محرم، ماهِ خون بازی رسید و در «تکیه ایران» صدای طبل و سنج بلند است و عربده مداحان گوش فلک را کر میکند و ده روزی شیعیان از همه دنیا و مافیها فارغاند و از عطر قیمه و اسپند و صدای بم و اشعار تهی، چنان مست و سرشار که اگر غیر مُحرم بود، علما این حالت را غنا میدانستند، اما چون محرم است پس مباح است و روز رفع القلم.
نظام اسلامی را هم چه باک که در خیمه تخدیر، کسی را غم زندانیان و محصورین و ظلم حکومت نیست.
در این فراموشخانههای سیار، در زیر سنگینی علمهای خودنمایی، در این مروت و ایثار که نمادش تعداد گوسفندان ذبح شده در کوچه و خیابان است، ملتی همه تباهی مرز و بوم و آینده تار خویش و خود را در پوچی سیاه بیرقها فراموش میکنند.
هیات از نام حسین پر است و از معنایِ حسین خالی و این چند پاره که در پی میآید درباره محرم ماست و نه عاشورایی که بود.
محرم و صفر چه چیز را زنده نگاه داشته است
آیت الله خمینی با هوش غریزی که داشت بهخوبی میدانست که اسلام یعنی طبقه علما و روایت شخص ایشان از مسلمانی را همین محرم و صفر زنده نگاه داشته است.
بنیانگذار نظام، انصافا همه چیزش را از همین هیاتها و سیاهپوشانی داشت که در یک سادهسازی تاریخی، خمینی را حسین زمانه میدانستند و هر که با او مخالف بود چه شاه و چه مجاهدین و چه صدام را در هیبت یزید میدیدند.
تاریخ تولد سیاسی خمینی با اعتراض به لوایح ششگانه و انقلاب سفید بود. شاه راست میگفت که ارتجاع سیاه مقابل رفراندم لوایح ششگانه ایستاده است.
مهمترین اصول این لوایح که الغای ارباب و رعیتی و دادن حق رای به زنان بود به مزاج علما سخت ناسازگار میآمد. نظام ارباب و رعیتی به نوعی زیستگاه علمای اسلام به شمار میرفت و از قضا بسیاری از علما در شمار ملاکین بودند و لابد باید از منافع خویش دفاع میکردند و دیگر اینکه اربابان در عِداد پرداخت کنندگانِ عمده خمس و زکات به حساب میآمدند و با فرو افتادن نظام ارباب و رعیتی، معیشت علما به خطر میافتاد.
دشمنی با حق رای زنان هم سابقه دیرینه در میان اهل عبا داشت و حتی روحانی خوشنام و ساده زیستی مثل مدرس در مجلس مشروطه وقتی حرف از حق رای زنان رفت، از جایگاه روحانیت ناظر و بنابر اصل دوم قانون اساسی مشروطه، چند نماینده مردی که مردانگی کرده بودند و از حق زنان میگفتند، خفه کرد و به صراحت اعلام کرد که اصولا این جنس بشر نیازمند قیم است و عقلِ ناقص دارد.
اولین اعتراض خمینی که در ایام محرم اوج گرفت به تظاهرات بزرگی منجر شد که هیاتهای مذهبی ترتیب داده بودند. طُرفه اینکه نیروهای مترقی مثل بازرگان و سحابی و ملیون و چپهای بیمذهب که آن روزها در زندان بودند، در بلوای ۱۵ خرداد، مردد مانده که چه موضعی باید گرفت و عاقبت شاه و کشتار وحشیانه نخست وزیرش اسدالله علم را محکوم کردند، اما انصاف باید داد که محتوای آن اعتراض از ارتجاعی سیاه بر میخواست که دیو سفیدِ شاه سرکوبش کرد.
غرض اینکه ۱۵ خرداد سال ۴۲ تاسوعا بود و خمینی بر این موجِ شور حسینی نشست و اگر سرکوب قاطعانه اسدالله علم نبود، به قول خمینی نزدیک بود که جمهوری اسلامی همان سال ۴۲ بر پا شود.
پیاده نظام خمینی در سال ۴۲ سینه زنان بودند و طلایهدار او هیاتهای مذهبی تهران که چیزی نمانده بود پایتخت را به تصرف در آورند و قهرمان این بلوا، طیب حاج رضایی و الوات و اوباش تهران.
نمیتوان منکر شد که لمپنیسم جزئی از ارکان اسلامِ علمایی و هیاتهای مذهبی است و همواره چه کاشانی و چه بروجردی و چه خمینی به دار و دسته لاتها و اوباشی که عشق به حسین داشتند و گوشی به فرمان روحانیان، مستظهر بودهاند.
تجربه محرم و خونبازی برای خمینی بسیار گران قدر بود و در سال ۵۷ از فرصت محرم آن سال که به آذر افتاده بود، به نحو احسن بهره برد و شاید اگر محرم چند ماهی بعد میآمد، شاه میتوانست اوضاع را به سامان و به راهکاری آتش انقلاب را سرد کند.
محرم برای خمینی به اندازه هزاران توپ و تانک صرفه داشت و آن راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۵۷، لرزه بر شاه انداخت و فراریاش داد.
پس از انقلاب هم خمینی همچنان از محرم برای زنده ماندن اسلام اختصاصیاش استفاده کرد. جنگ هشت ساله با این قرینهسازی تاریخی گذشت که این سو امام حسین است و آن طرف دجله و فرات، یزید و شامیان ایستادهاند و چنان این تبلیغ موثر افتاد که ملت ایران پس از جنگ و بازگشت اسیران دانستند که بیشتر عراقیها شیعه هستند و ای بسا شیعیان عراقی که به دست شیعیان ایرانی در هشت سال جنگ کشته شدند.
به هر حال محرم و صفر کار خمینی را راه انداخت، حالا اسلام میخواست زنده بماند یا نماند. میتوان مطمئن بود که تا به امروز عایدی محرم در جیب اهل منبر رفته است که آن بالا گفتهاند شب عزیزی است، دل به روضه بدهید.
مدیریت هیاتی
مدیریت بومی ما ایرانیها، مدیریت هیاتی است. استبداد چه روحانی و چه شاهی، هیچگاه اجازه نفس کشیدن به جامعه مدنی و بر پایی تشکیلات و انجمن و سندیکا را نداده است و لاجرم آنچه ایرانیان از حرکت جمعی آموختهاند در همین ماه محرم است. پس از انقلاب که دیگر به کلی مدیریت کشور هیاتی شد.
مدیریت هیاتی یعنی همه چیز به یکباره شکل میگیرد و در شب اول محرم. برنامهریزی کمیاب است و اشتباهات هر ساله مکرر و عبرت به ندرت. بینظمی از ارکان مدیریت هیاتی است و چشم و همچشمی از ضروریات.
بنا بر اینکه محرم است و همه آفاق در هاله مقدسی فرو رفتهاند، عملا همه امور هیات از خرابکاری آشپز و خودرایی میان دار و خطاهای رفتاری هیات امنای تکیه و مسجد در پوشش تقدسی قرار میگیرد و منتقد بیچارهای که هنوز مست قیمه نشده است به دست حضرت عباس حواله داده میشود و نفرین و ناسزا.
مدیریت هیاتی از آنجا که ده روزه پدید میآید و در شام غریبان دود میشود و به هوا میرود و رفت تا سال بعد، هیچ امتدادی ندارد و به تجربه نمیرسد. از سویی حس ریاست که در ما ایرانیان و به هر مرتبهای باشیم زنده و جاوید است، باعث شده تا انشعاب از هیات و بر پا کردن خیمه تازه، عرفی معمول باشد.
کمتر تکیهای را میتوان پیدا کرد که عمری کرده باشد و تکه پاره نشده باشد و جمعی از اعضایش همان نزدیکیها خیمهای دیگر نزده باشند.
مدیریت هیاتی در غیاب فعالیتهای اجتماعی سازنده، نمونهای از انحطاط همکاری در ایران است که متاسفانه در تار و پود حکومت هم جا خوش کرده و مگر نه اینکه تمامی تظاهراتهای سال ۵۷ که به بر افتادن شاه ختم شد، مدیریت هیاتی داشت و اصلا شعارها بر وزنِ ملودیهای عزاداریهای محرم ساخته میشد. انقلاب اسلامی با مدیریت هیاتی آغاز شد و تا امروز هم همان است که بود.
اشک لیلا وابن السلام
سالهاست که در هیات و تکیه همه چیز میتوان دید. آن کنسرتها که علما به حرمتاش فتوا دادند، آن رابطه پسرو دختر که مومنین نهیاش کردند. آن حرکات موزون که خواب از چشم مراجع میپراند و آن برهنگی بازوان ستبر و آن کرشمههای دخترکان و آن آزادی شبانه رفت و آمد مرد و زن که کابوس شیخان قم است، همه در این دهه محرم عیان است.
وقتی آزادی رفتار و سبک زندگی به رسمیت شناخته نمیشود لاجرم در تنها وقتی که آزادی مشروعی هست و در شبهای شلوغ محرم که دیگر نه گشت ارشادی و نه پاسبانی، همان رخ خواهد داد که باید در همه سال و در جا و مکانش اتفاق میافتاد.
این است که ملغمهای میشود و مداح که گاه جوانی است که در خفا پارتی میرود و در روز غیر محرم، از دست نیروی انتظامی فراری است، بلند گو را به دست میگیرد و همان نغمه را سر میدهد که در پارتی زیرزمینی سر میداد، با اندکی یاد شهید و کربلا.
در مَثل مناقشه نیست اما حال و روز خیلیها در این محرم، مثل گریه لیلاست در وفات ابن السلام. در قصه آمده است که لیلا را که عاشق مجنون بود به زور و اجبار شوهر دادند و نامش ابن السلام، از تقدیر روزگار شوهر وفات یافت و لیلا نه در غم شوی که در غم مجنون و عشق میگریست. اشک از پی دوست دانه میکرد / شوی شده را بهانه میکرد
حکایت ما و محرم هم گویا به اشک لیلا رسیده است. آنچه از زندگی که حکومت حرامش کرده و ممنوع در این ده روز که گویا میتوان به خیابان آمد و شبانه مراسم به پا کرد و مزاحم نداشت، در لفافه تقدسِ محرم، آزاد میشود و یکباره میبینی که در عمق این سوگواری چه شادمانی غمگینی است و چه ملت بیچارهای که باید از سنت سوگواری برای زندگی و سرور استفاده کنند.
و اما حسین، او البته از این عیشِ ما ارتفاع گرفته است و شاید هم خرسند از اینکه این نظام اسلامی که در همه سال گریبان مردم گرفته در این ده روزه کاری به کار مردمان ندارد. اما اگر این طبلها بگذارند اگر این عربدهها امان دهند اگر سکوت شود و هر کس به سر کار خود رود، هنوز صدای هل من ناصر ینصرنی میآید.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…