زیتون ـ مرتضی کاظمیان: ۱۸ شهریورماه همزمان است با سالروز درگذشت زندهیاد دکتر محمد نخشب، نظریهپرداز و کنشگر سیاسی، و از بانیان نهضت خداپرستان سوسیالیست. چهل سال پیش (سال ۱۳۵۵) نخشب در غربت و مهاجرت (آمریکا) چشم بر جهان فروبست.
نخشب (متولد ۱۳۰۲) از پرچمداران شاخص چپ ملی و دموکرات و مذهبی در ایران محسوب میشود. اندیشمند و کنشگر سیاسی وطندوستی که قدر او چنانکه باید دانسته نشده است.
در مجموعهی زیر تلاش شده زندگی فکری و سیاسی نخشب هرچند به اجمال، مورد تأمل و بررسی قرار گیرد.
آقایان محمدجواد اکبرین، سروش دباغ، تقی رحمانی، رضا علیجانی و حسن یوسفی اشکوری با مشارکت همدلانه در این نظرخواهی، هریک از منظر خود، دیدگاهها و کارنامه سیاسی نخشب را مورد تأمل قرار دادهاند.
قابل اشاره آنکه به علل و دلایل قابل حدس، همراهی صاحبنظران داخل ایران در این اقتراح منتفی بود.
ایکاش بهمناسبت چهلمین سال درگذشت مرحوم نخشب، سمیناری برای بررسی و ارزیابی کارنامه فکری ـ سیاسی وی در داخل کشور برپا میشد. امید که در مجالی، این مهم ممکن شود.
در زیر، پس از مرور اجمالی زندگی زندهیاد نخشب، ارزیابی صاحبنظران از دیدگاهها و زندگی سیاسی او درج شده است.
نیمنگاهی به زندگی محمد نخشب
نخشب و همفکرانش (خداپرستان سوسیالیست) در متن فقر حاکم بر کشور در دهه ۱۳۲۰، دغدغهی «انسان» داشتند و حرمت و کرامت بشر را نقطه عزیمت کنش اجتماعی خود تعریف کرده بودند. آنان از منظری ملی و با دغدغهی توامان عدالت و آزادی، سوسیالیسم و دموکراسی را کنار هم نشاندند، بر خداپرستی مبتنی کردند، و «راه سوم»ی بومی را با نقد همزمان کمونیسم و کاپیتالیسم پی گرفتند.
تمرکز دیدگاه نخشب بر نقد همزمان «زر، زور و تزویر» بود، همانکه در وجه ایجابی، با تاکید بر لزوم همراه ساختن آزادی و برابری و اخلاق، تبیین میشد.
حبیب الله پیمان:نخشب با خلاقیتهای فکری و رفتار انسانی و شخصیت جذاب خود، تأثیری ماندگار بر جریانهای فکری و سیاسی نیم قرن اخیر تاریخ ایران برجای گذاشته است
نخشب پس از تکوین «دولت ـ ملت» مدرن در ایران، نخستین جمعیت فکری ـ سیاسی با هویت ملی و مذهبی را بنیان نهاد: «جمعیت آزادی مردم ایران»؛ تشکیلاتی که از نیروهای موثر نهضت ملی در ابتدای دههی ۳۰ به پیشگامی دکتر محمد مصدق بود، و از احزاب اصلی «جبهه ملی ایران». جمعیت مزبور بعدتر با عنوان «حزب مردم ایران» به کوششهای خود ادامه داد.
پس از کودتای انگلیسی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نخشب در کنار شماری دیگر از یاران دکتر مصدق، «نهضت مقاومت ملی» را بنیان نهاد. کوششهای او و دیگر نیروهای ملی با سرکوب خشن و زندان مواجه شد.
بعدتر، و در سال ۱۳۳۷ او برای ادامه تحصیل و با بورس سازمان ملل راهی امریکا شد و در رشته مدیریت و علوم اداری دکترا گرفت.
همزمان با ادامهی تحصیل، نخشب جبهه ملی ایران را در آمریکا ـ در کنار شماری دیگر از فعالان ـ تأسیس و فعال کرد. وی همچنین برای همگامی و نزدیکی مسلمانان ایالات متحده تلاشی قابل ستایش مبذول کرد.
نخشب در ۵۳ سالگی و در ۱۸ شهریورماه ۱۳۵۵ در نیویورک درگذشت.
دکتر حبیبالله پیمان ـ که شهرهترین کنشگر سیاسی و متفکر در قید حیات اردوگاه خداپرستان سوسیالیست محسوب میشود ـ نخشب را «مرد اندیشه و عمل، انسانی والا و سختکوش، متفکر و مبدع و نظریهپرداز، و مبارزی پرشور و روشنفکری متعهد» توصیف میکند.
به عقیدهی پیمان: «نخشب با خلاقیتهای فکری و رفتار انسانی و شخصیت جذاب خود، تأثیری ماندگار بر جریانهای فکری و سیاسی نیم قرن اخیر تاریخ ایران برجای گذاشته است.»
دکتر نظامالدین قهاری از چهرههای شاخص خداپرستان سوسیالیست نیز نخشب را «فردی اخلاقی» توصیف میکند که «توصیههای اخلاقیاش همیشه بارز بود.» قهاری معتقد است که نخشب در سخن گفتن «شیوا و مسلط و توانا» بود. او میگوید: «او پیوسته بر مطالعه تاکید داشت.»
قهاری همچنین ضمن تاکید بر «حسن خلق» و «تواضع» نخشب، وی را در کارش «جدی» توصیف میکند.
دکتر محمود نکوروح از فعالان پرسابقه خداپرستان سوسیالیست نیز نخشب را فردی «بسیار دینامیک، و با شور و شوق فراوان در مبارزه اجتماعی» میداند. او تصریح میکند که «سخنرانی به جاذبه و قوت و انرژی نخشب ندیدهام.»
محمدجواد اکبرین
نیم قرن پیش وقتی محمد نخشب در برداشتهای قرآنیاش بر دو تعبیر «تقوی» و «قسط» تاکید میکرد آیا میدانست روزگاری دیگر، جریان نواندیشی دینی نیز علاج نگرانیهای خود برای ایمان و انسان را بر همین دو تعبیر استوار خواهد کرد؟
پاسخ این پرسش هرچه باشد او نسبت به برخی دیگر از همفکران خود بیشتر در زمین زندگی میکرد و چارچوبهای ایدئولوژیک را بدون در نظر گرفتن صورت خارجیاش در زمین، باور و تحمل نمیکرد. به همین خاطر نه یک سوسیالیست تمامعیار بود، نه آزادی را در قاب لیبرالیسمِ تمامعیار میدید و نه به اسلامِ تمامعیارِ روحانیت باور داشت. او در هیچ قالبی تمامعیار نبود و عیار و معیارش را در زندگیِ زمینیِ انسانهای روزگارش جستجو میکرد. تحصیلکردهی حقوق بود و میفهمید تا چه اندازه حقیقتهای بستهبندیشده میتواند با حقوق فاصله داشته باشد و ناقضِ آن باشد.
برمیگردم به فراز نخست این یادداشت و تنها به یک نکته اشاره میکنم:
در خداشناسی هم وضعی بهتر از آنجا که نخشب ایستاده و نگرانش بود نداریم. تاکید نخشب بر «الهیات تنزیهی» همچنان نیاز ماست در هستیشناسی و خداشناسی
در تفاوت میان «عدل و قسط» که دو واژهی قرآنیست در حوزهی برابری، آوردهاند که اوّلی ناظر به «اعتدال روحی، روانی و نظری» است و دومی ناظر به «اعتدال عملی». یعنی در فرهنگ قرآن وقتی نیروی اعتدال در جان آدمی مینشیند تا جلوی خشم خود یا ظلم دیگری یا تبعیض را بگیرد از آن با تعبیر «عدل» یاد میشود اما وقتی از مرحلهی نظری و روانی به یک برنامهی عملی تبدیل میشود و بر زمین واقعیت، صورت خارجی پیدا میکند نوبت به «قسط» میرسد.
مؤمن در مرحلهی روحی، روانی و نظری با تکیه بر شرم درونیاش (یا همان تقوی) مخاطب تعبیر «عدل» است و آیهای که میگوید بدیهای دیگران شما را از اعتدال دور نکند و یادتان نرود که عدالت به تقوی نزدیکتر است (سوره مائده آیه ٨). اما وقتی مؤمن پا را از آسمانِ خویشتنداری روانی به زمینِ اقدام عملی میگذارد مخاطبِ تعبیر «قسط» است و این آیه که از مؤمنان میخواهد «قوّامین بالقسط» باشند حتی اگر در عمل به زیانشان باشد! (آیه ١٣۵سوره نساء). در برخی آیات هم عدل و قسط هر دو با هم آمدهاند.
نخشب قسط را امتداد تقوی میدانست و از انسجامِ خویشتنداریِ درونی و شجاعت بیرونی نقشهی راه میساخت. چهل سال از مرگ نخشب گذشته و ما هنوز (و بهدرستی) در مقام تبیینِ شرم و شجاعتایم.
در خداشناسی هم وضعی بهتر از آنجا که نخشب ایستاده و نگرانش بود نداریم. تاکید نخشب بر «الهیات تنزیهی» همچنان نیاز ماست در هستیشناسی و خداشناسی. او مانند برخی مفسران، از مثالهای قرآنی برای درک مخاطب از مفهوم خدا به دام تمثیل و تصویر نیفتاد. کاملا «متذکر» بود که هیچ چیزی شبیه خدا نیست (سورهی شوری آیه ۱۱). خداوند در خداشناسیِ نخشب (همسو با محیالدینابنعربی) بیصورت، بیمکان و بیکران است، نمیتوان دربارهی او سخن ایجابی گفت و تنها میتوان از او روایتِ سلبی داشت. رها از هر قید، دورترین نزدیک و نزدیکترین دور.
گویا دریافته بود که خدایی که تخت دارد، دست دارد، نماینده و وزیر و وارث دارد چه بر سر انسان میتواند بیاورد. خدایی که پناه آدمیست چگونه میتواند بنده و برده و انسانی بیپناه بسازد؟
شاید اگر سخت نگیریم بتوان با نگاه به مجموعهی برداشتهای ایمانی ـ اخلاقیِ نخشب، او را حامل نوعی «الهیات تجربی» دانست؛ الهیاتی که روی زمین تجربه میشود و با نگاه «مستمر» به انسان شکل میگیرد. الهیاتی که با خدای بیصورت آغاز میشود و انسان را با عدل و اعتدال درونی تربیت میکند و جهان را با قسط و اعتدال بیرونی، آباد.
تقی رحمانی
نحشب را در جملهای کوتاه میتوان اندیشه و تفکر موثری دانست که انرژیبخش چپ مذهبی بوده است. چپ مذهبی که متشرع نبوده و تلاش کرده است در تندباد چپگرایی با طرح نوعی همراهی ایران و آزادی و عدالت به عدالت ممکن هم توجه کند.
در «موثر بودن» نخشب همین بس که دکتر یزدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران نیز در کلاسهای درس وی شرکت میکرده است. از دکتر شریعتی ـ که متاثر از نهضت خداپرستان سوسیالیست بود ـ تا دکتر سامی و دکتر پیمان را میتوان ادامهدهندگان راه نخشب دانست. آنان البته با توجه به عنصر زمان کنشهای سیاسی خود را تطبیق داده دادهاند اما «نخشبی»اند. آگاهان میدانند که مهندس موسوی در حصر نیز در اندیشه از دکتر شریعتی متاثر است و در نگاههای راهبردی عدالتطلبانه از دکتر پیمان تاثیر گرفته است؛ همین تاثیرگیری از پیمان و چپ مذهبی، موسوی را در درون حزب جمهوری اسلامی و دولتاش، تحت فشار مخالفان قرار میداد.
بیگمان همراه کردن آزادی با عدالت و هم اخلاق برای دموکراسی و استفاده از مذهب برای تضمین اخلاق در فرد و جامعه است. اگرچه این مفاهیم برای چپ مذهبی در ایران ملاک بوده و مطابق آن در بستر زمان حرکت کرده و موضع آفریده است.
آنچه اندیشه و انگیزه نخشب را امروز برای ما مهم میکند این است که نخشب از سوسیالیسم تحققی سخن گفته است؛ او این واژه را در برابر سوسیالیسم علمی و هم تخیلی باب کرد.
نخشب توانسته است که در اوج دلبری چپ کمونیستی که شیفت غالب تفکر روشنفکری جهان در آن زمان بود بر عدالتی توجه کند که تحقق آن به اراده انسان بازمیگردد. در پی این ایده است که چپ مذهبی در ایران شکل گرفت؛ جریانی که البته سرگذشتی بس پرتلاطم داشته است؛ روندی که خود داستانی دارد.
آنچه اندیشه و انگیزه نخشب را امروز برای ما مهم میکند این است که نخشب از سوسیالیسم تحققی سخن گفته است؛ او این واژه را در برابر سوسیالیسم علمی و هم تخیلی باب کرد. هنوز ملیگرایی دموکرات که با عدالت ممکن همراه باشد صورت مسئله جامعه ماست، و در پی آن دوان هستیم.
اگرچه نخشب برای عملی کردن سوسیالیسم تحققی بسیار تلاش کرد و با نزدیک شدن به احزاب سیاسی و تأسیس جمعیت سیاسی کوشید که در تکاپوی مدل عملی باشد اما نتیجه روشنی از مدلسازی مطلوب برای عدالت در ایران بدست نیاورد.
مدلسازی ممکن برای ایده، هنوز مسئله و نیاز جامعه ماست که البته کار سادهای نیست؛ هم تئوری میخواهد و هم تجربهی اجرایی. از همین روی میتوان نخشب را بانی مهم اندیشه چپ مذهبی دانست که در آرزویی ناتمام در افق عدالت تلاش کرد.
سروش دباغ
پس از برکناری رضاشاه و بر تخت نشستن پسرش محمدرضا شاه، در دهه سوم سدهی کنونی، جمعی از جوانان و دانش آموزان پرشوری که در اندیشهی جمع میان ملیت و دیانت بودند و اکثرا متعلق به خانوادههای مذهبی، گرد محمد نخشب جمع شدند. نخشب، که چهرهی کاریزماتیکی داشت، در اندیشهی سازگار کردن اسلام و سوسیالیسم بود و بهدست دادن قرائت و روایتی از سنت دینی، با استشهاد به قرآن و سیرهی پیامبر؛ قرائتی که میتوان آنرا «سوسیالیسم اسلامی و انسانی» نامید.
به نزد نخشب، سوسیالیسم و برکشیدن عدالت اجتماعی و سراغ گرفتن از برابری اقتصادی در میان مسلمانان، مقوم اصلی اسلام است. در این راستا، نخشب در سال ۱۳۲۴ شمسی، «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را تأسیس کرد. علی شریعتی، نواندیش دینی نامبردار دهههای چهل و پنجاه شمسی، در دوران جوانی، و پیش از سفر به فرانسه برای ادامهی تحصیل، عمیقا تحتتأثیر آموزههای نخشب و تلاش او برای جمع میان اسلام و سوسیالیسم قرار گرفته بود.
نخشب به روایت رسمی از دین باور نداشت و کوشید قرائت خویش از متن مقدس (قرآن) و سنت دینی را با لحاظ کردن مؤلفههایی چون ملیت و سوسیالیسم بهدست دهد.
چنانکه درمییابم، با بررسی کارنامهی سیاسی ـ فکری نخشب، چند نکته را میتوان برکشید و صورتبندی کرد:
نخشب از پیشگامان نحلهی نواندیشی دینی است؛ از این حیث باید قدردان زحمات او بود و در بازخوانی آثار نواندیشان دینی در سدهی شمسی اخیر، از او نام برد و در مکتوباتش به دیدهی عنایت نگریست.
نخشب به روایت رسمی از دین باور نداشت و کوشید قرائت خویش از متن مقدس (قرآن) و سنت دینی را با لحاظ کردن مؤلفههایی چون ملیت و سوسیالیسم بهدست دهد. در آن روزگار، مفاهیمی چون «قرائتپذیری متن مقدس»، «قرائتهای مختلف از دین»، لحاظ کردن و بهحساب آوردنِ مفروضات و پیشفهمها و پیشینهی تربیتی و معرفتیای که در قرائت کردن و فهمیدن متن مقدس ریزش میکند، هنوز در ادبیات نواندیشی دینی، صورتبندی نشده و بسط نیافته بود.
اکنون، در پرتو تحولات دهههای اخیر، میتوان چنین انگاشت که نخشب که مفتون عدالت اجتماعی شده بود و این نقطهی قوت را در سوسیالیسم رایج آن زمان میدید و درعینحال دلی در گرو آیین اسلام داشت و با مارکسیسم و آموزههای مارکسیستی بر سر مهر نبود، بر آن شد تا قرائت و فهمی از اسلام بهدست بدهد تا با آموزههای سوسیالیستی متلائم و سازگار باشد.
از سوی دیگر، مهدی بازرگان، دیگر نواندیش دینیِ معاصر، رغبتی به اندیشههای سوسیالیستی، خصوصا به روایت گروههای چپ آن روزگار نداشت و در اندیشهی بهدست دادن قرائتی دیگر از سنت اسلامی بود؛ قرائتی که با علم جدید و ساز و کار دموکراتیک عمیقا بر سر مهر بود.
جهت ارزیابی سازوار و منصفانهی آثار نخشب، باید تمام ادله و شواهد اقامه شده در آثار وی را در مطالعه گرفت و بررسید.
افزون بر این، محمد نخشب، نظیر بازرگان، و برخلاف نواندیشان دینیای نظیر علی شریعتی، عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری، اهل کار حزبی و تشکیلاتی بود.
نخشب؛ فراتر از زمان خویش
رضا علیجانی
هرچند امروزه بیشتر به نخشب بهعنوان یک روشنفکر نگاه میشود اما او یک روشنفکر هم اهل عمل و هم کار جمعی و تشکیلاتی بود، و هم یک سیاستورز دوراندیش.
او بخش زیادی از زندگی سیاسیاش را در احزاب و تشکلهای مختلف ـ که خود بنیانگذار برخی از آنها بود ـ گذراند.
ذهن و اندیشه نواندیش و پیشتاز او اما فراتر از زمانش بود. شاید بتوان برخی از این نواندیشی ها و فرارویهای وی از مختصات فرهنگی و سیاسی آن روز ایران را چنین برشمرد:
او نگاهی مذهبی داشت اما مذهب او دچار فیکسیسم و فرمالیسم و جزمیت نبود. نخشب سعی در بازخوانی اندیشه مذهبی و توحیدی با محصولات و دادههای فکری پیشرو زمانه خود داشت. او با ژرفاندیشی پیشگامانه و فرازمانهی خود از مذهب جوهرهکشی کرد و بنیان آن را توحید دانست، و براساس این نگرش کلی، بین خداپرستی و عدالتخواهی پیوندی بنیادین برقرار نمود (خداپرستان سوسیالیست). مذهب برای او نوعی نگاه معنوی به جهان و زندگی بود.
نخشب سعی در بازخوانی اندیشه مذهبی و توحیدی با محصولات و دادههای فکری پیشرو زمانه خود داشت. او با ژرفاندیشی پیشگامانه و فرازمانهی خود از مذهب جوهرهکشی کرد و بنیان آن را توحید دانست، و براساس این نگرش کلی، بین خداپرستی و عدالتخواهی پیوندی بنیادین برقرار نمود (خداپرستان سوسیالیست).
اما او یک عدالتخواه صرف ـ که رسم و پارادایم غالب زمانهاش بود ـ نبود. او باز فراتر از دوره تاریخی خود تلاش در تلفیق عدالتخواهی و آزادیطلبی داشت. ترکیبی که برای شریعتی نیز آموزنده و الهامبخش و انگیزهزا شد و در سهگانهی معروف و راهگشا و آوانگارد وی، یعنی: «عرفان، برابری، آزادی» (یا آزادی و عدالت و عشق) تبلور و تکامل یافت.
از دیگر خصایص فراروانهی وی تلفیق کار فکری با فعالیت و کنش سیاسی و اختصاص وقت و دقت و انرژی کافی برای هر دو بود.
در ادامه میتوان افزود، باز یک خصیصه فراروانهی دیگر وی تلفیق کار فکری ـ سیاسی با کار تشکیلاتی بود. این سه عنصر معمولا در یکجا با هم جمع نمیشدند. عدهای روشنفکر محض بودند و عدهای سیاستورز محض؛ نخشب هر دو بود، هم در تفکر و هم در عمل. عدهای نیز اهل فکر و سیاست بودند اما اهل کار جمعی و تشکیلاتی و نظم و نظامات خاص آن نبودند. و باز نخشب هم در تئوریپردازی و هم در عمل اینها را با هم ترکیب میکرد و بدان عمل مینمود.
اما در رابطه با فراز نهایی زندگی نخشب کمتر تحلیلی مستند و با تعمق کافی وجود دارد. او چرا پس از سرکوبهای پس از کودتا و بهدنبال ضربه و بازداشت خود وی، در امتداد و بهدنبال فعالیتهای نهضت مقاومت ملی، تصمیم به خروج از کشور گرفت و چرا نوع فعالیتهای بعدیاش در خارج از کشور سمتوسوی دیگری یافت؟ آیا او دوراندیشانه دورهای از سرکوب و تلاشهای بیحاصل را در جبین عرصه سیاست و مبارزه در ایران میدید و یا دچار نوعی سرخوردگی از برخی فضاهای داخلی و اختلافات و منشهای ناشی از آن شده بود؟ این حوزه هنوز محتاج تحقیق و جمعبندی است، بهخصوص اینکه نخشب تا آخر عمر دست از کوشش و ازجمله تلاش و کار جمعی نکشید. یاد و راهش جاودانه باد.
حسن یوسفی اشکوری
اگر بتوان محمد نخشب را با دو امتیاز معرفی کرد، آن دو عبارتاند از: آغازگری و نظریهپردازی در جریان دینی ـ سیاسی و اجتماعی اسلام معاصر. میکوشم به کوتاهی این دو ویژگی را توضیح دهم.
تبار جریانهای اجتماعی و سیاسی چپ و راست در گفتمان متأخر ایرانی، به صدر مشروطیت بازمیگردد که در مجلس اول تا سوم تحت عناوینی چون «اعتدالیون» و «اجتماعیون» شناخته شده بودند و البته جریان دوم گاه نام «دموکرات» بر خود نهاده و یا با عنوان «اجتماعیون ـ عامیون» شناخته میشده که معادل «سوسیال ـ دموکرات» بعدتر است.
از همان زمان در درون جریان عام اسلامی مبارز و سیاستمحور نیز همین دو جریان رخ نمود. به عبارت روشنتر، در جریان عام اجتماعی و سیاسی روشنفکری معاصر، جریانی راستگرا بوده و جریانی چپگرا، و در درون خانواده دینی و سیاسی مسلمانان نیز همین دو شاخه قابل شناسایی و معرفی است.
راست مذهبی یعنی همان محافظهکاری، که در زمانهای مختلف به تناسب تحت نامهای مختلف ظاهر شده و میشود، عمدتا روی به گذشته دارد، و چپ عمدتا رو به آینده، هرچند که میکوشد بر تنهی سنت بارور شود. اولی در مجموع حامی وضع موجود است و دومی خواهان تغییر وضع موجود با روش انقلابی و یا تدریجی و اصلاحی.
اما وجه تمایز اصلی این دو جریان، میزان تکیه بر رادیکالیسم سیاسی (آزادی و دموکراسی) و اقتصادی و اجتماعی (عدالت اجتماعی» است (البته رادیکالیسم با افراطیگری یکی نیست). محافظهکاران یا به آزادی اعتقادی ندارند و یا به شدت محافظهکارانه از آزادی دفاع میکنند و عدالت اجتماعی حداقل به معنای سوسیالیستی آن برای آنان یا قابل قبول نیست و یا بهگونهای تحریف یافته و عملا در قالب پوپولیستی ارائه و عمل میشود.
محمد نخشب دو ویژگی منحصر به فرد در دوره نخستین تأسیس خداپرستان سوسیالیست ایفا کرده که هنوز مزین به نام اوست. نخست نقش بنیادگذاری و تأسیس، و دیگر تولید ایده و نظریهپردازی است
طبعا برای چپ بهعنوان بدیل راست، هم آزادی بهمعنای مدرن آن مهم و کلیدی است و هم عدالت اجتماعی، و به همین دلیل شاید عنوان ترکیبی «سوسیال ـ دموکراسی» نام مناسبی برای این نحله باشد. میتوان این جریان را مدافع توزیع عادلانه و در حد امکان برابر منابع قدرت در تمام شاخههای عینی آن (سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حتی دینی) دانست.
با این همه، نحله چپ اسلامی از اواخر دوران رضاشاه از درون یک انجمن اسلامی کوچک دانشآموزی پای در عرصه نهاده است. هرچند جنبش عام تأسیس «انجمن اسلامی» در دانشگاهها با همت مهندس مهدی بازرگان پس از رضاشاه و بازشدن فضای نسبتا آزاد سیاسی در ایران در دهه بیست آغاز شد و بعدها در دهه سی با همت بازرگان و دیگران در سطوح مختلف ادامه یافت، اما در دو سال آخر سلطنت رضا شاه، چند جوان در مدرسه دارالفنون تهران نخستین انجمن اسلامی دانش آموزان را تأسیس کردند. اندکی بعدتر از درون این انجمن «خداپرستان سوسیالیست» (که غالبا با پیشوند «نهضت» و یا «حزب» نیز همراه بوده است) متولد شد.
افراد متعددی در تأسیس انجمن اسلامی و خداپرستان سوسیالیست نقش داشتند که شاید شناختهترین ایشان عبارت بودند از: جلالالدین آشتیانی، حسین راضی، شکیبنیا، کاظم یزدی (برادر بزرگتر ابراهیم یزدی) و محمد نخشب.
این نهاد در دهه بیست گسترش یافت و تعمیق شد و جوانترهایی چون علی شریعتی، ابراهیم یزدی، حبیب الله پیمان و کاظم سامی بدان پیوستند و به رشد و شکوفایی آن کمک کردند. در دهه بیست و سی و بعدتر، نحلههای فکری و تشکیلاتی اثرگذاری چون «حزب مردم ایران» به رهبری حسین راضی و «جنبش انقلابی مردم ایران» (=جاما) به رهبری پیمان و سامی و در آستانه انقلاب (۱۳۵۶) «جنبش مسلمانان مبارز» با رهبری پیمان پدید آمده و اکنون نیز کم و بیش در عرصه تفکر دینی و سیاسی فعالیت میکنند.
رهبران و جوانان عضو این جریان دانش آموخته دانشگاه و تحت تأثیر افکار مدرن و تجدد بوده و در عین حال بر آن بودند که با روش گسست ـ پیوست با سنت، آموزههای مدرن مذهبی عدالتخواهانه و در عین حال منتقد تجدد و غربی شدن را پی بگیرند. از اینرو عنوان جریان خود را «مکتب واسطه» نهاده بودند.
شریعتی پیش از عزیمت به فرانسه در اواخر دهه سی به قصد ادامه تحصیل، رسما عضو خداپرستان سوسیالیست بود. پارهای از آموزههای بنیادین و مشهور شریعتی آشکارا الهام گرفته از سراندیشههای نخشب و خداپرستان سوسیالیست اولیه است.
در این میان محمد نخشب دو ویژگی منحصر به فرد در دوره نخستین تأسیس خداپرستان سوسیالیست ایفا کرده که هنوز مزین به نام اوست. نخست نقش بنیادگذاری و تأسیس، و دیگر تولید ایده و نظریهپردازی است. تا زمانی که نخشب در ایران بود، در این دو نقش او بیهمتا بود. دیگران همکار و بهویژه جوانترها شاگردان او شمرده میشدند. بنیادگذاری در تأسیس نهادها چندان مهم است که چگونگی و چرایی تداوم و میزان توفیق در تحقق و یا عدم تحقق اهداف و آرمانها، به چگونگی اندیشه و عمل مؤسس بستگی دارد و این را تجربه نشان میدهد. فعالیت و اثرگذاری فکری و سیاسی خداپرستان در دو دهه نخست، نشان میدهد که رهبر و نظریهپرداز آن بهطور نسبی در کار آغازگری خود توفیق داشته است.
با این همه، باید دانست که خداپرستان سوسیالیست در مرحله نخست یک جمعیت و یا شبه حزب فکری و به تعبیری ایدئولوژیک (البته ایدئولوژی به معنای مثبتی که در آن روزگاران تعریف میشد) بود و به همین دلیل تولید اندیشه و ایده و نظریهپردازی بسیار مهم و اساسی بوده است. نگاهی به آثار مکتوب بازمانده از دوران نخستین خداپرستان بهخوبی نشان میدهد که مهمترین آثار و افکار، مستقیم و یا غیرمستقیم برآمده از افکار و آموزههای غالبا تازه و نو نخشب است. هرچند اندیشههای مکتوب متفکری ژرفاندیش چون جلال آشتیانی در نوآوری و یا تقویت آرای نخشب و دیگران سهمی مهم داشت.
هرچند در دهههای بعد (بهویژه پس از هجرت نخشب به آمریکا در سال ۴۲) نظریهپردازانی به مراتب نیرومندتر (مانند علی شریعتی و پیمان) در جریان چپ اسلامی به عرصه آمدند و نقش مهمی در تحولات فکری و دینی و سیاسی ایران ایفا کردند، ولی اولا همچنان نقش پیشتازی نخشب (و البته چند تن اثرگذار دیگر) در سیر تطور فکری چپ اسلامی و انقلابی ایران محفوظ است، و ثانیا کسانی چون شریعتی و سامی و پیمان و حتی حنیفنژاد در تأسیس نهاد اسلامی ـ انقلابی چپگرای ایران عمدتا وامدار نخشباند.
شریعتی پیش از عزیمت به فرانسه در اواخر دهه سی به قصد ادامه تحصیل، رسما عضو خداپرستان سوسیالیست بود. پارهای از آموزههای بنیادین و مشهور شریعتی آشکارا الهام گرفته از سراندیشههای نخشب و خداپرستان سوسیالیست اولیه است. اصولا تفسیر سوسیالیسم بر بنیاد توحید، که در آثار و افکار شریعتی برجسته مینماید، برگرفته و در واقع بسط یافته اندیشه اصلی نخشب است. شریعتی در اواسط دهه سی کتاب جوده السحار مصری درباره ابوذر غفاری (صحابی پیامبر) را از عربی به فارسی برگرداند و خود عنوان مورد پسندش یعنی «ابوذر خداپرست سوسیالیست» را بر آن نهاد. نیز باید به یاد آورد آموزههای راه سومی شریعتی، که به مناسبتهای مختلف اظهار شده، آشکارا برآمده از همان مکتب واسطه خداپرستان اولیه است. نیز رویکردهای انتقادی رادیکال شریعتی نسبت به استعمار و فرهنگ مصرفی غربی تداوم همان تفکر اننقادی خداپرستان شمرده می شود.
با این وصف، جای این پرسش هست که چرا شریعتی، برخلاف پیمان ـ که همچنان خود را آشکارا وامدار نخشب میداند و همواره از او سخن می گوید ـ هرگز از نخشب و حتی کسانی چون آشتیانی یادی نکرد، و حداقل امروز در آثار برجای مانده او اشارتی به این پیشگامان و آغازگران جریان فکری و سیاسیاش دیده نمیشود.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…