شرحی بر «دیدگاهی تازه در ماهیت وحی و راز پیامبری»
وحی بزرگترین معمای تاریخ بشر است. نقطه تلاقی انسان و خدا، علم و مذهب، فلسفه و الهیات، مادیت و معنویت و فیزیک و متافیزیک. هیچکس و هیچ مکتب و مشربی نمیتواند اهمیت کلام و پیام و تعالیم پیامبران مذاهب ابراهیمی و نقشی که در تاریخ بشر داشتهاند را انکار کند. تعالیم این مردان بزرگ یکی از اصلیترین ستونهای تمدن بشری و فلسفه حیات مردمان پرشماری بوده و هنوز هست. چه عنصری در این پیام و تعالیم وجود دارد که هیچکدام از آن همه فیلسوفان و شاعران و متفکران تاریخ هنوز نتوانستند مشابه آن را بیاورند؟ شاید پاسخ به کوتاه سخن این باشد که «حقایق جهانشمول و معتبر در تمام زمینها و زمانها». حقایقی که راه فلاح و رستگاری انسان را در فاصله تولد و مرگ میآموزد.
حاصل وحی منجر به تبیینی جامع از انسان و کائنات و جایگاه انسان در کائنات و رابطه انسان و کائنات و روز جزا به عنوان معنا دهنده سرنوشت، تعریف نیک و بد و به اختصار ارائه نظمی اخلاقی مبتنی بر تکریم مقام انسان و عشق و محبت و عدالت و احترام و همه آنچه به فضائل انسانی معروفاند، شد.
علم بی آن که قادر باشد منشأ این شناخت و دانایی و تعلیمات بزرگترین آموزگاران بشر را توضیح دهد، به انکار متافیزیک و به تبع آن تعالیمی نشسته است که علیرغم تمام تفاسیر غلط و گمراهی که مفسران نادان از پیام وحدانی کردند، هنوز اگر تمدن بشر بر زمین پابرجاست از یمن وجود همان تعالیم است.
آیا عالمان علوم که تنها فیزیک و قوانین آن را باور دارند، قادر به درک و تبیین و توضیح متافیزیک هستند؟ و بر همین قیاس، مفسران کتب مقدس و کلام الهی که عقل دوئیت بین خویش را اس و اساس درک و تفسیر و میزان کلام وحدانی میکنند آیا کلام خدا را به عقل قاصرخود تفسیر نمیکنند؟ در تحیر باید بود از ذهنی که میتواند بیش از سی جلد کتاب در تفسیر قران بنویسد! آیا به جز تصورات، خیالات، اوهام، تاویلات و تفسیرات و برداشتهای ذهن خودِ مفسر از قران کریم نیست؟ و اینگونه حقایق خود را حقایق خدا نامیدند و فرائض خود را فرائض خدا خواندند. چه کسی به جز خدا میتواند کلام خود را تفسیر کند؟
وما یعلم تأویله إلا الله. والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا
الهیون قادر به اثبات خدا و ارایه توضیح قابل فهم و استدلال قانع کنندهای از پدیده وحی آنچنان که مقبول عقل و علم باشد نیستند و گفتمانها حتی در میان نواندیشان دینی (اسلامی) درون دینی و توام با اصولی پذیرفته شده و مبتنی بر ایمان است. از آن سو، مشکل عالمان علوم این دنیوی و فلاسفه نیز در این است که قادر به توضیح منبع شناخت و دانایی پیامبران نیستند.
هر گونه آشتی مابین جدال تاریخی عقل و عشق (یکی از صفات عشق کلنگری و به وحدت دیدن است در مقابل عقل که جزئینگر و دوئیتبین است) و علم و مذهب، عالَم این دنیوی و دنیای روحی و معنوی و آشتی فیزیک و متافیزیک مشروط و مبتنی بر توضیح پدیده وحی است، آنچنان که مقبول عاقلان افتد بی آن که به ساحت قدسی پیامبران و یا آموزههای وحدانی و اخلاقیات متعالی و انسانی محصول وحی خدشهای وارد کند.
هر نوع توضیح و تبیینی از پدیده وحی و پیامبران و پیام الهی باید قادر به توضیح هر سه مورد موسی و عیسی و محمد باشد و چنانچه منطبق نباشد، استدلال بی بنیه و مماشات با حقیقت است.
هر سه پیامبر راه فلاح و رستگاری انسان را در اعتقاد به حقایقی خواندند که در کتب مقدس آنها نوشته شده است. میتوان نتیجه گرفت که هر آنچه در هر سه مکتب مشترک است، پیام الهی و جهان شمول خداوند است. خداوند یگانه برای همه انسانها از طریق پیامبرانش تعالیم یگانهای را صادر میکند. بنا بر این هرچه خارج از دایره این مشترکات در تورات و انجیل و قران است، حواشی و فرعیات، جزییات و مشروط به شرایط و محدود به محدودیتها و سنتها و ارزشهای زمینی و زمانی و همه گذرا و موقتی و مناسب با همان عهد و دورانند و جهان شمولیت ندارند و مضمون و منظور پیام الهی نیستند. نظیر احکام و قوانین و آیینهای این دنیوی و هر تفسیر و دلیل دیگری که از کتب مقدس هر سه مذهب الهی برداشت شده باشد و متناقض با اصل رسالت و پیام پیامبران و ماموریت الهی آنان باشد. حقایق جهان شمول در مذاهب ابراهیمی:
اولاً از بدیهیات مذاهب ابراهیمی این است که همه پیامبران از خدای واحد سخن گفتند .
بخش اعظمی از قران به توصیف اوصاف الله میپردازد و انسانها را به تفکر در باب خلقت و خالق دعوت میکند. وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
ثانیاً مذاهب ابراهیمی برای انسانها نظم اخلاقی تازهای مبتنی بر عدل و محبت و انفاق و عدالت و احترام به همنوع و مکارم اخلاق ارائه دادند. ده فرمان موسی و تمام تعلیمات عیسی توضیح این اخلاقیات تازه است.
«شنیدهاید که گفته شده همسایهات را محبت نما و با دشمنت دشمنی کن. امّا من به شما میگویم دشمنان خود را محبت نمایید و برای آنان که به شما آزار میرسانند، دعای خیر کنید». انجیل متی
در قران کریم سورههای ماعون، الهمزه، الزلزله، الضحی، البلد، الفجر، المطففین و دهها سوره و آیه که مجتمعی از اصول و قوانین روابط میان انسانها را مبتنی بر عدل و محبت و احترام و ترحم و بخشش توصیه میکند و نشان از روح بزرگ خالق آن دارد و امکان ندارد از روحی چنین لطیف و انسانی که خالق این آیات است تعالیمی صادر شود که قتل و کشتار و شکنجه و شلاق و ظلم و جور و بی عدالتی نسبت به انسان دیگر را توصیه کند. (هر چند رسالت سه ساله عیسی مسیح به دلیل کوتاهی و این که عیسی از مردم عادی کوچه و بازار بود با موقعیت محمد که بیست و سه سال پس از بعثت حیات داشت و رهبر و مرشد این دنیا و آن دنیای یک قوم بود، تفاوت زیادی است؛ اما روحی چنان لطیف و انسانی که در سورههای مکّی اطعام مساکین و مهربانی با یتیم را توصیه میکند، قادر به توصیه قتل و ظلم و جور به انسانهای دیگر به این سادگی نیست. در چنین مواردی است که تفاوت الهی بودن مضمون وحی و یا انسانی بودن و مشروط بودن آن مشخص میشود).
سوم این که عمل صالح و ناصالح، نیکی و بدی بی پاداش و مکافات نمیماند.
فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ ؛ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
به اختصار پیامبران مذاهب ابراهیمی از وحدانیت خدا گفتند و تکریم انسان و راه رستگاری را در احترام و ترحم و محبت به همنوع و انفاق و عمل صالح توصیه کردند و تفکر در باب خدا و اعتقاد به پاداش نیکی و مجازات بدی، روز جزا. این اصول در تمام مذاهب ابراهیمی مشترک است. پیام یگانهای است که میتوان آن را پیام الهی و جهان شمول معتبر ورای زمان و مکان دانست.
هر پیامبر هر چند در سرزمین و زمان دیگری آمده باشد باز همان حقایق جهان شمول پیامبر قبل از خود را مبتنی بر وحدانیت خالق و محبت و احترام به همنوع و عبادت (تفکر) در باب خالق و خلقت تکرار میکند. موسی، ابراهیم را تکرار کرد و عیسی، موسی را «گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صُحُف انبیا را باطل سازم؛ نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم». انجیل متی ۵- ۱۷
و محمد در ابتدای سوره بقره الم ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ که به تنهائی تمام پیام قران را در خود دارد.
معجزه قران در اعداد و ابعاد و تعداد نیست. چه کسی میتواند کتابی بیاورد و در آن از حقایق و مفاهیم جهان شمولی بگوید ورای مفهوم خدا، سماوات و الارض، مردم در نوع بشر و اخلاقیات متعالی در حد قرآن. پس بیاورند اگر راست میگویند.
میتوان به جرات نتیجه گرفت که ابراهیم و موسی و عیسی و محمد همه با یک حقیقت واحد دیدار کردهاند و تعالیم آنان از منبعی واحد نشأت میگیرد. روی سخن با خداناباوران است وگرنه خداباوران همه در این که او خدا نام دارد متفقند.
اساس نظریه (انسان ـ خدا) بر اصالت، عاملّیت و فاعلّیت «تفکر» به عنوان رازگشای تمام رازها و اسطرلاب تمام اسرار خداست. دانایی و شناخت، عشق، راز آفرینش و خلاقیت، منبع الهام و اشراق و لقاءالله و وحی همه محصول تفکرند. بودا و نیوتن و هگل و انیشتین هم محصول تفکرند، اما شخصیت متفکر و موضوعات مورد تفکر در هر کدام جداست. تاریخ بشر مدیون انسانهای متفکر است و بر تارک آنها انبیاء الهی. بر اساس این نظریه، تفاوت اصلی پیامبران با سایر ابنای بشر در نگاه وحدانی آنها به انسان و کائنات است که منجر به شناخت، درک و دیدار خدا و یا روح کائنات میشود و حاصل این دیدار در ده فرمان موسی و تعالیم مسیح و قران مجید به بشر منتقل میشود. این نگاه وحدانی محصول سالها تفکر و تجربه و دانش و سیاحت و رنج و تنهایی است. تنها نظری گذرا به زندگی محمد با آن گذشته دردآلود و غریب که در بیست و سه سالگی با زنی چهل ساله ازدواج میکند، حاکی از زندگی و گذشته و شخصیت متفاوت اوست. دور از ذهن نیست که خود او مسکین بودن و گرسنگی را نیز همچون یتیم بودن تجربه کرده باشد.
بر اساس نظریه (انسان ـ خدا) نگاه وحدتگرایانه که منجر به دیدار با آن مفهوم نامفهوم مطلق میشود، حاصل شناخت و شناخت محصول تفکر است. در لحظه وحی، جسم محمد بدل به مَشکی میشود مملو از مُشک روح خداوند و وحی، عطر تراوشات این پوست است. در بسیاری از سورههای مکّی ـ به ویژه چنانچه در ابتدای رسالت نزول کرده باشند همچون اخلاص و والعصر و فلق و ناس و … ـ چشمان محمد همچون چشمان خدا مینگرد و کلام خدا از دهان محمد صادر میشود، گویی این خداست که سخن میگوید. اما در طول بیست و سه سال رفته رفته آن شور و حال و جاذبه و جذبه دیدار اولیه به دانایی و پختگی تبدیل میشود و به همین دلیل بعید است که محمد در تمام طول سوره مائده و انفال و نساء در حال بیخودی و مسخر نزول وحی باشد؛ اما در سوره اخلاص و ماعون و عصر بعید نیست.
در بسیاری از سورههای قران و به ویژه آنها که به امور این دنیا میپردازند مثل سورههای مدنی، این سخنان محمد متفکر و دانا و با خدا دیدار کرده و اینک پختهتر و داناتر شده در طول سالیان است که هنوز تحت جذبه و سِحر آن دیدار سخن میگوید؛ اما او محمد عبدالله است، بشری محدود به پیرامون و مشروط به شرایط و مجبور به بشر بودن.
در توصیف حالات بیرونی وحی میتوان نیروی زیادی که تمرکز و بیخودی از خود و مغروق مفهومی بی صورت شدن را تصور کرد که جسم انسانی توان و تحمل آن را ندارد. رعشه و تشنج و عرق سرد و ضعف کردن، علایم بارز افتادن قند خون است و ناشی از مصرف ناگهانی و زیاد انرژی و به جرات میتوان گفت که امکان کمی دارد که در تمام طول نزول قران، محمد در آن حال نامعمول به سر برده باشد.
توصیفاتی که از روز جزا و بهشت و جهنم و یا هر آن چه به چشم امروز غیر معقول میرسد و یا آن چه به پیام سمعی و بصری و رویا تعبیر میشود، کلمات و ادبیات محمد دانا و ادیب و مملو از روح متعالی است که میکوشد به مردمی که او و آن چه را او میداند باور ندارند، با گزیدهترین کلمات و گویاترین جملات و مبالغهآمیزترین ادبیات تصاویری از روز جزا و پاداش و مکافات و یا قیامت و صحنههایی از بهشت و دوزخ و یا توضیحاتی بر آن چه در کائنات میگذرد، به دست دهد. پیامبری که انسانها را به خدای نادیدنی دعوت میکند و به روز جزا و پاداش و مکافات تنذیر میدهد، باید تصویری از آن هم به دست دهد و برای آدمیان آن روز و روزگار چه تصاویر و توضیحاتی قابل فهمتر؟ باید بتواند برای پدیدههای طبیعی توضیحی دهد و بخش اعظم قرآن، افکار به کلمات آمده مردی دانا، متفکر، دنیا دیده و با تجربه و ادیب و با مفهوم وحدت آشنا و برگزیده و مامور و رسول خداست. اگر چنین تصاویری از بهشت و جهنم در سایر کتب مقدس وجود ندارد، میتوان آن را نیز از زمره مضامین پیام الهی دور و توضیحاتی دانست مشروط به زمان و پیرامون.
دیدگاهها بستهاند.