زیتون-آیدا قجر:کمپینهای و فضای مجازی چقدر میتوانند تاثیرگذار باشند؟ آیا اصلا فضای مجازی و دنیای واقعی از هم تفکیک شده هستند؟
با رونق گرفتن شبکهها و ابزارهای اجتماعی میان کاربران ایرانی، هر از گاهی با سربرآوردن کمپینی پیرامون حقوق شهروندی، زندانیان، حقوق زنان و مسایل دیگر مواجهیم. برخی میگویند این کمپینها اثرگذاری ندارند و گروهی دیگر معتقدند فضای مجازی جایگزین مبارزه در فضای واقعی شده و بایستی از این ابزار بهره برد. البته در میان مخاطبان، نوع تاثیرگذاری هم مهم است. عدهای انتظار دارند از طریق کمپینهای مجازی مثلا زندانیان سیاسی آزاد شوند و گروهی دیگر میگویند جهانی شدن مطالبات از طریق کمپینها به تنهایی گامی موثر است.
در همین راستا، کنشگرانی هستند که باور دارند نمیتوان از طریق دنیای مجازی به مطالبات شهروندی و حقوقی خود رسید و بایستی با جذب جوانان به مدل مبارزات دهههای گذشته در سطح خیابان برگشت. از همینرو به دنبال پیدا کردن راههایی هستند که مردم را در تظاهرات یا تجمعها کنار هم جمع کنند. هرچند ابزار سرکوب در کشورهای توتالیتر و دیکتاتوری چنان قدرتمند است که به راحتی میتواند هر حضور فیزیکی را ممنوع کند. در این میان هزینههاست که میان گروههای مختلف به بحث گذاشته میشود. فعالیت در فضای مجازی چقدر و برای چه گروهی هزینهبر است؟ اگر کمپینی ایجاد میشود چطور میتوان اثرگذاری آن را ارزیابی کرد؟
در همینخصوص با مهرداد درویشپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه در سوئد گفتوگو کردیم که در ادامه متن کامل آن را میخوانید:
برای شروع بحث از سوالی مبنایی آغاز کنیم. آیا دنیای مجازی را باید جدا و به دور از دنیای واقعی تعریف کرد؟ آیا این دو دنیا با این همه شهروند مجازی و واقعی، از هم کاملا مجزا و متفاوت هستند؟
پاسخ این سوال ساده نیست. چون آنچه به نام دنیای مجازی شناخته میشود یعنی انسانها از طریق نت با هم ارتباط برقرار میکنند، به بخشی از واقعیت جهان امروز تبدیل شده و بسیار سخت میتوان این دو را از هم تفکیک کرد. امروز بخش مهمی از مبادلات اقتصادی جهان، مراودات انسانی (در حوزه دوستی، تبادل افکار، فعالیتهای آکادمیک و فرهنگی)، بخش مهمی از کمپینهای سیاسی و انتخاباتی از طریق همین دنیای مجازی جهان صورت میگیرد. ۸ سال پیش در نخستین دورهای که باراک اوباما در انتخابات پیروز شد، نه از طریق کانالهای کلاسیک لوازم ارتباط جمعی و رسانهها، بلکه از طریق شبکههای اجتماعی توانست به اعماق قلب جوانان و گروههای دیگر نفوذ پیدا کنند. انقلابهای موسوم به بهار عربی نیز از طریق بازتاب خودسوزی جوانی تونسی در شبکههای مجازی شروع و تبدیل به نیروی محرک یا دقیقتر، جرقه انفجار برای تغییرات اجتماعی در تونس و بسیاری کشورهای دیگر شد. در ایران هم در جریان جنبش سبز به یمن همین شبکههای اجتماعی اقتدار سانسور دولتی شکسته شد.
این چند نمونه را مثال زدم تا بگویم چگونه بخشی از ساختن افکار عمومی در جهان واقعی توسط دنیای مجازی شکل میگیرد. امروز بسیاری از شرکتهای بزرگ از طریق فضای مجازی اقدام به سرمایهگذاریهای کلان میکنند و سودآوری خود را از این طریق به اوج میرسانند. فرض جدا بودن این دو دنیا از هم ناشی از دیدگاهی غیرمدرن، کلاسیک و نامناسب با عصر امروز است. فضای مجازی تاثیر و مابهازای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در تمامی حوزههای زندگی، از ورزش گرفته تا فرهنگ و سیاست بازتاب میدهد. به این معنا، فضای مجازی را نمیتوان به سادگی از دنیای واقعی تفکیک کرد.
مثالهایی که برشمردید شاید این نگاه را تقویت کند که شما این دو دنیا را منطبق بر هم میدانید. یعنی شما تفاوتی بین این دو دنیا نمیبینید؟
اتفاقا این دیدگاه هم مساله برانگیز است. خیلی از مسایلی که در دنیای مجازی اتفاق میفتد الزاما بازتاب گستردهای در دنیای واقعی ندارد یا بازتاب آن نزدیک به صفر است. اگر هرآنچه در دنیای مجازی اتفاق میافتد در زندگی روزمره انسانها بازتاب داشت، کاربران شبکههای اجتماعی میتوانستند در دنیای واقعی هم همان موقعیت، اعتبار و نفوذ را داشته باشند. در حالیکه بسیاری از انسانها با هزاران فالوئر در فیسبوک، توییتر و دیگر شبکههای مجازی، در دنیای واقعی به سختی چند نفر دوست دارند. نوشتن در دنیای مجازی گاه هیچ معیاری برای داوری در بر ندارد و بسیاری از مواقع نوشتههایی منتشر میشوند که الزاما ارزشمند نیستند و گاه سخت بیسروته هستند. هرچند آنجا هم مقررات نه چندان قابل پیگری وجود دارد.
امروز واقعیتهای اجتماعی از طریق بازتاب در جهان مجازی به سرعت از امری بومی به امری جهانی تبدیل میشود که خود پیامدی از فرایند جهانیشدن است
حال آنکه در دنیای واقعی سردبیری، مدیر مسئولی، ناشری و… امکان و حق گزینش را مییابد تا مطالب با کیفیت نازلتر شانس کمتری برای بازتاب بیابند. یا خریدار با امتناع از خریدن آن کتاب و مجله تدوام انتشار اینگونه مطالب را با تهدید روبهرو میسازد. گرچه این نیز الزاما تضمینی برای ارائه کیفیتهای در خور در بر ندارد. به هررو فضای مجازی برای بسیاری نوعی سرگرمی یا پاتوق مجازی برای فرار از تنهایی شده است. در حالی که در دنیای واقعی بسیاری از تحرکات مجازی قادر به اثر ذاری بر حتی دو نفر هم نیستند و بسیاری از این کاربران حتی قادر به بسیج نیروی اجتماعی در دنیای واقعی هم نیستند. پس این تصویری غلوآمیز و غیرواقعی است که فکر کنیم هر تحرکی در دنیای مجازی الزما نعل به نعل در جهان واقعی بازتاب می یابد. گاه دنیای مجازی به نوعی نارسیسیسم میدان میدهد که در دنیای واقعی گاه کوچکترین شانسی برای پژواک نمییابد. فردی را میشناختم که در صفحه ایستاگرام خود دهها هزار فالوئر دارد و دائما چند خط مطالب بیمایه مینوشت که از سوی هزاران هزار نفر لایک زده میشد. از همین رو به فکر افتاده بود که نویسنده شود و از من در باره این که با ناشران چگونه میتوان تماس گرفت، پرسید. در کمال بهت دریافتم او حتی در دنیای واقعی حتی نام یک ناشر را نمیدانست. وقتی از او پرسیدم آیا کتابی برای انتشار دارد، گفت فالوئرهای او به او گفتهاند چرا مطالب خود را به شکل کتاب منتشر نمیکند. شوربختانه در نوشتههای چند خطیاش نه تنها کلامی از فرهنگ، هنر، ادبیات، علم یا سیاست نبود، بلکه مطالب مجلات زرد نیز از نوشتههای ایشان به مراتب پربار تر بود. به عبارت روشن فضای مجازی میتواند مشوق نارسیسم کاذبی شود که در دنیای واقعی کوچکترین محلی از اعراب نمییابد.
از سوی دیگر فعالیت کاربران در شبکههای اجتماعی گاه وقت زیادی میگیرد که میتواند به انزوای اجتماعی این افراد بیانجامد. رابطه علت و معلولی بین جهان مجازی و واقعی برقرار نیست. هر بازتابی در دنیای مجازی الزاما دنیای واقعی را تحت تاثیر قرار نمیدهد و برعکس. این مساله به میزان اثرگذاری کاربران فضای مجازی و به اهمیت موضوعاتی که در جهان واقعی به آن پرداخته میشود، بستگی دارد. امروز واقعیتهای اجتماعی از طریق بازتاب در جهان مجازی به سرعت از امری بومی به امری جهانی تبدیل میشود که خود پیامدی از فرایند جهانیشدن است. جهان مجازی هم میتواند به نوبه خود با پخش یک خبر، آن را به امری تاثیرگذار در حوزه محلی تبدیل کند. از این جهت نمیتوانیم دنیای مجازی را به عنوان عنصری تعیینکننده در زندگی واقعی دستکم بگیریم اما از این هم نمیتوانیم نتیجه بگیریم که نوعی رابطه این همانی بین این دو جهان برقرار است.
به اثرگذاری اشاره کردید. به بخش اول صحبتهایتان برمیگردم که نمونههایی از تونس و دیگر جاهای جهان بیان کردید. در خصوص ایران گفتید که سرکوب اطلاعرسانی و سانسور توسط این شبکههای مجازی شکسته شد. اما بعد از گذشت بیشتر از یک سال و نیم از جنبش سبز، این شبکههای اجتماعی نتوانست پاسخگوی حرکتهای مردمی و گردهمایی آنها شود. این چرخش اخبار و اطلاعات هم که مثال زدید، همین امروز شاهد گردش شایعهها و اخبار دروغ در تلگرام هستیم که روزانه در دسترس گستره بیشتری از جامعه قرار میگیرد.
تونس نمونهای بود که بازتاب واقعی پخش یک خبر در فضای مجازی باعث جرقه خوردن به یک فضای انفجاری و تبدیل آن به جنبش اجتماعی شد. به طور کلی الزاما هر خبری در فضای مجازی نمیتواند جنبش واقعی ایجاد کند، عکس آن اما بیشتر صادق است. جنبش سبز حرکت واقعی اجتماعی در دنیای واقعی بود که به یمن فضای مجازی قدرت بازتاب گستردهای یافت. مثلا انتشار یک صحنه قتل ندا در یوتیوب تبدیل به خبری جهانی میشود. این نشانه توانمندی فضای مجازی در دامنزدن به جنبشهای اجتماعی و فراگیرکردن و اثربخشتر کردن آنهاست. حتی فراتر برویم و به بحث رسانهها برسیم.
در کشورهای دیکتاتوری، فضاهای مجازی جرات فروریختن اقتدار ترس را افزایش می دهند اما همزمان میتوانند با زیرپا گذاشتن ملاحظات روابط انسانی نقش منفی نیز ایفا کنند
رسانهها در فراگیر کردن و بازتاب جنبشهای اجتماعی و گاه در ایجاد جنبشهای اجتماعی میتوانند نقش داشته باشند ولی چنین نیست که هر تصویرسازی در رسانهها فورا منشا اثر در واقعیت اجتماعی شود. نمونه آن رسانههای لسآنجلس یا رسانههای فارسیزبان محلی در بسیاری از کشورها است که اگر مخاطب آن باشید فکر میکنید همین فردا در ایران انقلاب و حکومت سرنگون میشود. یک رسانه یا گروه یا شبکه مجازی میتواند با تکرار خبر دروغ برای مخاطبان خود یک فضای روانی ایجاد کند که انگار در جهان واقعی رخ داده است. البته اینگونه اخبار به سد واقعیت برخورد میکنند و از رسانه و مدیران آن اعتمادزدایی میشود. نتیجه اینگونه دروغ پردازیها و خیالبافیها میتواند ایجاد یاس و ناباوری باشد و بیش از همه نشانگر آن باشد که تعصبات ایدئولوژیکی میتواند به ارایه تصویری دروغین منجر شود. هرچه فرد ذهنیتر شود، شکاف بین تصورات و جهان واقعی بیشتر میشود. حال اگر این افراد در رسانه یا شبکه مجازی فعالیت کنند این شکاف را بیشتر در معرض قضاوت همگان میگذارند.
به شبکههای اجتماعی برگردیم که حتی در عوامفریبی و تبلیغ دروغ میتوانند بدتر از رسانههای کلاسیک عمل کنند. رسانهها با پخش اخبار دروغ میتوانند زیرسوال روند و خبرنگارشان مورد بازخواست قرار گیرد. اما در شبکههای اجتماعی کاربران مسوولیت انتشار خبر دروغ را برعهده نمیگیرند و اگر گمنام هم باشند عملا پاسخگو هم نیستند. اگرچه دنیای مجازی در فرآیند دموکراتیزه کردن موثر است و دیگر صرفا الیتها و نخبهگان نیستند که در امر اطلاعرسانی و اظهارنظر تعیینکنندهاند، اما در عینحال شبکههای اجتماعی مجازی در مبتذل کردن هم نقش دارند. میزان فحاشیها، توهینها، هتاکیها به داور زن ایتالیایی یا لیونل مسی نمونه آن است. ما امروز با پدیده آزار و اذیت جنسی و همینطور خشونت دیجیتال هم مواجهیم که روح و روان افراد با هتاکی نابود میشود. پس با فرآیند ولگاریزه شدن هم روبهایم که خود تهدیدی علیه دمکراسی و حقوق افراد است.
اگر به فضای مجازی به عنوان یک ابزار نگاه کنیم، وابسته به نوع استفاده کاربران، در بازتاب کمپینهای مثبت و مطلوب اجتماعی میتوانند نقش مثبت داشته باشند و در عینحال میتوانند در فضاسازی آزار و اذیت جنسی یا هتاکی نقش منفی ایجاد کنند. فضای مجازی البته فقط ابزار نیست و بخشی از دنیای واقعی است. در کشورهای دیکتاتوری، فضاهای مجازی جرات فروریختن اقتدار ترس را افزایش می دهند اما همزمان میتوانند با زیرپا گذاشتن ملاحظات روابط انسانی نقش منفی نیز ایفا کنند.
به کمپینهای مجازی برگردیم و مساله تاثیرگذاری آنها. یکی از انتقادهایی که به کمپینهای مجازی صورت میگیرد، بیتاثیری آنها در دنیای واقعی است. به گفته شما لزوما هرچه در دنیای مجازی هست به دنیای واقعی راه پیدا نمیکند. در این صورت چطور میتوانیم تاثیرگذاری کمپین مجازی را ارزیابی کنیم؟
در خصوص کمپینها باید دید که در جهان واقعی چه اتفاقی میفتد. چند مثال میزنم: نوار صدای آقای منتظری در رسانهها عمومی کشور منتشر نشد، بلکه در فضای اجتماعی منتشر شد و به سرعت در شبکههای مجازی مثل بمب ساعتی عمل کرد و اعدامهای سال ۱۳۶۷ به یکی داغترین مسایل مورد بحث جامعه تبدیل شد. قبل از آن در جهان واقعی با بزرگداشتها خاطره جانباختگان و زندانیان سیاسی و تلاشهایی برای زنده نگه داشتن مسایل سال ۶۷ میان گروههایی محدود و خاص مواجه بودیم که در سطح جامعه به گفتمان ملی تبدیل نشده بود. اما همین یک نوار به یمن شبکههای اجتماعی چنان بازتابی پیدا کرد که به مهمترین خبر چندین هفته و چند ماه جامعه تبدیل شد. بسیاری از مسوولان تراز اول کشور از رفسنجانی تا اعضای هیات مرگ وادار به موضعگیری شدند. این واکنشها نشان میدهد که کمپین در جهان واقعی بازتاب پیدا کرده است. در نمونهای دیگر اقدامات فمنها فورا در فضای مجازی بازتاب پیدا میکند و ممکن است به دستگیری یا اعتراض منجر شود و واکنشهای مختلفی را در مهد جامعه ایجاد کند که نشانه موفقیت کمپین است. اما کمپینهایی که در فضای مجازی باقی میمانند و بازتابی خارج از خود پیدا نمیکنند، به روشنی مشخص است که در حوزه مجازی محبوس ماندهاند. خطر این کمپینها همانطور که گفتم این است که به نوعی از تمایلات نارسیسمی و ذهنیبافی دامن میزنند.
کمهزینگی کمپینهای مجازی به ویژه در خارج از کشور ممکن است باعث شود افراد با وجود ناموفق بودن کمپینهایشان کنار نکشند.
از سوی دیگر نفس تعداد استقبالکنندگان از کمپینها تعیینکننده نیست. اعضای «صلح سبز» گاهی با ۵ نفر جلوی یک کشتی را میگیرند که سلاح جنگی یا مواد آلودهکننده محیط زیستی حمل میکند. آنها گاهی تنها با دو نفر کنشی ایجاد میکنند که اثرگذاری آن بر پایه تعداد شرکت کنندگان در آن اکشن نیست بلکه سوژه اجتماعی مطرح درجامعه علت و محور بازتاب گسترده آن است، در نتیجه بازتاب جهانی پیدا میکند و اعتراضات گسترده به دنبال دارد. موضوع مورد تمرکز کمپینها، بازتاب آنها و تغییراتی را که در دنیای واقعی ایجاد میکنند، معیارهای مهمی برای سنجش میزان موفقیت یا عدم موفقیت کمپینهای مجازی و واقعی است
در عینحال یکی از ویژگیهای رونق کمپین در جهان مجازی کمهزینه یا بیهزینه بودن آن است. هزینه کمپینسازی در دنیای واقعی به مراتب سنگینتر از دنیای مجازی است. حتی در کمپینهای دنیای واقعی همگی موفق نیستند ولی کمپین مجازی که نتواند اثرگذاری در دنیای خارج از خود داشته باشد، موفق نیست. مثلا گروهی با انتشار عکسهای برهنه زنان ایرانی به تقلید از فمنها خواستند اعتراض کنند اما این کمپین دوامی نداشت و در محدوده هواداران همان گروه باقی ماند. در مقابل یک عکس نیمهبرهنه گلشیفته فراهانی که کمپین هم نبود و فقط بازتاب گسترده جهانی داشت، مقامات جمهوری اسلامی را به واکنش واداشت.
قدرت اثرگذاری یک کمپین بخشی مدیون شروع کننده کمپین است و همچنین بسته به محتوای آن که چقدر به روز و موضوع جامعه است. علاوه بر آن میزان پیگیری و مهمتر از همه استقبال جامعه در تداوم کمپین موثر است. نمیتوان این تفکیک را فقط به مجازی یا واقعی بودن کمپین مرتبط دانست اما میتوان گفت در جهان واقعی راهاندازان یک کمپین وقتی با عدم برد آن مواجه میشوند سریعتر تصمیم به خاموشی آن میگیرند. مسالهای که در درازمدت در کمپینهای مجازی هم به وقوع میپیوندد اما در کوتاهمدت فرد یا گروه میتواند بر کمپین و گروه و موضوع خود اصرار بورزد. کمهزینگی کمپینهای مجازی به ویژه در خارج از کشور ممکن است باعث شود افراد با وجود ناموفق بودن کمپینهایشان کنار نکشند.
شاید همین کمهزینه بودن کمپینها و کنشهای مجازی است که باعث شده برخی از کنشگران معتقد باشند بایستی حرکتهای اجتماعی را از دنیای مجازی به دنیای واقعی برگرداند. بسیاری توصیه میکنند بایستی حرکتهای اجتماعی مثل دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ فیزیکی شود. آیا اصلا چنین بازگشتی امکانپذیر است؟ یا بایستی به دنبال راههای جدیدی باشیم که نیروی مجازی را به نیروی واقعی تبدیل کنیم؟
بحثی در میان هست که رسانهها خود حقیقتساز اند یا بازتابدهنده حقایق اجتماعی؟ در اینکه رسانهها افکار عمومی را شکل میدهند، تردیدی نیست. به همین معنا شبکههای اجتماعی که به نوعی نقش رسانه را هم ایفا میکنند در این امر دخیل هستند. رسانهها و شبکههای اجتماعی در باورمند و چالشی کردن یا مشروعیت بخشیدن به نظم حاکم و جهت دادن به افکار عمومی موثر اند اما چنین نیست که هرچه رسانهها بنویسند به ایجاد موج انسانی تبدیل شود. گروهی هم میگویند رسانهها ابزاری برای بازتاب حقایق یا واقعیتها هستند.
وقتی در دنیای واقعی خبری نباشد، فضای مجازی هم به حاشیه رانده و به سرگرمی تبدیل میشود.
از این رو رسانهای نمیتواند با دروغ در درازمدت خبرسازی و اعتمادسازی کنند، گرچه چنین هم نیست که فقط بازتابدهنده ناب واقعیتهای اجتماعی گوناگون باشند. باید رابطه پیچیده و دوسویه بین واقعیت اجتماعی و رسانه را در گفتمانسازی و اثرگذاری بر مخاطب مد نظر قرار دهیم. مثالی میزنم: اینهمه پناهنده به اروپا آمدند و بسیاری در مسیر کشته شدند. بدون آنکه این حقیقت اجتماعی تلخ و گسترده واکنش درخوری را به همراه داشته باشد. ولی عکس آیلان، کودکی که در دریا غرق شد و جسدش در ساحل به خشکی رسید، با انتشار در یوتیوب، بازتاب رسانهای گستردهای پیدا کرد و موج جهانی ایجاد شد. در بسیاری از کشورها تحت تاثیر نمایش همان عکس کنسرتهایی گذاشته شد که میلیونها دلار پول برای کمک به پناهجویان جمعآوری شد. پس رسانهها به طور اعم و از جمله شبکههای مجازی میتوانند با تمرکز بر واقعیت اجتماعی نیروی عظیمی در جامعه تولید کنند.
این را توضیح دادم تا بگویم اثر دنیای مجازی نیرومندتر از آن است که بتوان به آن بیاعتنا بود. از این رو بازگشت به دهههای قبل نه واقعی است و نه عملی. در عین حال محدودیت اثرگذاری کمپینهای دنیای مجازی به وضعیت دنیای واقعی برمی گردد. اگر در ایران میشد که مردم اعتراضهای خیابانی داشته باشند، خب به خیابانها میآمدند. یک دلیل نقش بیشتر پیدا کردن فضای مجازی، مسدود شدن امکان تحرک در فضای واقعی است. هرچه امکان حضور اعتراضی در خیابانها کمرنگتر میشود، خطر محصور ماندن در فضای مجازی بیشتر می شود. هرچه امکان نهادسازی در کشور دیکتاتوری مثل ایران محدودتر میشود، رویکرد فضای مجازی برای بیان اعتراض گستردهتر میشود. ا
گر هزینه حضور خیابانی کمتر شود توازن میان کمپینهای مجازی و واقعی هم بیشتر میشود. در دورهای کمپین یک میلیون امضا در داخل ایران به شدت جامعه را تحتتاثیر قرار داده بود. کنشگران آن برای حقوق زنان و کودک فعالیت و چهره به چهره عمل میکردند. وقتی فعالان آن دستگیر یا به خارج از کشور تبعید میشوند، توان واقعی کمپین کم میشود. در اینصورت کمپینهای محصور در فضای مجازی پررنگتر میشود. البته وقتی در دنیای واقعی خبری نباشد، فضای مجازی هم به حاشیه رانده و به سرگرمی تبدیل میشود.
گاهی در فضای مجازی تصویری که از یک کمپین پیدا میکنیم چنان غلوآمیز است که در دنیای واقعیت تاثیرات آن خیلی کوچکتر از آنی است که میپنداریم
تصور این که ما میتوانیم فضای مجازی را رها کنیم و به سازماندهی در جهان واقعی برگردیم، یک خوشخیالی و تصور نوستالژیک است. گویندگان نظر مثبت دارند اما این حرف من را یاد اظهارات جلال آلاحمد میندازد که ماشین و تراکتور آمده به جان روستاها و شهرها افتاده است. او نوستالژی بازگشت به روستای دستنخورده را داشت. مشکل این نیست که ماشینیزم بد است بلکه کنترل ماشین و نوع استفاده میتواند مساله باشد. همیشه که نمیتوان با ابزار سر جنگ داشت. به بحث که برگردیم، در اینکه فضای مجازی میتواند تاثیر بسیار مثبتی در گسترش بخشیدن به کمپینهای واقعی داشته باشد، نباید تردید داشت و به دنبال تعطیلی آن بود. بحث بر سر آن است که کمپین فضای مجازی نمیتواند جایگزین فضای واقعی شود. پس باید توازن و ارتباط ارگانیکی میان این دو دنیا ایجاد کرد. من موافقم که نهادسازی، ایجاد حرکتهای اعتراضی اجتماعی و طنین انداختن صدای اعتراض در خیابانها بسیار موثرتر از تبلیغات یکسره در فضای مجازی است. اما تفاوتی بین این دو وجود دارد که گاه فعالیت در جهت نهادسازی در دنیای واقعی حساسیت خبری ندارد. خصوصا نهادسازی که امری دیرپا، کم سر و صدا و دستاوردهای آن درازمدت است. اما ویژگی کمپینها لحظهای بودن و اثرگذاری موردی و هیجان و تب و تاب برخاسته از آنهاست که بازتاب گسترده نیز میتواند داشته باشد. برای همین کمپینهای به لفظ عامیانه جوگیرانه یا حوادث اینچنینی پر سر و صدا در لحظه نسبت به امور درازمدت جذابیت بیشتری دارند. کمپین در لحظه مثبت است به ویژه زمانی که همه را به تحرک درمیآورد. اما در بسیاری از مواقع در درازمدت کمارزش است چون نهادسازی را باعث نمیشود. اما برخی کمپینها یا جنبشها اثرگذاری درازمدت نیز دارند. مثلا جنبش سبز در عالم واقعیت شکست خورد ولی به نظرم یکی از بزرگترین جنبشهای اجتماعی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است و نسل در نسل تاثیرات خود را خواهد داشت. فقط این نیست که حرکتی اعتراضی لحظهای بوده باشد بلکه جنبش اجتماعی بود. اما خیلی از جنبشهایی که از طریق فضای مجازی ساخته شده تا دو روز بعد هم اثرگذاری خاصی نخواهد داشت.
با تمام احترامم به کمپین آزادیهای یواشکی که واکنشهای اجتماعی هم به دنبال داشت ولی فرض کنید اگر صد زن در قسمتی از تهران برای یک ساعت حجابشان را برمیداشتند مثل بمب میترکید و در فروپاشی اقتدار ترس اثرگذارتر بود. گرچه به گمانم این کمپین مثبت است و نباید انتظار داشته باشیم که اگر حرکتهای بزرگ صورت نمیگیرد، حرکتهای کوچکتر هم نباید ایجاد شود و مثبت نیست. اما گاهی در فضای مجازی تصویری که از یک کمپین پیدا میکنیم چنان غلوآمیز است که در دنیای واقعیت تاثیرات آن خیلی کوچکتر از آنیست که میپنداریم. نمونه به روز آن، مردانی هستند که در همبستگی با زنان روسری به سر گذاشتهاند. جدا از اینکه ماجرا را مثبت بدانم یا نه، فکر میکنم اگرچه یک حرکت به خودی خود مثبت است اما به راستی چقدر در جهان واقعی تاثیر میگذارد؟ اگر ما به ازای هر کمپین مجازی، حرکتی هم در دنیای واقعی داشته باشیم میتوانیم آن توازنی را که پیشتر توضیح دادم به دست بیاوریم تا فعالیتمان واقعیتر شود. این واقعیتی است که تمامی کشورهای دیکتاتوری نگران فضای مجازی هستند که میتوانند نارضایتی را گسترش بیشتری بدهند، سانسور را بشکنند و اقتدار ترس را در یک سطحی فروبپاشند و در نهایت به سلب مشروعیت حکومت بیانجامند. برای همین خیلی مهم است که مسوولان کمپینهای مجازی در غلونکردن و پخش اخبار چنان مسوولانه رفتار کنند که باعث اعتمادزدایی نشوند.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…