زیتون-بهاره خسروی: غیاب دانیال روایت زندگی «دانیال مرزی» است؛ روزنامهنگار و منتقدی که کودکیاش در اهواز زمان جنگ میگذرد، سالهای جوانیاش در تهران دوران اصلاحات و سرنوشت مبهماش در مسیر مهاجرت در آبهای دریای مرمره رقم میخورد. امیر احمدی آریان این رمان را در سال ۱۳۹۱ نوشت. یک سال بعد آن را به ارشاد فرستاد و نزدیک به ۳ سال برای انتشار در انتظار مجوز ماند که حاصلی نداشت. در نهایت او تصمیم به چاپ زیرزمینی کتاب گرفت، هرچند عقیده دارد نشر زیرزمینی آخرین راه نویسنده برای انتشار اثرش است: «ولی واقعیت این است که من که این حرف را میزنم،خودم کم آوردهام و کتاب را انلاین منتشر کردهام.»
احمدی آریان حالا در نیویورک زندگی و تحصیل میکند و «غیاب دانیال» آخرین اثری است که از او در ایران منتشر شده. او پیش از این، مجموعه داستان «تکههای جنایت» و رمان «چرخدندهها» را روانه بازار کتاب ایران کرده بود و «کتاب اوهام» پل آستر، «جایی برای پیرمردها نیست» کورمک مککارتی، «زنانه نیست» پی. دی. جیمز و «پیشروی» ای. ال. داکترو را نیز به فارسی ترجمه کرده است.
در این سالها اما انتشار نقدهای ادبی احمدی آریان در مجلهها و روزنامههایی مانند کارنامه، ارغنون، شهروند امروز، مهرنامه، شرق، هممیهن، اعتماد، اعتماد ملی و… بیش از هر چیز به او چهره یک منتقد ادبی را بخشیده است. سال گذشته او خلاصهای از این نقدها را در کتابی با عنوان «شعارنویسی بر دیوار کاغذی» منتشر کرد؛ رسالهای انتقادی که به بررسی ادبیات ایران از سال ۷۶ (روی کار آمدن اصلاحات) تا سال ۸۸ پرداخته بود و به دلیل رویکرد انتقادیاش به این دوره، بحثهای زیادی پیرامون آن شکل گرفت.
در این گفتوگو با امیر احمدی آریان درباره غیاب دانیال، رویکرد انتقادیاش به روشنفکر ایرانی در دوران اصلاحات، سانسور و دلایل انتشار زیرزمینی کتاب حرف زدیم.
شما برای رمانتان، فضای معاصر را انتخاب کردید. فضایی که خیلی از ما دور نیست و بسیاری از آدمها حین خواندن رمان، به دنبال ما-به-ازای بیرونی شخصیتها میگردند. انتخاب این فضا، چقدر برایتان ریسک داشت؟
نمیدانم چرا باید ریسک داشته باشد. خیلی داستانها در چنین فضاهایی اتفاق میافتند، از تواناییهای رمان ساختن تصویر ادبی یک شهر یا جامعه یا طبقه در دورهای مشخص است. فکر میکنم سوال باید این باشد که چرا این اتفاق کم میافتد. برای من مهم بود که پای این رمان در مکان یا تاریخ واقعی محکم باشد. اما نمیدانم چرا باید ریسک داشته باشد.
دوران روشنفکری بعد اصلاحات دوره فوقالعاده پیچیده و عجیبی بود و کتاب هم از یک جهت تلاشی است برای سر و کله زدن با آن پیچیدگیها
شاید چون با توجه به فضا و لحن روایت به نظر میرسد نویسنده علاوه بر داستانگویی، نوعی افشاگری هم درباره یک دوره تاریخی انجام میدهد.
کلمه «افشاگری» بار سنگینی دارد. انگار فساد عظیمی اتفاق افتاده و الان کسی آشکارش میکند. به نظرم مساله نوعی سر و کله زدن است، تلاشی برای درک یک دوره یا یک اتفاق به واسطه ادبیات، نه افشاگری و مچگیری. در آن دوره نسلی از روشنفکران و روزنامهنگاران و نویسندگان که نزدیک به دو دهه رابطهشان با جهان بیرون رابطه محدودی بود، ناگهان با سیل کتاب و تئوری و ادبیات و فلسفه مواجه شدند. این اضطراب به وجود آمد که ما سالها از جهان عقب بودیم و الان باید سعی کنیم در فاصله کوتاهی خودمان را به تئوریها و نظریههای روز دنیا برسانیم. این مساله اضطراب و آشوبی به همراه داشت که در ترجمه و روزنامهنگاری آن دوران خود را نشان داد. کارکرد روزنامهها بعد اصلاحات ناگهان عوض شد. مسیر حرکت روشنفکری ایرانی بعد از اصلاحات به واسطه این مواجهه ناگهانی با حجم عظیمی از متون و مفاهیم جدید٬ کاملا زیر و رو شد. دوره عجیب و منحصر به فردی از نظر شدت، هیجان و چگالی بالای اتفاقات در فضای ادبی بود. این بخشی از مساله رمان است.
گفتید «افشاگری» بار معنایی سنگینی دارد. آسیبشناسی یا قضاوت چطور؟ به دنبال این کار نبودید؟
مساله همان درگیر شدن است و تلاش برای نشان دادن پیچیدگیها. فرم رمان به کار روایت این دورهها میآید٬ چون رمان با ابهام خوب کنار میآید، میتواند قصه پیچیدگیها و تناقضات را بگوید، وجوه مختلف پدیدهها و شخصیتها را در بر بگیرد، به نقطه قطعیت نرسد و چیزی را حل و فصل نکند و در عین حال خواننده را هم نگه دارد. برای درگیر شدن با لحظههای پیچیده و دشوار تاریخی و حتی شخصی بهترین فرم ادبی، چه بسا بهترین شکل نوشتار است. دوران روشنفکری بعد اصلاحات دوره فوقالعاده پیچیده و عجیبی بود و کتاب هم از یک جهت تلاشی است برای سر و کله زدن با آن پیچیدگیها.
شخصیت اصلی غیاب دانیال٬ روشنفکر و منتقدی است در دوران اصلاحات. شما هم خودتان به عنوان منتقد ادبی در ایران شناخته میشوید و در دوران اصلاحات فعالیت مطبوعاتی داشتید. با این پس زمینهها٬ نقدهایی که روی کتابتان از طرف منتقدان ادبی یا دوستانتان دریافت کردید چطور بود؟
این ماجرای اصلاحات اتفاقا برای اغلب خوانندهها خیلی هم محوریت ندارد، بیشتر برای کسانی جذاب است که خودشان روزنامهنگار و نویسنده بودهاند. بیشتر بحثها بر سر باورپذیری راوی رمان، رابطهاش با دانیال و … بود، درباره سازوکار درونی خود کتاب تا رابطهاش با دوره اصلاحات، مثلا این پرسش که آیا راوی و دانیال یک نفرند یا دو نفر، اینکه کتاب میتواند اتوبیوگرافی دانیال هم باشد که خودش به نقل از یک شخصیت خیالی نوشته.
رابطه بین اتفاقهای داخل ایران با کتابهایی که خارج از ایران منتشر شده، به جز چند مورد استثنا، خیلی رابطه عمیقی نبوده است
بیشتر خوانندهها تا جایی که میدانم بیشتر درگیر این مسایل بودند که مستقیم به روایت کتاب برمیگردد، تا رابطهش با دوران اصلاحات. بخشی از این ماجرا هم دلیلش انتشار این کتاب است به فاصله کوتاهی بعد کتاب دیگرم، «شعارنویسی بر دیوار کاغذی». آن کتاب رسالهای است نظری تاریخی درباره ادبیات بعد اصلاحات. به خاطر سانسور و باقی مسایل یکی از مشکلات ما هم این است که کتابها به ترتیب نوشته شدن منتشر نمیشوند، و فاصله زمانی کوتاه بین انتشار این دو کتاب مسالهساز شده. این رمان چهار سال بعد از نوشته شدن، به فاصله کوتاهی بعد از «شعارنویسی بر دیوار کاغذی» درآمد و برای کسانی که آن یکی را خوانده بودند به نظر رسید رمان روایت داستانی همان کتاب است. در حالی که این رمان سالها پیش از «شعارنویسی بر دیوار کاغذی» نوشته شد.
روند انتشار کتاب چطور بود؟
کتاب دو سه سال در ارشاد گیر کرد و مجوز نگرفت، باید صحنهای را حذف می کردم که قابل حذف نبود و اگر حذف میشد، کل داستان از هم میپاشید. وقتی دیدم این مسیر کاملا بسته است، چند راه داشتم: نشر خارج از کشور، انتشار روی اینترنت یا کاری که در نهایت انتخاب کردم: اینکه کتاب به شکل زیرزمینی منتشر شود و به فروش برسد.
چرا این راه؟
در راه اول، نشر خارج از کشور، به نسبت حجم کتابی که منتشر شده، تاثیرش بر ادبیات فارسی معاصر خیلی کم بوده است. رابطه بین اتفاقهای داخل ایران با کتابهایی که خارج از ایران منتشر شده، به جز چند مورد استثنا، خیلی رابطه عمیقی نبوده است. راه دوم ارزانترین و راحتترین کار بود. اینکه کتاب را روی صفحه فیسبوک یا سایتی برای دانلود بگذارم. اما برای خودم مهم بود که کتاب به عنوان یک شی، یک پدیده کاغذی، وجود داشته باشد. اگر فایل را بگذارید٬ میرود کنار میلیونها فایلی که مردم دانلود کردهاند و هیچ وقت هم بازشان نمیکنند. به نظرم آمد به همین دلیل حضور فیزیکی کتاب مهم است.
نشر زیرزمینی لزوما حرکتی رادیکال و رهاییبخشی نیست، برای دور زدن سانسور زیادی ساده و بیخطر است
اسفندماه پارسال سراغ چاپخانهای رفتم، صد نسخه چاپ کردم و در دو-سه کتابفروشی تهران توزیع کردم. در فاصله بیست روز فروش رفت. البته برای تهران با ده دوازده میلیون جمعیت عدد خاصی نیست، اما با توجه به بازار کتاب بد نبود. کتاب که تمام شد، صد نسخه دیگر هم چاپ کردیم. بعد از فروش این دویست نسخه، فکر کردم دیگر کتاب به عنوان یک شی کاغذی وجود دارد و آن را برای دانلود گذاشتم.
زمانی که صحنه سکس الهام و دانیال را مینوشتید، تصور نمیکردید همین بخش ممکن است باعث شود که مجوز نگیرید؟
کتاب تقریبا هیچ مشکل دیگری ندارد. تصورم این بود – شاید سادهلوحانه – که صحنه را همان طور که میخواهم مینویسم و بعد از اینکه اشکال گرفتند با ارشاد وارد مذاکره میشوم و سعی میکنم صحنه را طوری تغییر دهم که از بین نرود. اما به حذف کل این صحنه حکم دادند و راه مذاکره بسته بود.
این اهمیت برای انتشار در ایران، به خودسانسوزی منجر نشد؟
نه، هیچوقت این کار را نکردم. فکر کردم کتاب را آن طور که میخواهم مینویسم و در مسیر مجوز گرفتن یک طوری نجاتش میدهم. برای من نشر زیرزمینی لزوما حرکتی رادیکال و رهاییبخشی نیست، برای دور زدن سانسور زیادی ساده و بیخطر است. سانسور طبق قانون اساسی غیرقانونی است و کاری که وزارت ارشاد میکند، خلاف قانون اساسی است. سر و کله زدن با ارشاد نوعی مبارزه با این قانونشکنی هم هست. خالی کردن عرصه و واگذار کردن بازار نشر به ناشران خودشان و انتشار روی اینترنت بعید میدانم وضعیت سانسور را تغییر دهد. شخصا خیلی به نشر زیرزمینی علاقه ندارم و فکر میکنم باید آخرین راه نویسنده باشد. اما واقعیت این است که من که این حرف را میزنم، خودم کم آوردهام و کتاب را آنلاین منتشر کردهام. این حرفها را از بیرون گود نمیزنم و تمام دردسرها و سرخوردگیهای این مسیر را تجربه کردهام.
چطور شد نام «دانیال» را برای شخصیت اصلی داستان انتخاب کردید؟
دانیال یکی از پیامبران عهد عتیق است که داستان زندگی جالبی دارد. پیامبری است که دوره خودآموزی داشته. آدم سرسخت و کله شقی بوده و جلوی شاه دوران ایستاده، الی آخر. قصه بلوغ او مشابه شخصیت رمان است.
ابتدای داستان دانیال آدمی معرفی میشود که از شهرت یا دروغ گریزان است و بعد کمکم متوجه میشیم که دروغ گفته، سرقت ادبی کرده، پول گرفته تا از اثری تعریف کند و… چرا چنین تناقضی در شخصیت دانیال وجود دارد؟
در تمام آدمها تناقضهایی از این دست وجود دارد، چیز عجیبی نیست. به علاوه، در تمام قصه دانیال را از زاویه دید راوی میخوانیم که رابطه عشق و نفرت پیچیدهای با او دارد، گاهی آب توبه بر سر دانیال میریزد و گاهی نابودش میکند.
و اهواز زمان جنگ که مکان روایت داستان کودکی راوی و دانیال است، چطور چنین آرامشی دارد؟
این آرامش برای راوی وجود دارد، معنایش این نیست که جنگ آرمشبخش است. راوی اینقدر درگیر رابط عاطفی با پسر همسایه است که درست نمیفهمد دور و برش چه خبر است. علاوه بر آن، بخشی از واقعیت جنگ این است که عدهای در دل آن زندگی میکنند، اما چیزی نمیبینند یا نمیفهمند. کسانی بودند که مثلا در صد کیلومتری خط مقدم زندگی میکردند و خیلی نفهمیدند هشت سال جنگ بوده، برایشان ماجرا همان قدر در تلویزیون و اخبار اتفاق افتاد که برای کسی که در مشهد یا کرمان زندگی میکرد. اثرات جنگ برای خیلیها بعد از پایان جنگ حس میشود، مثل دانیال که بعد از سی سال خواب میبیند و به نظرش میآید تمام این مدت سایه جنگ در هیات تانکی بالای سرش معلق بوده.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…