موضوع تحریم انتخابات، عمری طولانی دارد. معمولا هم به شرایط موجود ربطی ندارد. تقریبا از اولین انتخابات کشور، یعنی انتخاب بنیصدر، تحریم انتخابات آغاز شد و اتفاقا تحریم انتخابات جز به نفع تندروها تمام نشده است. با این همه اگر هم تا انتخابات ۱۳۹۲ دلیلی برای تحریم وجود داشت، اتفاقا در انتخابات اخیر، چه مجلس شورای اسلامی و چه خبرگان هیچ منطقی وجود ندارد و تقریبا تمام استدلالهای پیشین حامیان تحریم رنگ باخته است. بهانههای تحریمکنندگان انتخابات در گذشته شامل چند موضوع بود:
ـ ما نمیخواهیم به نظام مشروعیت بدهیم.
ـ ما نمیخواهیم جمهوری اسلامی عمرش طولانی شود.
ـ آنها هر کاری بخواهند میکنند، رای ما تاثیر ندارد.
ـ مجلس هیچکاره است.
ـ چون انتخابات رقابتی نیست و ما نماینده نداریم، پس شرکت نمیکنیم.
ـ من افتخار میکنم که تا به حال هیچ مهری توی شناسنامهام نخورده است.
پیش از اینکه به بررسی این موارد بپردازیم، نخست نگاهی کنیم به آرایش نیروهای داخل کشور و نظرشان درباره انتخابات. خبرها میگوید که به طور کلی و برخلاف چند انتخابات قبلی، موضع بخش اصلی جامعه حاکی از میل اکثریت مردم به حضور انتخاباتی است. از سوی دیگر چون انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان، انتخابات ملی نیست که حوزه رایگیری آن در بیرون ایران هم فعال باشد، پس مجادلات انتخاباتی در بیرون ایران کمتر جدی خواهد بود، اگر چه قبلا هم جدی نبود. استدلالهای اپوزیسیونی برای تحریم انتخابات، تقریبا مصداق خودش را از دست داده است.
استدلال اول، مشروعیت نظام: نظام جمهوری اسلامی کنونی بعد از توافق با غرب مشروعیتی یافته است که کسی نمیتواند آن را از بین ببرد. اگر تحریمکنندگان زمانی میخواستند مشروعیت حکومت را بگیرند، برای آن بود که بعدا از قدرتهای جهانی بخواهند این نظام نامشروع را تحریم کند یا به فرزندی نپذیرد؛ اما حالا تحریمکنندگان چه حرفی برای گفتن دارند؟ تندروهای ضد حکومتی حتی اگر موفق به سلب مشروعیت نظام بشوند، این برگ برنده را با کی میخواهند بازی کنند؟ با آمریکا؟ با فرانسه و انگلیس و آلمان که دارند با ایران قرارداد میبندند؟ یا با سازمان ملل که امروز نقش ایران را در وضعیت منطقه مثبت ارزیابی میکند.
استدلال دوم، کمک به ادامه عمر نظام: گروه دیگری گفتههای چندین سال تکرار شدهشان را میتوانند مجددا بگویند؛ اما این بیشتر یک شوخی ایرانی است که هر گاه نمیتوانیم کاری را انجام بدهیم، دیگران را عامل ناموفق بودنمان میدانیم. عمر جمهوری اسلامی دارد به چهل سال میرسد و در حال ورود به دوران میانسالیاش است. زمانی تندروهای برانداز و تشکلهایی مانند مجاهدین خلق، همراهی مخالفانشان را با حکومت، عامل استمرار جمهوری اسلامی دانستند، ولی آن روزها هنوز پنج سال هم از عمر حکومت نمیگذشت. الان حکومت ایران از نظر عمر سیاسی نسبت به همه همسایگانش ـ جز ترکیه و تا حدی پاکستان ـ پیرتر است و از نظر ثبات سیاسی از همه کشورهای منطقه ـ حتی از اسراییل، عربستان و ترکیه ـ وضع تثبیت شدهتری دارد. قرار بود جلوی ادامه عمر حکومت گرفته شود تا اپوزیسیون خارج از کشور جانشیناش شود، حالا هر روز مراسم عزاداری درگذشت نیروهای هفتاد و هشتاد و نود ساله اپوزیسیون برگزار میشود. تقریبا همه آنهایی که زمانی میخواستند، حکومت ایران را به سرعت تغییر بدهند، الان در خانههای سالمندان زندگی میکنند. از این گذشته، معلوم نیست چرا نیروهای برانداز، سلطنتطلبان یا سازمانی مانند مجاهدین خلق که رهبری آن قریب یک دهه است، زنده نیست یا خبری از او نیست، به جای اینکه از مردم بخواهد با رای ندادن، عمر حکومت را کم کند، خودشان از جنگ نظامی و روشهای براندازی برای نابودی حکومت استفاده نمیکنند؟ چرا دیگران باید فرمایشات این عزیزان همیشه در اپوزیسیون را اجرا کنند؟ معلوم نیست اپوزیسیونی که صفحه فیسبوک جدیترین رهبرش، آقای رضا پهلوی نصف وزیر امور خارجه رسمی کشور طرفدار دارد، ۳۷ سال است دارد تلاش میکند عمر نظام کوتاه شود؛ ولی دایم خودش پیرتر و پیرتر میشود.
استدلال سوم، آنها هر کاری میخواهند میکنند، رای ما تاثیر ندارد: این گزاره به اشکال مختلف نقض شده است و اتفاقا آخرین مورد نقض آن انتخاب آقای روحانی بود. واقعا اگر حکومت میخواست تقلب کند، نمیتوانست؟ رای روحانی ۵۰.۷۱ درصد بود، فقط ۱۳۲هزار رای او باید باطل میشد تا انتخابات به مرحله دوم برود. برای حکومتی که در انتخابات ۸۴ و ۸۸ تقلب میلیونی کرده بود، کاری نداشت که ۱۳۲ هزار رای را باطل کند. بنا بر این موضوع این نیست که آنها میتوانند هر کاری دوست داشتند بکنند. حداقل در آخرین انتخابات که تمام نامزدهای رقیب روحانی از جبهه آیتالله خامنهای بودند، میتوانستند به راحتی تقلب کنند و نکردند. پس در اولین انتخابات که اتفاقا برگزار کنندهاش وزارت کشور روحانی است، تقریبا هیچ شکی وجود ندارد که تقلب صورت نخواهد گرفت، البته مسایل انتخابات محلی ویژگیهای خاص خودش را دارد و به همین دلیل تقلب در این انتخابات تقریبا ممکن نیست.
استدلال چهارم، مجلس هیچکاره است: جدا از اینکه این یک استدلال باشعورنمای آدمهای ساده کشور است، اساسا موضوع مهمی در واقعیت نیست. مجلس نهم به نظر من سنگینترین چالش دولت روحانی در کشور بود. بیشترین ضربهها از سوی نمایندگان مجلس به دولت روحانی زده شد و حتی به گمان من تا حد خیانت به کشور و تلاش جدی برای جلوگیری از توافق، مجلس واقعا تلاش کرد. جلوگیری از استقرار دولت و رای اعتماد ندادن به پنج وزیر علوم، همه نشان میدهد که مجلس تاثیر دارد. از سوی دیگر مجلس ششم هم تاثیر زیادی در فضای سیاسی کشور داشت و همین ثابت میکند که به هر حال مجلس سهم خودش را دارد. البته مشکل این افراد فقط با مجلس نیست. آنها معتقدند که رییسجمهور هم هیچکاره است. حتی اگر کمی پیشتر برویم، خواهند گفت رهبر هم هیچکاره است و از خارجیها و دیگران و گاهی سپاه دستور میگیرد. واقعا در توهم این افراد معلوم نیست چه کسی در تعیین سرنوشت کشور سهم دارد!
استدلال پنجم، چون انتخابات رقابتی نیست و ما نماینده نداریم، شرکت نمیکنیم: اغلب افرادی که چنین دیدگاهی دارند، معمولا تا یک هفته قبل از اینکه انتخابات رقابتی بشود، همین حرفها را میزنند و به محض اینکه انتخابات رقابتی شد، خودشان به سرعت وارد میشوند و در صحنه جلوی همه قرار میگیرند. یکی از دوستانم در انتخابات ۹۲ به من گفته بود، خاتمی میخواهد کاندید شود و من با او به کلی مخالفم. تنها کسی که میتواند کاری بکند، هاشمی رفسنجانی است. وقتی هاشمی ثبت نام کرد، گفت که این موزمورک از اول همین طرح را داشت و به محض اینکه صلاحیت هاشمی رد شد، گفت اگر میآمد سی میلیون رای می آورد. تا وقتی روحانی و عارف بودند، میگفت تو به روحانی که یک نیروی امنیتی رژیم است رای میدهی؟ و میگفت عارف تنها کسی بود که به درد ایران میخورد. این افراد معمولا تصمیمشان را برای انتخابات سالها قبل گرفتهاند و انتخابات برایشان جدی نیست. این افراد میدانند که در کشوری مانند آمریکا هم انتخابات میان خوب و بد نیست. گاهی میشود؛ ولی غالبا نیست. در همین انتخابات بعدی آمریکا تقریبا هیچ کاندیدای خوبی وجود ندارد. هیلاری پیر است، سندرز ناشناخته است، ترامپ دیوانه است، روبیو یک جمهوریخواه راست ایدیولوژیک است. تد کروز هم یک جمهوریخواه تندروست. جب بوش هم که تکلیفش معلوم است. یا در فرانسه انتخابات میان اولاند بیعرضه، لوپن راسیست و سارکوزی فاسد است؛ ولی همیشه باید همان که کمتر بد است را انتخاب کرد.
استدلال ششم، شناسنامههای باکره: سرنوشت شناسنامههای باکره در ایران یک وضع تقریبا تعریف شده است. عدهای از ایرانیان افتخارشان این است که در شناسنامهشان هیچ مهری نخورده. این هم یکی از انواع رفتارهای بیعملی ایرانیان است که تمایل دارد بیعملیاش جانشین قهرمانی شود. یعنی هویت این آدمها فقط بر اساس کاری که نکردهاند تعریف شده. اگر از آنها بپرسی چرا قبل از انقلاب رای نمیدادید، میگویند: آن موقع هم انتخابات واقعی نبود. اگر بپرسی حالا که سی سال است شهروند آمریکا هستید، چرا در اینجا رای نمیدهید، میگویند من ایرانیام، اینجا به من مربوط نیست.
من جز میل به حفظ بکارت شناسنامههای برخی ایرانیان، دلیلی برای تحریم انتخابات پیدا نمیکنم. البته خوشبختانه جنبشی میان اپوزیسیون وجود ندارد که بخواهند انتخابات را تحریم کنند. شاید تلاشهای ظریف که یکی از مهمترین فوایدش راحتتر شدن زندگی تقریبا همه ایرانیان بیرون مرز شده، در ایجاد یک رویکرد مثبت تاثیر داشته باشد.
یک پاسخ
بهر حال راستگرایان در کشور ما یک عده طرفدار دارند که از همه امور سیاسی کنار کشیده و آنها را به حضرات واگذار کرده اند. در عین حال نسل نوی پا در میدان سیاست نهاده و تاثیر خود را در موارد اخیر انتخابات ها آشکار و محرز ساخته است تا جایی که طیفی از سنت گرایان کمابیش تن به مصالحه با این نو رسیدگان بدهند.لذا ناشکریست که قدر این دستاورد ها دانسته نشود و بیصبرانه در انتظار فراهم شدن همه مطلوبات ماند.
دیدگاهها بستهاند.