خبرگزاری فارس سخنانی از سردار همدانی(مرحوم) را درباره دلایل حضور و دخالت ایران در سوریه منتشر کرده که بسیار قابل تامل است. از وی قبلا نیز مصاحبهای منتشر شده بود که در آن نیز حقایق و واقعیاتی را در اینباره بیان کرده بود (از جمله اینکه حضور ایران قبل از شکلگیری و فعالیت داعش در سوریه بوده است).
تاریخ این سخنان سردار توسط فارس اعلام نشده است اما مهمترین دلایل وی برای دخالت ایران در سوریه که سطح دانش سیاسی وی و در واقع سطح و نوع استدلالهای توجیه کننده این حضور را بیان می کند، چنین است:
«مرحوم حافظ اسد، اولین کشوری بود که به محض پیروزی انقلاب ما را به رسمیت شناخت».
«در جنگی که صدام و به عبارتی آمریکاییها آغاز کردند… نفت عراق که از سوریه به دریای مدیترانه میرفت، لولههای نفت را بست و شاهرگ اقتصادی عراق را زد، با این کار منافع خودش را هم کم کرد. کار بزرگی به خاطر ما انجام داد».
«سوریه در حالی که ما به شدت به مهمات و تجهیزات نظامی نیاز داشتیم، در زاغه مهمات را برای ما باز کرد».
«حالا ما نباید به کمک او برویم؟ احتیاج دارد، نباید کمک کنیم؟ اگر همسایه شما خانهاش آتش بگیرد نباید بروید کمک کنید؟»
«اگر امروز سوریه نبود حزبالله که بزرگترین پایگاه و دستاورد جمهوری اسلامی در این منطقه بود، از بین میرفت. از طریق سوریه، حزبالله را کمک کردیم و راه انداختیم. ما که با دولت لبنان رابطهای نداشتیم، نه قبلا و نه امروز.»
«مهمتر از اینها؛ امروز در مقابل شیطان بزرگ و جهان استکبار جبههای تشکیل شده به نام جبهه مقاومت. حضرت آقا میفرماید: «این اردوگاهی که تشکیل دادیم به نام جبهه مقاومت، باقیمانده، کشور سوریه است. هیچ کشور دیگری باقی نمانده. همه کشورها مستقیم یا غیرمستقیم اسرائیل را به رسمیت شناختند و سازش کردند».
«نامهای که آقای بشار اسد نوشت محضر آقا ملاحظه کنید، مثل اینکه سرباز به فرماندهاش نوشته».
«ما چرا رفتیم سوریه؟ همه آنها که عرض کردم وظیفه و اخلاق و انسانیت به ما میگوید باید پاسخ بدهیم. هر سلامی یک علیکی دارد.»
«یکی از مسئولین عالیرتبه نظامی ما میگوید: آمریکا جنگش را با ما از سوریه شروع کرد. در جلسه محضر آقا میگوید: سوریه را اگر تمام کنند میآیند عراق، سپس میآیند ایران! آقا میگوید: خیر مستقیم میآیند ایران!»
دوباره این جملات را بخوانیم؛ِ خلاصه استدلالهای سردار این است:
الف- هر سلامی علیکی دارد و چون پدر بشار(حافظ اسد) جمهوری اسلامی را زود برسمیت شناخته (و این کاری است که صدام هم انجام داد) و در جنگ با صدام لولههای نفت عراق (به رهبری صدام حسین رئیس حزب بعث عراق که رقیب و دشمن حافظ اسد رهبرسوریه و رئیس حزب بعث سوریه بوده) را بسته و به ما علیه رقیب خودش سلاح داده؛ بشار نامهای از موضع مریدانه برای رهبر ایران نوشته (البته معلوم نیست تاریخ این نامه کی و مناسبت آن چیست)…؛ پس باید وقتی خانه این همسایه(؟) دچار حریق شده به کمکش بشتابیم.
ب- از محور مقاومتی که رهبر ایران تصور می کند به جز سوریه کسی باقی نمانده است (نحوه برخورد و «مبارزات» این «باقی مانده»، با اسرائیل هم چندان مطرح نیست)، باید پاسداری کنیم.
پ- ما از طریق سوریه به حزبالله،«بزرگترین پایگاه و دستاورد جمهوری اسلامی»در لبنان کمک میرسانیم.
و بالاخره: ت- اگر آمریکاییها کار سوریه را تمام کنند سراغ ایران خواهند آمد!
این موضوع را اما باید در ظرف زمانی – مکانی این مداخله یعنی در اوج بهار عربی و سقوط یکبهیک دیکتاتورهای منطقه دید. بدین طریق صورت مسئله کاملا روشن میشود. فقط جناب سردار همدانی مسائل را وارونه و به لحاظ درجه اهمیت از آخر به اول گفتهاند. براین اساس ترتیب واقعی استدلالهای سردار چنین میشود و در اصل مسئله اصلی این است که باید در سوریه درگیر شد تا «آمریکاییها» به این زودیها سراغ حکومت ما نیایند. در مرحله بعد، سقوط بشار هم یعنی قطع ارتباط ایران با حزب الله لبنان. البته برای جوری جنس استدلالها و جنبه حق همسایگی(؟) و مرام و داش مشدیگری در سیاست خارجی این موضوع را هم باید افزود که ایران باید خوبیهای حافظ و بشار اسد (که البته آن را هم قبلا به صورت محمولههای متعدد نفت مجانی و… جبران کرده) را نیز همچنان پاس بدارد.
پر واضح است که ما ایرانیان با رعایت تام و تمام اصول اخلاقی و مرام و معرفت توسط حضرات در موارد متعدد مثلا در رابطه با روسیه و سیاستهای سرکوبگرانهاش و یا در رابطه با حمایت از مسلمانهای سرکوب شده در بسیاری از کشورهای دوست و علیالخصوص در سیاستهای داخلی در پاسداشت حق آب و گل مقامات سابق حکومت از نخست وزیر و رئیس مجلس و رئیس جمهورها و قائم مقام رهبری و بسیاری از وزیر و وکیل ها و دچار کردن شان به حبس و حصر و دادگاههای نمایشی و اتهامات جاسوسی و دریافت چمدانهای دلار و … از یکسو و مصونیت دادن به قاتلان قتلهای زنجیرهای و اختلاسکنندگان اموال عمومی و متجاوزان به نوجوانان طالب قرآن و … ؛ به خوبی آشنا هستیم.
از این دلیل مضحک و طنزآلود ( نه د ر اصل؛ بلکه در رفتار ادعایی حضرات) که بگذریم از دلایل واقعی و روشنی که توسط سردار صریحاللهجه راستگفتار به خوبی و سادگی، همانند اظهارات قبلی ایشان در سازماندهی اراذل و اوباش علیه جنبش سبز؛ بیان شده این باقی میماند که ما با آمریکاییها در سوریه جنگ نیابتی راه انداختیم تا سراغ خودمان نیایند.
اگر در فضای اول انقلاب سیاستمداری جرات میکرد سخن از جنگ نیابتی بر زبان بیاورد حتما تمام آینده سیاسیاش را از دست میداد. یعنی در فضای آغشته از آرمانخواهی و حساس بر اصول انسانی و اخلاقی کسی نمیتوانست به خودش اجازه دهد که بگوید ما باید برویم یک سرزمین دیگر را به مخروبه تبدیل کنیم و مردمانش را درگیر جنگی ویرانگر و خونین کنیم و چشم بر پیرو جوان و کودکی که در این جنگ به خاک و خون کشیده میشوند، ببندیم تا بتوانیم قدرت خودمان را حفظ کنیم و در امان باشیم…
پرواضح است که این تحلیل (در رابطه با جنگ داخلی در سوریه)، به معنای نادیدهگرفتن نقش طرفهای دیگر(غربی و عربی) درگیر در این تباهکاری نیست. اما منِ نوعی باید به عنوان یک ایرانی و از موضع ملی خودم به مسئله نگاه کنم و منافع ملی خودم را پی بگیرم. به هر حال پراگماتیسم افراطی و بیاصول امروزه چنان فضا را آلوده کرده است که این توحش (از سوی هر یک از طرفهای مداخلهگر خارجی در سوریه که باشد)، می تواند با جرات و وقاحت تمام پوشش فریبنده «عمق استراتژیک» و جنگ نیابتی و دیگر پوششهای فریبنده و مزورانه را بگیرد. اما از همان زمانی که علائم اولیه داعیههای جاهطلبانه و غیر ملی «ام القرائی جهان اسلام» ( وشیعه) توسط حضرات آشکار شد، بودند ایرانیانی اصیل و ژرفاندیش و ملی مانند مرحوم بازرگان و مرحوم سحابی که به مخالفت فکری و دینی و سیاسی با این انحرافات بزرگ برخاستند. چرا که این نحوه نگرش به منطقه و جهان چیزی جز انحراف عمق استراتژیک از منافع ملی ایران و ایرانیان نبوده و نیست. در این باره پیش تر سخن زیاد گفته شده و مطالب استراتژیک خوبی در باره دکترین های امنیت ملی منتشر شده که نیازی به تکرار نیست. فریب کاری بخشی از دکترین امنیت ملی جریان امنیتی- نظامی تندرو در ایران است که دچار «عقبماندگی تاریخی و فریب و فساد» است.
مداخله ایران در سوریه در مراحل اولیه اعتراضات مردمی مسالمتآمیز علیه بشار اسد صورت گرفت. انگها و تهمتهای اولیه غربگرا و انقلاب مخملی خواندن این اعتراضات در صفحات متعدد روزنامه گهای آن هنگام جریان نظامی امنیتی افراطی به وفور وجود دارد. دیگر مصاحبه سردار همدانی نیز به صراحت به این واقعیت اشاره کرده بود.
اما سخنان تازه منتشر شده مرحوم سردار صریح اللهجه بار دیگر دلایل واقعی مداخله ضد منافع ملی ایران در سوریه را آشکار کرد.
نکاتی که در سخنان سردار همدانی نیست
یکبار دیگر سخنان سردار را مرور کنیم. یک امر بسیار مهم دیگر در این میان وجود دارد:
چرا در کل این سخنرانی حتی یک بار هم اسمی از «داعش» در میان نیست؟ و نیز چرا اصلا و هیچگاه از اصطلاح فریبنده و مزورانه «دفاع از حرم» و «مدافعان حرم» استفاده نشده است؟
این دو نشانه شاید نشانگر این باشد که تاریخ این سخنرانی قبل از شکلدهی این تبلیغات فریبنده و مزورانه برای روکش کشیدن بر اهداف سیاسی جهت فریب عدهای برای تحریک مذهبی آنها برای کشاندن به این قتلگاه با تزویر دفاع از حرم و به کارگیری نوحه و مرثیه و تبلیغات هیجانی در رابطه با دفاع از حریم شیعه! از یکسوست و نیز گولزدن و فریب عدهای دیگر با استفاده از حربه هراس از داعش و تحت بستهبندی عوامفریبانه (و متاسفانه گاه تحصیلکرده فریبانه) دفاع از «امنیت»ی است که اگر در آنجا برایش نجنگیم در اینجا باید بجنگیم!؛ آن هم در دفاع از مداخلهای که قبل از شکلگیری داعش صورت گرفته بود و برای دفاع و جنگ نیابتی برای حفظ حاکمیت خودمان که هراس سقوط های دومینیویی دیکتاتورهای منطقه در اوج بهار عربی (که با حمایت و بعضا مداخلات غربیها هم همراه بود)، ما را هم تهدید میکرد و تصور میکردیم بعد از بشار نوبت ماست. تنها در این صورت است که می توانیم بفهمیم «حفظ سوریه مهم تر از حفظ خوزستان است» که از دهان یکی از سادهدلان دیگر ناخواسته بیرون زده بود، چه معنایی دارد. و ای کاش به جز امثال مصطفی تاجزاده افراد بیشتری بودند که در داخل کشور با هر بیان و زبان قابل طرح، نقاب از این تبلیغات سنگین و پرفریب کنار میزدند و با انجام وظیفه و رسالت ملی و میهنیشان از هرز روی شتابان منافع ملی و منابع انسانی و اقتصادی کشور جلوگیری میکردند.
پرونده سوریه میتواند چهارمین پرونده ضد منافع ملی بعد از پروندههای پرهزینه تصرف سفارت آمریکا؛ ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهرو ماجراجویی هستهای باشد که منافع ملی این سرزمین و مردمانش را دستخوش کوته نظریها و جاه طلبیها و قدرتخواهیهای عدهای معدود میکند. پروندههایی که تحت عناوین و شعارهای پرحجم مختلف، هر یک در هنگام خود در هالهای از تقدس سیاسی و مذهبی و یا در منطقه سرخ و پرهراس امنیتی قرار میگرفت اما پس از مدتی که تمام هزینههایش از جیب مردم زحمتکش میهنمان پرداخت میشد، پردهها بالا میرفت و مشخص میشد که ملت ایران چه هزینههای انسانی و اقتصادی سنگینی برای این نوع بلاهتها پرداخته است.
6 پاسخ
منطق «اگر در سوریه نجنگیم باید در ایران بجنگیم» عیناً منطق جورج بوش در حمله به خاورمیانه بود. بسیار وقیحانه و خطرناک است.
باز صد رحمت به سردار همدانی که صادقانه و البته با سادگی اصل ماجرا را بازگو کرده
عالی بود
نوشته خوبی است. از این گونه نوشته از آقای علیجانی ندیده بودم. شاید دیدم و یادم نیست.
بجای صریح اللهجه میشود نوشت رُک یا رُکگو.
فتح خرمشهر نبود، آزادی خرمشهر بود.
دستتان درد نکند. همچنین از دوستان در رادیو زمانه و سایت زیتون سپاس
درمسئلــه سـوریــه هرانسـان سـاده ای هم میـداند که جناب پـوتیــن بخاطر تنهــا پایگاه خود در منطقــه وارد چنیـن مناقشاتی شــده… وبا مشـاهـده فیلــم باز شــدن درب کاخ کرملیــن و فیگــور راه رفتــن آقای پــوتیــن نشــان میــدهــد که او رویای قــدرت تزار در ســر دارد…همانطوریکه حرکات آقای ارودعان در ترکیــه نشــان این میــدهــد که او در رویای قدرت عثمانی ها را در ترکیــه دارد، ما بایــد فریب نخوریم ود فکر منافع ملی خود باشیـــم، واگرمسئلــه داش مشــدی گری باشـــه که نیست، موضوع کشتــه شــدن این همـــه مردم سوریــه و این همـــه در بـدر شــدن ســوریــه چــه میشــود؟
اصــلا” ویرانه و مخروبــه کشــور ســوریــه چــه میشــود…؟
رهبر مسلمانان جهان که نمیتواند رهبریش به یک کشور محدود شود ، لاجرم باید در کشور دیگری هم جای پایی داشته باشد با دوپینگ دلارهای نفتی ، هرچند در کشوری مانند سوریه که رهبرش دوره اسلام را تمام شده میداند و و نظامیانش هم به قول مرحوم صیاد شیرازی ، نماز خواندن نظامیان ایران را مسخره کنند !
دیدگاهها بستهاند.