زیتون–ابراهیم نبوی: استریوتال تقدیم میکند. با این جمله آرش سبحانی گفتوگوی ما آغاز شد. استریوتال که بقول آرش سبحانی نامش برآمده از جتروتال است، نهمین کار کیوسک در یازدهمین سال فعالترین و پرکارترین گروه موسیقی راک ایرانی است. کیوسک پیشازاین آلبومهای «آدم معمولی»، «عشق سرعت»، «باغوحش جهانی»، «سه تقطیره»، «نتیجه مذاکرات»، «تشکیلات موازی»، «زنگ بزن آژانس» و «وضعیت نارنجی» را منتشر کرده است. آرش سبحانی قصد دارد تور جهانی این آلبوم را آغاز کند و به فکر ساختن یک اثر تصویری از آن است. «استریوتال» اولین آلبوم راک ایرانی است که یک داستان یا یک موضوع را بهعنوان موضوع آلبوم انتخاب کرده است. همیشه با آرش در مورد چنین رؤیایی گفتگو کرده بودیم. آلبوم استریوتال داستان شخصی است که در سالهای دهه شصت و هفتاد خورشیدی با شیوهای مخفی موسیقی راک جهان را به مخاطبان علاقهمندی که از این موسیقی در ایران محروم بودند بازگو میکند. شاید داستان آرش سبحانی یک ادای دین زیبا به همه آن بچههایی است که موسیقی راک را در اختیار آرش و بسیاری دیگر از دوستداران این موسیقی قرار میداد. از آرش پرسیدم: واقعاً فکر میکنی این آلبوم بهترین کار «کیوسک» است….
آرش سبحانی: بعد از «آدم معمولی» شاید بهترین کار کیوسک باشد…
ابراهیم نبوی: چرا اینطور فکر میکنی؟
آرش: چرا؟ واقعاً نمیدانم…شاید به این خاطر که داستانش خیلی به دل من نزدیک است، دلیل دیگر هم این است که آن ارتباطی را که خود من با این داستان برقرار کردم، این آلبوم توانست با مخاطب برقرار کند. مخاطبان کیوسک همانقدر که با آدم معمولی بهعنوان یک اتفاق تازه روبهرو شدند، و خیلی برخورد مثبتی با آن داشتند، با این کار هم توانستند ارتباطی چنین برقرار کنند. یک حلقهای ایجاد شد که کسانی که مخاطب کیوسک هستند و به این آلبوم گوش دادند و به آن وصل شدند. آلبوم «استریوتال» داستانی را در دل داستانی دیگر بازگو میکند. قصه خود موسیقی است در ایران و مبارزه برای زنده نگهداشتن موسیقی. یک داستان مربوط به استریوتال است که در این آلبوم روایت میشود و داستان دیگر داستان کیوسک است که آن داستان را روایت میکند، گروهی که خودش هم ممنوع است و آن داستان را بازتولید کرده است. یک قصه در دل قصهای دیگر، از آن نوع روایتها و داستانگوییهاست که من دوستش دارم و از این شیوه روایت خوشم میآید.
نبوی: داستان کلی را در سه دقیقه تعریف کن.
آرش: پسزمینه داستان در زمانی است که نه اینترنتی وجود دارد، نه ماهوارهای است و نه دسترسی به رادیوهای خارجی، فضای ایران بسیار بسته است. دهه هشتاد میلادی است و دهه شصت خورشیدی. در آن فضایی که یکی کمونیست است و یکی مجاهد و یکی پاسدار و آن دیگری حزباللهی و هرکسی بالاخره به یک گروه سیاسی وابستگی دارد، یک جوان نوزده بیستساله، زندگیاش را مؤمنانه و بدون هیچ چشمداشتی وقف میکند که موسیقی روز دنیا و موسیقی راک جهان را وارد ایران کند و پخش کند. کامی تال، کامران ملت سر این موضوع بارها گیر میافتد. مثل یک گروه زیرزمینی با یک تشکیلات مخفی شبیه لیست شیندلر لیست موزیکهای خودش را تهیه میکند و آنها را پخش میکند و این کار را به مدت نه سال یا ده سال انجام میدهد. تا اینکه او را دستگیر میکنند و وقتی همه آرشیوش را میگیرند و از میان میبرند، یک تراژدی بزرگ است. و این داستان واقعی یک آدم واقعی است. این داستان را هر جای دنیا تعریف کنی، مردم شاخ درمیآورند که چطور میشود آدمی اینهمه برای موسیقی از جانش مایه بگذارد و دولتی اینهمه احمق باشد که با این جدیت با موسیقی مبارزه کند. من کامران را بعدازاین همه سال پیدا کردم و داستان را در گفتگویی طولانی با او از طریق اسکایپ شنیدم و این داستان او را به موسیقی تبدیل کردم. آلبوم «استریوتال» این داستان را به موسیقی بازگو میکند.
نبوی: درواقع این شیوه روایت نزدیک است به همان رؤیایی که همیشه خودت در ذهن داشتی که در یک آلبوم یک داستان را روایت کنی؟
آرش: دقیقاً، این کار یک کانسپت آلبوم است و در زمانهای تهیه شده که هیچ گروه موسیقی آلبوم موسیقی درست نمیکند و همه تک آهنگ و سینگل ارائه میدهند. ما یک آلبوم موضوعی درست کردیم که باید از اول تا آخرش را گوش کنی تا قصه دستت بیاید. و بعدازاین ممکن است بعضی قطعهها را بیشتر دوست داشته باشی، ولی برای اینکه موضوع را بدانی باید حداقل یکبار آلبوم را گوش کنی.
نبوی: تابهحال این آلبوم دو بار اجرا شده؟
آرش: گروه کیوسک فقط یکبار در همین ماه آگوست در لوسآنجلس کنسرت این آلبوم را برگزار کرد، ولی خود من شخصاً اینطرف و آنطرف در اجراهایی در یکی دو دانشگاه قطعاتی از آن را اجرا کردم که همه این اجراها سولو بود. در لوسآنجلس هم فقط چهار قطعه از آلبوم را اجرا کردیم. ما دوست داشتیم که این آلبوم را به فیلم تبدیل کنیم. یک موزیکال مستند، و هنوز هم قصد دارم همین کار را بکنیم، ولی فکر کردم حالا که موزیک آلبوم آماده است، برای دادن یک «تور» بهتر است که آلبوم موسیقی را منتشر کنیم.
نبوی: امیدوارم این اتفاق بیافتد و با استقبالی که از اجراها خواهد شد، زمینهها و امکانات ساخت فیلم هم آماده شود. من هم بهعنوان یک دوستدار حرفهای و عمری کیوسک برایتان تبلیغ میکنم و امیدوارم بقیه دوستداران کیوسک هم همین کار را بکنند. ولی قبل از این کار قطعهها را برایم تعریف کن.
آرش: آلبوم ده قطعه دارد. قطعه اول به نام «شبیه بولدوزرم» شعرش از سید مهدی موسوی است. این اولین بار است که کیوسک شعر شاعری دیگر را اجرا میکند. این قطعه داستان انگیزه و عزمی را بازگو میکند که کامران دارد که مثل بولدوزر حرکت میکند و زمین را بشکافد و در آن لحظه حاضر است تخریب کند و زمین را بشکافد و داغان کند و برود جلو. فقط از جایت تکان بخور و از آن حالت ایستای مرگآور بیا بیرون. آلبوم با این قطعه آغاز میشود و پیشدرآمدی دارد که خیلیها آن را با پینک فلوید مقایسه کردند که باعث افتخار ماست. (میخندد)
قطعه دوم اسمش «اسیر آهنگ» است. شروع ماجرای کامران ملت است، کامران کسی است که این تشکیلات را میچرخاند، منظورم از تشکیلات این نیست که واقعاً یک تشکیلات بود، خود کامران ملت بود و چند نفری که با او برای توزیع موسیقی همکاری میکردند. در ابتدای این قطعه کامران صحبت میکند و در دو سه دقیقه تعریف میکند که چه اتفاقی افتاده است. قصه آدمی است که اسیر آهنگ است. کسی که زندگی خودش را برای موسیقی وقف کرده است.
قطعه سوم «بعضی وقتها» ست، من این قطعه را خیلی وقت پیش نوشته بودم. دیدم این قطعه به فضای کار میخورد، از آن در این آلبوم استفاده کردم. این قطعه حکایت آن دوروی سیاهوسفید زندگی و آن خاکستریهای بین سیاهوسفید است. خاکستریهایی که زندگی ما را تشکیل میدهد.
قطعه چهارم به اسم «ولش کن» شاید مهمترین و کلیدیترین قطعه آلبوم است. درواقع این قطعه کل آلبوم را توضیح میدهد. اگر کسی این آلبوم را نشنیده باشد، با شنیدن قطعه «ولش کن» میفهمد که کامران ملت موقعی که داشته این کارها را میکرده، با همه آن محدودیتهایی که وجود داشته و خطراتی که دوروبرش بوده، دائم در معرض حرفهایی بود که دوست و آشنا و فامیل به او میگفتند. اطرافیان وقتی دشواریهای این کار را میدیدند، دائم به او میگفتند «ول کن این کار را» و میپرسیدند: «برای چی این کار را میکنی، ولش کن.» کامران در گفتگوهای اسکایپی که با هم داشتیم، میگوید: «من خودم هیچوقت به خودم نگفتم ولش کن.» در این قطعه هی میگوید ولش کن، سی سی کچ را ولش کن، سامانتا فاکس را ولش کن، آیرون میدن را ولش کن، هی اسامی گروههای مختلف را میآورد و هی آنها را با آن اتفاقاتی که در آن روزها میافتاد مقایسه میکند و هی میگوید «ولش کن!» شاید شبیه همان شکی باشد که در ذهن همه آدمها باشد که فکر میکنند این آدم برای چی با این تلاش و دشواری به کارش ادامه میدهد.
قطعه پنجم مربوط است به رضا، یکی از همکاران کامران که در توزیع موسیقی به او کمک میکرد. وقتی یکبار رضا بازداشت میشود، بعد از بیرون آمدن از زندان افسرده میشود و مشکوک میشود به همه آدمهایی که اطرافش بودند. این افسردگی ادامه پیدا میشود و ختم میشود به یک اعتیاد و آخرش هم رضا میمیرد. اسم قطعه «یککمی از این» است. حکایت آن لحظه استیصالی است که تو چنگ میزنی به هر چیزی، یککمی از این، یککمی از آن، هر چیزی را که دستت میآید امتحان میکنی شاید بتوانی خودت نباشی. اسم آن همکار کامران، رضا بود، نمیدانم اسم فامیلیاش چی بود، اهمیتی هم ندارد.
ششمین قطعه انگلیسی است. این اولین قطعه انگلیسی است که من نوشتم و داستانش این است که در ابتدای کاستهای کامران یک نفر جملهای را میگفت.
Stereo Tull Presents… Music……
او را دفعات مختلفی میگیرند، هر دفعه که او را میگرفتند نمیدانستند که او در استریوتال چه نقشی دارد، معمولاً هر بار از او چند کاست میگرفتند، ولی نمیدانستند که همین کامران اصل جنس است. چون دنبال اصل ماجرا هم بودند و میخواستند کل تشکیلات را از میان ببرند. هر بار کامران دستگیر میشد خودش را یکی از واسطههای معمولی معرفی میکرد. یکبار به مدتی طولانیتر زندان ماند و استریوتال فعالیتش قطع شد، وقتی برگشت و شروع کرد لیست جدید موسیقیها را تایپ کند، بالای لیست نوشت «استریوتال همیشه زنده است، بیایید تهران را زنده نگهداریم.»(Stereo Tull is Always Alive, Let,s Keep Tehran Alive) این جملهاش برای من اینقدر بهیادماندنی بود که با همین جمله این ترانه را ساختم که Keep Tehran Alive در این قطعه میگوید میخواهند موسیقی را بکشند، رقص و موسیقی را میخواهند از میان ببرند، آواز ممنوع است، ولی استریوتال تهران را زنده نگه میدارد.
قطعه هفتم به نام «یکلحظه» ترانهای عاشقانه است. کامران در آغاز فهرستش جملهای را مینوشت که این موسیقی برای عاشقهاست، نه برای جنگجوها، نه برای کسانی که دنبال جنگ هستند. و آن زمان هم شرایط جنگ بود. درواقع این قطعه آن جمله کامران را عنوان میکند و یکبار عاطفی هم دارد. هم بار عاطفی برای خود کامران که شاید گرایش شخصی و عاطفی اوست و هم برای خود من.
قطعه هشتم، قطعهای است به نام «برای کامی» که قطعهای اینسترومنتال است. در مورد آخرین باری است که کامران را میگیرند. شاید مثل یک هاله یا توهم بود، حسی که کامران از همان آغاز داشت، انگار واقف بود که چه سرنوشتی دارد و میدانست این کار ادامه پیدا نمیکند و میدانست آن پایان معلوم و مشخص چیست. میدانی که بالاخره گیرت میاندازند، یک روز میگیرندت و یک روز همه آن آرشیوی را که اینهمه برایش زحمت کشیدی از بین میبرند. این قطعه سعی کرده این حس را به موسیقی تبدیل کند.
قطعه نهم اسمش «همه ما» ست. درواقع نقدی است به ما، به همه ما، کامران میگوید من ۹ سال فعالیت کردم و آخرین بار وقتی لو رفتم یک دوستم مرا لو داد. میگوید:
ما همه میدان مین ایم
ما همه دیوار چین ایم
همه زندان اوین ایم، همه ما، همه ما، همه ما….
یعنی همه ما مقصریم در رفتاری که جامعه دارد. اگر جامعه چنین وضعی دارد، به خاطر این نیست که فقط یک نفر آمده و این وضع را ایجاد کرده. اگر از بیرون هم این کار را کردند، آنها یک خورده مزخرفترند…..
نبوی: درواقع آنها فقط یک خورده مزخرفترند، وگرنه همه ماها یک مقداری مزخرفیم…
آرش: آره آره، دارد این را میگوید که همه ما، همه ما مقصریم، ترجیعبند این آهنگ این است که
تو استاتوسات نوشتی
برای مادر ستار بهشتی
ولی پنهانی و نهانی
دوست داشتی بودی بابک زنجانی، همه ما، همه ما….
قطعه آخر، قطعه دهم اسمش «قسمت آخر» است (Last Episode (. داستانش مربوط به زمانی است که بعد از سه سال کامران از آخرین زندانش بیرون آمد، اینترنت و ماهواره کمکم آمده بود. تصمیم گرفت از ایران مهاجرت کند. احساس میکرد دیگر وجودش در ایران کمکی به آن کاری که میخواست انجام بدهد نمیکند. این قطعه درباره آن لحظهای است که تصمیم گرفت از ایران برود. آن «بولدوزر» ی که عزم داشت زمین را بشکافد و برود جلو، رسیده بود بهجایی که یک دایره بسته بود.
نبوی: این نهمین کار کیوسک است. به نظرت این آلبوم به کدامیک از آلبومهای دیگر کیوسک نزدیک است؟ یا به هیچکدام نزدیک نیست و بهکلی متفاوت است؟
آرش: از لحاظ صدادهی شبیه «آدم معمولی» همان اولین آلبوم ماست. در «استریوتال» ویولن نداریم، این کار را مخصوصاً کردیم، چون میخواستیم آن موسیقی دهه هفتادی که کامران خیلی روی آن تأکید داشت و آن را پخش میکرد و آرشیوش بیشتر شامل آن نوع موسیقی بود از این آلبوم شنیده شود. صدای گروههایی مانند «جتروتال» که نام استریوتال هم از نام آن گروه آمد یا «یس» و «ترافیک» یا گروههایی شبیه این. میخواستیم مخاطب همان صدا را بشنود. من هم دوست داشتم حالا که ویولن نیست، گیتار محوریت داشته باشد. در هنگام ضبط هم سعی کردیم از میکروفونهایی استفاده کنیم و افکتهایی را به گیتار بدهیم که قدیمیتر باشد و نزدیک به موسیقی دهه هفتاد باشد. حتی یکی دو آهنگ را با افکتی ضبط کردیم که همانطوری صدا بدهد.
نبوی: در حقیقت «استریوتال» راک تر از بقیه آلبومهاست.
آرش: راک تر از بقیه آلبومهاست. قطعاً اینطور است. چون ویولن هم ندارد و آکاردئون هم فقط در یک قطعه استفاده شده است.
نبوی: بیچاره اردلان پایوار بدون آکاردئون!
آرش (میخندد): آره…..
نبوی: همه کارها را خودت خواندی یا همخوان هم داشتی؟
آرش: سه نفر از بچهها با من خواندند. محمد تالانی، اردلان پایوار و علی کمالی. برای قطعه ” تهران را زنده نگهدار”، محمد تالانی یک قطعه آواز هم خواند. بعضیها فکر کرده بودند خواننده سنتی آوردیم. محمد تالانی کار باحالی کرده، قطعه انگلیسی است، ولی آخرش یکهو یکتکه آواز خوانده که آن تضاد را خیلی خوب نشان میدهد.
نبوی: کار سرودن شعر برای چنین آلبومی دشوار است، شعرها چطور سروده شد؟
آرش: من دو سالی بود که به قصه کامران فکر میکردم. هر چی مینوشتم سعی میکردم محورش آن ماجرای کامران باشد. ولی کل شعرها خودبهخود جور شد. ولی آخر کار که همه آهنگها را نوشته بودیم، دیدیم هنوز برای کسی که کار را نشنیده باشد، شاید نامفهوم باشد. به همین خاطر صدای خود کامران را هم آوردیم. قبل از بعضی قطعات یکی دو جمله گفت که برای کسی که نمیداند داستان چیست، جا میافتد و این خیلی کمک کرد.
نبوی: پس کار بعدی کیوسک و آرش سبحانی این است که این آلبوم را تبدیل به فیلم کنند؟
آرش: هم میخواهیم این کار را تصویری کنیم و هم اینکه کنسرت بدهیم و به شهرهای مختلف برویم و آلبوم را اجرا کنیم. هفته آینده در دالاس اجرا داریم، در ماه اکتبر تور آمریکا و کاناداست و در ماه دسامبر هم به اروپا خواهیم رفت. میدانی که وضعیت پخش و توزیع موسیقی روزبهروز دارد بدتر میشود. خیلی خیلی امیدواریم که مردم از این تور استقبال کنند. امیدوارم مردمی که این نوع موسیقی را دوست دارند، متوجه باشند که نهفقط گروه کیوسک بلکه همه گروههای موسیقی ایران احتیاج به کمک آنها دارند. آنهم وقتیکه ما حق نداریم کارهایمان را در ایران بفروشیم و اجرا کنیم. تنها راهی که گروههایی مثل کیوسک میتوانند به فعالیتشان ادامه بدهند، این است که مورد حمایت مردم قرار بگیرند. این فقط از جنبه مالی نیست، اینکه بدانیم مردم از کار ما حمایت میکنند، برای ما خیلی مهم است. فقط لازم است هرکسی بهاندازه یک ساندویچ در سال بگذارد کنار و از یک آلبوم موسیقی حمایت کند. این حمایت در وضعیتی که حکومت دارد بهکلی موسیقی را نابود میکند اهمیت زیادی دارد، خودت که میبینی وضعیت خراسان و موسیقی چگونه است.
نبوی: وضعیت موسیقی در داخل و وضعیت مصرف موسیقی در بازار جهانی مثل همان داستان معروف گازانبر است، ازیکطرف یوتیوب و رسانههای مشابه دارند موسیقی مستقل را نابود میکنند و از طرف دیگر حکومت ایران از هر نوع موسیقی جلوگیری میکند….
آرش: اوضاع گروههای موسیقی ایرانی در این وضع بازار جهانی از همه بدتر است…
نبوی: میدانم و امیدوارم یک تور پر از موفقیت و اجراهای خوب داشته باشی، از همه هموطنان همهجاهایی که کنسرت میدهی دعوت میکنم به تور کیوسک بیایند. ممنون که با من گفتگو کردی.
آرش: دمت گرم!
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…