حاج منصور ارضی: متولد اردیبهشت ۱۳۳۲ در نازی آباد تهران. مداح. کسی که امام حسین و ابوالفضل را از خدا بیشتر قبول دارد و اگر امامان شیعه کشته نمی شدند، از بیکاری و گرسنگی می مرد. نوحه خوان. تعیین کننده اصلی خط مشی حکومت و شیعیان در جهان و ایران. کسی که برای روحانیون، مراجع، رهبر، رئیس جمهور و خدا تعیین تکلیف می کند، فقط بخاطر اینکه بلد است اشک مردم را در بیاورد. استادان حاج منصور: سید علی میرهادی، حسن ارضی، شعبون بی مخ، حسین رمضون یخی، طیب و تعداد دیگری از اراذل و اوباش. شاگردان: کریمی، سازور، طاهری، حدادیان، هلالی و تعداد دیگری از اراذل و اوباش. نوعی رهبر مذهبی که لازم نیست نماز بخواند، درآمدش کنترل نمی شود، قانون را رعایت نمی کند، برای دفاع از دین فحش می دهد، به زن حضرت علی می گوید فاطی جون، به خواهر امام حسین می گوید: عمه زی زی، به برادر امام حسین می گوید: قاسم و به جای اینکه رفتارش مستهجن و موهن شناخته شود، مورد تقدیر قرار می گیرد. از دیدگاه های هیتلر دفاع می کند، با زبان شعبان بی مخ حرف می زند، از طریق فحاشی نظر می دهد، اشعار حمیرا و مهستی را برای ائمه می خواند و به اندازه مایکل جکسون پول می گیرد. جمله قصار حاج منصور ارضی: « صد نفر دختر و پسر را به استخری از مشروب برده اند و پس از تجاوز آنها به یکدیگر و مصرف مواد مخدر به میان جمعیت آمده اند و زده اند و کشته اند.»، « هنوز فتنه نخوابیده، هر سحر موسوی و کروبی لعنت الله علیهما را لعنت کنید»، « قالیباف مثل عمر سعد است» ، « هاشم آقاجری حرامزاده است»، « احمدی نژاد لقمه حرام خورده است، بیب»، « مشائی مثل آلت …بییییییب است»، « ابطحی در حال بیب دستگیر شد، او بیب کرد»، « مشایی از سلمان رشدی بدتر است»، « این نماینده پفیوز مجلس، بیب بیب»، « بیب بیب بیب، یا حسین، بیب بیب»… وی با شکایت ۲۷۳ نفر از روحانیون و مراجع و سیاسیون و روسای جمهور به دادگاه احضار شد و قاضی او را از همه جرائم فعلی و بعدی تبرئه کرد. تعریف واژه مداح: فحاش. بی ادب. عصبی. کسی که در گذشته مدح ائمه را می گفت و حالا به مخالفان سیاسی فحش می دهد. یک نوع فروشنده که مقداری دین به فروش می رساند و با پول آن خانه می خرد. اسامی نوارهای حاج منصور و مداحان معاصر: ناگهان، گل، دریا، بارون بارونه زمینها تر می شه، خدا روشکر محرمت رو دیدم، باغبان، بهترین، بروبرو من ترو می خوام، ای مادر، شب شب عشق و شوره، لبات، ای شمع، شام، شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم، کجا؟، داغ، مادر، حیدر، مولا، شب هجران، طلب یار، انتظار حق، بین الزینب، شب جدایی، مراببوس، شهید قریب، گل نرگس، گل مریم سر راه تو پرپر کردم، ماه منیر، فبکایقینی، تک سوار، محفل اشک، از حرم تا به حرم.
کریستین امانپور: مجری فعلی شبکه بی بی سی و مجری سابق شبکه سی ان ان. وی مانند بسیاری از ایرانیان ثروت خودش را از جنگ به دست آورده است. او مهم ترین زن گزارشگر جنگی تلویزیونی است. کریستین امانپور از پدری اهل سروستان و مادری انگلیسی در سال ۱۳۳۷ لندن به دنیا آمد و تا سن یازده سالگی در تهران زندگی می کرد. امانپور چون حدس می زد خبرنگاری در ایران احتمالا بیچاره اش خواهد کرد به انگیس رفت و دبیرستانش را در آنجا تمام کرد. خواهر او در دانشگاه رودآیلند برای خبرنگاری ثبت نام کرده بود، اما به دلایلی که خیلی هم مهم نیست، نخواست درس اش را ادامه بدهد، دانشگاه هم که پول را پس نمی داد، به همین دلیل کریستین به جای خواهرش خبرنگاری خواند و خبرنگار شد. گفته می شود کریستین امانپور وقتی به کشوری می رود، یا قبل از ورود او در آنجا جنگ شروع شده، یا پس از خروج او جنگ خواهد شد. وی متخصص گفتگو با سیاستمدارانی است که یا مدتی پس از مصاحبه با او برکنار می شوند، یا کشته می شوند. گفتگوهای معروف: محمد خاتمی( ۱۹۹۷)، ملک عبدالله(۱۹۹۹)، یاسر عرفات(۲۰۰۰)، پرویز مشرف(۲۰۰۱)، محمود عباس(۲۰۰۲)، ژاک شیراک(۲۰۰۳)، محمود احمدی نژاد( ۲۰۰۷)، حسن روحانی(۲۰۱۳) و مسعود بارزانی(۲۰۱۴). شوهرش جیمز روبین سخنگوی پیشین وزارت خارجه آمریکاست و برخلاف انتظار هرگز از هم جدا نشده اند، نام فرزند او « داریوش جان» است. وی اخیرا برنامه ای به نام « تزار پوتین» تهیه کرد. چند روز قبل، کریستین امانپور پس از حال به هم خوردگی هیلاری کلینتون گزارشی از او تهیه کرد. کریستین امانپور همان کاری که خیلی از خبرنگاران ایرانی انجام می دهند، انجام می دهد ولی به جای اینکه زندان برود، جایزه می گیرد. وی مثل هر خارجی دیگری از طرف عزیزان متوهم تاریخ نگار ایرانی به عنوان یهودی و بهایی و شیطان پرست و چیزهای دیگر خوانده شده است.
جواد کریمی قدوسی: جوادترین نماینده مشهد. متولد ۱۳۴۴ در کشور خودمختار مشهد. متاسفانه نماینده مشهد در مجلس هشتم، نهم و دهم. وی با ده درصد آرای مردم مشهد نماینده آنان شد و طرفدار سعید جلیلی است که هشت درصد آرای مردم را در ریاست جمهوری به دست آورد. تخصص ها: «توزیع فهرست انتخاباتی در بسیج»، «توهین مستقیم به مخالفانش»، «بالا انداختن ابرو به هنگام مصاحبه با حالت طلبکار»، «مخالف همه دولت های اهل کار و حامی همه دولتهای فاسد.»، «انتشار اخبار غلط». شاهکار ادبی و دیپلماتیک: «روحانی اطلاعات مهم فقهی به انگلستان داده است.» نمونه اطلاعات فقهی: «اگر آدم صدای مشکوک بدهد وضویش باطل می شود.» اطلاعات فقهی دوم: «ترشح وضو را باطل می کند.»، اشتباه محاسباتی: «بودجه رسانه های حامی روحانی بالغ بر صدها هزار میلیارد تومان است.» توضیح محاسباتی: صدهزار میلیارد تومان یعنی سی و سه میلیارد دلار که از کل بودجه مطبوعات ایران از دوره مشروطه تا امروز هم بیشتر است. اشتباه ادبی اول: وی ان پی تی را ام پی تی گفت و آن را با ام پی تری احتمالا اشتباه گرفته بود. اشتباه ادبی خفن: وی بیانیه علیه خاتمی را تهیه کرد و املای کلمه «باقی» را با « باغی» عوضی نوشت و خودش و هشت نماینده ای که آن بیانیه را امضا کرده بودند، این غلط را نفهمیدند. تخصص خبری: دادن اطلاعات غلط که تکذیب شده است. نمونه ها: «خبر کریمی قدوسی درباره دستگیری جاسوس در تیم مذاکره هسته ای تکذیب شد.» خبرهای «اعلام برائت انصاری از فتنه»، «سخنان هاشمی رفسنجانی علیه دولت»، «تقلید صدای حسین روحانی برای سوء استفاده»، «فریب معاون زنان و خانواده رئیس جمهور از سوی روابط عمومی زنان و خانواده»، «طرح سه فوریتی توقف مذاکره هسته ای»، «تذکر رهبری به جواد ظریف.» تکذیب شد.
مسعود فراستی: وی برخلاف تصور عامه از یک مادر در سال ۱۳۳۰ به دنیا آمده است. فارغ التحصیل فلسفه و هنر از دانشگاه بولونیا. سخنگوی حزب رنجبران به عنوان عقب مانده ترین گروه سیاسی چپ. نام مستعار در کنفدراسیون: «میم. ف.» متخصص پلیمیک کاری به مدت ۴۸ ساعت. وی دستگیر و به اعدام محکوم شد، ولی توبه کرد. خلاصه داستان: «لبه کت بازجوی من پاره بود و من از همان پارگی حقیقت را فهمیدم، من تا آن روز کت پاره ندیده بودم. وقتی از بازجویی بیرون آمدم در عرض یک هفته ۴۰۰ کتاب خواندم، تازه اگر بگویم که کلا در زندان اوین ۲۹ تا کتاب بود می فهمید آدمی که ۲۹ تا کتاب داشته باشد، ولی ۴۰۰ تاش را بخواند یعنی چه.» وقتی توبه کرد باید در حسینیه اوین علیه دیدگاههایش سخنرانی می کرد. به جای دو ساعت، سه روز هر روز هشت ساعت علیه مارکسیسم و خودش سخنرانی کرد تا جایی که لاجوردی از زندان بیرونش کرد. شغل بعدی: نوشتن گزارش روزانه درباره همکاران. آخرین شغل: گزارش روزانه مرتضی آوینی برای عزیزان گمنام. عضو انجمن منتقدین سینمایی به شیوه کنفدراسیونی. تخصص ها در نقد: «تبدیل فحش ناموسی به فعل»( دیاثت)، « سینما نیست»، «هنرمند نیست»، «وطن فروش است»، «خفه شو بی شرف»، «جشنواره خر است»، «خارجی ها بز هستند.» شغل فعلی: «نابود کردن کلیه افرادی که فیلمسازی بلدند.» جملات قصار: «فیلم کمال تبریزی بشدت مزخرف است، احمقانه و آشغال است، خودش هم بی شرف است، دیاثت را تا تهش رفته، اصلا بیب … غلط کردی فیلم ساختی.»، « چارلی چاپلین بلد نبود فیلم بسازد، «دیکتاتور بزرگ» و «عصر جدید»ش توهین به نظام جمهوری اسلامی است.»، «فیلم مانی حقیقی فحش داخلی است، بورژوایی، عقب افتاده، بی هویت و مسخره، اصلا فیلم هشت میلیمتری هم نیست، حتی دو میلی متری هم نیست. اصلا فیلم نیست، خر است.»، «مهرجویی منگول و عقب افتاده است، دماغش هم کج است.»، «تارکوفسکی یک گوساله است، حتی به نظر من بز هم نیست، روس هم نیست، یک آمریکایی کثیف است، در فیلم آینه دوربین ده بار این طرف و آن طرف می رود، بیب! دوربین را یک بار این طرف و آن طرف ببر، من دارم می گم، اگر نمرده بودی الآن می آمدم جرت می دادم.»، « زبان فرانسه من حداقل از سارتر بهتر است، در همان ۲۵ دقیقه که در فرانسه بودم، گودار جرات نداشت فیلم نقد کند. من به جرات می گویم آقای جوادی آملی صدبرابر بهتر از گودار سینما را می فهمد.»، « کیمیایی وطن فروش نیست، عوضی است، دهانش هم بو می دهد، سینما هم نمی فهمد.»، «این ها که به من می گویند بی ادب و منفور دیاثت و جکاشت فرهنگی دارند. اینها فحش نیست، شکلات است.»، «من ادب نقد را می فهمم، بین منتقدین زنده دنیا کسی اندازه من نمی فهمد، بین مرده ها هم همینطور. بعید می دانم تا دویست سال دیگر هم کسی مثل من بفهمد. من دوبار به تیرآهن نگاه کردم ذوب شد.»، «بیضایی یک وطن فروش بی استعداد است که فارسی هم بلد نیست، فیلمهایش مثل دستمال کاغذی است که توی آن فین کرده باشند، حتی دستمال کاغذی هم نیست، اصلا دستمال من را پس بده بیب ..»، « تارانتینو روانی است، دیوانه است، فرق کلوزآپ را با لانگ شات نمی فهمد، ده بار به خودش هم گفتم.»، « اصغر فرهادی پول گرفته از خارجی ها و فیلم ساخته، بدبخت پول بگیر، نوش جانت، غلط می کنی فیلم می سازی. صدبار دوربین را سروته گرفته، من مشکلی با خودش ندارم، غیر از اینکه می گویم برو بمیر.»، « ما در سینمای ایران هنرمند نداریم، فقط من هستم که نقد می کنم، آیت الله جوادی آملی هم هست که می فهمد سینما یعنی چی.»، « اینهایی که حرف سینماتک پاریس را می زند، فرق بز و پاریس را نمی دانند، من خودم سینما تک پاریس را راه انداختم، تمام فیلمهایش را دیدم، حتی فیلمهایی که می خواهند سال بعد هم بسازند دیدم، تروفو از نظر من از هیچی بهتر است. ولی او هم وطن فروش است.»، «حرف من درست است، من نمی خواهم به نان و آبی برسم، الآن هم یک قهوه خانه دارم که خدا را شکر با پول آن زندگی می کنم، زمان آوینی هم اصلا پول نمی گرفتم، آن موقع چایی می ریختم، خودم هم با نور زندگی می کنم، ولی این پفیوزها پول می گیرند و مملکت را می فروشند.»، «من از اینکه منفور هستم لذت می برم، اصلا فتیش نفرت دارم، وقتی نقد می نویسم دو تا میخ زیرم می گذارم که بتوانم خوب بنویسم.»، «کلا هفت ثانیه از قیصر کیمیایی از نظر سینمایی متوسط است، بقیه اش آشغال است.»، « روشنفکران ما اصلا وجود ندارند، اصلا ما روشنفکر نداریم، اینها یک مشت بورژوای سوسول الدنگ اند.»، «روبرتو بنینی فیلمساز نیست، مزدور آمریکاست، منگول هم هست، مرتیکه کچل کوتوله بی سواد پرادعای ادایی.»، «میشل اوباما زن جورج بوش است، خودم در پاریس سر عقدشان بودم. اینهایی که اینجا می گویند میشله که به آرگو جایزه داده زن اوباماست نه سینما می فهمند، نه مثل من فرانسه شان توپ توپ است. استقلال هم هیچ بیبی نیست، پرسپولیس هم.»، «بعد از اینکه من از خارج بیرون آمدم، دیگر کسی فیلم نساخت، چون من نبودم.»، «ده نمکی و مجیدی حداقل این است که سینما را می فهمند، مثل جیم جارموش ببو و خنگ نیستند.»، «من از فیلم بادیگارد بدم می آید، ولی از فیلم ابد و یک روز متنفرم، نقد یعنی این، پدرسگ.»، «من مغز دارم، این فرق من و آقای جوادی آملی و رهبری با بقیه است.»، «اسلاوی ژیژک اصلا آدم نیست، سینما نمی فهمد، روشنفکر هم نیست، چپ هم نیست، اصلا وجود ندارد.»، «ای خاک برسر آن کلاس تان! ای خاک بر سر آن کلاس تان! فهمیدی! خاک بر سر آن کلاس تان( بیست بار تکرار شود.)»، «فوکو هم هیچ خری نبود، من او را می فهمم، تا وقتی فرانسه بودم، جرات نمی کرد حرف بزند.»، « اباذری بیب است.»، « ما در ایران روشنفکر نداریم، سینماگر و هنرمند هم نداریم، نویسنده هم نداریم، روزنامه هم نداریم، قهوه های ما هم قهوه نیستند، ولی کسی حق ندارد علیه مردم حرف بزند، فقط من حق دارم.»، «من چپ را صد برابر همه بلدم. مارکس و لنین را حفظ بودم، در همان نیم ساعتی که اروپا بودم، جزو معدود آدمهای اروپا بودم که کسی جلوی من نمیتوانست نفس بکشد. هابرماس وقتی اسم فراستی را می شنید درجا کپ می کرد.»، «نقدم را آقای خامنهای خوانده و گفته است «دقت کنید؛ این نقد جدی است.» نقدم میلیمتر به میلیمترش درست است. هیشکی نمی تونه مثل من نقد کنه.»، « من همیشه حرف خودم را میزنم، حالا اینکه چرا دقیقا شبیه حرف های رهبری در می آید، به من ربطی ندارد.»
سعید جلیلی: وی در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ ثابت کرد رای رهبر کشور کلا هشت درصد کل رای مردم است. دوست پسر سابق کاترین اشتون. وی با استفاده از یک چفیه، مقداری ریش و انبوهی اخم موفق شده است عضو شورای راهبردی روابط خارجی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده رهبر در شورای عالی امنیت ملی شود. شباهت به رهبری: هر دو حضور دارند ولی هیچ نتیجه ای ندارند و هیچ تصمیمی نمی گیرند. رئیس گروه سابق مذاکره کننده هسته ای ایران با کشورهای غربی که در تمام مدت فعالیت دو کلمه هم با غربی ها حرف نزد و دائم با کاترین اشتون عکس دو نفره گرفت تا او را با انواع مختلف حجاب آشنا کند. مهم ترین نتیجه فعالیت جلیلی در سیاست خارجی: تولید جوک های عاشقانه سعید و کاترین و تشدید تحریم و انزوای ایران. دکترای علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق(موضوع چندان مهمی نیست.) وی در جنگ یک پایش را از دست داد و باعث شد در صلح هفتاد میلیون ایرانی قدرت خریدشان نصف شود و هزاران نفر به دلیل تحریم جان شان را از دست بدهند. وی در انتخابات با شعار « حیات طیبه»(حیات نازیلای سابق) در انتخابات شرکت کرد و با صرف میلیاردها هزینه، حمایت رئیس جمهور و مجلس و قوه قضائیه و رهبر و روحانیون و بسیج و سپاه هشت درصد از آرای مردم را به دست آورد. احتمالا اگر هر رای را یک میلیون تومان خریده بود، ارزان تر در می آمد. شعار نه چندان قابل قبول ولی بامزه: « بدون هیچ دلیلی خاک تو سر جلیلی.»
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…