگ است، این بار نه بر سر مرز که در خیابان.
۴ـ فقه جواهری، نامی برای هیچ و پوچ
آیتالله خمینی در وصیتنامهاش از فقه جواهری به عنوان راهگشای مسلمین از گهواره تا گور یاد کرد و مقصودش کتاب جواهر الکلام محمدحسین نجفی درگذشته صد و پنجاه سال پیش بود و دلیل التفاتش هم اینکه آن شیخ به ولایت فقیه تقریبا به همان صورتی که خمینی میگفت معتقد بود. اما این فقه چیست که علمای شیعه این چنین بر آن مینازند؟ در یک کلام باید گفت مجموعهای است از رسوم قبایل عرب جاهلی عربستان با صبغه عصبیت عربی و نه چیزی بیش از این.
در زمانهای که حقوق نوین هم علم محسوب نمیشود و بیشتر فنی است بر پایه علوم جامعهشناسی و روانشناسی و آمار و جرمشناسی، فقه را شاید بتوان باستانشناسی در قوانین قومی عرب جاهلی دانست و ربط و دخلش به دنیای امروز در حد استفاده شتر در ترابری دنیاست.
فقیه نیز کسی است که محتمل است با استنباط و اجتهاد به حکمی برسد که مردم عادی جامعه با فراست و عقل در لحظهای به آن حکم میدهند. نظام اسلامی از این انبانِ خالی، آنچنان گنجی ساخته و فقها را جویندگان طلایی معرفی کرده که انگاری به سرچشمه حیات رسیدهاند. اما فقط نیم نگاهی به قانون مجازات اسلامی که سرشار از مقادیری از این جواهرات فقهی است، ماهیت بی حاصل فقه نمایان میشود. بگذارید یک مثال بزنیم. در قانون مجازات اسلامی مصوبه سال ۷۰ در ماده ۳۱۵ حکمی فقهی ذکر شد که نه با عقل جور در میآمد و نه عرف، اما چه کنیم که استنباط فقها بود.
عین ماده را بخوانید: اگر دو نفر متهم به قتل باشند و هر کدام ادعا کنند که دیگری کشته است و علم اجمالی بر وقوع قتل توسط یکی از آن دو نفر باشد و حجت شرعی بر قاتل بودن یکی اقامه نشود و نوبت به دیه برسد، باقید قرعه دیه از یکی از آن دو گرفته میشود.
حکم یک عابر پیاده درباره این ماده قانونی، پوزخند است؛ اما این قانون پس از ۲۲ سال و با هزار گرفتاری و مقاومت فقها اصلاح شد.
با این حال قانون مجازات اسلامی، مشحون است از این احکام بی در و پیکر که یکسره ما را به بیابانهای حجاز میبرد. از سنگسار گرفته تا دیهای که بر گردن عاقله میافتد ـ یعنی اگر فردی به خطای محض، کسی را کشت دیهاش را باید بستگان ذکور پدر و مادری بدهند، تنها به دلیل اینکه قبایل بادیهنشین چنین میکردند ـ این فقهای است که قرار است دنیا و اخرت را آباد کند.
۵ـ امت اسلامی، موجود لا وجود
یکی از موجودات نامریی حاضر در جمهوری اسلامی که سیاست خارجی نظام را برای دیگر کشورها غیر قابل فهم کرده، همین مفهوم امت اسلامی است. در ذهن سادهی علما و فقها و گرداندگان نظام، دنیا همچنان به دار الاسلام و دار الکفر تقسیم میشود و اگر شواهد غیر قابل انکار نبود، هنوز فقها معتقد بودند که زمین ثابت است و نمیچرخد. بیشتر از صد سال از شکلگیری دولت ـ کشورها میگذرد و آخرین خلافت اسلامی که عثمانیان بودهاند را آتاتورک بر انداخت و بیشترینه کشورهایی که اکثریت مسلمان دارند با حقوق عرفی اداره میشوند و تاکیدشان نه بر دین که بر ملیت است. آنگاه سیاست خارجی نظام بر پایهی امت موهوم اسلامی است و با این حال بزرگترین دشمنان جمهوری اسلامی هم در میان همین کشورهای اسلامی هستند. از عراقِ صدام بگیر تا عربستانِ ملک سلمان.
شمار موجودات نامریی در نظام اسلامی بسی بیشتر است؛ اما غرض نه شمردن این خیالات که گفتن از فضای ذهنی است که استبداد میسازد تا بر آن پایه حکمرانی کند. استبداد دینی رخت نخواهد بست تا خیال و ذهن خویش را دگرگون نکنیم و موجودات خیالی را از سیاست بیرون نریزیم و امری زمینی را به سقف آسمان گره نزنیم.
پانوشت
برای آنکه بی بضاعتی فقه را دریابید، کتاب بضاعت فقه دکتر صدیقه وسمقی را بخوانید.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…