قرآن مقدس؛ قرآن نامقدس

محمد جواد اکبرین

عید غدیرخم، روایتِ اوج اعتماد و نزدیکی پیامبر گرامی اسلام به امام علی‌بن‌ابی‌طالب است؛ به بهانه‌ی نام و یاد مبارک ایشان، سخن را با استشهاد به نامه‌ی هفتاد و هفتم نهج البلاغه آغاز می‌کنم؛ بنا بر این نامه، هنگامی که او «عبدالله بن عباس» را برای گفتگو با خوارج (که داعشیانِ روزگار ما در مواردی به آنها شبیه‌اند) فرستاد به او توصیه کرد که در گفتگو با آنها به قرآن استناد نکند زیرا قرآن معانی و تفاسیر و صورت‌های مختلفی دارد که هر چه بگویی خوارج چیزی در مقابلت خواهند گفت؛ پس به جای قرآن به سنت پیامبر استناد کن که در برابر آن دیگر راه گریزی ندارند. (لاتُخاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَاِنَّ الْقُرْآنَ حَمّالٌ ذُووُجُوه، تَقُولُ وَ یَقُولُونَ، وَلکِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّهِ، فَاِنَّهُمْ لَنْ یَجِدُوا عَنْها مَحیصاً).
طبیعی است که آن زمان به علت نزدیکی به دوران پیامبر و خاطرات و مشاهدات زنده‌ی کسانی که با پیامبر زندگی کردند امکان احتجاج و استناد به سنت ایشان وجود داشت و به آسانی توسط خوارج قابل انکار نبود، بر خلاف روزگار ما که چنین احتجاج و استنادی در دسترس نیست و به آسانی نمی‌توان بسیاری از نسبت‌ها به پیامبر را اثبات یا باور کرد.
از این منظر، ما با دو مسئله در روزگار خود مواجه‌ایم:
یکی همان قرآنِ تفسیرپذیر و به تعبیر امام على «حَمّالٌ ذُووُجُوه» و دیگری ابتلا به جریان‌های همسو با خوارج که برای توجیه توحش خود به آیاتی از قرآن استناد می‌کنند.
در هر دو مسئله، پرسشی وجود دارد که پاسخ آن در نسبت مسلمانیِ ما با قرآن تاثیری عمیق دارد. آن پرسش این است: اگر کتابی تا این اندازه تفسیرپذیر باشد که هم علی‌بن‌ابی‌طالب به آن استناد کند، هم خوارج؛ آیا چنین کتابی مقدس است؟
ظاهرگرایان، با تاکید بر ظاهر قرآن و حجیت آن به عنوان متن مقدس آرام و امان از انسان می‌گیرند، خوارج با تاکید بر ظاهر مقدس قرآن به آن استناد می‌کنند و البته تفسیرِ غیر از خود را نمی‌پذیرند حتی اگر مفسر آن نزدیکترین فرد به پیامبر یعنی امام علی باشد.

مراد از «کتاب مقدس»

در اینجا نقطه‌ی عزیمت‌ام همین تعبیر عربی آن است و به مراد دیگرِ فرهنگ‌ها از امر مقدس نمی‌پردازم. وجه مشترک تمام معناهایی که در معاجم عربی از قُدسیّت و قداست ذکر کرده‌اند مفهوم طهارت و پاکیزگی است؛ آنچه که در سنت‌های عبری و متون مسیحی و اسلامی از روحُ‌القدُس آورده‌اند هم از همین معنا نشأت می‌گیرد. اما در ادبیات عرب تعبیراتی داریم که نشان می‌دهد تقدیس یک امر ذاتی نیست بلکه «شدنی» است. یعنی چیزی در ذات خود مقدس نیست بلکه مقدس «می‌شود». مثلا «ابن‌شعبه‌ی حرانی» از محدثان قرن چهارم هجری، در کتاب «تُحف‌العقول» سخنی از پیامبر نقل می‌کند که در آن آمده امت‌ها مقدس نمی‌شوند اگر نتوان در میان‌شان بدون لکنت و دلهره، حقّ ضعیف را از قوى گرفت. (لَن تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ) یعنی قداست روندی از جنس «شدن» را می‌گذراند تا امر قدسی به دست آید.
قرآن هم مقدس «شده» است زیرا به باور دینداران، انسانی، نخست با خویشتن و سپس با دردهای انسانی و روحیِ زمینه و زمانه‌اش درگیر شده و خود را از رذیلت‌ها و خودخواهی‌ها پاک کرده و در این روند به تلقّی و تجربه و قرائت کلماتی رسیده که به انسان و حیات باطنى و درونى‌اش پرداخته، راه‌هایی تازه پیش روی انسان گشوده و همین کتابش را مقدس کرده؛ در واقع قرآن روند قدسی شدن را در وجود طاهر و مطهر پیامبر اسلام گذرانده است.
گویی وجود پیامبر پر از پرسش بوده است؛ آیا چیزهایی به نام خدا و حقیقت وجود دارند؟ و اگر آری، آیا حقیقت نزد خداست و از جانب او می‌آید؟ و اگر آری، انسان تا چه اندازه امکان تلقّی حقیقت را از خداوند دارد و تا چه اندازه در انتقال آن حقیقت به انسان امانتدار است؟ سرتاسر قرآن درصدد تذکر و یادآوری این پرسش‌هاست و انسان‌ها را به اجابتِ مؤمنانه دعوت می‌کند؛ از خدای یگانه‌ای می‌گوید که در انسان و جهان جاری‌ست و امکان گفتگوی مستقیم میان او و انسان و جهان وجود دارد؛ در این عالم اما رازهایی هست که به چشم ظاهر نمی‌آید و کار پیامبران پس از طهارت و بعثت این است که در تجربه‌هایی یگانه و مختص به خود، انسان‌ها را به حرم و حریمِ آن رازها نزدیک می‌کنند.
امور باطنی مانند خدا و حقیقت، مسائل جاودانه‌ی انسان‌اند. همیشه جایی در درون انسان دارند، با او به دنیا می‌آیند و با او می‌میرند و باز با انسان دیگری متولد می‌شوند. این امور اختصاصی به دینداران هم ندارد؛ هر انسانی در هر دورانی با این پرسش‌ها درگیر است و پاسخ‌ها البته متناسب با انسان و جهان در هر دورانی متفاوت است و دامنه‌ای از ایمان تا کفر دارد. در سوره‌ی کهف آیه بیست و نهم می‌خوانیم که «وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ». مسئله‌ی حقیقت و ربوبیت و نسبت میان این دو، همزاد انسانند، پاسخ به این امور گاهی ایمان است گاهی کفر.

پیامبر، بشر و بشیر

اگر بپذیریم کتاب مقدس حاصل طهارت و تجربه و تقوای پیامبر است در پاسخ به پرسش‌های دائمی حیات، و از این جهت مقدس شده است نوبت به پرسش دیگری می‌رسد:
آیا پیامبر هم انسان است؟ به محض اینکه شما به این پرسش پاسخ مثبت بدهید لوازمی را پذیرفته‌اید؛ لازمه‌هایی مانند اینکه انسان، تاریخ و فرهنگ و زمانه و زمینه دارد و هر چه می‌گوید نه تنها آمیخته با آن تاریخ و فرهنگ است بلکه از امکانات همان تاریخ و فرهنگ بهره می‌برد و نمی‌تواند در فضایی عاری از تاریخ و فرهنگ خودش حرف بزند. پیامبر اگر انسان است که هست در خلاء متولد نشده، اسطوره نیست، آدم است، در جمعی و جایی بزرگ می‌شود و مخاطبانی از همان جمع و جا دارد و نمی‌تواند خارج از تحمل زمانه و زمینه‌ی خود کاری کند. اینجاست که فهم «بشر» بودنِ پیامبر بر فهم «بشیر» بودنِ او تقدم دارد، یعنی شما نمی‌توانید از پیامبر توقع بشارتی یا إنذار و هشدارى داشته باشید که از جنس زمانه‌ی خود نباشد. اگر بشر بودن پیامبر فهم نشود نه توقع‌ها از او واقعی است و نه تعریف‌ها و تبیین‌ها.
آورده‌اند که پس از وفات پیامبر برخی باور نمی‌کردند مرگ او را و می‌پرسیدند مگر پیامبر هم می‌میرد؟! این در حالی بود که خود ایشان آیه‌ی صدوچهل‌وچهار آل‌عمران را بر مردم خوانده بود که از مرگ یا کشته‌شدن پیامبر مانند هر انسان دیگری حکایت داشت. یا آیاتی که به صراحت بر بشر بودن او تاکید می‌کرد.
کسانی که امروز اقتضائات بشریِ پیامبر را نمی‌پذیرند تفاوتی با آن جماعت بدوی که مرگ او را نمی‌پذیرفتند ندارند؛ اما نتیجه‌ی پذیرفتن اقتضائات بشری پیامبر این است که بپذیریم پاره‌ای از آیات قرآن پاسخ‌هایی در حد فهم و درک زمینه و زمانه‌ی نزول وحی بوده و امکان ندارد چنان پاسخ‌هایی ابدی و مقدس باشد. به عبارت دیگر، برخی از پاسخ‌های پیامبرانه، تنها پاسخ به انسان زمانِ پیامبرند. پای تجربه‌ی پیامبرانه و انتقال آن تجربه به انسان، به زمین که می‌رسد ناگزیر از پوشیدن جامه‌های زمینی و تن دادن به صورت‌های زمینی است و آن صورت‌ها اما جاودانه و ابدی نیست، غایات و مسائل و اهدافِ پیامبر جاودانه است اما پاسخ‌های زمینی که به آن مسئله‌ها می‌دهد لزوما جاودانه نیست.

قرآنِ نامقدس!

اما چگونه می‌توان تشخیص داد که کدام پاسخ‌ها دیگر به کار ما نمی‌آیند؟
پاسخ به این پرسش را خود قرآن آغاز کرده است؛ می‌گوید جز پاکان هیچکس امکان ارتباط با قرآن و رسیدن به قرآن را پیدا نمی‌کند. (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. سوره‌ی واقعه، آیه‌ی هفتاد و نُه)
این پاکی چیزی جز آراستگی به فضیلت‌های انسانی نیست. این آیه، یعنی از قرآن نباید آغاز کرد، بلکه به قرآن باید رسید. قبل از رسیدن به ساحت قرآن، انسان باید خود را تربیت کند و به مقدار توان، اندیشه و عاطفه‌اش را از هر چه آلودگی به رذیلت‌هاست پاک کند و بعد به سراغ قرآن برود.
این پیش‌شرط تماس با قرآن و فهم آن است. اگر با آن انسانیتِ پیراسته به سراغ قرآن برویم می‌توان با شجاعت و سربلندی و از سر بندگی، احکام منافی با کرامت انسان و عدالت را کنار گذاشت، آنها را ترک و البته درک کرد که آنها تنها گزینه‌های ممکن در زمینه و زمانه‌ی پیامبر بودند برای پاسخ به برخی پرسش‌های انسان‌ و جامعه‌ای که مخاطب و بستر زندگی پیامبر بود.
اگر بتوان، در پیش‌نیازِ پاکی و دوری از رذائل هم با پیامبر شریک شد و سپس به سراغ قرآن رفت می‌توان مطمئن بود که چنین کسی از قرآن برداشت غیرانسانی نکند. با قرآن دیگران را رنج ندهد. با قرآن انسان را نکُشد و شکنجه نکند. با قرآن تحمیق و تحقیر نکند. اگر تک تک مخاطبان وحی، هر چه انسانی‌تر به سراغ قرآن بروند تفسیرپذیریِ قرآن به برداشت‌های عقلانی محدود می‌شود و دیگر تا این اندازه تفسیرپذیر نمی‌شود که هم علی‌بن‌ابی‌طالب به آن استناد کند، هم خوارج. هم مولانا و ابن‌سینا، هم داعش.
به صراحت باید گفت اگر از آن روند نخستینی که پیامبر با خویشتن و سپس با دردهای انسانی زمینه و زمانه‌اش طی کرد تا به تعبیر قرآن «کرامتِ بنی‌آدم» را تأمین کند و به تعبیر سوره‌ی مائده، آیه‌ی سی‌و دوم، «ارزش جان یک نفر به اندازه‌ی تمام جهان باشد» چیزی باقی نمانَد قرآن دیگر مقدس نیست و نخواهد بود. قرآن تا وقتی مقدس است که بتوان آن را پاک و انسانی خواند و آن را به گونه‌ای فهمید که به کتاب آزار انسان تبدیل نشود.

نتیجه

می‌توان از این مقدمات مجمل به این نتیجه رسید که برای یک مسلمان، آیات قرآن در چهار دسته قابل تفکیک‌اند:
یک: آنچه را که به آن باور دارد (اعتقادیات، مانند یگانگی خداوند، نبوت پیامبران و رسیدن روز رستاخیز)
دو: آنچه را که باید تجربه و تمرین کند (ایمانیات، مانند توکل بر خدا، تقرب به او، اعتماد بر او، گفتگو با او)
سه: آنچه را که باید به آن عمل کند (عبادات و اخلاقیات)
چهار: آنچه فقط باید درک کند، یعنی نه عمل کند، نه باور کند و نه تجربه (مثل احکام منافی حقوق و کرامت انسان) . نه تنها تقدس قرآن بلکه هویت اسلامی ما نیز می‌تواند بر محور تفکیک سه دسته‌ی اول از دسته آخر معنا و تبیین شود؛ مهم نیست که در پاره‌ای از مصادیق اختلاف داشته باشیم مهم این ست که این مبداء را بپذیریم و از تکفیر خوارج نترسیم و به نتایجش شجاعانه ملتزم باشیم.

___________________
•ویراسته‌ی گفتاری در جشن عید غدیرخم در حلقه‌ی مطالعات اسلامی دانشجویان. برلین

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

10 پاسخ

  1. آیا باید “احکام” رو در دسته‌ی ۴ جا داد؟ منظورم آن دسته از احکامی را که در باب تفاوت حقوق زن و مرد و بریدن دست و پا و شلاق و غیره است، به تفاوت زمان و زمینه مربوط دانست و از آن‌ها استفاده‌ نکرد؟

  2. مطلب شما کاملا صحیح و خرد پسند است
    خود من هم که کارشناس مذهبی و درس اموخته فوق لیسانس الهیات تهران هستم چند گاهیست که به این نظر رسیده ام که با وجودی که قران متنی پربار و اموزنده و عزیز است ولیکن نه همه ایات ان و نه برداشتهای گروههای مختلف بل باید با عقل سلیم و وجدان نهادینه شده درونی پردازش شود و ان گونه که با شرافت و کرامت انسانی و اخلاق و اصول متین اخلاقی ملازمت و همراهی دارد را برگرفت

    قلم و توان شما مضاعف و پربار باد

  3. قران هم روند قدسی شدن را در وجود مطهر پیامبر طی کرده است؟؟؟!!! قران کلام خداست. عیسی و محمد, پیغام برند. خدا برگزیده است, از کودکی, اصطفی, یصطفی, یعنی گزینش خداوند است.
    عیسی ع در گهواره فرمود: انی عبدالله, اتانی الکتاب و جعلنی نبیا. من بندهء خدایم و به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است. در نهج البلاغه علی ع می فرماید: خداوند پیامبر را از وقتی که از شیر گرفته شد,کمتر از دو سالگی, بزرگترین ملائکه اش را, شب و روز, قرین, همراه و نگاهبان پیامبرش در مکارم و محاسن اخلاق عالم کرد! لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما, اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم, لیله و نهاره خطبه ی ۱۸۹, قاصعه, این ها کجا و سخنان بی پایه ی نویسنده ی مقاله؟!

  4. قبل از رسیدن به ساحت قرآن، انسان باید خود را تربیت کند و به مقدار توان، اندیشه و عاطفه‌اش را از هر چه آلودگی به رذیلت‌هاست پاک کند و بعد به سراغ قرآن برود.

  5. “قبل از رسیدن به ساحت قرآن، انسان باید خود را تربیت کند و به مقدار توان، اندیشه و عاطفه‌اش را از هر چه آلودگی به رذیلت‌هاست پاک کند و بعد به سراغ قرآن برود”؛ حرف کاملاً درستی است؛ “سنایی” می گوید:
    حجابِ حضرت قرآن، نقاب آن گه بَرافشاند
    که دارُالمُلکِ ایمان را مجرّد بینَد از غوغا.

  6. سلام با آ رزوی سلامتی و توفیق شما
    1-بعضی متن مقدس را متنی فوق نقد می دانند . کسانی قدس را بمفهوم طهارت و پاکیزگی میگرند . ولی با توجه به کار گیری قدس در قران هیچکدام از دو معنی خالی از اشکال نیسست
    هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ (سوره حشر ایه ۲۳) در این ایه خدا را الْقُدُّوسُ می نامد که طهارت بعنوان اسمای حسنی نمی توان برای خدا بکار برد ایه ۱۱۰ از سوره ۵می تواند معنی قدس را بما بفهماند إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلًا حضرت عیسی با قدرت گرفتن از روح القدس مرده را زنده می کرده پس قدس حیات است
    و مقدس یعنی داییم حیات آیا در المصحف آیه ای میشناسید که خود را مقدس بنامد ؟
    قران را میتوان بوسیله قران آموخت تنها کسیکه عملااین راه را رفته
    محمد شحرور است چند کتاب بزبان عربی نوشته از جمله
    الکتاب والقرآن – قراءه معاصره tp://www.shahrour.org/?page_id=108 الدین وسلطه
    لطفا اگر زبان عربی می دانید آنرا مطالعه فرمایید واگر مقدور است ترجمه

  7. تقسیم قران به مقدس و نامقدس؟! انهم با تعریفی جدید. ایا با معنی جدید به لغات دادن, لغات هم تغییر معنی میدهند؟ زبان وسیله ی مکالمه ارتباط است. نمیشود هر مخاطبی برای خود معنا بتراشد و جلو رود. و الا دیگر فهم مقصود گوینده, منتفی خواهد شد. امر قدسی و مقدس در نسبت با عالم بالا و ملکوت تعریف میشود. قران مقدس است, چون از جانب خدای سبحان نازل شده است. عالم ما بشر ها, که به گناه و عصیان دچار میشویم, نامقدس است و هرچه بیشتر گناه کنیم, نامقدس تر. جون از خدا و حریم امن و قدس او دور و دورتر می شویم.

  8. داعش شده چون حاکم
    دولت شدست بس ظالم
    مال مردم گشته غصب
    خود مرکوبند همچو اسب
    مال هرکس حق اوست
    لیک برکنند عین پوست
    قرآن بهر امت است
    غصبش کنند مشتی پست
    تفسیر شاید با مردم
    خودرای باشد چون کژدم
    نیشش کشد آخر خویش
    زهرش شود اگر بیش

  9. سلام

    خود شما از بی دقتی یا کم دقتی افراد آن زمان مثال آورده اید:

    “آورده‌اند که پس از وفات پیامبر برخی باور نمی‌کردند مرگ او را و می‌پرسیدند مگر پیامبر هم می‌میرد؟! این در حالی بود که خود ایشان آیه‌ی صدوچهل‌وچهار آل‌عمران را بر مردم خوانده بود که از مرگ یا کشته‌شدن پیامبر مانند هر انسان دیگری حکایت داشت. یا آیاتی که به صراحت بر بشر بودن او تاکید می‌کرد.”

    پس از رحلت پیامبر تحلیل آیات و سور یعنی پیدا کردن ارتباط آنها برای افراد مشکل بوده است…

    کتابی در حد و ظرفیت قرآن علاوه بر توان دقت و تحلیل نیاز به تسلیم بودن نیز دارد…

    پس از رحلت پیامبر وساوس و ایجاد توهمات افراد قدرت طلب که به گوشه ای رانده شده بودند مزید بر علت شده است…

    تسلیم بودن تمام مومنین به چیدمان قرآن و همفکری کردن متواضعانه و مشورت در باره آیات ابزار مناسب آن زمان بوده است…

    وجود ابزار نشر و جستجوی سریع در متون امروزه نعمتی است که مومنین در آن زمان از آن محروم بوده اند و ما قدر آنها را بدرستی نمی دانیم و شکر نعمت بجا نمی آوریم…تسلیم نیستیم.

    بجای دقت بسیار در فهم ارتباط آیات و تسلیم در برابر آن الگوی ذهنی خود را بر قرآن تحمیل میکنیم…

    والسلام

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »