قریب به چهار دهه از تغییر نظام سیاسی در ایران میگذرد؛ انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ که به پیروزی رسید تصاویر دکتر محمد مصدق در دست مردمان و روی دیوارهای شهر کم نبود. سخنرانی معروف آیتالله طالقانی در مراسم بزرگداشت دکتر مصدق (۱۴ اسفند ۱۳۵۷) با حضور صدها هزار علاقمند، شاهد مشهور آن برش زمانی است.
تحلیلگران و پژوهشگران سیاسی نیز در تحلیل علل وقوع و ریشههای برآمدن انقلاب اسلامی همواره به کودتا علیه دولت ملی مصدق نیز پرداختهاند. ۳۸ سال پس از پیروزی آن انقلاب اما هنوز هیچ خیابانی در ایران بهنام دکتر محمد مصدق نیست.
نام دکتر محمد مصدق درحالی در خیابانهای ایران سانسور شده که ـ بهعنوان نمونه ـ در پایتخت، خیابانهایی به نام شیخ نمر (روحانی معترض شیعه عربستانی)، احمد قصیر (از آغازکنندگان عملیات استشهادی علیه اسراییل)، فتحی شقاقی (بنیانگذار جهاد اسلامی فلسطین)، سلیمان خاطر (سرباز مصری)، خالد اسلامبولی (عامل ترور انور سادات) و موارد مشابه خارجی دیگر وجود دارد.
اسامی پیشگفته البته مستقل از فهرست مطول روحانیانی است که درگذشتهاند و خیابانهایی در گوشه و کنار کشور به یاد ایشان نامگذاری شده است؛ مقدس اردبیلی، شیخ فضلالله نوری، آیتالله کاشانی، نواب صفوی، آیتالله سعیدی و مصطفی خمینی تنها چند نمونه هستند.
دکتر مصدق اما در تاریخ معاصر ایران قابل صرفنظر کردن نیست؛ چنانکه حتی رهبر جمهوری اسلامی نیز بارها در سخنرانیهایش ـ بهویژه در مراسم سالروز ۱۳ آبان ـ ناگزیر به یادکرد از وی ـ هرچند توام با انتقاد ـ شده است. بهعنوان یک شاهد، آیتالله خامنهای پاییز گذشته در دیدار با دانشآموزان گفت: «دولت مصدق که نفت را، منبع ثروت ملی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند (مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران) توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیهی به آمریکا بود…»
نام مصدق هنوز بر هیچ خیابان و میدانی نیست، اما با اطمینان میتوان گفت او یکی از محبوبترین شخصیتهای تاریخ معاصر کشور نزد ایرانیان است و یادش در سپهر عمومی ایران جاری؛ چنانکه نام استاد محمدرضا شجریان.
شجریان، استاد مسلم آواز کشور پس از طی مراحلی از درمان بیماری سخت خود به ایران بازگشته است. اگر حاکمیتی ملی در ایران مستقر بود، جز بزرگداشت شجریان و تلاش برای تکریم هرچه بیشتر وی در روزهای سخت کشاکش وی با سرطان، رخ نمیداد.
نامگذاری خیابان و میدانی در گرامیداشت یک عمر فعالیتهای فرهنگی هنرمند ملی، کمترین اقدام و مراتب قدردانی حکومت از او بود. اما افسوس که این واژه (حاکمیت ملی) مفقود است. اقتدارگرایی مسلط نه تنها به تجلیل از او نمیپردازد که همچنان در تلاش برای سانسور خواننده بزرگ ایران است.
شجریان در طی زندگی هنری ـ فرهنگیاش سمت خودکامگان و اقتدارگرایان و سرکوبگران نایستاده؛ او چه در رژیم شاهنشاهی و چه در جمهوری اسلامی در مقام هنرمندی مستقل، و با بضاعت حرفهای خود (آوازخوانی) همدل با مطالبات و رویکردهای اکثریت جامعه و همدرد با رنجهای مردمان سرزمیناش، مستقیم و غیرمستقیم، اعلام موضع کرده است.
بهشکلی قابل پیشبینی، همسویی و همدلی استاد شجریان با جامعه مدنی ایران، خوشآیند حاکمان نبوده و نیست؛ چنانکه هنوز اقتدارگرایان در پی انتقامگیری از استاد مسلم آواز ایران برای همگامیاش با جنبش سبز مردم ایران هستند. اعتراض مدنی و فرهنگی شجریان به خشونت خونین علیه معترضان به کودتای انتخاباتی (ازجمله در خواندن زیبای شعر ماندگار: «تفنگات را زمین بگذار»*) شاهدی مهم و همچنان موجب برآشفتگی راست افراطی است.
در چنین وضعی، بیاعتنایی دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای حکومت به شجریان یا پرهیز نهادهای رسمی از تجلیل و گرامیداشت وی، دور از انتظار نیست. هرچند انتظار از دولت روحانی برای پاسداشت استاد آواز ایران همچنان بجاست.
هرچند دلیل و جنس حساسیت حاکمیت به مصدق و شجریان متفاوت است، اما مضمونی مشترک دارد: «غیرخودی» بودن آنان برای کانون مرکزی قدرت، و ایستادن هویتی ایشان در سوی اکثریت تغییرخواه.
فقدان حضور محسوس نام مصدق یا شجریان در سطح کشور را میتوان شاهدی مهم از فاصلهی معنادار حکومت و ملت، و تفاوت معنادار ارزشها و نگاه حاکمان و اکثریت شهروندان دانست.
دکتر مصدق و استاد شجریان اما در جان جامعه مدنی ایران، و بهویژه در چشم طبقه متوسط فرهنگی، مورد تجلیل و تقدیر قرار گرفته و جاریاند.
*پیوست:
بخشی از سرودهی زیبای زندهیاد فریدون مشیری که با آواز استاد شجریان ماندگارتر شد:
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنیابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل
دلی لبریزِ از مهر تو ای با دوستی دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی است
زبان قهر چنگیزی است
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
تو از آیین انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده است
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را ـ برادر جان ـ
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست…
اگر این بار شد وجدان خوابآلودهات بیدار
تفنگت را زمین بگذار…
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…